اول ماهیت سعادت حقیقی
بنابر اصالت وجود، در دار تحقق جز وجود، چیزی نیست و آنچه به نظر انسان بیاید و خیال تحقق آن را بنماید، اگر متخیل، غیر وجود باشد، متن واقع از آن خالی است؛ هرچه که در متن واقع متحقق است، چیزی غیر از وجود نیست، پس سعادت و شقاوت امری است که اگر حقیقت و تحقق داشته باشد، باید عین حقیقت وجود باشد، و سعادت، همان لذت دریافتن است، در جایی که قوۀ ادراکیه شی ء لذیذ و آنچه را که ملایم با طبعش هست بیابد.
مثلاً سعادت قوۀ ذائقه این است که آنچه ملایم قوۀ ذوق است بیابد، اگر قوۀ ذائقه ای باشد که همیشه ملایم با طبع را ادراک کرده و از اغذیۀ لذیذ و گوارای مناسب با طبع از حیث بو و طعم و مزه استفاده کرده است و اغذیۀ منافر با این قوه را ذوق نکرده است، بلکه همیشه ذوقِ ملایم نموده است و هیچ وقت نشده که از ادراک ملایمات بی نصیب باشد، این چنین قوۀ ذائقه ای که همیشه چنین بوده، همیشه سعادت داشته است؛ وُلد سعیداً و عاش سعیداً و مات سعیداً، قوۀ سامعه و قوۀ باصره و لامسه نیز همین طور است.
این سعادت مرتبه شهودی همۀ قواست که نفس در مرتبۀ شهادت و بدن و قوا و حواس ظاهره دارند، اگر برعکس باشد؛ یعنی انسان همیشه با قوۀ سامعه اصوات
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 449 منکره و غیر ملایم را بیابد و ادراک کند، این قوۀ سامعه شقی است و شقاوت دارد.
و همین طور اگر ذائقه ای باشد که مثلاً از اول، به واسطۀ عروض عیب و مرضی، هیچ یک از اغذیۀ ملایم را ـ ولو به اینکه در حد ذوق نوع، ملایم باشد، ولی در ذوق معیب ملایم نباشد ـ ذوق نکرده باشد و هیچ خوردنی را ملایم نیابد، چنین قوۀ ذائقه ای شقاوت دارد و دائم الشقاوه است.
چنانکه گفتیم: سعادت عبارت از دریافتن ملایم است، پس اگر ذائقه ای کم کم به تریاک عادت کند، گرچه در ابتدا به ذائقه، ناملایم می آمد، ولی به واسطۀ عادت مدتی که گذشت و عادتش شد، در ذائقه حلاوت و ملایمت پیدا می کند و سعادتش بعد از این در ادراک آن مدرَک است که ادراک می کند، و البته این سعادت مرتبۀ قوای ظاهریه است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 450