باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل اول ماهیت سعادت حقیقی
ملاک سعادت و شقاوت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

ملاک سعادت و شقاوت

ملاک سعادت و شقاوت

‏ناگفته نماند: چنانکه ذیلاً شرح داده می شود، موجودی سعادت و شقاوت دارد که‏‎ ‎‏ادراک داشته باشد؛ چون گفتیم: حقیقت سعادت، حقیقت وجودیه ای است که عبارت‏‎ ‎‏از یافتن لذات و ادراک ما یلایم خود باشد؛ لذا بین مسلک حکما و عرفا فرق هست،‏‎ ‎‏چون عرفا در همۀ ذرات عالم، ادراک قائلند و همه چیز را حیّ و مدرِک می دانند، حتی‏‎ ‎‏محیی الدین عربی، غیر انسان را هم به نام حی ناطق نامیده و حاصل حرفش این است‏‎ ‎‏که همه چیز حیّ و ناطقند،‏‎[2]‎‏ منتها بعضی از موجودات را که ما هم افق آنها نیستیم،‏‎ ‎‏حیات و نطق آنها را درک نمی کنیم؛ مثل جمادات و نباتات، ولی اینها هم حیات و قوۀ‏‎ ‎‏ناطقه دارند، ادراک و نطق می کنند، و آیۀ ‏‏«‏وَ إنْ مِنْ شَیْ ءٍ إلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ‏»‏‎[3]‎‏ کشف از‏‎ ‎‏این مقال می کند که آنها حقیقةً تسبیح می کنند و نطق به حمد دارند، و لذا آنچه گفته‏‎ ‎‏شده است که مراد از آیه این است که موجودات، آیات حقّند درست نیست، آیت‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 450

‏بودن چه ربطی به تسبیح و تحمید گفتن آنها دارد؟‏

‏بالجمله: بنابر مذاق عرفانی، چون ادراک و نور درک در همۀ موجودات سریان‏‎ ‎‏دارد، لذا ملایم طبع و ناملایم طبع را درک می کنند، پس همۀ موجودات صاحب‏‎ ‎‏سعادت و شقاوت هستند.‏

‏اما حکما، به این نحو ادراک در همۀ موجودات قائل نیستند، بلکه قائلند که تا مرتبۀ‏‎ ‎‏حیوانیت، موجودات ادراک دارند ولی نباتات و جمادات ادراک ندارند، لذا آنها نه‏‎ ‎‏سعادت دارند و نه شقاوت.‏

‏والحاصل: در هر دو قول، این معنی مسلّم است که سعادت و شقاوت، بدون ادراک‏‎ ‎‏نمی شود؛ چنانکه شرح دادیم.‏

‏پس مرتبۀ شهود و قوای حسیۀ انسان، سعادت و شقاوت دارد و مرتبۀ بالاتر هم که‏‎ ‎‏مرتبۀ خیال و وهم و قوای باطنه و حواس باطنیه باشد نیز سعادت و شقاوت دارد؛‏‎ ‎‏چون ادراک صور موهومه و متخیلۀ مناسب و ملایم، سعادت آن مرتبه است؛ مثلاً‏‎ ‎‏کسی که خیالهای خام می کند و نیل به مقامات عالیه را خیال و تصور می کند، مثل اینکه‏‎ ‎‏بعد از چند سال رئیس و محل توجه و مطاع می شوم و این کاری که من به دست‏‎ ‎‏گرفته ام، عاقبتش چنین و چنان خواهد بود، اینها همه سعادت این مرتبه است، و اگر‏‎ ‎‏شخصی باشد که همیشه تخیل پیش آمدهای سوء و ناگوار و غیر ملایم با مرتبۀ خیال‏‎ ‎‏مثل صور هولناک و وحشت آور می نماید، مرتبۀ خیال او ـ که این صور ناملایم خیالی‏‎ ‎‏را ادراک می کند و از آنها مشمئز می شود ـ دارای شقاوت این مرتبه است.‏

‏بالجمله: وجود هر چیزی به هر نحوه ای که هست، باید ادراکش هم به همان نحوه‏‎ ‎‏باشد، و ملایم و ناملایمش هم در همان افق خواهد بود، و لذا عقول که مجردات و‏‎ ‎‏عقل محض هستند ـ چون ادراک حقایق نوریه می کنند و ماده ندارند که منفعل باشند تا‏‎ ‎‏ناملایمات داشته باشند، بلکه وجودند و ادراکشان قوی است ـ مدرَکات آنها هم‏‎ ‎‏شریف و نوری هستند.‏

‏نتیجه اینکه: مناط حصول سعادت، سه چیز است: مدرَک و مدرِک و ادراک. هر‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 451

‏قدر این سه چیز اعلی باشند، سعادت اعلی است و هرچه قوی باشند، سعادت قوی تر‏‎ ‎‏و بیشتر است؛ مثلاً عقل اول که خودش کامل است و مدرِکی قوی است و ادراکش هم‏‎ ‎‏قوّت دارد و مدرکاتش هم اَبهی و شریف است؛ چون ذات خودش را که ادراک می کند‏‎ ‎‏و ذات شی ء با شی ء کمال ملایمت را دارد، پس ادراک ذات خودش که ذاتی بهیّ و‏‎ ‎‏شریف است، شریف و بهیّ خواهد بود، و معلومات آن هم که همه اش حقایق‏‎ ‎‏وجودیه و خیر محضند، ادراک این معلومات، شریف خواهد بود؛ چون معلول با‏‎ ‎‏علت، کمال ملایمت را دارد.‏

‏و مهم تر از همه اینکه: چون عقل اول، حقیقت عقلیه و مجرد است و فوق همۀ‏‎ ‎‏معالیل حق سبحانه است و متدلّی به آن ذات ابهی است و به درک حضوری مبدأ خود‏‎ ‎‏را با آن بهاء و انوریتی که دارد مدرِک است، معلوم می شود قربی که عقل اول به حق‏‎ ‎‏دارد، ادراک این قرب چقدر لذت داشته و ملایم است.‏

‏معنای حدیث شریف ‏‏«کفی لی فخراً بأن أکون لک عبداً»‏‎[4]‎‏ همین است، و از همۀ‏‎ ‎‏سعادتها بالاتر آن است که مدرِک به تمام معنی کامل باشد، مانند حق که آن چنان اتمّ و‏‎ ‎‏اکمل است که نهایتی برای کمال و تمامیت او نیست، و همین طور ادراکش ادراک‏‎ ‎‏وجوبی و به طور اتمّ و اکمل است و مدرَک وی هم تمام حقیقت وجود است که‏‎ ‎‏عبارت است از وجودات تمام نظام عالم که شؤون و تجلیات او هستند و خود ذات‏‎ ‎‏ابهی.‏

‏پس با بیان ما معلوم شد که در عالم عقول، اصلاً شقاوت راه ندارد و همه سعید‏‎ ‎‏بالذات هستند و سعادت ذاتی دارند؛ حالِ موجودات عقلیه چنین است که اصلاً‏‎ ‎‏چیزی با ذات آنها ناملایم نیست، بلکه همه از ملایمات و حقایق وجودیۀ نوریه‏‎ ‎‏می باشند، و اما انسان مادامی که در طبیعت است، چون مشوب به ماده است، مرتبۀ‏‎ ‎‏عقل و قوۀ عاقلۀ او سعادت صِرف ندارد و ممکن است ناملایمات را ادراک کند، و‏‎ ‎‏اکثر مردم، قوۀ عاقلۀ بالفعل ندارند تا بتوانند ادراک حقایق نوریه و موجودات مجردۀ‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 452

‏دائمه نمایند، بلکه یک عده مفاهیم کلیه را ادراک نموده که از سنخ حقایق نیستند، و لذا‏‎ ‎‏در این عالم، این سعادت برای آنها نیست، بلی کمّلینی که بتوانند ادراک حقایق مجردۀ‏‎ ‎‏نوریه کنند، آن مرتبه از سعادت را دارند.‏

‏آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ وعده می دهد که انسان اگرچه در دار طبیعت نتواند با ارتیاض نفس،‏‎ ‎‏کشف شهودی نسبت به مجردات داشته باشد، ولی می تواند با براهینی سر و کار داشته‏‎ ‎‏باشد و بر وجود مبدأ و بر صفات کمالیه، از قبیل: قادر، حیّ، مرید، مدرک، براهینی‏‎ ‎‏اقامه کند و قلبش قلب برهانی الهی باشد، و خلاصه، خود را با این ادراکات مأنوس‏‎ ‎‏کند و توجه نفس را از غیر با برهان قطع نماید و با برهان متوجه مبدأ و صفات کمالیۀ او‏‎ ‎‏شود، و وقتی که نفس قابلیت پیدا کرد و صاف شد هنگامی که از این نشئه منتقل شود،‏‎ ‎‏بر اساس مأنوسیت با برهان، حقایق ثابته با برهان کشف می شود و مدرکات بهیّه به‏‎ ‎‏خصوص علة العلل اعلی و ابهی به طور شهود کشف می شود و سعادت بیشتر و اعلی‏‎ ‎‏و اَدْوم حاصل می گردد.‏‎[5]‎

‏و بالاخره: مناط بهجت و ابتهاج، دریافتن و پیدا کردن ملایمات است که شخص‏‎ ‎‏«ما یلایم» ذات خود را بیابد. پس هرچه مدرِک، قوی و ادراک، پر قوّت و مدرَک، جلیل‏‎ ‎‏باشد، لذت عالی تر خواهد بود، و مبدأ اعلی و اقدس با آن قوّت ادراکی که عین ذات‏‎ ‎‏اوست و شدت و مدت غیرمتناهی دارد، ذات ابهی و انور و اعلی و اکمل و اتمّ، بلکه‏‎ ‎‏فوق تمام و کمال خود را ادراک می کند و تمام معالیل خود را به جهت اینکه شؤون و‏‎ ‎‏مظاهر و مجالی و اشعۀ تابندۀ نوریۀ وجودیه هستند ادراک می کند، و مطلب ازلاً و ابداً‏‎ ‎‏چنین است، پس در مرحلۀ اول ابتهاج ذات به ذات الی ما لانهایة له خواهد بود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 453

  • )) فتوحات مکیه، ج 1، ص 120.
  • )) اسراء (17): 44.
  • )) خصال صدوق، ج 2، ص 420، حدیث 14.
  • )) اسفار، ج 9، ص 123.