بحثی اخلاقی پیرامون سعادت و شقاوت
در تعقیب حقیقت سعادت و شقاوت به نحو پند و وعظ می گوییم: از اینکه گفتیم سعادت عبارت از ادراک ملایم است و مثال زدیم به اینکه سعادت قوۀ ذائقه عبارت از
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 453 ادراک ملایم اوست، مراد باید کشف شود و لذا اگر بخواهیم معلوم کنیم که سعادت فلان قوه چیست، می گوییم: مثلاً کرم خراطین که جز حس لمس حالّ در جسمش، قوه دیگری قوی تر از آن و فوق آن ندارد ـ البته حس لمسی که در آن است درجه اش از جسمیت بالاتر است، و التزام هم نداده ایم که هرچه جسم نشد، باید مجرد باشد، چون لازم نیست هرچه از جسم بالاتر شد مجرد باشد، بلکه یک قوۀ جسمانی در این حس لمس هست که ادراکش انفعالی است، نه اینکه ادراکش به خلاقیت باشد، چون با برهان ثابت شده که مبدأ فاعلی الهی غیر مجرد نیست و طبیعی و طبیعت نمی تواند مبدأ فاعلی گردد، و لذا ادراک حسی قوۀ لامسۀ کرم خراطین انفعالی است؛ یعنی احساسش از انفعال است ـ این کرم اگر در خاکی باشد که خیلی ملایم با طبع اوست که نه گرم باشد و نه سرد، نه صلب باشد و نه خفیف، نه خیلی تر باشد و نه خیلی خشک و من جمیع الجهات از اول تکوینش تا آخر انحلال ترکیب وجودی اش یا اکثر مواقع عمرش، ملایم با او باشد، می توان گفت سعادت چنین کرمی مادام که زنده است، چنین است و این کرم در طول حیاتش خوشبخت و سعید بوده است.
ولی نمی توان گفت که سعادت انسان به این سادگی حاصل است؛ زیرا باید در انسان دو جهت ملاحظه گردد: جهت اول آنکه انسان مثل آن کرم خراطین ساده نیست، بلکه یک معجون صاحب حیثیات و مراتب و قوا می باشد و فقط با خوشبختی و سعادت یک قوه و یک مرتبه، نمی توان گفت سعید است؛ مثلاً اگر ذائقه اش همیشه بتواند حلوا و شیرینی جات و دُهنیات بچشد، نمی توان گفت او علی الاطلاق خوشبخت و سعادتمند است، بلکه باید قوای دیگرش را هم ملاحظه کرد و مراتب دیگرش را از قبیل عقل و قوۀ خیالیه و مرتبۀ برزخیه اش را هم باید دید که چه نحوه است، آیا اینها هم ملایمات را ادراک می کنند یا خیر.
مثلاً اگر خیال انسان ناراحت باشد ولی ذائقه اش به اطعمۀ شیرین دسترسی دارد، آیا این شخص حتی در خیال هم خوشبخت است؟ البته خوشبخت نیست، و یا اگر سمع کسی کلمات ناهنجار و حرفهای اهانت آور و فحشهای غلیظ و یا شماتتهای
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 454 بسیاری می شنود، ولی غذای چربی هم که ملایم با ذائقۀ اوست در نزد او فراوان است و ذائقه اش آن را ادراک می کند، آیا این آدم از جهت قوۀ سامعه هم خوشبخت است؟ البته سمع او سعید نیست، و اگر کسی در رخت خواب حریر بر روی تشک و متکای پر قو خوابیده باشد که ملایم با حس لمس است، البته چون این حس، ادراک ملایم می کند سعید است، ولی در همین حال اگر عزیزی از این شخص در بیابان بوده و هوا هم خیلی سرد و طوفانی و برف و کولاک باشد، قوۀ خیالش با صوری که تخیل می کند؛ مثل بلایی که از ناحیۀ سرما به سر عزیزش می آید، خیلی ناراحت و بدبخت است در صورتی که قوۀ لمسش کاملاً مدرِک ملایم خودش است.
والحاصل: انسان که این همه قوا دارد و معجون مرکبی است، اگر فقط با یک قوه؛ مثل قوۀ ذائقه ادراک ملایمات کند، خوشبخت و سعید نیست.
جهت دیگری که در سعادت و شقاوت انسان باید ملاحظه شود این است که انسان یک موجود موقت مثل کرم خراطین نیست که خوشبختی او را فقط با ملاحظۀ این چند روز عمر که در خاک نرم و متوسط بوده ملاحظه کنیم، بلکه باید مجموع مدت حیات و زندگی انسان را ملاحظه کرد که چند سالی در این دنیاست و بعد از این نشئه در نشئۀ آخرت خواهد ماند، و اگر در این دنیا بر فرض محال که بگوییم پنجاه یا شصت سال ذائقه اش همۀ شیرینی جات را ذوق کرده و قوای لمس و سامعه و باصره اش هم با ملایمات طبیعی خود بوده و ملایمات خود را ادراک کرده و در رخت خواب پر قو خوابیده، و سمعش الحان خوش و نوای نی را شنیده، آیا سعادتمند شده است؟
چه بسا همین چند روزه که اینها در اینجا ملایم خود را ادراک کردند، مبدأ این شود که عذاب الیم و نقمت عظیم ابدی و غیر متناهی فراهم گردد، و به همین ذوقی که از حلویات حلال و حرام این جهان چند روزی خوش گذراند، به او زقّوم جهنم بچشانند، و به همین ذوق که چند روزی از این شرابها و مایعات حلال و حرام متلذذ شده، الی الابد ماء حمیم جهنم بدهند، و این بدنی را که در رخت خواب حریر چند
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 455 روزی در اینجا خوابیده، در آتش جهنم جای دهند، و همین طور آن طلاها و نقره ها که از حلال و حرامش باک نداشت و از جمع و اندوخته کردنش لذت می برد و چند روزی در اینجا لذتش را در خیال ادراک نمود الی الابد دیدن آنهایی را که در آتش سرخ می شوند «فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ» و پیشانی و جبینشان با آنها داغ زده می شود، باعث خوف و ترسش گردد.
آیا زندگی در دنیا که صد سال و یا صد و پنجاه سال باشد و به فرض محال تمامش را به عیش و وصال و راحتی قوا بگذراند، که البته وقوع آن محال است؛ چون عمرها نوعاً بیش از شصت و یا شصت و پنج سال نیست و این طور هم نیست که در همۀ عمر همۀ جهات خوشبختی فراهم باشد، ولی همۀ اینها را که آدم فرض کند و عمر صد ساله و یا صد و پنجاه ساله را هم فرض کند، ولی یک عرصه و نشئه ای هم هست که غیر متناهی و نامحدود و همیشگی است، باید آن زندگی و نشئه را هم در نظر آورد تا سعادت یک فرد انسان را ملاحظه نمود. اگر شخصی صد سال با تمام راحتی و ادراک لذایذ و راحتیها و خوشبختیها و سعادتها در این دنیا باشد، ولی همین دنیا و زندگی در آن، مبدأ برای تهیۀ ناملایمات آن نشئۀ غیر متناهی باشد، آیا ممکن است سعادت و راحتی و خوشبختی عاریه ای این صد ساله در جنب آن بقا در نشئۀ غیر محدود، قابل مقایسه باشد؟ و آیا می شود صد سال را با سالیان غیر محدود و غیر متناهی مقایسه کرد؟ و آیا می شود یک قطره باران و آب را با یک دریای غیر متناهی مقایسه کرد؟ و آیا چنین کسی می تواند سعادت این دنیا را در مقابل نقمت آن دنیا چیزی گمان کند؟ خیلی مستبعد است کسی که گرفتار عذاب دائمی آن جهان شد، اصلاً ببیند که در مدت بقای عمر خود یک نقطۀ نورانی هم داشته باشد، و یا لذایذ دنیوی از حیث کیفیت با آن نقم و عذابهای آخرتی قابل قیاس باشد.
اگر ذائقۀ انسان به شیرینیهای این دنیا شیرین شد، آیا تلخیهایی که در آخرت دارد مثل تلخیهای این دنیاست که اگر یک قطره از تلخی آن را در تمام شیرینی جات دنیا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 456 بیاندازند، از زهر هلاهل کشنده تر و تلخ تر خواهند شد، پس آدم وقتی سعادت وخوشبختی را ملاحظه می کند، باید مِن حیث المجموع ملاحظه کند و بداند این دنیا اصلاً حیات ندارد و میت است؛ فقط یک نمونه ای از حیات است و حیّ بالعرض می باشد، نه حیّ بالذات.
انسان هم در این حیات بالعرض و موت بالذات، چند روزی با ابهام هست؛ زیرا این چند روز مبهم است که آیا سه روز باشیم، ده روز باشیم، پنج روز باشیم، یک ساعت بمانیم، ده سال بمانیم و یا ده دقیقه باشیم؟ و طوری مبهم است که اگر همۀ نوع بشر از اولین و آخرین جمع شوند، ممکن نیست عمر کسی را از ابهام درآورند که مثلاً عمر فلان شخص چند روز و یا چند سال است، پس چقدر غفلت است که انسان به این چند روزه اکتفا کند و سعادت خود را در اینجا ببیند. ما آخرت را نمی بینیم و از آن خبر نداریم و به قلب ما نمی آید که در آخرت چه خبر است، انبیا دیده اند و لذا برای ما یقه پاره کرده اند و آنچه ممکن بوده گفته اند. و داستان آخرت را آن طوری که هست، اگر بیشتر از آنچه که گفته اند ممکن بود بگویند و یا ما قدرت فهم آن را داشتیم می گفتند.
قرآن با آن جلالت و عظمتش که بهتر از همۀ کلمات می تواند معانی را با مختصرترین و سهل ترین لفظ اظهار و القا کند، ممکن نیست حال آخرت را به نحوی که هست بیان کند؛ برای اینکه وجود لفظی، بیش از ظرفیت خودش نمی تواند از وجود حقیقی حکایت کند؛ حقیقت حلوا شیرین است ولی لفظ حلوا شیرین نیست، اگر لفظ گفتی، صورتی می فهمی ولی ذائقه ات را شیرین نمی کند، نار جهنم را که می شنوی بیش از یک صورت به نظرت نمی آید و نمی شود حقیقت را ببینی که چطور می سوزاند «نَارُ الله ِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأفْئِدَةِ» انبیا دیده اند و می دانند که قضیه چیست و سعادت انسان در چیست، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم همۀ آنچه را که موجب کمال انسان و یا موجب بدبختی انسان است فرموده و هیچ چیزی را فروگذار نکرده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 457 بین ما و آن کسانی که نفهمیدند پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم چه گفت، خیلی فرق هست، اگر چرچیل چیزی نفهمید شاید بگوید من اصلاً نمی دانستم، ولی چقدر برای انسان حسرت است که در آخرت ببیند که چه اسبابی را پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای تکمیل و سعادت بشری گفته بود و من هم شنیده بودم و اگر انجام می دادم چگونه خوشبخت بودم، ولی انجام ندادم و اکنون این چنین بدبخت هستم، آن هم بدبختی که در آخرت باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 458