باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل اول ماهیت سعادت حقیقی
بحثی اخلاقی پیرامون سعادت و شقاوت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

بحثی اخلاقی پیرامون سعادت و شقاوت

بحثی اخلاقی پیرامون سعادت و شقاوت

‏در تعقیب حقیقت سعادت و شقاوت به نحو پند و وعظ می گوییم: از اینکه گفتیم‏‎ ‎‏سعادت عبارت از ادراک ملایم است و مثال زدیم به اینکه سعادت قوۀ ذائقه عبارت از‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 453

‏ادراک ملایم اوست، مراد باید کشف شود و لذا اگر بخواهیم معلوم کنیم که سعادت‏‎ ‎‏فلان قوه چیست، می گوییم: مثلاً کرم خراطین که جز حس لمس حالّ در جسمش،‏‎ ‎‏قوه دیگری قوی تر از آن و فوق آن ندارد ـ البته حس لمسی که در آن است درجه اش‏‎ ‎‏از جسمیت بالاتر است، و التزام هم نداده ایم که هرچه جسم نشد، باید مجرد باشد،‏‎ ‎‏چون لازم نیست هرچه از جسم بالاتر شد مجرد باشد، بلکه یک قوۀ جسمانی در این‏‎ ‎‏حس لمس هست که ادراکش انفعالی است، نه اینکه ادراکش به خلاقیت باشد، چون‏‎ ‎‏با برهان ثابت شده که مبدأ فاعلی الهی غیر مجرد نیست و طبیعی و طبیعت نمی تواند‏‎ ‎‏مبدأ فاعلی گردد، و لذا ادراک حسی قوۀ لامسۀ کرم خراطین انفعالی است؛ یعنی‏‎ ‎‏احساسش از انفعال است ـ این کرم اگر در خاکی باشد که خیلی ملایم با طبع اوست که‏‎ ‎‏نه گرم باشد و نه سرد، نه صلب باشد و نه خفیف، نه خیلی تر باشد و نه خیلی خشک و‏‎ ‎‏من جمیع الجهات از اول تکوینش تا آخر انحلال ترکیب وجودی اش یا اکثر مواقع‏‎ ‎‏عمرش، ملایم با او باشد، می توان گفت سعادت چنین کرمی مادام که زنده است، چنین‏‎ ‎‏است و این کرم در طول حیاتش خوشبخت و سعید بوده است.‏

‏ولی نمی توان گفت که سعادت انسان به این سادگی حاصل است؛ زیرا باید در‏‎ ‎‏انسان دو جهت ملاحظه گردد: جهت اول آنکه انسان مثل آن کرم خراطین ساده‏‎ ‎‏نیست، بلکه یک معجون صاحب حیثیات و مراتب و قوا می باشد و فقط با خوشبختی‏‎ ‎‏و سعادت یک قوه و یک مرتبه، نمی توان گفت سعید است؛ مثلاً اگر ذائقه اش همیشه‏‎ ‎‏بتواند حلوا و شیرینی جات و دُهنیات بچشد، نمی توان گفت او علی الاطلاق‏‎ ‎‏خوشبخت و سعادتمند است، بلکه باید قوای دیگرش را هم ملاحظه کرد و مراتب‏‎ ‎‏دیگرش را از قبیل عقل و قوۀ خیالیه و مرتبۀ برزخیه اش را هم باید دید که چه نحوه‏‎ ‎‏است، آیا اینها هم ملایمات را ادراک می کنند یا خیر.‏

‏مثلاً اگر خیال انسان ناراحت باشد ولی ذائقه اش به اطعمۀ شیرین دسترسی دارد،‏‎ ‎‏آیا این شخص حتی در خیال هم خوشبخت است؟ البته خوشبخت نیست، و یا اگر‏‎ ‎‏سمع کسی کلمات ناهنجار و حرفهای اهانت آور و فحشهای غلیظ و یا شماتتهای‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 454

‏بسیاری می شنود، ولی غذای چربی هم که ملایم با ذائقۀ اوست در نزد او فراوان است‏‎ ‎‏و ذائقه اش آن را ادراک می کند، آیا این آدم از جهت قوۀ سامعه هم خوشبخت است؟‏‎ ‎‏البته سمع او سعید نیست، و اگر کسی در رخت خواب حریر بر روی تشک و متکای پر‏‎ ‎‏قو خوابیده باشد که ملایم با حس لمس است، البته چون این حس، ادراک ملایم‏‎ ‎‏می کند سعید است، ولی در همین حال اگر عزیزی از این شخص در بیابان بوده و هوا‏‎ ‎‏هم خیلی سرد و طوفانی و برف و کولاک باشد، قوۀ خیالش با صوری که تخیل می کند؛‏‎ ‎‏مثل بلایی که از ناحیۀ سرما به سر عزیزش می آید، خیلی ناراحت و بدبخت است در‏‎ ‎‏صورتی که قوۀ لمسش کاملاً مدرِک ملایم خودش است.‏

‏والحاصل: انسان که این همه قوا دارد و معجون مرکبی است، اگر فقط با یک قوه؛‏‎ ‎‏مثل قوۀ ذائقه ادراک ملایمات کند، خوشبخت و سعید نیست.‏

‏جهت دیگری که در سعادت و شقاوت انسان باید ملاحظه شود این است که‏‎ ‎‏انسان یک موجود موقت مثل کرم خراطین نیست که خوشبختی او را فقط با ملاحظۀ‏‎ ‎‏این چند روز عمر که در خاک نرم و متوسط بوده ملاحظه کنیم، بلکه باید مجموع‏‎ ‎‏مدت حیات و زندگی انسان را ملاحظه کرد که چند سالی در این دنیاست و بعد از این‏‎ ‎‏نشئه در نشئۀ آخرت خواهد ماند، و اگر در این دنیا بر فرض محال که بگوییم پنجاه یا‏‎ ‎‏شصت سال ذائقه اش همۀ شیرینی جات را ذوق کرده و قوای لمس و سامعه و‏‎ ‎‏باصره اش هم با ملایمات طبیعی خود بوده و ملایمات خود را ادراک کرده و در‏‎ ‎‏رخت خواب پر قو خوابیده، و سمعش الحان خوش و نوای نی را شنیده، آیا سعادتمند‏‎ ‎‏شده است؟‏

‏چه بسا همین چند روزه که اینها در اینجا ملایم خود را ادراک کردند، مبدأ این شود‏‎ ‎‏که عذاب الیم و نقمت عظیم ابدی و غیر متناهی فراهم گردد، و به همین ذوقی که از‏‎ ‎‏حلویات حلال و حرام این جهان چند روزی خوش گذراند، به او زقّوم جهنم‏‎ ‎‏بچشانند، و به همین ذوق که چند روزی از این شرابها و مایعات حلال و حرام متلذذ‏‎ ‎‏شده، الی الابد ماء حمیم جهنم بدهند، و این بدنی را که در رخت خواب حریر چند‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 455

‏روزی در اینجا خوابیده، در آتش جهنم جای دهند، و همین طور آن طلاها و نقره ها که‏‎ ‎‏از حلال و حرامش باک نداشت و از جمع و اندوخته کردنش لذت می برد و چند‏‎ ‎‏روزی در اینجا لذتش را در خیال ادراک نمود الی الابد دیدن آنهایی را که در آتش‏‎ ‎‏سرخ می شوند ‏‏«‏فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ‏»‏‎[2]‎‏ و پیشانی و جبینشان با‏‎ ‎‏آنها داغ زده می شود، باعث خوف و ترسش گردد.‏

‏آیا زندگی در دنیا که صد سال و یا صد و پنجاه سال باشد و به فرض محال تمامش‏‎ ‎‏را به عیش و وصال و راحتی قوا بگذراند، که البته وقوع آن محال است؛ چون عمرها‏‎ ‎‏نوعاً بیش از شصت و یا شصت و پنج سال نیست و این طور هم نیست که در همۀ‏‎ ‎‏عمر همۀ جهات خوشبختی فراهم باشد، ولی همۀ اینها را که آدم فرض کند و عمر صد‏‎ ‎‏ساله و یا صد و پنجاه ساله را هم فرض کند، ولی یک عرصه و نشئه ای هم هست که‏‎ ‎‏غیر متناهی و نامحدود و همیشگی است، باید آن زندگی و نشئه را هم در نظر آورد تا‏‎ ‎‏سعادت یک فرد انسان را ملاحظه نمود. اگر شخصی صد سال با تمام راحتی و ادراک‏‎ ‎‏لذایذ و راحتیها و خوشبختیها و سعادتها در این دنیا باشد، ولی همین دنیا و زندگی در‏‎ ‎‏آن، مبدأ برای تهیۀ ناملایمات آن نشئۀ غیر متناهی باشد، آیا ممکن است سعادت و‏‎ ‎‏راحتی و خوشبختی عاریه ای این صد ساله در جنب آن بقا در نشئۀ غیر محدود، قابل‏‎ ‎‏مقایسه باشد؟ و آیا می شود صد سال را با سالیان غیر محدود و غیر متناهی مقایسه‏‎ ‎‏کرد؟ و آیا می شود یک قطره باران و آب را با یک دریای غیر متناهی مقایسه کرد؟ و آیا‏‎ ‎‏چنین کسی می تواند سعادت این دنیا را در مقابل نقمت آن دنیا چیزی گمان کند؟‏‎ ‎‏خیلی مستبعد است کسی که گرفتار عذاب دائمی آن جهان شد، اصلاً ببیند که در مدت‏‎ ‎‏بقای عمر خود یک نقطۀ نورانی هم داشته باشد، و یا لذایذ دنیوی از حیث کیفیت با آن‏‎ ‎‏نقم و عذابهای آخرتی قابل قیاس باشد.‏

‏اگر ذائقۀ انسان به شیرینیهای این دنیا شیرین شد، آیا تلخیهایی که در آخرت دارد‏‎ ‎‏مثل تلخیهای این دنیاست که اگر یک قطره از تلخی آن را در تمام شیرینی جات دنیا‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 456

‏بیاندازند، از زهر هلاهل کشنده تر و تلخ تر خواهند شد، پس آدم وقتی سعادت‏‎ ‎‏وخوشبختی را ملاحظه می کند، باید مِن حیث المجموع ملاحظه کند و بداند این دنیا‏‎ ‎‏اصلاً حیات ندارد و میت است؛ فقط یک نمونه ای از حیات است و حیّ بالعرض‏‎ ‎‏می باشد، نه حیّ بالذات.‏

‏انسان هم در این حیات بالعرض و موت بالذات، چند روزی با ابهام هست؛ زیرا‏‎ ‎‏این چند روز مبهم است که آیا سه روز باشیم، ده روز باشیم، پنج روز باشیم، یک‏‎ ‎‏ساعت بمانیم، ده سال بمانیم و یا ده دقیقه باشیم؟ و طوری مبهم است که اگر همۀ نوع‏‎ ‎‏بشر از اولین و آخرین جمع شوند، ممکن نیست عمر کسی را از ابهام درآورند که مثلاً‏‎ ‎‏عمر فلان شخص چند روز و یا چند سال است، پس چقدر غفلت است که انسان به‏‎ ‎‏این چند روزه اکتفا کند و سعادت خود را در اینجا ببیند. ما آخرت را نمی بینیم و از آن‏‎ ‎‏خبر نداریم و به قلب ما نمی آید که در آخرت چه خبر است، انبیا دیده اند و لذا برای ما‏‎ ‎‏یقه پاره کرده اند و آنچه ممکن بوده گفته اند. و داستان آخرت را آن طوری که هست،‏‎ ‎‏اگر بیشتر از آنچه که گفته اند ممکن بود بگویند و یا ما قدرت فهم آن را داشتیم می گفتند.‏

‏قرآن با آن جلالت و عظمتش که بهتر از همۀ کلمات می تواند معانی را با‏‎ ‎‏مختصرترین و سهل ترین لفظ اظهار و القا کند، ممکن نیست حال آخرت را به نحوی‏‎ ‎‏که هست بیان کند؛ برای اینکه وجود لفظی، بیش از ظرفیت خودش نمی تواند از وجود‏‎ ‎‏حقیقی حکایت کند؛ حقیقت حلوا شیرین است ولی لفظ حلوا شیرین نیست، اگر لفظ‏‎ ‎‏گفتی، صورتی می فهمی ولی ذائقه ات را شیرین نمی کند، نار جهنم را که می شنوی بیش‏‎ ‎‏از یک صورت به نظرت نمی آید و نمی شود حقیقت را ببینی که چطور می سوزاند ‏‏«‏نَارُ‎ ‎الله ِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأفْئِدَةِ‏»‏‎[3]‎‏ انبیا دیده اند و می دانند که قضیه چیست و‏‎ ‎‏سعادت انسان در چیست، پیغمبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ همۀ آنچه را که موجب کمال انسان و یا‏‎ ‎‏موجب بدبختی انسان است فرموده و هیچ چیزی را فروگذار نکرده است.‏‎[4]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 457

‏بین ما و آن کسانی که نفهمیدند پیغمبر اسلام  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ چه گفت، خیلی فرق‏‎ ‎‏هست، اگر چرچیل چیزی نفهمید شاید بگوید من اصلاً نمی دانستم، ولی چقدر‏‎ ‎‏برای انسان حسرت است که در آخرت ببیند که چه اسبابی را پیامبر  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ برای‏‎ ‎‏تکمیل و سعادت بشری گفته بود و من هم شنیده بودم و اگر انجام می دادم‏‎ ‎‏چگونه خوشبخت بودم، ولی انجام ندادم و اکنون این چنین بدبخت هستم، آن هم‏‎ ‎‏بدبختی که در آخرت باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 458

  • )) توبه (9): 35.
  • )) همزه (104): 6 ـ 7.
  • )) تحف العقول، ص 40.