حکمت نقل قصص در قرآن
قرآن مجموعه ای است که به انحاء مختلف راههای سعادت بشری را بیان نموده است، گاهی به صورت احکام و گاهی به صورت قصص و حکایتها؛ حکایت انبیا را که قرآن ذکر می کند به جهت جنبۀ تاریخی آن نیست، چون قرآن کتاب تاریخ نیست و ذکر کردن احوال آدم به جهت تاریخ دانستن نیست، زیرا به ما چه مربوط است که فلان قضیه، فلان جور شده است، بلکه ذکر قصۀ آدم با شیطان برای تنبیه ماست تا بدانیم که اگر کسی از بهشت دور مانده، چه طور باید دوباره به آن وارد شود و چگونه می شود که از درگاه خداوند به انسان خطاب اخراج می رسد؟ و کدام صفت باعث غفران می گردد؟ و کدام صفت باعث لعن می باشد؟
قرآن مجید در قصص و حکایات انبیا که سیر مردمان برجسته و قابل ذکر را برای ما بیان می کند، برای این است که بدانیم برجستگان عالم که مربی بشر بوده اند چطور خودشان تربیت یافته اند و رفتار آنها چگونه بوده است؟
حضرت موسی بعد از آن همه سیر، روی منبر نشست و می خواست برای مردم وعظ کند به قلبش خطور کرد که من از کجا به کجا رسیدم و چقدر بزرگ و افضل شدم، فوراً حکم شد بیا پایین و چون ناقصی برو تا تربیت بیابی و اگر تربیت یافتی آن وقت می آیی و تربیت می کنی، فوراً از منبر پایین آمد و هرچه مردم التماس کردند که نرو، گفت: خیر، باید بروم؛ و لذا با آن رفیقش آمد تا خضر را پیدا کرد و چه تربیتها از او
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 458 گرفت، و چقدر آداب تعلّم، در آیۀ شریفه ای که حکایت حال او را می فرماید وجود دارد: «قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أتَّبِعُکَ عَلَی أنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» شهید ثانی در منیة المرید می فرماید: دوازده ادب از آداب تعلّم بلکه بیش از آن در این آیه هست.
بالجمله: انسان باید بداند که مثل افراد انواع دیگر نیست، او نوعی است که از افراد آن مانند یحیی علیه السلام، عیسی علیه السلام و ایّوب علیه السلام و زکریا علیه السلام می باشند. لذا باید ببیند اینها چه سیرهایی نموده اند تا به آنجا رسیده اند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 459