باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل دوم کیفیت حصول سعادت
لزوم تعدیل و تقویت عقل نظری و عملی‌
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

لزوم تعدیل و تقویت عقل نظری و عملی‌

لزوم تعدیل و تقویت عقل نظری و عملی

‏چنانکه آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ در اول این فصل می فرماید، برای انسان در تحصیل سعادت، دو‏‎ ‎‏جهت لازم است:‏

‏جهت اول عبارت است از اینکه عقل نظری از مقام هیولانی و استعداد قبول‏‎ ‎‏حقایق نظام عالم و معقولات صرف، به مقام فعلیت درآید و عقل هیولانی او، همانند‏‎ ‎‏هیولای عالم رو به فعلیات گذارد و حقایق نظام عالم را به آن نحوی که هست، ادراک‏‎ ‎‏و تعقل کند.‏

‏البته وجود و صور عقلیه و مجردات را تعقل و مشاهدۀ عقلیه کردن، از اسباب‏‎ ‎‏سعادت انسانی نمی شود.‏

‏آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ گرچه این معنی را فرموده است، ولی اگر منظور این باشد، درست‏‎ ‎‏نیست، بلکه باید عقل نظری، اشیاء را آن طوری که در نظام وجود است به همان نحو‏‎ ‎‏درک و تعقل کند، گرچه عالم مجردات و عقول باشد که مستقلاً موجود نیستند بلکه‏‎ ‎‏مستظلاً موجودند، پس باید انسان آنها را با عقل نظری چنین تعقل کند تا عقل هیولانیه‏‎ ‎‏به مقام عقل بالفعل برسد، نه اینکه وجودات مجرد را بالاستقلال تعقل کند بلکه‏‎ ‎‏مستظلاً تعقل نماید؛ زیرا اگر مستقلاً درک کند وسیلۀ حجاب و باز ماندن از سعادت‏‎ ‎‏مطلقه است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 463

‏اگر حکیمی وجودات را ـ ولو عالم عقول باشد ـ به طور استقلال تعقل و اثبات‏‎ ‎‏کند، حجاب است؛ ولی اگر شخصی علوم طبیعی را ادراک کند ولی نه مستقلاً بلکه‏‎ ‎‏استظلالاً، سعید است.‏

‏والحاصل: چون سعادت، ادراک و تعقل وجود است، لذا باید نظام وجود را به آن‏‎ ‎‏نحوی که مبدأ و معاد است درک نموده و تعقل کرد.‏

‏این یک جهت بود که انسان در تحصیل سعادت آن را لازم دارد.‏

‏جهت دوم این است که عقل، عملی باشد؛ یعنی جوارح و اعضا، اعمال صالحه‏‎ ‎‏انجام دهد، اعمالی که مناسب وجود انسانی باشد و در حقیقت، قوا و جوارح، طهارت‏‎ ‎‏حاصل نماید با عملهایی که مناسب مقام انسانیت بوده و باعث کدورات و ظلمات و‏‎ ‎‏احتجابات نباشد. و اعمال جوارح و قوا اعمالی باشد که سازگار با روح و نفس انسانی‏‎ ‎‏باشد؛ چون عمل صالح همانند دوای صالح است، چنانکه دوای صالح همان دوایی‏‎ ‎‏است که با مزاج سازگار باشد، عمل صالح نیز عملی است که با روح انسان سازگار‏‎ ‎‏است.‏

‏خداوند متعال فرمود: ‏‏«‏مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أوْ اُنْثَی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً‎ ‎طَیِّبَةً‏»‏‎[2]‎‏ به گمان حقیر، وجه و علت مفرد آورده شدن عمل صالح آن است که غیر از‏‎ ‎‏عمل واحد که عبارت از عمل لله باشد عملی سازگار مقام انسانی نیست، چنانکه آیۀ‏‎ ‎‏شریفۀ ‏‏«‏إنَّمَا أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ‏»‏‎[3]‎‏ شاهد آن است، و چنانکه حضرت امیر  ‏‏علیه السلام‏‏ در دعای‏‎ ‎‏کمیل این معنی را می فرماید: ‏‏«حتّی تکون أعمالی و أورادی کلّها ورداً واحداً»‏‎[4]‎‏ که با‏‎ ‎‏ورد واحد باشد، پس اگر انسان در کثرت باشد، در عمل صالح نیست؛ چون اوراد‏‎ ‎‏متعدد، با انسان ناسازگار است.‏

‏ما فعلاً در کثرت واقع هستیم و حتی عبادتمان آلوده به هواهای کثیری است، هوای‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 464

‏املاک داریم، هوای تعیّن و تشخّص داریم، هوای تقدم داریم، هوای زن و بچه داریم،‏‎ ‎‏بعضی از ما به هوای استراحت وارد شغل روحانیت شده ایم و بعضی هم به هوای‏‎ ‎‏تقدم بر دیگران این را انتخاب نموده و بعضی برای فریب دادن بیچارگانی از عوام،‏‎ ‎‏دامی از اظهار تقدس گسترانیده ایم.‏

‏و بالجمله: هواهای متعدد داریم، وردهای مختلف داریم، ورد صحت بدن داریم،‏‎ ‎‏ورد شکم داریم، ورد جمع مرید داریم، ورد جاه و دولت و مال و منال داریم، ورد‏‎ ‎‏فرش و مسند و قالی داریم، ورد خانه و لانه و آشیانه داریم، ورد صدر مجلس و‏‎ ‎‏اطاعت مردم داریم و ورد نفوذ کلمه و استعلا داریم. این اوراد مختلف و هواهای‏‎ ‎‏متعدد، سازگار با انسان نیست، بلکه انسان را از سعادت باز می دارد. آنچه با انسان‏‎ ‎‏سازگار است، عمل صالح است و آن هم واحد است.‏

‏ ‏

‏با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست‏

‏ ‏‏یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن‏‎[5]‎

‏ ‏

‏هوای ما هم متعدد است؛ چشم یک هوایی دارد، ذائقه هوای دیگری دارد، گوش‏‎ ‎‏هوای دیگری دارد، زبان با هوای دیگر است، شکم هوای دیگری دارد، حسد هوای‏‎ ‎‏دیگری دارد، طمع با هوای دیگر است، خیال و وهم هواهای دیگری دارند، امان از‏‎ ‎‏این اوراد و هواها! اگر کسی با عمل توانست این قیود را بشکند و عملها را به عمل‏‎ ‎‏صالح واحد برگرداند و اوراد را به ورد واحد ارجاع دهد، ‏‏«‏فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً‏»‏‏،‏‎[6]‎‎ ‎‏خدا می فرماید: این عامل به عمل صالح را به زندگی طیّب و طاهر زنده می کنیم، نه‏‎ ‎‏اینکه گمان کنی چنین کسی در این عالم در زندگی طیّب و طاهر نیست، بلکه اگر عامل‏‎ ‎‏صلاح شد در این عالم، زندگی طیّب و طاهر پیدا می کند. بعضی گمان می کنند کسی که‏‎ ‎‏در کناری نشسته ولی برای علایق این دنیا مثل زر و زیور بی تابی می کند، مانند آن‏‎ ‎‏کسی است که اینها در نظرش مثل سنگ و سنگ ریزه است؛ این گمان باطل است؛‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 465

‏چون چنین شخصی نظرش بلندتر از اینهاست و او برای رضای خدا قیمت قائل‏‎ ‎‏است و کسی که برای زر و زیور قیمت قائل شد، چیزهای پرقیمت در نظرش از‏‎ ‎‏قیمت می افتد.‏

‏بالجمله: برای تحصیل سعادت دو جهت لازم است: یکی رسیدن عقل هیولانی به‏‎ ‎‏مرتبۀ عقل بالفعل، و دیگری عمل صالح عقل عملی؛ یعنی باید عقل نظری به درک‏‎ ‎‏حقیقت اشیاء کما هی؛ یعنی کما هی اظلال و مستظلات برسد و عقل عملی هم با عمل‏‎ ‎‏و تصفیۀ قوای جسمانی کمک کند، و حقیقت انسان مثل یک آینۀ در غلاف است که‏‎ ‎‏هم صفای آینه لازم است، و هم خروج از غلاف، تا صور در آن مرآت نقش بندد، پس‏‎ ‎‏اولاً لازم است که انسان صفای معنی داشته باشد و دیگر اینکه از غلاف و قشر و‏‎ ‎‏علایق بدنی و دنیایی بیرون آمده باشد، و اگر این دو مانع رفع شود؛ یعنی صفای‏‎ ‎‏روحی پیدا گردد و کدورات بدنیه برداشته شود، اتصال به عالم بالا پیدا می شود.‏

‏و به عبارت دیگر: اگر صفای باطنی حاصل شد و علایق بدن هم برداشته شد،‏‎ ‎‏اتصال تام حاصل می شود، چنانکه دعابۀ وهم و شیطنت طبیعت مادامی که انسان در‏‎ ‎‏طبیعت است ممکن است دامن گیر او شود. و چنانکه خواب هم که برادر مرگ است،‏‎ ‎‏چنین است؛ چون خوابی که انسان می بیند یا به این جهت است که محسوسات حسیه‏‎ ‎‏ارتقا پیدا کرده و صور آنها در مخزن خیالیه باقی مانده و انسان در وقت خواب آنها را‏‎ ‎‏می بیند، و یا اینکه نفس در موقع خواب که اشتغالش از طبیعت کم شد، صفایش بیشتر‏‎ ‎‏شده و متصل به عالم ماورای طبیعت می شود و از حقایق آنجا کشف می نماید.‏

‏بالجمله: برای انسان لازم است که عقل عملی داشته و قوا و آینۀ طبیعت را تعدیل‏‎ ‎‏کند و آن را از افراط و تفریط به در آورد، و اگر تعدیل کرد، چنان می شود که گویا قوای‏‎ ‎‏طبیعی و شیطانی و حیوانی ندارد؛ زیرا وقتی متضادین تعادل کردند از خاصیت‏‎ ‎‏می افتند؛ مثل اینکه اگر آب سرد و گرم را به یک اندازه ممزوج کنند، حرارت و برودت‏‎ ‎‏تعدیل شده و ملایم می شود و گویا حرارت و برودت نیستند، اوصافی که مقتضای‏‎ ‎‏خود را خواهان هستند نیز چنین هستند، مثلاً شهوت مقتضای خود را می خواهد‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 466

‏اگرچه عالم خراب شود، و هکذا غضب می خواهد به مقتضای خود برسد هرچه‏‎ ‎‏می خواهد بشود.‏

‏و بالجمله: هر یک از اوصاف انسانی از قبیل ذوق، لامسه، باصره، سامعه، غضب و‏‎ ‎‏شهوت مقتضای خود را خواهان است، باید در انسان قوۀ عدالتی باشد که بتواند با آن‏‎ ‎‏قوه، اینها را تعدیل کند و مشتهیٰ و لا مُشتَهای اینها را جمع نماید، و میزان شرع باشد‏‎ ‎‏که هرچه را اجازه داد، عمل کند ولو مُشتَهای یکی از قوا نباشد، و هرچه را نهی کرد‏‎ ‎‏عمل نکند ولو مُشتَهای یکی از قوا باشد؛ مثلاً تغضّب و لا تغضّب یکی باشد، به این‏‎ ‎‏معنی که آنچه تغضّب است و از او غضب دارد، اگر شرع اجازه نداد، مثل لا تغضّب‏‎ ‎‏باشد، و آنچه لاتغضّب است، اگر شارع به او امر کرد، بر او غضب داشته باشد، و هکذا‏‎ ‎‏در مقتضیات قوای دیگر.‏

‏به هر حال باید نفس بر این قوا استعلا داشته باشد و اینها از آن منقهر گردند و‏‎ ‎‏نفس، قهاریت داشته باشد و هر چیزی را که بر قوا تحمیل کرد، قبول کنند و از هر چیز‏‎ ‎‏که باز داشت بازداشته شوند؛ مثلاً نفس، نسبت به چیزی که مورد غضب شرع است‏‎ ‎‏طوری باشد که با قهاریت و استعلای خود بتواند قوۀ غضب را به راه انداخته و‏‎ ‎‏تحریک کند. و اگر چیزی باشد که از نظر شرع مغضوب نیست اگرچه مورد آن‏‎ ‎‏مقتضای قوۀ غضب است، نفس قاهر شود که بتواند قوۀ غضب را رام کرده و از‏‎ ‎‏سورت بیاندازد.‏

‏و بالجمله: باید نفس بر قوا مستعلی باشد، نه اینکه قوا بر نفس استعلا داشته باشند،‏‎ ‎‏و این طور نباشد که مقتضیات قوا وقتی موجود شدند و قوا طالب و مایل گردیدند،‏‎ ‎‏نفس، مقهور شده و به عقب قوا به مشایعت آنها رود، تا آنجا که کثرت حاصل آید، و‏‎ ‎‏هر قوه مقتضایی را  که طالب است به آن برسد و نفس در این قوای مختلف و متشتّت‏‎ ‎‏که همه مستقل شده اند فانی گردد و تابع و مشایع اینها شود، و چون مقتضیات آنها‏‎ ‎‏مختلف است تشتّت و کثرت و نفاق حاصل آید، بلکه نفس باید بر همه مستعلی باشد‏‎ ‎‏و همه مأموم نفس شوند و نفس امام قوا گردد و قوا را از استقلال و قهاریت بیاندازد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 467

‏شاید معنای جملۀ ‏‏«المؤمن وحده الجماعة»‏‎[7]‎‏ این باشد که مؤمن و نفس عادلۀ او‏‎ ‎‏امام شود و قوا به مشایعت و مأمومیت او حاضر باشند؛ چون ایمان، صورت و ملکۀ‏‎ ‎‏نفس است لذا طبق ایمان بالله حرکت خواهد کرد و قوا هم تابع او خواهند شد،‏‎ ‎‏اینجاست که امام هر اشاره ای کرد، مأمومین و تابعین با اشاره و به حکم سلطان انجام‏‎ ‎‏وظیفه خواهند کرد و چون سلطان مؤمن و عادل، طبق ایمان حکم خواهد کرد لذا همۀ‏‎ ‎‏قوا، ایمانی می باشند، ‏‏«الناس علی دین ملوکهم»‏‎[8]‎‏ و البته انسان وقتی توانست قوا را‏‎ ‎‏تعدیل کند و افراط و تفریط را به مقام عدالت بیاورد، انسان می شود.‏

‏همانند جمع حرارت و برودت که ماء فاتر حاصل می شود، و مثل این می شود که‏‎ ‎‏حرارت و برودت نیست، با اینکه هر دو هست و ماء فاتر، بالنسبة الی الحراره برودت‏‎ ‎‏دارد و بالنسبة الی البروده حرارت دارد. مثل این است که این قوای حیوانی را ندارد و‏‎ ‎‏انسان می شود. والبته تعدیل بر میزان شرع، محتاج عقل نظری است وبا جهالت نمی توان‏‎ ‎‏تعدیل کرد، ‏‏«والجاهل إمّا مُفْرِط»‏‎[9]‎‏ مثل جهلهای ما، ‏‏«و إمّا مفرِّط»‏‎[10]‎‏ مثل آن مرتاضی‏‎ ‎‏ که یک چشم و یک گوشش را بست و گفت دو تای دیگر بس است.‏

‏و الحاصل: در نیل به سعادت عظمی، لازم است عقل نظری باشد تا با صفای ذاتی‏‎ ‎‏بتواند اشیاء را بما هی مستظلات ببیند و درک بکند، و اگر به این نحو ندید، رسیدن به‏‎ ‎‏سعادت عظمی غیر ممکن است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 468

  • )) نحل (16): 97.
  • )) سبأ (34): 46.
  • )) مصباح المتهجد، ص 780؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
  • )) دیوان سنایی غزنوی، قصیده در مدح احمد بن فضل غزنوی.
  • )) نحل (16): 97.
  • )) خصال صدوق، ج 2، ص 584، ذیل حدیث 10.
  • )) موسوعة اطراف الحدیث النبوی، ج 10، ص 95.
  • 3 و  )) بحار الانوار، ج 1، ص 159، حدیث 35.