باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل دوم کیفیت حصول سعادت
مراتب سعادتمندان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

مراتب سعادتمندان

مراتب سعادتمندان

‏اگر در این جهان نمی تواند حقایق را بالمشاهده، کما هی اظلال و غیر مستقله بل‏‎ ‎‏شؤونٌ و جمالٌ للحق درک کند، لازم است با براهین علمی اثبات نماید و به مفاهیمی‏‎ ‎‏عالم باشد و مبدأ و معاد را به آن نحوی که در نظام خارج به طور استظلالی هستند با‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 468

‏برهان اثبات کند، و باید مفاهیم مذکور را طبق نقشۀ خارج اثبات کند و اعتقاد پیدا کند؛‏‎ ‎‏چون اگر مفاهیم این طور نباشد یعنی با براهین، مفاهیم غیر استظلالی را اثبات کند،‏‎ ‎‏اگرچه حکیمی باشد که کتاب در توحید و مبدأ و معاد بنویسد و آن را از اول تا آخر با‏‎ ‎‏براهین اثبات کند، فایده و نتیجه ای نخواهد داشت.‏

‏اگر کسی علوم طبیعی بنویسد؛ یعنی مثلثات و مناظر و خواص و آثار اشیاء و طب‏‎ ‎‏و امثال آن بنویسد، ولی اینها در نظرش الهی باشد و وجهۀ استظلالی داشته باشد،‏‎ ‎‏فایده دارد.‏

‏بالجمله: اگر با برهان، مفاهیمی را که کج و معوج و خلاف نقشۀ خارجی نباشد‏‎ ‎‏ثابت کرد و عمل صالح هم داشته باشد؛ یعنی اعمال او شایسته و صالح به مقام انسانیت‏‎ ‎‏باشد ولو در این دنیا کشف حقیقت نشود و درک حقایق و ملذّات حقیقیه نکند، اما‏‎ ‎‏همین که از این طبیعت علاقه اش سلب شد، آنچه که با برهان، ملکه شده بود بالوجدان‏‎ ‎‏می یابد. هذا کلّه سعادة المقرّبین.‏

‏اما ممکن است شخص از متوسطین باشد، یعنی کسانی که اعمال صالحه انجام‏‎ ‎‏داده و اخلاق را طوری که طبق ظواهر شرع است تعدیل نمودند ولی از حیث عقل‏‎ ‎‏نظری در مرتبۀ تخیل بوده و خیال ملذّات را نموده اند و عوامل بالا را به طور خیال‏‎ ‎‏تصور و تخیل نموده و فقط توانسته باشند نِعَم متوسطۀ آن چنانی را تخیل کنند و در‏‎ ‎‏مرتبۀ خیال بعضی از ملائکه را که در مرتبۀ برزخی واقعند تصور کرده باشند؛ چنانکه‏‎ ‎‏مردم عادی گمان می کنند که ملائکه مثل مرغ، پر دارند؛ گرچه ممکن است دسته ای از‏‎ ‎‏ملائکه که در مرتبۀ برزخیه واقعند این طور باشند.‏

‏و بالجمله: اگر اعمال صحیح و صالح انجام داده و تعدیل قوا نموده باشند، صفات‏‎ ‎‏را به طور خُلق حاصل کرده و تعدیل نموده باشند و آن حقایق موعوده را طبق فهم‏‎ ‎‏خود تصور و تخیل نموده باشند، بعد از مرگ برای اینها جنّات متوسطین حاصل‏‎ ‎‏خواهد شد ونفوسشان طبق ملکاتشان در آنجا مشغول فعالیت خواهند شد، و مردم‏‎ ‎‏عادی که همۀ چیزهایی را که در شرع است و با براهین قوی می شود آنها را اثبات کرد‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 469

‏ـ چون تابع شرعند ـ مفروض الوجود گرفته اند و به آنها معتقدند و اصلاً ملکه شان‏‎ ‎‏ملکۀ قبول قضایای شرعیه می باشد، اینها بعد از آنکه اشتغال نفس از طبیعت کم شد،‏‎ ‎‏ملکه شان شروع به فعالیت خواهد کرد.‏

‏چنانکه در خواب هم این طور است که انسان طبق ملکاتش خواب می بیند؛ مثلاً‏‎ ‎‏کسی که از صنف ما طلبه هاست، ابداً در خواب نمی بیند که دزدی می کند؛ چون ملکۀ‏‎ ‎‏آن کار در او نیست، و آدم کشتن را در خواب نمی بیند، بلی مثلاً می بیند که با هم مباحثه‏‎ ‎‏می کنند و ادله اقامه می نمایند و مثلاً بر طرف بحث غلبه می کند و از این چیزها می بیند،‏‎ ‎‏چون نفس به اینها عادت کرده است و هر وقت هم از اشتغال طبیعی تقریباً فارغ‏‎ ‎‏می شود، طبق ملکه شروع به فعالیت می نماید و هر نفسی مناسب ملکۀ خود، خواب‏‎ ‎‏می بیند. اگر نفس، نفسی باشد که اعمال صالحه کرده و خُلقهای حسنه داشته باشد، در‏‎ ‎‏خواب هم تخیلاتش مناسب با ملکاتش می باشد، و شاید شیخ مرتضی  ‏‏رحمه الله‏‏ هم با آن‏‎ ‎‏علمیتی که داشت در خواب می دیده که چیزی می نویسد و یا مسألۀ شرعی را‏‎ ‎‏مورد دقت قرار می دهد و از آن چیزهایی که ما در خواب می بینیم ایشان در‏‎ ‎‏خواب نمی دیده است.‏

‏شاید فرمایش حضرت امیر  ‏‏علیه السلام‏‏ هم که فرمود: ‏‏«لم اُشرک بالله طرفة عین أبداً»‏‎[1]‎‎ ‎‏ناظر به این جهت باشد که ملکات نفس شریف علوی، طوری مقدس و مطهر است که‏‎ ‎‏از لطافت، اصلاً به قلبش، شرک خطور هم نکرده است آن طوری که در قلوب مؤمنین‏‎ ‎‏خیلی مقدس می آید که آیا در قضیۀ مبدأ همان طور است که می گویند؟ اگرچه این‏‎ ‎‏خطور وقتی آمد به واسطۀ قوۀ فائقه ای که در قلوب مؤمنین هست، فوراً این خطور را‏‎ ‎‏دفع می کنند.‏

‏بالجمله: این قضیه ضروری است؛ کسانی که ملکۀ نامربوط گفتن را ندارند،‏‎ ‎‏می بینی که اگر در نهایت غضب هم باشند، حرفهای نامربوط از زبانشان بیرون نمی آید‏‎ ‎‏و فحّاشی نمی کنند و حرفهای مغلّظ نمی گویند، ولی آن کسی که از گفتن حرفهای‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 470

‏نامربوط مضایقه نداشته باشد، می بینی همین که غضبناک شد، بی اختیار، حرفهای‏‎ ‎‏نامناسب می زند.‏

‏بالجمله: اگر انسان تخیلات صحیحه ای طبق خارج، بدون اینکه کج و معوج باشد‏‎ ‎‏بنماید و بعضی از مراتب ـ مثلاً مرتبه برزخیه ـ را درک کرده باشد و عملش هم صالح‏‎ ‎‏باشد، این چنین متوسطین را جنتی متوسط است که به انشای نفس، طبق ملکاتش انشا‏‎ ‎‏خواهد شد و این چنین کسی با ملائکه ای که متخیلش شده است، محشور می شود و‏‎ ‎‏جنتی که از صور عملش است خواهد داشت. و این گونه اشخاص متوسط، گرچه‏‎ ‎‏جنتی هم دارند و از اصحاب یمین هستند، ولی از مقربین نیستند تا برای آنها جمال و‏‎ ‎‏جلوۀ حق و مجردات نوریۀ عالم عقول کشف و درک شود.‏

‏آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید: اقلّ مراتبی که برای معاد روحانی لازم است آن است که با‏‎ ‎‏عقل نظری بداند و تعقل کرده باشد. آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ در اینجا تقریباً یک دوره فلسفه را بیان‏‎ ‎‏کرده و می گوید که اقلّ مراتب این است که مبدأ و صرف الوجود و غنی بی نیاز و نسبت‏‎ ‎‏عالم را به حق تبارک و تعالی بداند و بداند که عالم، شؤون و جلوۀ اوست و از خود،‏‎ ‎‏هیچ استقلالی نداشته و ظلّند و بداند که مبدأ اعلی، استکمالی از موجودات ندارد و با‏‎ ‎‏اینکه به اینها مستکمل نیست، ولی اینها را برای خود خلق فرموده است و معنای‏‎ ‎‏«خلقتک لأجلی»‏‎[2]‎‏ را که چون واجب تعالی تام الفاعلیه و واجب الوجود من جمیع‏‎ ‎‏الجهات است و این تمام الفاعلیه، فعل خواهد داشت، ولی نه اینکه فعل انجام دهد تا‏‎ ‎‏تام الفاعلیه باشد، بلکه چون تام الفاعلیه است اثر خواهد داشت و بی اثر نخواهد بود‏‎ ‎‏بداند، و بداند که اشیاء حیثیتی از خود ندارند و در وجود منبسط که ظلّ و اثر اوست،‏‎ ‎‏فانی اند و آنها را به آن وجهۀ فنای ظلّ در ذی ظلّ ببیند، و تمام اشیاء را کما هی مستظلّه‏‎ ‎‏بداند و عالم را شؤون و جلوۀ حق بداند و بداند که مبدأ اعلی، تام الفاعلیه است و لذا‏‎ ‎‏دائم الفیض است، و فیض با اینکه حادث و فقیر است ازلی و ابدی می باشد، و علم‏‎ ‎‏ذات را بفهمد و بداند که ممکن نیست ذرّه ای غایب از علم حق باشد ولو متغیر و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 471

‏حادث باشد، بدون اینکه تغیر و حدوثی در علم حق در مرتبۀ ذات حاصل آید.‏

‏از یک شخصی که خیلی هم فاضل بود، شنیدم که می گفت: این حرکتی که این‏‎ ‎‏دست کرد تا حال نبود، حالا پیدا شد و تا این موجود شد خدا عالم شد، وقتی متغیر و‏‎ ‎‏زایل شد، علم هم قطع می شود، البته معلوم است این شخص، علم واجب در مرتبۀ‏‎ ‎‏ذات را تحصیل نکرده است.‏

‏و بالجمله می فرماید: باید اوصاف کمالیۀ حق را تحصیل کند و بداند که بسیط‏‎ ‎‏الحقیقه، کل الکمال است و چیزهایی که بر کثیری محجوب مانده بر او محجوب‏‎ ‎‏نماند، و مثل آنهایی نباشد که دو دسته اوصاف برای حق قائل شده اند: اوصاف جمالیه‏‎ ‎‏و جلالیه؛ چون اوصاف جلالیه از نفهمی متکلمین است که به مطلب نرسیده اند؛ زیرا‏‎ ‎‏سلب السلوب، صفت نیست، سلب السلوب چه تحصّلی دارد تا وصف باشد؟ و هکذا‏‎ ‎‏اوصاف اضافیه مثل عالمیت و قادریت و حال اینکه اینها هم تحصلی ندارند، بلی اگر‏‎ ‎‏اوصاف اضافیۀ اشراقیه باشد، انسان باید بفهمد که اضافۀ اشراقات جلوۀ حق به چه‏‎ ‎‏نحوه است و اشراق اول و فیض منبسط به چه نحو ظلّ اقدس است.‏

‏والحاصل: اقلّ مراتب سعادت این است که انسان یک دوره فلسفه را بداند.‏

‏مرحوم آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ بعد از تفصیل این مطالب می فرماید: هر کسی معارفش اینها‏‎ ‎‏باشد، به فوز عظیم و سعادت کبری رسیده است با اینکه اول گفته بود: این اقلّ‏‎ ‎‏مراتب است؛ ولی معلوم است که مناطی برای حرف ایشان نیست واینکه سعادت‏‎ ‎‏عظمی و فوز عظیم می گوید برای این است که انسان گاهی به این مطالب نمی رسد‏‎ ‎‏به خاطر جهلی است که به مطلب دارد و از این جهت که جهل دارد، نمی فهمد و‏‎ ‎‏قصور دارد که اینها را بفهمد و لذا چون نفهمیده، با آنهایی که فهمیده اند و گفته اند،‏‎ ‎‏خوب نیست و شاید هم گفته های اینها را مورد سخره قرار دهد؛ مثلاً من حیث‏‎ ‎‏لایشعر قائلین به صرف الوجود را سبّ می کند و می گوید: آن صرف الوجودی که‏‎ ‎‏آنها گفته اند، چنین و چنان است و حال آنکه نمی فهمد کسانی که اینها را‏‎ ‎‏گفته اند قصدشان خداست، و بعضیها هم از روی عناد و لجاجتی که دارند، اظهار‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 472

‏عداوت می نمایند و اینها کارشان سخت است، چون از روی عناد جدال می کنند.‏

‏محیی الدین می گوید: در مکاشفات خود دیدم ‏‏«‏‏تَخَاصُمُ أهْلِ النَّارِ‏‏»‏‎[3]‎‏ اهل حدیثند‏‎ ‎‏که تخاصم جدلی کردند و صورت عملشان در آخرت نار است؛‏‎[4]‎‏ زیرا وقتی که راوی‏‎ ‎‏حدیث گفت: قال رسول الله  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ باید ساکت شد و گوش داد، و شاید این معنی در‏‎ ‎‏احادیث هم باشد که جدال ولو به حق باشد، جایز نیست.‏‎[5]‎‏ چنانکه روایت شده که‏‎ ‎‏رسول خدا  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ به جایی می رفت، دید جماعتی جدال می کردند با اینکه مسألۀ دینی‏‎ ‎‏بود، حضرت در حالی که جامۀ مبارکش یا عبایش بر زمین کشیده می شد و متغیر‏‎ ‎‏الحال و غضبناک بود، به ترک جدال امر کرد ولو به حق باشد.‏‎[6]‎

‏ناگفته نماند: بعد از درست کردن همۀ براهین بر مبدأ و معاد و اینکه در عالم غنایی‏‎ ‎‏به جز غنای حق، و قدرتی به جز قدرت او نیست و با برهان، توحید فعلی و ذاتی و‏‎ ‎‏صفاتی را فهمید، اینها کافی نیست، بلکه باید قوۀ عامله را تقویت کرد که اینها را بر‏‎ ‎‏صفحۀ قلب ثبت کند. من خودم آدمهای زیادی را دیده ام که سی سال به علم توحید‏‎ ‎‏مشغول شده و در عرض این سی سال هم خداوند متعال او را نگذاشته که بیچاره‏‎ ‎‏باشد، ولی با وجود این، دلش چنان مضطرب است که در امور معاش و معیشت به قدر‏‎ ‎‏خردلی توکل ندارد، با اینکه اگر به همین شخص بگویی در عالم قدرتی به غیر قدرت‏‎ ‎‏مطلقه حقه هست، دلیل و برهان اقامه می کند که نیست. همۀ اینها برای این است که‏‎ ‎‏قوۀ عامله ضعیف است و نتوانسته آنچه را که با برهان فهمیده است به قلب بیاورد، اگر‏‎ ‎‏توحید قلبی باشد، خیلی چیزها همانند: رضا، تسلیم، اطمینان، طمأنینۀ قلب، یأس از‏‎ ‎‏ما فی ایدی الناس، توکل و صبر به دنبال آن می آید.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 473

  • )) خصال صدوق، ج 2، ص 572، حدیث 1.
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 381.
  • )) ص (38): 64.
  • )) فتوحات مکیه، ج 1، ص 298.
  • )) اصول کافی، ج 2، ص 300، حدیث 2.
  • )) بحار الانوار، ج 2، ص 138، حدیث 54.