باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل سوم بیان شقاوت
اختلاف انسانها در شقاوت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اختلاف انسانها در شقاوت

اختلاف انسانها در شقاوت

‏چنانکه گفتیم سعادت برای اشخاص، مختلف است، همین طور شقاوت هم‏‎ ‎‏مختلف می باشد؛ مثلاً شقاوت ملاها غیر از شقاوت عوام است؛ چنانکه سعادت آنها‏‎ ‎‏هم متفاوت است، زیرا یک دسته از نوع بشر شبیه حیوانات هستند، مثل امریکاییهای‏‎ ‎‏اصلیِ قدیم یا وحشیهای افریقا، چون اینها از مبدأ و معاد خبری ندارند و از امور‏‎ ‎‏اعتقادی محروم بوده و متوجه معانی نبوده اند و آن چیزهایی که به قلوب ما خطور‏‎ ‎‏می کند، اصلاً به اذهان آنها خطور نکرده است و در غفلت بحت مانده اند؛ لذا اینها، هم‏‎ ‎‏از سعادت اعتقادی حق و هم از شقاوت اعتقادی باطل محروم هستند، اینها مثل‏‎ ‎‏حیواناتند که فقط جهات حیوانیشان مثل غضب و کینه و سبعیت تکمیل می شود، پس‏‎ ‎‏اینهایی که مثل حیوانات بوده و قوای حیوانیشان کامل شده و ملکات حیوانی تحصیل‏‎ ‎‏کرده اند، در آخرت فقط تجرد برزخی حیوانی دارند و ملکاتشان طبق نفوس برزخیۀ‏‎ ‎‏آنها فعالیت خواهد کرد.‏

‏و از این جهت در شقاوت خواهند بود که از درون نفس، طبق ملکات، موجبات‏‎ ‎‏الم تشکیل خواهند داد و از این جهات که انشائات نفس، طبق ملکات خواهد بود،‏‎ ‎‏چنین کسانی معذّب خواهند بود؛ چون هیچ صورت اعتقادی نداشتند و نور توحیدی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 475

‏در قلوبشان اکتساب نشده که بعد از چندی ظهور و بروز نماید. و خلاصه نور‏‎ ‎‏توحیدی به صورت اعتقادی حتی به طور کمون و اضمار حاصل نبوده و کسب نشده‏‎ ‎‏تا از این راه بعد از مدت متمادی نجاتی پیدا شود. بلی، گرچه در اینها صورت اعتقادی‏‎ ‎‏توحیدی نمی باشد، ولی چون اصل توحید فطری یعنی همان عشق به کمال که در همه‏‎ ‎‏است، در اینها نیز هست و در این معنی بین متمدن و غیر متمدن، افریقایی و اروپایی و‏‎ ‎‏آسیایی و سیاه و سفید فرقی نیست، در نتیجه احتمال دارد که همین نور توحید فطری‏‎ ‎‏جلوه کند.‏

‏گرچه آنان طبق ملکات خود، در نار و جهنم داخلی خود خالد خواهند بود؛ ولی‏‎ ‎‏برای اینها نار خارجی که در مقابل عصیان و خلاف و تمرد باشد، نیست و محتمل‏‎ ‎‏است که آن نور توحید فطری ظهور کند و در اثر ظهور آن، نارهای داخلی اثری نداشته‏‎ ‎‏باشند، و گرچه داخل نار ملکات خواهند بود، ولی نور توحید فطری غلبه کرده و آنها‏‎ ‎‏را از تأثیر بیاندازد، و شاید آنچه که در بعضی اخبار است ‏‏«یتلاعبون فیها بالنار»‏‎[1]‎‎ ‎‏همین اشخاص باشند.‏

‏بالجمله: این دسته اشخاص وقتی در دنیا بودند ‏‏«‏إنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ‎ ‎لَمَحْجُوبُونَ‏»‏‎[2]‎‏ شدند و از معارف اکتساب نکردند و بذر توحید ـ یعنی توحید فطری ـ‏‎ ‎‏مستمد از خارج نشده و به این بذر توحید مدد نرسیده تا شاخ و برگی پیدا کند و در‏‎ ‎‏قلب ریشه دوانده و نمو نماید و به سراسر بدن شاخ و برگ بیاندازد، و در همۀ بدن،‏‎ ‎‏این بذر که از قلب سبز شده، شاخ و برگ داشته باشد و تمامی اعضا و جوارح و قوا را‏‎ ‎‏نورانی کند و آن را منصبغ به صبغۀ خود که صبغة الله است بنماید.‏

‏بالجمله: این دسته مثل دسته ای از حیوانات هستند که جهنم موعود را ندارند و‏‎ ‎‏بهشت موعود هم ندارند، فقط ملکات اینهاست؛ تا ملکاتشان چه باشد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 476

‏البته آدمی که از تمدن علمی و عملی دور باشد، در اوصاف حیوانی قوی‏‎ ‎‏خواهد بود و باطن ذاتش، غیر از صور ملکۀ این اوصاف نمی باشد؛ در نتیجه در‏‎ ‎‏صورتی که نفس طبق ملکات، فعّال باشد، محشور می شود. و بالاخره اگر این دسته،‏‎ ‎‏برخوردار از توحید فطری نباشند، همانا در آن ضیق ملکات و الم و درد، مخلَّد‏‎ ‎‏خواهند بود.‏

‏و اما دستۀ دیگر که کثیری از نوع انسان را تشکیل می دهند، گرچه در مراکز تمدن‏‎ ‎‏علمی و عملی بوده اند، ولیکن چون اباً عن جدٍّ بر دین منسوخ سابق بوده اند و به دین‏‎ ‎‏لاحق مشرّف نشده اند، ولی نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف؛ یعنی‏‎ ‎‏آنها اصلاً و ابداً حتی احتمال صحت اسلام را هم نمی دهند، همان طوری که ما اصلاً‏‎ ‎‏احتمال نمی دهیم که مسلک بهاییها صحیح بوده وآنها درست گفته باشند؛ چون آنها را‏‎ ‎‏باطل صرف می دانیم ولذا متوجهش نیستیم، و جماعت کثیری هستند که اسلام را‏‎ ‎‏همین طور می دانند، و یا اینکه در جایی هستند که اسمی از اسلام به گوششان نخورده‏‎ ‎‏است؛ مثل بوداییهایی که در فلان ده فلان جزیره قرار گرفته اند. ولیکن این دسته به‏‎ ‎‏دین خودشان که از سابق بوده معتقدند و فرض این است که بر اساس آن دینشان‏‎ ‎‏مستقیماً راه رفته و در عقایدشان هم همان طوری که آن پیغمبر فرموده، معتقدند؛ مثل‏‎ ‎‏راهبی که از اول عمر تا آخر در دیر خود زندگی کرده و حضرت عیسی  ‏‏علیه السلام‏‏ را‏‎ ‎‏می شناخته و همین طور که ایشان فرموده است به قضایای مبدأ و معاد معتقد بوده و‏‎ ‎‏عملش هم عمل صالح و بر میزان آن طریقه بوده است و چون از اول علم به خلاف‏‎ ‎‏داشته، به دین اسلام هم توجه نکرده است، البته نمی توان گفت این چنین شخصی به‏‎ ‎‏جهنم خواهد رفت؛ زیرا محال است حضرت احدیت با بندگان خود خلاف عدل‏‎ ‎‏رفتار کند، پس این شخص را نمی توان تعذیب کرد و چنین کسی هم در جهنم نخواهد‏‎ ‎‏بود، و آن کفاری که خدا در قرآن به آنان وعده عذاب و جهنم داده است، مسلّماً این‏‎ ‎‏دسته از کفار نیستند.‏

‏اگر انسان به قرآن خوب نگاه کند، می فهمد قرآن با  کفاری که حرف زده و به آنها‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 477

‏وعید می دهد، کفار قریش و معاندین پیغمبر  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ بوده اند که در اصطلاح قرآن بر اینها‏‎ ‎‏فساق و فاسق هم اطلاق می شود و فاسق در اصطلاح قرآن به این معنی است.‏

‏و خلاصه، این گونه اشخاص مسلّم به جهنم نمی روند، البته به بهشتی که جایگاه‏‎ ‎‏مقربین است، راهی نداشته و به طور مسلّم به جایگاه و مقام مؤمنین هم راهی ندارند؛‏‎ ‎‏چون اینها اگرچه خلافی نکرده اند، اما چون عملشان واقعاً باطل بوده و حقیقتی نداشته‏‎ ‎‏است، صورت واقعیت به خود نمی گیرد و آنها از جنت عملی که از عمل و عبادات و‏‎ ‎‏اعمال دینیشان تشکیل می شود بهره ای ندارند، ولی آن عمل صالح که برای خدا انجام‏‎ ‎‏شده از قبیل احسان و برّ به والدین و غیره، صورت و ملکه ای دارد و چون به مبدأ و‏‎ ‎‏معاد هم عقیده مند بوده اند، این گونه اشخاص اگرچه به بهشت معهود نمی روند، ولی‏‎ ‎‏لازم نیست به جهنم بروند.‏

‏مثلاً الاغ و اسب به بهشت نمی روند، ولی به جهنم هم نمی روند، پس چنانکه‏‎ ‎‏«‏فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ‏»‏‎[3]‎‏ ممکن است فریقی هم باشد لا فی الجنّه و‏‎ ‎‏لا فی النار، و جایی باشد که آنجا بمانند و یا در مرتبۀ پایین تر از جنت بروند؛ چون‏‎ ‎‏مغفور خواهند بود و هیچ عیبی هم ندارد. و این طور نیست که در جهنم را باز کنند و‏‎ ‎‏مدام جماعت انسان را به جهنم بریزند، خیلی کم هستند که به جهنم بروند، چنانکه‏‎ ‎‏خیلی کم هستند که به بهشت بروند، بلکه نوع مردم مثل بهائمند که به دنیا آمدند و‏‎ ‎‏چریدند و رفتند و در آخرت هم به آنها یک مرتع وسیعی می دهند که آنجا هم بچرند.‏‎ ‎‏نوع مردم این طورند، یعنی بُله اند.‏

‏دستۀ دیگری از مردم هستند که شقی اند وآنها کسانی اند که استکبار ورزیده و‏‎ ‎‏عناد و جهود نمودند؛ مثل کفار قریش که گفتند: محمّد یک بچۀ یتیمی است و‏‎ ‎‏امکان ندارد ما در برابر او خضوع کنیم. چنانکه خیلی از تجدد مآبهای ما همین طور‏‎ ‎‏هستند؛ چون طبق عنادی که با ملاها دارند اصلاً گوش نمی دهند که اینها چه‏‎ ‎‏می گویند و تعمق نمی کنند که آنها چه می گویند؛ بدون اینکه تذوّق کنند و به مشام‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 478

‏عقل بسپارند، رد می کنند. و چون از ملاها خوششان نمی آید، می گویند اینها خرافی‏‎ ‎‏هستند.‏

‏البته این چنین کسانی که اعتقاد کج و معوج داشته و به شاهراه حقیقت بغض دارند،‏‎ ‎‏به تدریج شقاوت اینها زیادتر گردیده و باطن آنها صورت جحود و نفاق بوده و روح و‏‎ ‎‏نفس، کج و معوج از حقیقت بار آمده و صورت واقعی اش صورت باطل، و عقیده اش‏‎ ‎‏عقیدۀ فاسد ظلمانی است، این چنین شخصی، گرفتار وبال دائمی بوده و شقاوت‏‎ ‎‏همیشگی عظمی و خسران به تمام معنی خواهد داشت. گرچه همه ـ غیر از کمّلین ـ به‏‎ ‎‏یک معنایی خسران دارند، ولی معنای آن این است که آنها به آن مقامی که می بایست‏‎ ‎‏بما انّه انسانٌ برسند نرسیده اند، مقام آنها مقام بالایی بود که سعادت عظمی پیدا کنند و‏‎ ‎‏نظام عالم را ادراک کنند، ولی نتوانسته اند در این بازار به اندازه ای که می بایست‏‎ ‎‏تجارت بکنند، تجارت کنند، ولی تا اندازه ای نفع کرده اند؛ مثل متوسطین از مؤمنین‏‎ ‎‏اهل جنت که در قصور و باغات بهشت هستند، ولی اینها آن مقاماتی که ـ مثلاً ـ‏‎ ‎‏انسانهای بالاتر دارند، درک نمی کنند؛ برای اینکه ادراک لذات و سعادتهای آن مقام،‏‎ ‎‏جسمانی و محسوس نیست که اینها درک کنند و حسرت ببرند، بلکه امر معنوی است‏‎ ‎‏و معنویت این مؤمن متوسط، به آن اندازه نیست که آنها را درک نماید، تا از فقدان آنها‏‎ ‎‏نسبت به خود حسرت بورزد؛ چنانکه نعمت و سعادت اینها از قصور و جنان حسی‏‎ ‎‏است و اهل جهنم آنها را می بینند ولی چون دستشان به آنها نمی رسد، حسرت می برند‏‎ ‎‏که خود این حسرت، عذاب و درد الیمی است.‏

‏بلی، متوسطین همین قدر می بینند که دیگران و از جمله انبیا، مثل اینها هستند و‏‎ ‎‏از خوردنی و پوشیدنی هرچه بخواهند فراهم است، ولی مقام بالاتر آنها چون‏‎ ‎‏امر معنوی است برای اینها قابل درک نیست؛ چنانکه در این دنیا هم این طور بود‏‎ ‎‏که آنها با پیغمبر ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ همسایه بودند؛ او خانه داشت، اینها هم خانه داشتند، او زن و‏‎ ‎‏بچه و آسایش داشت، اینها هم داشتند، ولی آن مقاماتی که او داشت، اصلاً اینها‏‎ ‎‏نمی فهمیدند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 479

  • )) این روایت را در مجامع روایی نیافتیم، رجوع کنید به: شرح فصوص الحکم قیصری، ص 213؛ تفسیر القرآن الکریم صدرالمتألهین، ج 1، ص 374.
  • )) مطففین (83): 15.
  • )) شوری (42): 7.