باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل هفتم در بیان سعادت و شقاوت حسی
بحثی پیرامون آیات معاد
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

بحثی پیرامون آیات معاد

بحثی پیرامون آیات معاد

‏آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ بعد از تمام حرفهایی که علیه فخر رازی گفته است، می گوید: همۀ آیاتی‏‎ ‎‏که حول و حوش معاد صحبت می کند، بر دو منهج شریف دور می زند: یک منهج از‏‎ ‎‏جهت علت غایی است، و منهج دیگر از جهت علت فاعلی است؛‏‎[1]‎‏ برای اینکه آیاتی‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 515

‏که در خصوص معاد در قرآن شریف است، یا مربوط به تطوّرات و ترقیات موجودات،‏‎ ‎‏به خصوص انسان است؛ مثل آیۀ ‏‏«‏وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ‎ ‎نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ‎ ‎عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ الله ُ أحْسَنُ الْخَالِقِینَ*ثُمَّ إنَّکُمْ‎ ‎بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ * ثُمَّ إنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ‏»‏‎[2]‎‏ که تمام تطوّرات انسان را ذکر‏‎ ‎‏می فرماید تا آنجا که می گوید: یکی از تطوّراتش هم این است که میت می شوند و از‏‎ ‎‏دار طبیعت بیرون می روند و در برازخ قرار می گیرند و از غلّ و غشها خارج می شوند،‏‎ ‎‏تا اینکه روز قیامت مبعوث می گردند.‏

‏این گونه استدلال، اسدّ و اتقن براهین است؛ زیرا احکم البراهین، برهان لمّی است‏‎ ‎‏که حد وسط، علت ثبوت اکبر برای اصغر باشد، نه آنکه حد وسط معلول باشد،‏‎[3]‎‏ و در‏‎ ‎‏برهان لمّی هم اسدّ و احکم و اتقنش آن است که حد وسط، علت غایی و یا علت‏‎ ‎‏فاعلی باشد، نه علت مادی و صوری.‏‎[4]‎‏ و بیان حضرت حق، در مثل آیات سابقه که‏‎ ‎‏راجع به تطوّرات است، برهان لمّی بر معاد است و علت غایی را ذکر می فرماید و از‏‎ ‎‏اعلی البراهین است. البته تطوّرات انسان به طرف غایتش، طبعی بوده و اگر عایق و‏‎ ‎‏مانعی نباشد، طبعی است که هر موجودی به غایتش می رسد واین طبعی هر موجودی‏‎ ‎‏و ذاتی آن است اگرچه به اعطای تکوینی مکوّن موجودات باشد؛ چون هر موجودی‏‎ ‎‏طبعاً به طرف غایت خود سیر می کند؛ چنانکه اگر عایقی نباشد، نطفه در حال سیر به‏‎ ‎‏طرف علقه است و علقه اگر عایقی نباشد طبعاً در سیر الی المضغه است، و هکذا تا‏‎ ‎‏آنجا سیر می کند که از آن، خلق آخر؛ یعنی موجود مجردی انشا می شود.‏

‏شاید تعبیر به انشا به خاطر آن است که چون مجردی از مادی خلق شده، انشا است‏‎ ‎‏و هنگامی که از مغز و باطن مادی به قدرت ید کامله، موجود مجردی بیرون کشیده‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 516

‏شده در اینجا تعبیر به انشا مناسب است، ولی آنجایی که سابقۀ مادی نداشته باشد،‏‎ ‎‏تعبیر به ابداع مناسب است.‏

‏علی ایّ حال، از جملۀ تطوّرات انسانی، موت است، سپس بعث در روز قیامت‏‎ ‎‏است که باید از عالم قبر سیر کند و از فشارهای ملکات سابقه بیرون رود تا از قبور این‏‎ ‎‏ملکات، بعثی حاصل کند، و چنانکه تطوّر نطفه به علقه در صورت نبود عایق ضروری‏‎ ‎‏است، همین طور سیر به طرف غایتهای دیگر، طبعی است و موت و بعث در غایات و‏‎ ‎‏تطوّرات طبعی است.‏

‏این آیاتی که حول و حوش ترقیات وجودی و سیرهای خلقتی و تخلیقی است، با‏‎ ‎‏بیان تطوّرات و غایاتی که برای انسان است اتمّ البراهین و اتقن البراهین برای اثبات‏‎ ‎‏معاد است، البته هر غایتی که سابقاً ملاحظه می شود در لاحق، صورت ذی الغایه‏‎ ‎‏خواهد بود.‏

‏یک دسته از آیاتی که در بحث معاد وارد شده است، علت فاعلی را حد وسط قرار‏‎ ‎‏داده است و از ناحیۀ علت فاعلی اقامۀ برهان می کند و این همان آیاتی است که خلق‏‎ ‎‏سماوات و ارضین و انسان و موجودات دیگر را بیان کرده است، و در ردیف این‏‎ ‎‏خلقتهایی که متذکر شده، به بعث و نشور هم پرداخته است و در بعضی آیات فرموده:‏‎ ‎‏نشور و بعثت آسان است: ‏‏«‏وَ هُوَ أهْوَنُ عَلَیْهِ‏»‏‎[5]‎‏ و در اثبات موجودیت برای اشیاء،‏‎ ‎‏علت فاعلی را حد وسط قرار داده است؛ نظر به اینکه موجودات فوق عالم طبیعت، در‏‎ ‎‏موجودیت علاوه بر علت فاعلی به علت مادی محتاج نبوده، بلکه جهت و علت‏‎ ‎‏فاعلی در تحقق آنها کافی است و چون فوق زمان و مکان بوده و درجۀ وجودی آنها از‏‎ ‎‏قبّۀ طبیعت اعلی است و تنزل آنها در وجود به حدی نیست که از قابلیت وجود دور‏‎ ‎‏باشند، این گونه موجودات، ابداعی بوده و به محض فیض از مبدأ، صلاحیت‏‎ ‎‏موجودیت را دارند.‏

‏ولی در قوس نزولی چون شعاع وجود از صرافت و حد اعلای وجود بهره ای‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 517

‏ندارد و موجودات، بُعد رتبی پیدا می کنند، لذا به محض صدور فیض از مبدأ،‏‎ ‎‏صلاحیت موجودیت را ندارند؛ البته نه به خاطر قصوری که در مبدأ باشد، بلکه به‏‎ ‎‏جهت قصوری که در خودشان است. بنابراین، تا وقتی تحت تربیت ربّ العالمین قرار‏‎ ‎‏نگرفته و وزش بادهای رحمت را نبینند، لیاقت وجود پیدا نمی کنند، بلکه با گذشتن‏‎ ‎‏بهار و تحت رطوبات و سپس حرارت و نضج قرار گرفتن، کم کم به تربیت‏‎ ‎‏ربّ العالمین، تربیت تکوینی می گیرند و تخلیق می گردند، و این گونه موجودات تنها‏‎ ‎‏در خلقتشان جهت فاعلی کافی نیست، بلکه مخصصات و مقربات و گذشتن زمانها را‏‎ ‎‏می خواهند، و این گونه موجودات نمی توانند ابداعی باشند، بلکه خلقی هستند و‏‎ ‎‏تخلیقشان بعد از گذشتن مقدماتی است و صورتی بعد صورتی را لازم دارند و مثل‏‎ ‎‏قسم اول بی مقدمه نیستند.‏

‏و خلاصه بین این دو قسم، این فرق هست که یکی لایق تر به افاضۀ فیض است و‏‎ ‎‏نسبت به غیر آن، انتظاری ندارد؛ ولی دیگری به مؤونۀ زاید احتیاج دارد، البته اینها‏‎ ‎‏موجب نمی شود که قدرت واجب، نسبت به یکی قوی تر و نسبت به دیگری خفیف تر‏‎ ‎‏باشد؛ و نعوذ بالله خدا بر یکی قادر و بر دیگری عاجز باشد، و یا اگر بر دیگری هم‏‎ ‎‏قدرت داشته باشد، قدرتش مقرون به عجز باشد؛ حاشا وکلاّ  که این طور باشد؛ چون‏‎ ‎‏او تام القدره است؛ مگر اینکه بعضی از موجودات بعد از گذشتن ایام و وزیدن بادهای‏‎ ‎‏رحمت و تطوّرات صورتها، قابلیت پیدا می کنند و این، به تفاوت قدرت مربوط‏‎ ‎‏نیست؛ چنانکه یک معلم اگر بخواهد به یک نفر تحصیل کرده، و یا به یک بچۀ کوچک‏‎ ‎‏مطلبی را بفهماند تفاوت می کند، البته این تفاوت مربوط به قدرت معلم نیست، بلکه‏‎ ‎‏تفاوت در فهم این دو نفر ـ تحصیل کرده و تحصیل نکرده ـ است؛ همچنین فرق عالم‏‎ ‎‏طبیعت با ماورای آن این است که دومی ذاتاً به فاعل مکفی است و احتیاج به چیزی‏‎ ‎‏جز علت فاعلی ندارد، ولی اوّلی به علت فاعلی مکفی نیست، بلکه هیولی و تطوّر‏‎ ‎‏استعدادات هم لازم دارد.‏

‏بلی، تخلیق آنکه در خلقت فقط به فاعل مکفی است، آسان تر است از تخلیق آنچه‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 518

‏که علاوه بر علت فاعلی، به هیولی و تطوّرات صور و استعدادات حاصله از حرارت و‏‎ ‎‏گذشتن ازمنه احتیاج دارد تا قابلیت قبول صورت مافوق را داشته باشد. پس این فرق،‏‎ ‎‏مربوط به مقام ذات و نحوۀ وجود این دو موجود است و ربطی به تفاوت در قدرت‏‎ ‎‏ندارد، تا  کسی وحشت کرده و به جای کلمۀ «اهون» به دنبال کلمۀ «هیّن» در قرآن و‏‎ ‎‏روایات باشد.‏

‏از آنچه به عرض رسید، معلوم شد: وجود موجودات مکفیۀ به فاعل، در ایجاد،‏‎ ‎‏اهون است از آنچه که محتاج به هیولی هم هست؛ چنانکه ان شاء الله در معاد گفته‏‎ ‎‏خواهد شد که جسم و لذایذ و آلام حسی در ماورای طبیعت بدون ماده به توسط نفس،‏‎ ‎‏ایجاد خواهد شد؛ پس خداوند به توسط نفس که درماورای طبیعت است اجسام و‏‎ ‎‏اجسادی را ایجاد خواهد فرمود، و این ایجاد از آنچه اول در عالم طبیعت و ماده و‏‎ ‎‏مدت تخلیق گردیده اند اهون است.‏

‏بعد از تقدیم این مطالب، گفته می شود: چنین نیست که فعلاً جنت و جهنم موجود‏‎ ‎‏نباشند، چون عالمی که محتاج به هیولی نیست، اشرف است از عالمی که احتیاج به‏‎ ‎‏ماده دارد و به قاعدۀ امکان اشرف، آن عالم، اقرب به فیض از عالم طبیعت است، و لذا‏‎ ‎‏آن عالم در قوس نزولی، موجود و قبل از طبیعت بوده است و در اصطلاح فلاسفه به‏‎ ‎‏عالم مثال معروف است و در اصطلاح شرع به عالم ملائکه مصطلح است و در قوس‏‎ ‎‏صعودی به عالم برزخ معروف می باشد.‏

‏البته این عالم، بنفسه موجود است و از نظر قواعد و براهین‏‎[6]‎‏ و آیات‏‎[7]‎‏ و احادیث‏‎[8]‎‎ ‎‏ثابت است، ولی بالنسبه به موجود طبیعی، موجود نبوده؛ یعنی این موجود در ارتقای‏‎ ‎‏وجود و کمال وجودی به آن رتبه و به عالم برزخ نرسیده است، چنانکه عالم‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 519

‏طبیعت نسبت به آن وجودی که در طبیعت است، فعلی است؛ زیرا هر کس واجد مرتبۀ وجود‏‎ ‎‏خودش است و وجودات دیگر ربطی به آن ندارند، عالم طبیعتِ زید، همان نفس‏‎ ‎‏وجود طبیعی زید است؛ یعنی اگر این نحوه وجود را دارد، طبیعت بالنسبۀ به او موجود‏‎ ‎‏است و اگر ندارد، بالنسبۀ به او موجود نیست، گرچه همه چیز عالم طبیعت سر جای‏‎ ‎‏خود موجود باشد، پس عالم برزخ در قوس نزولی ـ که به اصطلاح بعضی از حکما به‏‎ ‎‏خیال الکل موسوم است ـ بالنسبۀ به موجودی که هنوز مرتبۀ خیالی را پیدا نکرده‏‎ ‎‏موجود نیست، و چون به واسطۀ سیر حرکت جوهری این مرتبه برای او حادث‏‎ ‎‏می شود، نسبت به موجودی که در طبیعت است، جز به ارتقا در مرتبۀ خیالیه موجود‏‎ ‎‏نیست و لذا اگر در بعضی اخبار وارد شده که جنت و نار به استعداد موجود است و‏‎ ‎‏زمین خالی است که اشجار و قصور را باید به واسطۀ اعمال در آن کِشت،‏‎[9]‎‏ محمول بر‏‎ ‎‏این جهت می باشد، و اما فی نفسه، عالمی است که قبل از طبیعت موجود است، البته به‏‎ ‎‏قبلیت رتبی، نه زمانی؛ و این وجه، طریق جمع بین روایات هم می باشد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 520

  • )) اسفار، ج 9، ص 158.
  • )) مؤمنون (23): 12 ـ 16.
  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 1، ص 307؛ شرح منظومه، بخش منطق، ص 36 ـ 37.
  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش منطق، ج 3، ص 288 ـ 305؛ شرح منظومه، بخش منطق، ص 37.
  • )) روم (30): 27.
  • )) رجوع کنید به: حکمة الإشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 229 ـ 235؛ اسفار، ج 1، ص 302 و ج 3، ص 502 و ج 9، ص 228 و 335.
  • )) رجوع کنید به: سورۀ مؤمنون (23): 100 و سورۀ زمر (39): 42 و سورۀ غافر (40): 11 و 46 و تفاسیر آنها.
  • )) فروع کافی، ج 3، ص 242 ـ 245؛ بحار الانوار، ج 6، ص 214.
  • )) ثواب الاعمال، ص 11؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1251.