جواب بعضی از فضلا از شبهات منکرین معاد
بعضی از فضلا برای تصحیح معاد سخنی دارند که حاصل آن این است: ما در عینیت، بیش از روح مجرد و اجزاء مادیه لازم نداریم و صورت نوعیه تأصلی ندارد؛ چنانکه قول امروزیها این است که در چیده شدن اجزاء ـ اجزاء غیر متجزّیۀ در خارج
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 528 اگرچه وهماً و عقلاً متجزی باشند ـ اگر این اجزاء و سلولهای مختلف طوری چیده شده باشند که مثلاً نوعی از آنها بیشتر از بعضی دیگر باشد، استخوان می شوند و اگر در چیده شدن با نظم مخصوص، نوع دیگر آن زیاد باشد گوشت می شوند و اگر با نظم مخصوص دیگری که جواهر فرد از یک نوع دیگر بیشتر باشد، خون حاصل می شود و هکذا. و یا اینکه اگرچه اجزاء و سلولها مختلف نباشند، بلکه یک رقم ذراتی دیگر باشند که در چیده شدن با نظمهای مخصوصی گوشت و استخوان و پوست شده باشند، صورت نوعیۀ مختلف در بین اجسام نیست.
و خلاصه: اجزاء سابقاً به نظم مخصوصی مرتب و منظم شده بودند و به هنگام موت، این نظم مخصوص از بین می رود. و گرچه شخص نظم باقی نیست ولی اگر نوع نظم و شخصیات اجزاء محفوظ باشد، و دوباره با همان شخصیات اجزاء باقیه، مثل نظم اول چیده شود، و روح مجرد بیاید و به آن متعلق شود، همین موجب عینیت است، و اصلاً بیش از این لازم نیست، فقط آنچه از بین رفته بود، نظم چیده شدن اشخاص به یک نظام مخصوص بود، و آن نظم گرچه بشخصه از بین رفته ولی بنوعه باقی می باشد و دوباره به نظام سابق اشخاص اجزاء را با هم منتظم می نماید و روح به آن القا می شود، و این قول در حقیقت می خواهد اثبات عینیت کند.
بر فرض خانه ای از این اجزاء و آجرهای معین و مشخص با یک نظم مخصوصی منظم شد و این خانه حاصل گردید، اگر یک مهندسی بیاید، همۀ این آجرها را بردارد و شماره هم گذاشته باشد و به طوری بریزد که اشخاص آجرها هم محفوظ مانده باشد و چوبهای در و پنجره و غیره را از هم باز کنند و میخهایش را بکشند ولی نشانه کنند که کدام چوب با کدام چوب در مرحلۀ اول پهلوی هم بوده است، پس از متلاشی شدن هیکل این خانه، دوباره بیایند آن را به همان نظم اوّلی بچینند تا شکل خانه حاصل شود، چون اجزاء بشخصیاتها محفوظ بوده و نظم و ترتیب همچنانکه در مرتبۀ اول بوده مراعات گردیده، پس شکل خانه بنوعه محفوظ می باشد، گرچه بشخصه محفوظ نباشد؛ زیرا اجزاء بشخصیاتها محفوظ بوده است و در عینیت بیش از این لازم نیست
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 529 که هیئت بنوعه و اجزاء بشخصیاتها محفوظ باشد؛ قضیۀ بدن هم همین طور است، روح وقتی که آمد به آن متعلق می شود؛ چنانکه صاحب خانه بعد از خراب کردن و منهدم نمودن خانه از آن بیرون رفت و دوباره که اجزاء به هم وصل شد و خانه موجود گردید، صاحب خانه می آید و در آن می نشیند.
این قول را بعضی از فضلای متأخرین، مقداری شرح داده و گفته است: جواهر فرده ـ بنابر قول به جواهر فرده ـ که نه عقلاً و نه خارجاً متجزّی نمی شوند و یا اگرچه وهماً و عقلاً قابل قسمت باشند، اما خارجاً قسمت را قبول نمی کنند، این جواهر با نظامهای مختلف چیده می شوند و اگر صورت نوعیه هم نباشد، انفصال و اتصال و یا نظم مخصوص و از نظم افتادن، موجب آن نمی شود که جواهر فرده شخصیاتشان از بین برود ـ مثل قول مشائین به منکرین هیولی که با انفصال، جسم را معدوم نمی دانند، بلکه وصفی از اوصاف آن را زایل می دانند و می گویند اگر دوباره متصل شود، وصف اوّلی سر جایش برمی گردد نه اینکه جسم با انفصال معدوم شود، و دوباره دو جسم موجود گردد ـ پس چون اجزاء مادیه هستند و بیش از نظم و ترکیب مخصوص، چیزی از بین نرفته و اشخاص و شخصیات اجزاء هم محفوظ مانده و دوباره آنها را به همان نظم سابق منظم می نمایند و پس از آن روح هم القا می شود لذا عینیت حاصل است؛ چون اشخاص اجزاء موجود است و هیئت بدن بنوعه نیز موجود است و روح هم موجود است، فقط هیئت شخصی و نظم شخصی از بین رفته و این هم مضر نیست.
و تعلق روح به همان بدن ـ که سابقاً به آن متعلق بوده ـ تناسخ نیست؛ زیرا تناسخ باطل چنانکه ظواهر کلمات ملّیین و معقد اجماع اهل شرایع است، آنجایی است که روح به بدنی که سابقاً بدن این روح نبوده است متعلق شود.
و بالجمله: این قول با اینکه از اقوال دیگر که در معاد است بهتر است، ولی فی نفسه سخیف است و از چند طریق قابل رد است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 530