باب دهم در بیان معاد روحانی و حقیقت سعادت و شقاوت
فصل دهم اختلاف درجات مردم در ادراک معاد
اقوال چهارگانه در کیفیت معاد
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اقوال چهارگانه در کیفیت معاد

اقوال چهارگانه در کیفیت معاد

‏اعتقاد قائلین به معاد در کیفیت معاد مختلف است:‏

‏یک دسته که از عوام مؤمنین و مسلمین هستند که اعتقادشان در باب جنت و نار و‏‎ ‎‏قبر و بدن و غیره چنین است که آتش و عقرب و مار و عذابها در همین قبر است که با‏‎ ‎‏این حواس می توان آتش وعقارب وحیّات و شکنجه های اهل عذاب را دید و صدا و‏‎ ‎‏ناله و آه آنها را شنید، منتها خداوند عالم ملاحظۀ مصلحت قوا و حواس ما را کرده که‏‎ ‎‏نه ببینند و نه بشنوند، و همین طور در طرف لذت و عطریات و مأکولات و اشجار و‏‎ ‎‏ریاحین که برای صلاح و مصلحتی خداوند متعال آنها را از حواس ما غایب فرموده و‏‎ ‎‏حواس ما در این دنیا به عدم درکشان محکوم است، به طوری که اگر در خصوص‏‎ ‎‏کسی صلاح باشد، با همین دیده و گوش کیفیت آنها را خواهد فهمید و چه بسا‏‎ ‎‏حیوانات می بینند و می شنوند ولی ما نمی بینیم و نمی شنویم؛ اینکه می فرماید: ‏‏«القبر‏‎ ‎‏إمّا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران»‏‎[1]‎‏ همین قبوری است که مثلاً‏‎ ‎‏زمان پهلوی خرابشان کردند و حفر نیران و ریاض جنان را خراب کردند.‏

‏البته این عقیدۀ عوام مسلمین است و با حُسن عقیده ای که در خیالشان دارند‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 533

‏می گویند: به ما مربوط نیست، ما تسلیم امر الهی هستیم، عقل را هم نباید زیاد به کار‏‎ ‎‏انداخت، به ما  گفته اند که ظواهر کتاب و سنّت این است و ما هم قبول کرده ایم. علی‏‎ ‎‏ایّ حال، این عقیده ای است که گرچه صاحب آن از آفاتی که عقل کج اندیش بدون‏‎ ‎‏راهنمایی استاد، گرفتار آن می گردد، در سلامت است، ولیکن مصون از آفات نیست؛‏‎ ‎‏زیرا ممکن است در اثر تبلیغاتی که از ناحیۀ دیگران می شود، زود از بین برود و‏‎ ‎‏صاحبانشان آفت پذیرند، گرچه حقایق با روح سازگارند، ولی این سخن فی حد نفسه‏‎ ‎‏با روح سازگار نیست.‏

‏دوم رأیی است که از بعضی کتب شیخ استفاده می شود‏‎[2]‎‏ و غزالی هم آن را در‏‎ ‎‏بعضی از کلماتش قابل قبول دیده است، بلکه گفته است: جز این نمی شود.‏‎[3]‎‏ و آن رأی‏‎ ‎‏این است که همۀ وقایع موعوده از قبیل جنات و جهنم و عقارب و حیّات و غیره، همه‏‎ ‎‏خیال است و جز خیال نبوده و جز در عالم خیال واقعیت ندارد، مثل خوابی است که به‏‎ ‎‏جز در عالم نوم نیست؛ چنانکه نائم در خواب، آتشی می بیند که او را می سوزاند و یا‏‎ ‎‏ماری می بیند که او را می گزد و یا جای تاریکی می بیند که در آنجا محبوس است،‏‎ ‎‏خودش هم خیلی در تاب و تب است، و یا خود را در صحرایی می بیند که حیوانات‏‎ ‎‏درنده، غرّش کنان و با صداهای مهیب و غرّشهای عجیب دورش را گرفته اند، چنین‏‎ ‎‏کسی در عالم خواب با اینکه گرفتار این همه بلایا است، ولی آن کسی که پهلویش‏‎ ‎‏نشسته از این چیزها ابداً خبری ندارد و در کنار او ماری نمی بیند و در اطراف او ناری‏‎ ‎‏نمی بیند و صداهای مهیب جانوری را نمی شنود، نه خودش را و نه صاحبش را‏‎ ‎‏نمی بیند. و همین طور در لذات، مثلاً نائم در خواب می بیند زیر درخت سیبی در باغی‏‎ ‎‏در کنار آب روانی، سیب بزرگ و خوش بویی در دست دارد و با زیبا منظری مشغول‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 534

‏صحبت است با اینکه کسی که در کنارش است نه آبی، نه باغی، نه سیبی، نه بوی سیبی،‏‎ ‎‏نه صاحب جمالی و نه سایۀ صاحب جمالی نمی بیند.‏

‏خلاصه، قضیۀ حشر را این دسته این طور گمان کرده اند، پس اگر خواب و رؤیای‏‎ ‎‏دیده شده، دائمی باشد و رؤیایش از قسم اول باشد، در عذاب دائمی است، و اگر از‏‎ ‎‏قسم دوم باشد، در نعمت دائمی است و در حشر بیش از مرحلۀ خیال، چیزی لازم‏‎ ‎‏نیست، و این از باب «خُذ الغایات و اترک المبادی» است، که مطالب پیش ایشان باشد‏‎ ‎‏نه مبادی؛ وجود خارجی عقرب و نار و مار از مبادی است و وجود عقرب در اصل‏‎ ‎‏تألم بیگانه است؛ چون عقرب کاری که می کند، زهر را داخل بدن می کند، این خودش‏‎ ‎‏تألم نمی آورد، بلکه کار او تولید سوء المزاج است و سوء المزاج که پیدا شد، افتراق‏‎ ‎‏اجزاء حاصل می شود و آن گاه درک و جهت ادراکی این تفرّق اجزاء، تولید تألم‏‎ ‎‏می کند، اگر بالفرض کسی جهت ادراکی این معنی را نداشته باشد، متألم نمی شود، پس‏‎ ‎‏وجود خود عقرب، سبب بعید و از مبادی تألم است و اگر ما فرض کردیم که تألمی‏‎ ‎‏بدون مبادی خارجیه حاصل شد، این حقیقةً تألم است، و اگر به واسطۀ جهت ادراکی،‏‎ ‎‏مطالب موحش از داخل خیال درک شود و در خارج هیچ وجود منحازی نباشد، همین‏‎ ‎‏در اصل حصول تألم و تعذب کافی است بلکه زیاده از این ـ با وجود استغنای از وجود‏‎ ‎‏واقعی خارجی منحاز از عالم خیال ـ لغو و بیهوده است.‏

‏اگر در عالم طبیعت غیر از اینکه وجودات اینها باعث تألم و تأذّی باشند، فایدۀ‏‎ ‎‏دیگری نداشتند، می گفتیم در آنجا هم لغو است و اصل حکمت مقتضی عدم ایجاد‏‎ ‎‏آنهاست، ولیکن دار طبیعت خودش یک عالمی است که وجودات خاصه و خارجیت‏‎ ‎‏آنها برای کمالشان می باشد، لذا در آنجا لغو نیست، و در عالم حشر هم غایت آن ثابت‏‎ ‎‏است؛ زیرا به ضرورت پیوسته است که مردم به کیفر اعمال؛ یعنی به جزای اعمال‏‎ ‎‏حسنه و یا اعمال قبیحه برسند و ما بیش از صور خیالیه ای که در اطراف وجود انسان به‏‎ ‎‏صورت خیال باشند، در اصلِ مقصود لازم نداریم و زاید بر این، مازاد بر غرض است‏‎ ‎‏و لذا در عالم حشر همۀ چیزها به وجود خیالیه و صورت خیالی موجود است، نه اینکه‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 535

‏فقط حس درک و الم باشد، بلکه سبب حس و درد و الم که عقرب و گزیدن آن باشد،‏‎ ‎‏آن هم محسوس خواهد بود؛ چون در دیدن خود اینها هم برای انسان عذابی است به‏‎ ‎‏همان نحوی که ما در خارج عقرب را می بینیم که ما را می گزد و یا ماری را می بینیم که‏‎ ‎‏ما را نیش می زند ولیکن دیدن و گزیدن در عالم خواب بدون خارجیت پیدا کردن‏‎ ‎‏آنهاست. بالجمله: این هم یک قولی در ادراک کیفیت معاد می باشد.‏

‏دستۀ سوم می گویند: تمام موعودات آخرت، کنایه از عقلیات می باشند که هر کس‏‎ ‎‏اهلش باشد و قدرت ارجاع پیدا کرده باشد، می تواند هر موعودی را به آن عقلیاتی که‏‎ ‎‏مراد از آن است تأویل کند، و اینها ذکر اصنافی است که باید بر مُثل نوریه ـ که افلاطون‏‎ ‎‏و اتباع او گفته اند ـ برگردانده شود. منتها در ذکر این مواعید، دو صلاح و حکمت است:‏‎ ‎‏یکی اینکه قادرین بر تأویلات، کنایات را به اصول تأویل کنند و آنهایی که اهل‏‎ ‎‏این معانی نیستند به همان ظاهر قناعت کرده و ظاهر مواعید را تلقی نمایند که در‏‎ ‎‏این اعتقادات هم مصلحتی عظیم است؛ زیرا برای جلوگیری از فحشا و منکر و ترغیب‏‎ ‎‏به حسنات و خیرات و پرهیزکاری، تأثیری جزیل دارد، ولی در حشر و قیامت غیر از‏‎ ‎‏مثل نوریه و ارباب انواعی که افلاطون گفته است، چیز دیگری نیست و همۀ آنها‏‎ ‎‏به همان عودت خواهند داشت و اینها اشعه ای از آنها هستند که به همانها‏‎ ‎‏برخواهند گشت.‏

‏نظریۀ چهارم در کیفیت معاد آن است که مراد از همۀ موعودات و انذارات یوم‏‎ ‎‏الحشر، ذکر سبب و ارادۀ مسبب است به این معنی که انسان در حشر، یا در سرور دائم‏‎ ‎‏و نشاط خالد است و یا در غم دائم و الم خالد می باشد، و چون سرور و یا انقباض نوعاً‏‎ ‎‏از یکی از این اسباب مذکور تولید می شود، به این مناسبت آنها را ذکر کرده اند، ولی اگر‏‎ ‎‏سروری بدون استناد به هیچ چیز ـ حتی خیال صوری و یا رؤیت اباطیل و مناظر‏‎ ‎‏حسنه ـ حقیقةً حاصل شود، باز سرور است و اگر غم و تاریکی روحی بدون هیچ‏‎ ‎‏عاملی از خارج و داخل ـ ولو صورت خیالیه باشد ـ حاصل گردد، باز غم و الم است، و‏‎ ‎‏در حشر، سرور خالد و یا انقباض دائم بدون رؤیت و تصور چیزی و بدون‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 536

‏ادراک صور خارجی و یا داخلی است و همان ملکات اخلاقی است که نفس با آنها یا‏‎ ‎‏در نشاط است و یا در حزن و اندوه.‏

‏نظریۀ دیگر مقامی است که عاقلان دیده باز و شریعت شناسان باهوش به آن قائلند‏‎ ‎‏و آن اینکه معاد هم عقلانی است و هم جسمانی، و جسم همان جسم و بدن حقیقی‏‎ ‎‏است، و اینکه مثل او باشد منتها به طوری شبیه باشد که آدم وقتی به او نگاه کند، خیال‏‎ ‎‏کند همان است که بود، چنانکه اهل ظاهر از مسلمین چنین گویند صحیح نیست؛ چون‏‎ ‎‏نتیجۀ قولشان بر فرض اینکه صورت نوعیه و غیره هم نباشد و بدن انسان همین‏‎ ‎‏پوست و گوشت و استخوان و رگ باشد که منحل شده و دوباره اجزاء باقیه را بیاورند‏‎ ‎‏و به هم التیام دهند و بر فرض اینکه از تمام حرفهایی که در گذشته داشتیم ـ که همۀ‏‎ ‎‏آنها به مقتضای برهان است همانند اینکه تناسخ ممکن نیست و اینجا هم تناسخ لازم‏‎ ‎‏می آید ـ صرف نظر نماییم با همۀ این حرفها، باز بدنی که دوباره درست می شود، عین‏‎ ‎‏بدن سابق نیست، بلکه مثل آن است؛ برای اینکه مسلّماً شجری که خاک شد و مدتها‏‎ ‎‏خاکش ماند و بعد التیام اجزاء گردیده و سپس شجری درست شد، این شجر اگرچه‏‎ ‎‏خیلی شباهت به شجر سابق داشته باشد، عین سابق نمی شود، بلکه مثل آن است. و‏‎ ‎‏علاوه اگر چنین باشد، نشئۀ دیگر نمی شود؛ زیرا این همان دنیاست؛ مثلاً اگر آجری را‏‎ ‎‏بکوبند و دوباره با همان قالب آجر را درست کنند، این نشئۀ دیگری برای آن نیست،‏‎ ‎‏بلکه این همان دنیا است و قول به این معنی انکار معاد و اثبات دنیا است.‏

‏مقتضای این قول این است که انبیا این همه از دنیا مذمت کرده باشند و بعد گفته‏‎ ‎‏باشند، نه خیر؛ وقتی اجزاء شما منفصل شد و دوباره متصل گردید، این دنیا خوب‏‎ ‎‏است و هیچ با دنیای اول طرف قیاس نیست، منتها در آن دنیا خشکسالی و مجاعت‏‎ ‎‏واقع نمی گردد؛ چنانکه وقتی حضرت حجّت ‏‏علیه السلام‏‏ تشریف آورد، دنیا پر از گل و ریحان‏‎ ‎‏می شود، اما این باعث نمی شود که نشئه ای غیر از این نشئه باشد، بلکه این همان نشئۀ‏‎ ‎‏اُولی است.‏

‏چنانکه ظاهریین هم، همین طور می گویند که این قبر قبرستانها همان است که‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 537

‏شریعت مقدسه گفته است، اما حالا چطور ممکن است، همین قبری که سر و ته آن‏‎ ‎‏معلوم است همان قبری باشد که وسعتش ما بین المشرق والمغرب است؟ و یا آنچه در‏‎ ‎‏احادیث گفته اند: یک تار موی حوری، چندین مقابل این دنیا است،‏‎[4]‎‏ آیا مثلاً کلفتی آن‏‎ ‎‏ده مقابل این است؟ و آیا این همان ‏‏«إمّا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر‏‎ ‎‏النیران»‏‎[5]‎‏ است؟ همه اش را در یکدیگر قاطی کرده و وقتی کلنگ به دست می گیرند‏‎ ‎‏جنت و نارش را به هم آمیخته می کنند، و آیا این همان قبرهایی است که تعفنش دماغها‏‎ ‎‏را ناخوش و انسان را مریض می کند؟ اگر یک سنگش را بردارند، بوی لاشه بلند‏‎ ‎‏می شود، آیا مناسب است این حرفها را به شریعت مقدسه ای مثل شریعت اسلام‏‎ ‎‏نسبت داد؟! خیر، این طور نیست، بلکه عالم قبر همان برزخ است.‏

‏از حضرت صادق  ‏‏علیه السلام‏‏ از برزخ، سؤال کردند، فرمود: قبر است،‏‎[6]‎‏ البته این قبری که‏‎ ‎‏حضرت فرمودند نه همین قبری است که احکام فقهی خاص دارد؛ مثلاً میت را‏‎ ‎‏چگونه باید در آن خوابانید، بلکه همان برزخ است که عالمی فوق دنیاست و نشئۀ‏‎ ‎‏دیگری است که اقوی وجوداً و کمالاً از این نشئه است و اصفی و اعلی مرتبةً از این‏‎ ‎‏مرتبۀ ادنی است که نسبتش به این نشئه نسبت نقص و کمال و ضعف و شدت است؛‏‎ ‎‏مثل طفولیت یک شخص نسبت به بلوغ و رشد قوا و زنده شدن احساسات و حیات‏‎ ‎‏یافتن بذر وجودی و حیاتی و فعلیت یافتن قوه است.‏

‏بر فرض که شرایع مقدسه از باب لطف، بیان و کشف واقع نمی فرمودند، ما به‏‎ ‎‏براهین علمی و با رشد عقل و سلامت بینش و قوّت دانایی به قبول و تصدیق آن نشئه‏‎ ‎‏ناچار بودیم، منتها این رشد عقلی برای ما خیلی دشوار بود، اگر معلم مؤید من عند الله ‏‎ ‎‏و موفق به تأیید ربّانی و رحمانی نبود و اگر چراغ هدایت و مشکاة نبوت جلوی عقول‏‎ ‎‏اطفال بشری نمی افتاد، عالم و دانشمند به حقایق تربیت نمی گردید و استعداد عقلی را‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 538

‏به کمال نمی رسانید و چیدن مقدمات براهین برای ما قریب به تعذّر بود، و اگر بر‏‎ ‎‏فرض می توانستیم راه مستقیم نظام ربّانی را با ادله سیر کنیم، لاجرم عقول ما به‏‎ ‎‏ضرورت تصدیق چنین نشئه با صافی شدن می رسید، قبل از آنکه ما را با سیر قهری‏‎ ‎‏طبیعی از پستان مادر طبیعت جدا کرده و مادر آبستن دنیای ما، جنینهای طبیعت را بعد‏‎ ‎‏از مدت حملش، وضع حمل نموده و به دامن آن نشئه بیاندازد، و قبل از آنکه مهد‏‎ ‎‏زندگی آیندۀ خود را با شهود ببینیم، به قوّت برهان و به راهنمایی دلایل علمی به آن‏‎ ‎‏مذعن و مصدّق بودیم و می دانستیم حشر جسمانی است و نشئه ای است که عیناً با‏‎ ‎‏همین جسم و بدن و حیثیات، بدون مجاز عقلی در آنجا نازل خواهیم شد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 539

  • )) بحار الانوار، ج 6، ص 159، حدیث 19؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 55، حدیث 2578.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 551؛ مبدأ و معاد شیخ الرئیس، ص 114 ـ 115؛ شرح اشارات، ج 3، ص 350 ـ 356.
  • )) رسالۀ المضنون بها علی غیر اهلها، در ضمن انسان کامل جیلی، ص 84؛ احیاء العلوم، ج 4، ص 722 ـ 727.
  • )) رجوع کنید به: بحار الانوار، ج 8، ص 199، حدیث 200.
  • )) بحار الانوار، ج 6، ص 205 و 214؛ کنزالعمال، ج 15، ص 546، حدیث 42109.
  • )) بحار الانوار، ج 6، ص 267، حدیث 116.