اصل چهارم: حرکت جوهری
اصل چهارم، حرکت جوهری است و این اصل نسبت به معاد از اصالت وجود قریب تر است؛ یعنی آن اصل نسبت به معاد بعید است اگرچه امّ الاصول است، و چون حرکت جوهریه در باب معاد، اصل عمده ای است، لذا در ایضاح مقصود از این اصل، باید سعی کامل مبذول شود.
مشهور حکما در چهار مقوله، قائل به حرکت بوده اند که آنها از مقولۀ اعراض هستند، ولی در اصل جوهر ذات و هویتی که این اعراض، محمولات آن می باشند قائل به حرکت نبوده اند و گفته اند: مثلاً جسم بما انّه جسم در بیاض متحرک است؛ و موضوع حرکت جسم است که با ثبات و بقای جسم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 558 در جسمیت، در عَرَض لونی متحرک می باشد.
مرحوم آخوند رحمه الله می گوید: چون وجود اعراض، وجود تبعی است بالاصاله حرکت ندارند، بلکه اصل هویتی که حامل این وجودات است در حرکت می باشد و لذا این موجودات تبعی هم در حرکتند، بنابر قول مشهور حکما، جسم در مقولات اربعه متحرک است و در نظر آخوند رحمه الله موضوع حرکت، هیولی است که در صورت نوعیه و جوهر ذات متحرک است و چون حرکت، امر حقیقی وجودی است و جوهر هم از ماهیات است، لذا حرکت در ماهیات معنی ندارد بلکه محال است؛ چون در امر اعتباری چگونه تصور می شود، حرکت که امر حقیقی است حاصل شود.
معنای حرکت در جوهر این است که حرکت در اصل هویت و نحوۀ وجود است که از مرتبۀ ضعف و صباوت رو به مرتبۀ قوّت و شدت و کمال می رود و هیولی است که به طرف قوّت و صور کمالیۀ قویۀ وجودیۀ شدیده، مرتبه به مرتبه حرکت می کند و پیش می رود تا آنجایی که سنخ الوجود که می خواهد در صفا و شدت و قوّت از سنخ وجود طبیعی شود و می خواهد از افق طبیعت بگذرد و با امکان حرکت آن حصّه از هیولی که در حرکت است آنچه را که در مبادی خاص بر حسب استعداداتش ممکن است پیدا کند، پیدا نماید و برای حرکت در جوهر ذات مستعد شده و مستکمل گردیده و افاضات به قدر قابلیتش به او عطا گردد. این نحوۀ وجود، که می خواهد به موت طبیعی از سر شاخۀ عالم طبیعت بیرون رود و هیولی را رفض نماید وقتی که در شجرۀ عالم ماده رسیده شد، از این دار طبیعت به عالم اکمل و اعلی می افتد و ثابت و مستقر می گردد، به خلاف زمانی که در عالم طبیعت است، که نحوۀ وجود او عین حرکت است و تدریجاً هویت وجودیۀ او در شدت بوده و به تدریج در کمال وجودی بزرگ تر می شود.
و لذا مرحوم آخوند سرتاسر عالم ماده و طبیعت را جوهراً در حرکت می داند تا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 559 مانند تبدیل نفت به ضیاء و نور، که نفت با حرکت وجودی، به وجود اعلی و اصفی می رسد ـ با آنکه سابقاً کدر و ظلمانی بود ـ همین طور اصل هویت عالم طبیعت به روشنایی وجودی و به جهات نوری مستکمل می گردد و لذا هویتش هویت متدرّج و غیر ثابت است و در متن خارج وجودی خالص است؛ چنانکه وجود دیگر نیز خالص می باشد؛ بنابر تحقیقی که محقق داماد کرده است.
چون درخارج، وجود از وجود دیگری صادر می شود، لذا درخارج ـ اگرچه نظر به ذهن نباشد ـ آن وجودی که صادر است از آنچه که منشأ صدور می باشد، متأخر است و منشأ صدور در خارج متقدم است؛ پس متقدمی و متأخری هست، ولیکن تقدمی غیر از وجود مبدأ اول، متحقق نیست تا مبدأ اول، وجودی باشد که له التقدم، و هکذا تأخری غیر از وجود صادر نیست تا وجود صادر، وجودی باشد که له التأخر، بلکه حقیقت متقدم، همان حقیقت وجود است، بلا زیادة شی ء علیه، و همچنین حقیقت متأخر، همان حقیقت وجود است، بلا زیادة شی ء علیه، و همین طور شدت و ضعف دو حقیقت زاید بر حقیقت وجود نیستند، بلکه شدید، در خارج همان حقیقت وجود است و ضعف هم در خارج عین حقیقت وجود است؛ دو وجودی است که یکی شدید و دیگری ضعیف است، اما شدت و ضعف زاید بر وجودشان نیست؛ دو هویتی هستند که به تمام ذات، مشترک و به تمام ذات متمایزند؛ وجه اشتراکشان، تمام ذاتشان است و وجه امتیازشان هم تمام ذاتشان است؛ چون براساس اصالت وجود، آنچه در خارج در هر دو جانب متحقق است، غیر از وجود، چیز دیگری نیست، منتها هویت یکی از آن دو در اصل حقیقت وجود جامع تر است، و هویت دیگری در این حقیقت که عین هویتش است کمتر از اوّلی است.
پس هر دو هویت، وجود است ما به الاشتراک آنها به تمام الذات، وجود است و چون هویت هر کدام به تمام الذات وجود است، ما به الاشتراک آنها به تمام ذاتشان می باشد، و چون سهم یکی از این دو هویت، از حقیقت وجود بیشتر و سهم دیگری
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 560 کمتر است، وجه امتیازشان هم به عین هویتشان و به تمام ذات که نحوۀ وجودشان باشد، خواهد بود؛ در نتیجه امتیازشان هم، به تمام ذات می باشد. و هر مرتبۀ بالا، جامع تمام کمالات مرتبۀ پایین خود که از او صادر می شود می باشد. و معنای صدور هم تنزل سنخ کمالی از کمالات بالا است، البته تنزل، در متن خارج است، در واقع و حاقّ العین یکی متقدم و دیگری متأخر است، یکی شدید و دیگری ضعیف است، یکی علت و دیگری معلول است.
چنانکه گفته شد، این طور نیست که اوّلی شی ءٌ ثبت له التقدم و الشدّة و العلّیه باشد، و دومی این طور باشد که شی ءٌ ثبت له التأخر و الضعف و المعلولیه، تا زیادة شی ءٍ علی شی ء لازم آید؛ مثل زیادت ذاتی شی ء در باب ایساغوجی و یا مثل زیادتی لوازم ذات در باب برهان، بلکه خارج، طبق اصالت وجود یک هویت بسیطه است که تقدم عین وجود است و شدت هم، عین همان وجود است، علت هم عین وجود است، نفس هویت بتمامها، تقدم و شدت وعلت است، چنانکه نفس هویت بتمامها، تأخر وضعف ومعلول است.
پس در خارج این طور است، اگرچه بعضی از اوهام به جهت ضعف ادراک، تخیل می کنند که وجود، شیئی است، و تقدم هم ـ مثلاً ـ شیئی دیگر می باشد که برای شی ء اول ثابت است، و یا علیت چیزی است که برای چیز دیگری که هویت است ثابت می باشد.
چنانکه اذهان سافله بین علت و معلول تضایف می فهمند و می گویند: تعقل احدهما مستلزم تعقل دیگری است، و حال اینکه در خارج این طور نیست، بلکه هویتی به تمام الذات علت و هویتی به تمام الذات معلول است مثل تضایفهای دیگر نیست که ابوّت برای حیوان ناطق، چیز ثابتی باشد و بنوّت هم برای حیوان ناطق وصف ثابتی باشد و شی ءٌ ثبت له شی ءٌ آخر باشد.
و الحاصل: علیت و معلولیت و تقدم و تأخر و شدت و ضعف، از ذاتیات نحوۀ وجود و هویتهای مخصوص است، ولکن نه ذاتی باب برهان و نه ذاتی باب
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 561 ایساغوجی، بلکه ذاتی باب وجود ـ به آن شرحی که بیان شد ـ می باشد.
و در دار طبیعت معنای وجود طبیعی این است که نحوۀ وجودش، حرکت و تدرج و سیلان است؛ چنانکه مبدأ اول را موجودی ثابت می دانیم که نحوۀ وجودش عین ثبات و قرار است و این نحوۀ وجود، در موجودات طبیعی محال است؛ چون نحوۀ طبیعت بما انّه طبیعة، تدرج و سیلان است.
و بالجمله: نکتۀ قابل توجه و منظور از این بحث این است که بدانیم: معنای حرکت در جوهر آن است که نحوۀ وجود رو به ارتقا است و اصل هویت ثابت نیست، بلکه در تجدد و تدرج است؛ زیرا جوهر بما انّه جوهر از مقولات است و مقولات از مفاهیم و ماهیات هستند و حرکت در ماهیت غلط و محال است، پس آن نحوۀ وجودی که ماهیت جوهر از حد آن انتزاع می شود، خود آن وجودِ در حرکت بلکه عین حرکت است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 562