باب یازدهم معاد جسمانی
فصل اول اصول اثبات معاد جسمانی
اصل یازدهم: انسان، جامع اکوان سه گانه طبیعی، مثالی و عقلی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اصل یازدهم: انسان، جامع اکوان سه گانه طبیعی، مثالی و عقلی

اصل یازدهم: انسان، جامع اکوان سه گانۀ طبیعی، مثالی و عقلی

‏اصل یازدهم: عالم، از وحدتی برخوردار است به طوری که اگر یک ذرّه و یا یک پر‏‎ ‎‏کاهی از مرتبه ای که دارد جابه جا شود و یا یک برگی از آن حدی که دارد تجافی‏‎ ‎‏بنماید، مستلزم انقلاب در سرتاسر عالم است و نمی شود یک ذرۀ وجودی را قلع کرد،‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 585

‏مگر اینکه انقلاع سرتاسر نظام اتمّ لازم می آید؛ برای اینکه بین موجودات علیت و‏‎ ‎‏معلولیت برقرار است و بین آنها اشدّ مراتب ارتباط وجود دارد و اصلاً ارتباط حقیقی‏‎ ‎‏فقط بین علت و معلول است.‏

‏با همۀ این وحدتی که در عالم هست، از لحاظی عالم را تقسیم کرده اند؛ چنانکه به‏‎ ‎‏لحاظی عالم را به هفت مرتبه از غیب الغیوب تا مرتبۀ شهادت و با نظر دیگری آن را به‏‎ ‎‏پنج مرتبه تقسیم نموده اند.‏

‏مرحوم آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ عالم امکان را دارای سه مرتبه می داند: یکی عالم مجردات و‏‎ ‎‏عقول و آنهایی که از ماده و لواحق ماده منخلع و از شکل و هیئت و استعداد آزاد‏‎ ‎‏هستند و به حدود طول و عرض و عمق متضیّق نیستند و نحوۀ وجودشان فوق انحاء‏‎ ‎‏وجودی است که در ماده و لواحق آن و یا در حد تضییق به ابعاد ثلاثه می باشد، و در‏‎ ‎‏قوس نزول، عالم دیگری است به نام عالم مثال که مجرد از ماده و لواحق آن می باشد و‏‎ ‎‏تحت مرتبۀ عالم عقول قرار دارد، و سوم عالم شهادت و طبیعت و ماده است که تدرج،‏‎ ‎‏ذاتی این عالم است و این عالم عین حرکت می باشد.‏

‏در قوس نزول، موجودی که جامع این اکوان باشد وجود ندارد، و در قوس صعود‏‎ ‎‏که از مهد عالم طبیعت شروع می شود، بین این موجودات طبیعیه، موجودی که کون‏‎ ‎‏جامع ولو بالاستعداد باشد، غیر از انسان نیست و برای هر موجودی مقام معلومی‏‎ ‎‏است؛ مثلاً نبات اگرچه از هیولائیت حرکت کرده و مراتبی را طی کرده است، ولی در‏‎ ‎‏مقام نباتیت متوقف است و اگر بخواهد کون جامع گردد، باید طریق را عوض کرده و‏‎ ‎‏از باب الانسانیه و سیر طریق انسانی وارد شود، تنها انسان است که کون جامع است و‏‎ ‎‏از مرتبۀ اخیرۀ شهادت و مرتبۀ متوسطۀ برزخیت و مرتبۀ اُولی ـ یعنی مرتبۀ تجرد‏‎ ‎‏عقلانیت ـ حظّی دارد و هیچ موجودی این نصیب را ندارد، اگرچه علت همۀ این‏‎ ‎‏سلاسل و عوالم باشد؛ چون دارای این مراتب بودن، معنایی است و هویتی که عین این‏‎ ‎‏سه مرتبه باشد، معنای دیگری است؛ انسان دارای هویتی است که آن هویت و‏‎ ‎‏شخصیت تا در طبیعت است کون جامع است و از طبیعت هم که بیرون رفت، باز هم‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 586

‏کون جامع است، یعنی هویتی است که جسم دارد و مرتبۀ برزخیه را که نفس است دارا‏‎ ‎‏می باشد و مرتبۀ عقلانیت را هم دارا و حائز است و این همان شخصیت است که در‏‎ ‎‏مهد طبیعت بوده و تحت تربیت زمان، که دایه و پرستار او بوده، واقع شده است و حالا‏‎ ‎‏بدون هیچ فرقی، حتی با نظر دقیق عرفانی و حِکْمی، از ماده بیرون رفته و از هیولای‏‎ ‎‏منضمّه مستخلص شده است.‏

‏البته مراد آن هیولایی نیست که قوۀ این مرتبۀ کامله بوده، و از آن مستخلص شدن،‏‎ ‎‏معنایش این است که آن بالقوه، بالفعل شد و همان ناقص است که کامل گردید، بلکه‏‎ ‎‏مراد از هیولای منضمّه آن هیولایی است که در قسمت فضولات، مثل مو و ناخن بوده‏‎ ‎‏که در شخصیت هیچ دخالتی نداشته است. و این قشری است که یک موقعی ـ یعنی‏‎ ‎‏موقع اجل مسمّی ـ آن را مثل ناخن و مو رفض خواهد کرد، و از این که فارغ شد،‏‎ ‎‏موجود و هویتی است که جسم دارد و جسم، نشانۀ طبیعت است، و نفس دارد که بین‏‎ ‎‏جسم و تجرد عقلانی است و همان قوۀ ادراکیه ای است که مدرک جزئیات است و آن‏‎ ‎‏نشانۀ برزخیت است، و مرتبۀ عقلانیت دارد که نشانۀ عالم تجرد و عالم عقل است.‏

‏و الحاصل: یک شخصیت و نحوۀ وجودی به نام انسان است که مجموعۀ عالم کبیر‏‎ ‎‏است و با استخلاص از ماده و هیولی، موجودی صاحب جسم و نفس و عقل است و‏‎ ‎‏اگر به فرض، موقع ارتحال از این نشئه چنانکه رفض هیولای منضمّه و این بدن‏‎ ‎‏قشری و کالبدی ـ که مایتحلل است مانند مایتحلّل هایی که سابقاً  گفتیم اگر‏‎ ‎‏جمع آوری می شد گونیهایی را پر می کرد ـ ممکن باشد، رفض جسم و آن بدن لطیف‏‎ ‎‏که متحللٌ الیه اجزاء مایتحلل بوده نیز ممکن است و بدون جسم رحلت حاصل می کند‏‎ ‎‏و باز خللی در معاد حاصل نمی آید؛ چون شخصیت و هویت باقی است و در بقای‏‎ ‎‏هویت و هذیّت اصلاً جسم مدخلیت ندارد؛ زیرا پاداش و کیفر اعمال برای آن دستی‏‎ ‎‏که دراز شده و آلت زدن واقع شده نیست و بالوجدان آن را درک می کنیم؛ زیرا اگر بر‏‎ ‎‏فرض، آن دست قطع شده باشد، باز کیفر عمل را همان شخص می بیند؛ زیرا مجرم او‏‎ ‎‏بوده است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 587

‏پس بقای جسمیت، در وحدت شخصیت دخیل نیست و بر فرض اگر جسم هم‏‎ ‎‏مرفوض شود شخصیت باقی است، ولیکن رفض جسمیت محال است و آنچه ممکن‏‎ ‎‏و طبیعی است و در رجوع به نشئۀ اُخری، حتمیِ ناموس تکوینی است، مفارقت از‏‎ ‎‏هیولای منضمّه است که آن هم از اول در شخصیت دخالت ندارد و مثل یک دایه است‏‎ ‎‏که طفل در دامنش تربیت می شود، و آن هیولایی که قوۀ فعلیت است، آن هم چنانکه‏‎ ‎‏سابقاً اشاره شد، نقصی است که متبدل به کامل می شود و تمام می گردد و بعد از ارتحال‏‎ ‎‏دارای مراتب می باشد که عبارت است از جسم، و مرتبۀ متوسطه ای که از آن مرتبه به‏‎ ‎‏نفس تعبیر می آورند، و مرتبۀ تجرد کامل که از آن به عقل تعبیر آورده می شود. و‏‎ ‎‏این چنین موجودی، کون جامع است که در رتبۀ انسانیت، بالفعل حائز این رتبۀ کون‏‎ ‎‏جامع است؛ گرچه مادام که در طبیعت است حرکت دارد ولی قبل از صورت انسانیت‏‎ ‎‏که بذر انسانیت بوده و تمحّض در بذر الانسانیه دارد، یگانه موجودی است که در بین‏‎ ‎‏موجودات صعودی، استعداد کون جامع بودن را داراست؛ گرچه حیوان هم جامع دو‏‎ ‎‏مرتبۀ طبیعت و برزخیت است، ولی مانند انسان جامع نیست.‏

‏اما در قوس نزولی موجودی نیست که بیش از یک مرتبه را دارا باشد، اگرچه‏‎ ‎‏مراتب پایین، معلول مرتبۀ فوق است؛ مثلاً عالم مثال ـ بر فرض اینکه در قوس نزول‏‎ ‎‏ثابت باشد و برهان آن را اثبات کند ـ معلول عالم بالا است، و همین طور عالم طبیعت‏‎ ‎‏گرچه معلول عقل فعّال است، لیکن عقل فعّال خودش هویتی نیست که بوحدته‏‎ ‎‏الشخصیه مجرد و مادی باشد و اگر احیاناً عرفا و اهل تصوف ازطبیعت، به بدنِ عقل‏‎ ‎‏فعّال تعبیر می آورند، تسامحی درتقریب مقصود می باشد و یا اگر عالم اکبر را به بدن‏‎ ‎‏فاعل اول و مبدأ المبادی تعبیر می کنند، مبنی بر تسامح است و یا عبارتی است که‏‎ ‎‏حقیقةً غلط است؛ چون بدن، با روح و یا نفس دو هویت نیستند، بلکه یک هویت‏‎ ‎‏است، به خلاف علت و معلول که حقیقةً دو هویتند؛ گرچه معلول، تمام الربط است و‏‎ ‎‏هویتی تعلقی و ربطی و ظلّی و فقری است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 588