فصل سوم: دستگیری حضرت امام، اقدام به موقع موتلفه
صبح دوم فروردین 1342 در منزل امام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : شعاع ‌حسینی، فرامرز (گرد آورنده)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1389

زبان اثر : فارسی

صبح دوم فروردین 1342 در منزل امام

‏س: شما در جریان حمله ماموران شاه به مدرسه فیضیه قم بودید، لطفاً جزئیات ماجرا را بفرمایید؟‏

‏ج: آیت‌الله گلپایگانی در روز شهادت امام جعفر صادق(ع) که مصادف با دوم فروردین سال 1342 بود مراسمی را در مدرسه فیضیه رسماً اعلام نمود، ایشان از جمله مراجع بزرگی بود که همیشه از انقلاب، خصوصاً حضرت امام خمینی حمایت می‌کردند و از جمله فقهائی بودند که مورد علاقه و احترام همه قشرها بودند. عصر روز یکم فروردین 1342، بنده و شهید مهدی عراقی و تنی چند از دوستان به قم رفتیم. یک نگرانی که در بین مردم قم مشاهده می‌شد این بود که تعداد زیادی ماشین شرکت واحد اتوبوسرانی افراد مشکوکی را در بیرون دروازه قم پیاده کرده است. بعد مشخص شد که آنها تعدادی افسر گاردی و کماندو هستند که لباس شخصی پوشیده‌اند. مردم قم مردم باهوش و در انقلاب صف شکن بودند. ‏

‏صبح دوم فروردین 1342 بنده به اتفاق شهید عراقی و تنی چند از دوستان، به منزل حضرت امام رفتیم. در منزل امام مراسم روضه خوانی بود، جمعیت تقریباً حیاط منزل امام را پر کرده بود. یکی از روحانیون منبر بود. حضرت امام هم تشریف آوردند و در حیاط منزل جلوس نمودند. در همین اثنا در بین جمعیت از این طرف و آن طرف شعارهای غیرمعمولی داده شد. از همان نمونه افسرانی که لباس شخصی به تن داشتند ‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 89

‏در آن مجلس هم دیده می‌شد. امام - رضوان الله تعالی - که همه چیز را زیر نظر داشت، آقای خلخالی را صدا کرد و به ایشان گفت: در منبر اعلام کنید که اگر شعار بدهید و شلوغ کنید من از اینجا حرکت می‌کنم و به حرم حضرت معصومه(س) می‌روم و آنجا با مردم صحبت خواهم کرد. قرائن نشان می‌داد که عوامل رژیم بنا داشتند که صبح آن روز در منزل امام برنامه‌ای پیاده کنند که با برخورد صریح حضرت امام از این عمل خود صرف نظر کردند. در همین موقع، شخص خوش تیپی که نشان می‌داد از همان افسران گاردی است با لباس شخصی آمد و خدمت امام زانو زد. من نزدیک حضرت امام بودم. آن فرد کمی خود را به طرف امام خم کرد و گفت: من از طرف اعلیحضرت مامورم به شما اخطار کنم که اگر امروز کوچکترین حرکتی بکنید، به نیروهایمان دستور می‌دهیم همه را تنبیه کنند. امام هم با آن چهره الهی و نفوذ کلام، یک مرتبه فرمودند: ما هم به برادرانمان دستور می‌دهیم تادیبتان کنند. ‏

‏این فرد فکر نمی‌کرد که امام با این صلابت با او برخورد کند، چنان به وحشت افتاد که عقب عقب رفت و زمین خورد و در حالی که کاملاً دست و پایش را گم کرده بود از منزل امام خارج شد.‏

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 90