فصل هفتم: دیدار با امام خمینی در نوفل لوشاتو
پاسخ امام خمینی به ادعای تجزیه ایران بدون شاه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : شعاع ‌حسینی، فرامرز (گرد آورنده)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1389

زبان اثر : فارسی

پاسخ امام خمینی به ادعای تجزیه ایران بدون شاه

‏پس این مطلبی که حالا ما به آن مبتلا شده‌ایم، این مانور دیگری است که با این صورت ‏‎ ‎‏به میدان آمده. آن با «آشتی» آمده بود، [منظور شریف امامی است] این با «مصلحت ‏‎ ‎‏خواهی» که یک آدمی است وطندوست و وطنخواه و- عرض می کنم- به قول خودش ‏‎ ‎‏وطن پرست، این برای خاطر اینکه مملکت مبادا یکوقت از دست برود، جانفشانی ‏‎ ‎‏کرده و- عرض می کنم- این زحمت را به خودش داده که بیاید و ملاقات کند با شاه و بعد ‏‎ ‎‏هم برود به قم- که نمی دانم آیا راهش دادند یا نه، بعضی شان راه نداده بودند، نمی دانم ‏‎ ‎‏حالا به تمام معنی- برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملکت را از این نقشه ای که- ‏‎ ‎‏مثلًا من عرض می کنم- از این طرحی که خمینی دارد و داده و مملکت به خطر افتاده! ‏‎ ‎‏ایشان با این ملاقاتِ شاه و با آن رفتن قم- که آیا راهش دادند یا نه- این مملکت را ‏‎ ‎‏نجات بدهد! «جانفشانی» کرده و- عرض می کنم که- از همه چیز گذشته است برای ‏‎ ‎

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 241

‏نجات این مملکت! می گوید که من که در قم رفتم دیدم این ناآرامی قم و این تظاهرات ‏‎ ‎‏قم و این فریادهای قم را، خوب، خودم دیدم چه جوری است اینها آرام نمی شوند مگر ‏‎ ‎‏اینکه یک چیزی ببینند از ما یک دولتی روی کار بیاید که یک چیزی ازش ببینند. و ‏‎ ‎‏لازمه این حرف این است که ایشان تشکیل دولت بدهند و عرض می کنم که این ‏‎ ‎‏ناآرامیها را ساکت کنند و یک آزادی بدهند و این چیزها و لابد مشروبخانه ها را هم ‏‎ ‎‏ببندند و یک کار دیگر بکنند ولکن «اعلیحضرت» باشند، ایشان باشند که مبادا یکوقت ‏‎ ‎‏این مملکت به دست روس و انگلیس بیفتد! این قدرت «اعلیحضرت» است که الآن ‏‎ ‎‏روسها را به جای خودشان آنجا نشانده است و امریکا را هم به جای خودش آنجا ‏‎ ‎‏نشانده! [خنده حضار] این قدرت را حق ندارد کسی دست بزند و باید مردم را راضی ‏‎ ‎‏بکنید که این قدرت را از بین نبرند و معارضه ای با یک همچو قدرتی که الآن ایران را ‏‎ ‎‏نگه داشته است، معارضه با این قدرت نکنند مردم! حالا ما قبل از همه چیز، اول از این ‏‎ ‎‏آقای «شاهدوست» - و به اصطلاح سایرین امریکاخواه- ما به ایشان عرض می کنیم ‏‎ ‎‏شما که قم تشریف بردید و با اتومبیلتان سوار شدید و از تهران هم عبور کردید و رفتید ‏‎ ‎‏به قم، توی تهران هم تظاهرات را حتماً دیدید- اگر نگویم در حسن آباد و در علی آباد ‏‎ ‎‏و در اینها، این دهات هم دیده باشید- خوب، می گویید قم را دیدم، خوب شما گوشتان ‏‎ ‎‏که الحمدلله گوشِ باز است، هوشتان هم که الحمدلله هوشِ باز است، نشنیدید مردم ‏‎ ‎‏چه می گویند؟ مردم چه می گفتند؟ چه چیز می خواستند؟ این مردم که جانشان راروی ‏‎ ‎‏دست گرفته اند، جوان‌هایشان را می فرستند جلو، این مادرها که بچه های جوانشان را ‏‎ ‎‏می فرستند به این خیابانها و فریاد آنها بلند است، چه چیز می گویند تا ما ببینیم، درد ‏‎ ‎‏ملت چیست، دوایش چیست؟ تا انسان نفهمد درد چیست که نمی تواند دوا بدهد آنها ‏‎ ‎‏همه دارند می گویند که ما این شاه را نمی خواهیم، شما می گویید که من اینها را آرامشان می کنم! آرام می کنم به اینکه باشد ایشان! این ناآرامی شان این است که می گویند این شاه خیانت کرده به ما؛ ما نمی خواهیم این را. شما دوتا مطلب می گویید: یکی اینکه من حرف‌های مردم را شنیده ام و اینها آرام نمی شوند تا ما این چیزهایی که می خواهند ‏‎ ‎

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 242

‏خوب به آنها بدهیم، لااقل یک عملی بکنیم. شما اگر می خواهید عمل بکنید، یک کاری ‏‎ ‎‏بکنید که این آقا برود سراغ کارش تا یک قدری آرام بشوند- یک قدری البته، نه همه. ‏

‏یک مطلب دیگری که ایشان می گویند این است که این وضع جغرافیایی ایران ‏‎ ‎‏جوری است که- کانّه ما دیگر هیچ اطلاعی نداریم از وضع جغرافیایی ایران که چه ‏‎ ‎‏جوری است!- وضع جغرافیایی ایران جوری است که اگر این انقلابات باشد، با این ‏‎ ‎‏وضع جغرافیایی خطر بزرگی برای ایران پیدا می شود ولی اگر شاه باشد این خطر ‏‎ ‎‏نیست! مطلب ایشان این است که با بودن شاه این خطر نیست لکن اگر- چنانچه (به ‏‎ ‎‏فرمایش ایشان) خدای نخواسته- این شاه برود، این مملکت به دست دوتا قدرت ‏‎ ‎‏می افتد و وامصیبت می شود! ما می گوییم که آن چیزی که این مملکت را به دست این ‏‎ ‎‏قدرت سپرده، این دوتا قدرت سپرده، همین شاه است! آخر اینها تکلیفشان بر این ‏‎ ‎‏مملکت این نیست که بیاید آن حمل کنند خاکهایی از قم به این سرحدات شوروی و از ‏‎ ‎‏تهران به آن سرحدات امریکا! اینکه ایشان هم قبول دارند که مقصود این نیست مقصود ‏‎ ‎‏این است که اینها مسلط می شوند بر مملکت ما حالا مسلط نیستند؟!‏‎[1]‎

کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 243

  • . صحیفه امام؛ ج 4، ص 300- 297.