سردار رحیم صفوی: حاج احمد آقا در تقویت سپاه، نقش مهمی داشتند
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

پدیدآورنده : رحیم صفوی، یحیی

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

سردار رحیم صفوی: حاج احمد آقا در تقویت سپاه، نقش مهمی داشتند

حاج احمد آقا در تقویت سپاه،‎ ‎نقش مهمی داشتند

[[column]]

‏ ‏

[[column]]

حضور: ضمن عرض تسلیت‎ ‎رحلت حاج سید احمد آقا لطفاً از‎ ‎سوابق آشنائیتان با ایشان بفرمایید؟

‏بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‏

‏اولین آشنایی من با این بزرگوار زمانی‏‎ ‎‏است که امام به فرانسه، نوفل لوشاتو تشریف‏‎ ‎‏آوردند، در آن زمان البته من از ایران فراری‏‎ ‎‏بودم. علت فراری بودنم هم این بود که بعد از‏‎ ‎‏شهادت حضرت آیت‏‎‌‌‌ ‎‏الله آقا مصطفی خمینی‏‎ ‎‏و انقلاب مردم قم، دی ماه 56 و بعد چهلم‏‎ ‎‏شهدای قم در تبریز که ما در کنار مردم تبریز‏‎ ‎‏در چهلم شهدای قم، 29 بهمن 56، بر علیه‏‎ ‎‏شاه و مظاهر شاهنشاهی قیام کرده بودیم در‏‎ ‎‏آن حادثه من تیر خوردم و ساواک مرا تعقیب‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏کرد که مجبور به فرار از ایران شدم. و مدتی‏‎ ‎‏سوریه بودم. مدتی لبنان. وقتی که امام‏‎ ‎‏تشریف بردند فرانسه، ما هم از لبنان با‏‎ ‎‏همکاری برادر عزیزمان آقای مهندس غرضی‏‎ ‎‏و برادر عزیزمان آقای علی جنّتی پسر آیت‏‎‌‌‌ ‎‏الله‏‎ ‎‏جنتی، به فرانسه رفتیم.‏

‏اولین آشنایی من با حضرت امام رضوان‌الله‏‎ ‎‏تعالی علیه و حاج سید احمد آقا در نوفل‏‎ ‎‏لوشاتو صورت گرفت. من جایی دیگر هم‏‎ ‎‏گفته‏‎‌‌‌ ‎‏ام با دیدن امام یک حالی به ما دست داد‏‎ ‎‏و با دیدن آقای حاج سید احمد آقا، یک حالی‏‎ ‎‏که لرزیدم و هم گریه به من امان‏‎ ‎‏نمی‏‎‌‌‌ ‎‏داد، از دیدار امام و آن قد رشید امام،‏‎ ‎‏چهرۀ نورانی امام و چشمهای پرنفوذ امام. و‏‎ ‎‏همانجا با مرحوم حاج سید احمد آقا آشنا‏‎ ‎

[[column]]

‏شدیم که ایشان را می‏‎‌‌‌ ‎‏دیدیم که مثل پروانه در‏‎ ‎‏حول و هوش شمع وجودی امام که مثال‏‎ ‎‏خورشیدی از آنجا انقلاب را به حرکت و‏‎ ‎‏جوش و خروش وا می‏‎‌‌‌ ‎‏داشت، می‏‎‌‌‌ ‎‏تابید.‏

حضور: نقش ویژه حاج احمد آقا‎ ‎را قبل از انقلاب و مراحل بعد از‎ ‎پیروزی انقلاب چگونه می‌‌‌ بینید؟

سردار رحیم صفوی:‏ من قبل از انقلاب‏‎ ‎‏غیر از آنچیزی که گفتم، زیاد نمی‌‌‌ دانم ولی‏‎ ‎‏بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علی‌‌‌ ـ‏‎ ‎‏الخصوص در جنگ که ما ارتباط بیشتری در‏‎ ‎‏رابطه با مسائل دفاع مقدس با ایشان داشتیم‏‎ ‎‏و هم اخبار جبهه‌‌‌ ها، بیشتر ما ارتباطمان در‏‎ ‎‏رابطۀ با جنگ بود.‏

‏حادثه‌‌‌ ای را از زمان شکستن حصر آبادان‏‎ ‎‏بگویم. امام در همان اوایل جنگ فرمان‏‎ ‎‏قاطعی صادر کردند برای شکستن حصر‏‎ ‎‏آبادان و آن زمان هنوز بنی‌‌‌ صدر عزل نشده بود‏‎ ‎‏و هیچ انگیزه‌‌‌ ای هم بنی‌‌‌ صدر برای اینکه‏‎ ‎‏فرمان امام را انجام بدهد نداشت. و یک جوّ‏‎ ‎‏بدی هم بنی‌‌‌ صدر در جبهه‌‌‌ ها بوجود آورده‏‎ ‎‏بود و هیچ میدانی هم به نیروهای حزب‌اللهی‏‎ ‎‏نمی‌‌‌ داد. تا زمانی که بنی‌‌‌ صدر از فرماندهی‏‎ ‎‏کل قوا و بعد هم از ریاست جمهوری عزل‏‎ ‎‏شد. تاریخ دقیقش در ذهنم نیست، بعد از‏‎ ‎‏عزل بنی‌‌‌ صدر با تغییراتی که در وضعیت‏‎ ‎‏ارتش داده شد، وضع جبهه‌‌‌ ها عوض‏‎ ‎



[[column]]

‏شد و ما عملیات شکستن حصر آبادان را که‏‎ ‎‏یک کار بزرگی بود، با حضور مقام معظم‏‎ ‎‏رهبری که آن زمان نمایندۀ امام در شورای‏‎ ‎‏عالی دفاع و سخنگوی شورای عالی دفاع‏‎ ‎‏بودند و با حضور آقای هاشمی رفسنجانی و‏‎ ‎‏طرح سپاه که حضرت امام نیز این طرح را‏‎ ‎‏تایید کردند و همین طرح باعث شکسته شدن‏‎ ‎‏حصر آبادان شد، شروع کردیم.‏

‏امام یک پیامی را توسط حاج سید احمد آقا‏‎ ‎‏برای ما فرستادند که اصلاً کل روحیه‌‌‌ ها را‏‎ ‎‏عوض کردند. از اواخر جنگ بیشتر برای شما‏‎ ‎‏بگویم. در مسئله فتح فاو که امام بعد از عدم‏‎ ‎‏موفقیت عملیات بدر، فرمودند از هم اکنون‏‎ ‎‏بروید خودتان را برای عملیات بعد آماده کنید‏‎ ‎‏و مطمئن باشید که پیروزید. ما برای فتح فاو‏‎ ‎‏باز با راهنمایی حاج سید احمد آقا وقت‏‎ ‎‏ملاقاتی را از امام گرفتیم، ده روز قبل از‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏عملیات فاو. به اتفاق فرماندهان خدمت امام‏‎ ‎‏رسیدیم. و نقشه را هم خدمت امام بردیم،‏‎ ‎‏حاج سید احمد آقا هم نشسته بودند. کل‏‎ ‎‏عملیاتی که می‌‌‌ خواستیم در فاو انجام بدهیم‏‎ ‎‏شرح دادیم، امام و حاج سید احمد آقا گوش‏‎ ‎‏می‌دادند. با اینکه خوب خیلی پیچیدگی‏‎ ‎‏داشت. و امام در همان جلسه باز جملاتی‏‎ ‎‏فرمودند در اینکه فرمانده کل قوا اصلاً‏‎ ‎‏خداست، شما بروید و مطمئن باشید که‏‎ ‎‏پیروزید. خوب همین تشکیل جلسه خدمت‏‎ ‎‏امام که با راهنمایی حاج سید احمد آقا بود و‏‎ ‎‏بردن پیام امام به جبهه‌ها یک روحیۀ بزرگی بود.‏

‏امام در عملیات فاو پیام دادند. ما‏‎ ‎‏گزارشات فاو را می‌‌‌ دادیم خدمت آقای حاج‏‎ ‎‏احمد آقا. و این جوری بود که چه در فاو و‏‎ ‎‏چه در عملیات کربلای پنج، ما یک نقشه‏‎ ‎‏عملیات را داده بودیم خدمت حاج احمد آقا‏‎ ‎

[[column]]

‏و آقای انصاری و رویش هم شماره‌‌‌ گذاری‏‎ ‎‏کرده بودیم. که مثلاً می‌‌‌ گفتیم الان ما نقطه‏‎ ‎‏فلان هستیم. نقطه شماره سیزده هستیم. این‏‎ ‎‏نقطه شماره 13 داخل تلفن می‌‌‌ گفتیم، آنها‏‎ ‎‏روی نقشه پیدا می‌‌‌ کردند. یعنی می‌‌‌ دانستند‏‎ ‎‏ما چقدر الان پیشروی کرده‌‌‌ ایم، کجا هستیم.‏‎ ‎‏و مثلاً اتاق حاج سید احمد آقا یک نقشه‌‌‌ ای‏‎ ‎‏بود، پیشروی و حوادث را با تلفن می‌‌‌ گفتیم‏‎ ‎‏از روی نقشه می‌‌‌ فهمیدند که ما کجا هستیم.‏‎ ‎‏و گزارشات دقیق چه در عملیات فاو و چه‏‎ ‎‏در کربلای پنج می‌‌‌ رسید و ایشان گزارشات‏‎ ‎‏را خدمت امام می‌‌‌ برد. و همان پیامی هم که‏‎ ‎‏امام برای فتح فاو دادند من واقعاً چون یادم‏‎ ‎‏هست اصلاً به اندازۀ ده لشکر قوت ایجاد‏‎ ‎‏کرد. چون هشتاد شبانه‌روز جنگ بادوام در‏‎ ‎‏فاو بود. هشتاد شبانه‌روز جنگ بود. و‏‎ ‎‏ارتباطی که ایشان داشتند، و تقویت ایشان،‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏من اینها را به این خاطر می‌‌‌ گویم که‏‎ ‎‏یادداشت بکنید. بعضی‌‌‌ ها می‌‌‌ گفتند اصلاً‏‎ ‎‏امام نمی‌‌‌ دانند در جنگ چه می‌‌‌ گذرد. از‏‎ ‎‏جنگ امام مطلع نیستند. در حالیکه توسط‏‎ ‎‏حاج سید احمد آقا امام در جزئیات جنگ‏‎ ‎‏بودند و ما از امام تقاضای دعا می‌‌‌ کردیم و‏‎ ‎‏می‌‌‌‌ گفتیم اینجور شده. و امام واقعاً مثل‏‎ ‎‏اینکه شبها بیدار می‌‌‌ ماندند. و در جریان‏‎ ‎‏جنگ بودند. بعضی‌‌‌ ها و دشمنان می‌‌‌ گفتند،‏‎ ‎‏امام اصلاً در جریان جنگ نیست. در‏‎ ‎‏حالیکه امام کاملاً توسط حاج احمد آقا در‏‎ ‎‏جریان جنگ قرار می‌‌‌ گرفتند. و البته آقای‏‎ ‎‏هاشمی چون فرمانده جنگ بودند، گزارشات‏‎ ‎‏هم از طریق ایشان می‌‌‌ رفت ولی ما یک‏‎ ‎‏ارتباط مستقیم هم داشتیم.‏

‏و باز در عملیات کربلای پنج عبور از‏‎ ‎‏شلمچه و رسیدن به نزدیک بصره، چند تا پیام‏‎ ‎

[[column]]

‏شفاهی بود آن هم عملیات بسیار سخت و‏‎ ‎‏پیچیده‌‌‌ ای بود که به لطف خدا پیشروی بسیار‏‎ ‎‏بزرگی شد. منطقه بزرگی از شرق بصره به‏‎ ‎‏تصرف درآمد. چند تا پیام تلفنی حاج سید‏‎ ‎‏احمد آقا از قول امام به ما دادند و ما داخل‏‎ ‎‏بی‌‌‌ سیمها پیامها را می‌‌‌ گفتیم این پیامهایی که‏‎ ‎‏امام می‌‌‌ فرمودند واقعاً روحیۀ بزرگی برای‏‎ ‎‏رزمندگان اسلام برای سپاهیها برای بسیجیها‏‎ ‎‏می‌‌‌ آفرید.‏

‏واقعاً حاج سید احمد آقا برادر خیلی‏‎ ‎‏خوبی برای سپاهیها بودند. و سپاه را برادر‏‎ ‎‏خودشان و ما هم ایشان را بعنوان یک برادر‏‎ ‎‏می‌شناختیم و می‌شناسیم. و ایشان در‏‎ ‎‏تقویت سپاه پاسداران نقش بسیار مهمی را‏‎ ‎‏ایفاء کردند. اساس سپاه را امام بنیان‏‎ ‎‏گذاشتند، ولی در تقویت سپاه پاسداران و آن‏‎ ‎‏حکمی که حضرت امام در تشکیل نیروهای‏‎ ‎‏سه‌گانه سپاه پاسداران دادند، ایشان نقش‏‎ ‎‏بزرگی داشتند. تصمیم را امام می‌‌‌ گرفتند و‏‎ ‎‏فرمان را امام صادر می‌‌‌ کردند، وی این بزرگوار‏‎ ‎‏در حمایت از انقلاب، حمایت از سپاه‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏پاسداران، که حالا بعنوان بازوی انقلاب،‏‎ ‎‏بازوی امام است. یک روابط عاطفی و یک‏‎ ‎‏روابط صمیمی با برادرهای بسیجی و سپاهی‏‎ ‎‏داشتند. هر ملاقاتی که برای رزمندگان‏‎ ‎‏می‌‌‌ خواستیم بگیریم، استقبال می‌‌‌ کردند. فقط‏‎ ‎‏کافی بود ما زنگ می‌‌‌ زدیم این پاسداران‏‎ ‎‏می‌‌‌ خواهند بیایند، این رزمندگان این‏‎ ‎‏بسیجیان می‌‌‌ خواهند بیایند.‏

‏مثلاً ما در عملیاتی که منجر به تصرف‏‎ ‎‏شهر حاج عمران شد، حاج عمران روبروی‏‎ ‎‏شهر پیرانشهر ما هست، یک برادر بسیجی به‏‎ ‎‏اسم جاویدی که فرمانده‌‌‌ گردان بود، اهل‏‎ ‎‏جهرم فارس، یک هفته در محاصره بود و بعد‏‎ ‎‏از یک هفته محاصره را شکست. ما خواستیم‏‎ ‎‏برای ایشان وقت ملاقات بگیریم و حاج سید‏‎ ‎‏احمد آقا وقت ملاقات دادند و ما این‏‎ ‎‏بسیجی را خدمت امام بردیم و امام‏‎ ‎‏بزرگوارمان پیشانی این بسیجی را بوسید.‏‎ ‎‏خیلی برای ما عجیب بود. و این شهید‏‎ ‎‏جاویدی هم که بعداً به شهادت رسید، دست‏‎ ‎‏امام را بوسید و پیشانی امام را بوسید.‏


[[column]]

‏من می‌‌‌ خواهم بگویم که حاج سید احمد‏‎ ‎‏آقا واقعاً یار پاسداران و بسیجیان، یار‏‎ ‎‏رزمندگان جبهه‌‌‌ های نبرد بودند.‏

‏حاج سید احمد آقا داخل تلفن آنچنان به‏‎ ‎‏ما روحیه می‌‌‌ دادند و می‌‌‌ گفتند که حواستان‏‎ ‎‏باشد ما الان که قطعنامه را پذیرفته‌‌‌ ایم چه‏‎ ‎‏می‌‌‌ شود و واقعاً آن نظر امام را، آن فکر امام را‏‎ ‎‏به ما منتقل می‌‌‌ کردند چون در آن اواخر جنگ‏‎ ‎‏هم، درست است که ما مناطقی را از دست‏‎ ‎‏داده بودیم ولی عراقیها که حمله کردند، چند‏‎ ‎‏روز طول نکشید که لشکرهای سپاه، عراقیها‏‎ ‎‏را شکست سختی دادند و آنها را به مرزهای‏‎ ‎‏بین‌المللی رساندند و حتی خواستیم باز‏‎ ‎‏تعقیب بکنیم که دیگر امام اجازه ندادند.‏

‏من این را می‌‌‌ خواهم بگویم که از اول‏‎ ‎‏جنگ تا آن روزهای آخر بدلیل اینکه از اوضاع‏‎ ‎‏جبهه‌‌‌ ها گزارش دقیق می‌‌‌ دادیم و ایشان نظر‏‎ ‎‏امام را منعکس می‌‌‌ کردند، امام را ما حاضر‏‎ ‎‏در صحنه می‌‌‌ دیدیم. و گزارشات آخرین‏‎ ‎‏ساعات جنگ را هم می‌دادیم تحویل حاج‏‎ ‎‏سید احمد آقا مثل اینکه در آخرین وضعیت‏‎ ‎‏جبهه‌‌‌ های نبرد قرار می‌‌‌ گرفت. و ایشان با‏‎ ‎‏یک هوشیاری بالا، با یک اخلاص بالا به امام‏‎ ‎‏گزارش می‌‌‌ کردند، واقعاً می‌‌‌ توانیم بگوییم که‏‎ ‎‏بسیجیها و سپاهیها یک برادر خوب و یک یار‏‎ ‎‏خوبی را از دست داده‌‌‌ اند. ان شاءالله که‏‎ ‎‏خداوند سایه مقام معظم رهبری را بر سر‏‎ ‎‏ملت ما، بر سر بسیجیها، بر سر پاسداران‏‎ ‎‏مستدام بدارد.‏

[[column]]

[[column]]


‏واقعاً ایشان در موضع دفاع از مقام ولایت‏‎ ‎‏سنگ تمام گذاشتند. بعد از رحلت امام واقعاً‏‎ ‎‏امتحان بزرگی برای ایشان بود. من بعنوان یک‏‎ ‎‏سرباز ولی فقیه شهادت می‌‌‌ دهم که حاج‏‎ ‎‏سید احمد آقا در حمایت از ولایت فقیه و‏‎ ‎‏اهداف امام صادقانه وفادار ماند و پرچم‏‎ ‎‏ولایت فقیه را زنده نگه داشت و به ولایت‏‎ ‎‏فقیه، ایشان اعتقاد کامل داشت. و بعد از‏‎ ‎‏رحلت امام ایشان امتحان خوبی پس داد. و‏‎ ‎‏موضع ایشان، دفاع جانانه از ولایت فقیه،‏‎ ‎‏دفاع جانانه از آرمانهای امام، از اهداف‏‎ ‎‏انقلاب، از اهداف امام، دفاع از مستضعفین،‏‎ ‎‏نه مستضعفین ایران، مستضعفین جهان بود.‏‎ ‎‏و این نشان دهندۀ روشنی فکر و اندیشۀ‏‎ ‎‏ایشان، اخلاص ایشان، وفاداری ایشان به‏‎ ‎‏امام بود.‏

‏یک صحنه از خانوادۀ شهدا بگویم. من‏‎ ‎‏خودم یک سری خانواده‌‌‌ ها را بردم مرقد‏‎ ‎‏حضرت امام و بعد از ایشان خواستم که‏‎ ‎‏چند تای اینها را ببریم پیش ایشان. داخل‏‎ ‎‏همان اتاق کوچک خدمت ایشان رسیدیم.‏‎ ‎‏دو تا از این بچه‌‌‌ ها رفتند روی زانوی ایشان‏‎ ‎‏نشستند. و شروع کردند با ایشان بازی کردن.‏‎ ‎‏ما رفتیم بچه‌‌‌ ها را جدا کنیم، گفتند: نه،‏‎ ‎‏بگذارید بازی کنند. و یا آن پدر شهید که‏‎ ‎‏پیرمردی بود، ایشان پا شد و پدر شهید را بغل‏‎ ‎‏گرفت و بوسید. واقعاً ایشان نسبت به خانوادۀ‏‎ ‎‏شهدا، چه ‏‎‌‌‌ ‎‏قدر عاطفی و صمیمانه برخورد‏‎ ‎‏می‌کرد. آن روز من اینها را برده بودم زیارت‏‎ ‎

[[column]]

‏مرقد امام، اتفاقاً ایشان هم آنجا بودند گفتم‏‎ ‎‏بیایید شما را هم ببینند. اینقدر نسبت به‏‎ ‎‏خانواده شهدا و بچه‌های شهدا ایشان‏‎ ‎‏صمیمی برخورد می‏‎‌‌‌ ‎‏کرد و اینقدر عاطفی مثل‏‎ ‎‏امام. واقعاً آن ذات پاک امام در وجود ایشان‏‎ ‎‏متجلی بود.‏

‏خدا بحق محمد و آل محمد با جدّ‏‎ ‎‏بزرگوارش ایشان را محشور کند. داغی به دل‌‌‌ ‏‎ ‎‏ما گذاشته شد. ولی این داغ را ما به حضرت‏‎ ‎‏امام زمان تسلیت می‌‌‌ گوییم. ان شاءالله‏‎ ‎‏خداوند به حق محمد و آل محمد صبر‏‎ ‎‏عظیمی به مادر بزرگوار ایشان به همسر‏‎ ‎‏فداکار ایشان و علی‌‌‌ الخصوص به فرزند‏‎ ‎‏ارشد و بسیجی ایشان، رزمنده دلاور حاج‏‎ ‎‏سید حسن، که ایشان هم از عزیزان رزمنده‏‎ ‎‏بسیجی در لشکر 17 علی بن ابیطالب بودند‏‎ ‎‏عنایت فرماید.‏

‏حاج حسن آقا در زمان جنگ اکثر اوقات‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏در جبهه‌‌‌ ها بود و این موضوع را کسی شاید‏‎ ‎‏نمی‌‌‌ داند. ولی ما می‌‌‌ دانیم. و این افتخار‏‎ ‎‏برای امام و حاج احمد آقاست که فرزندشان‏‎ ‎‏را می‌‌‌ فرستادند داخل جبهه‏‎‌‌‌ ‎‏های نبرد. آنهایی‏‎ ‎‏که می‏‎‌‌‌ ‎‏گفتند بچه‏‎‌‌‌ ‎‏های مسئولین در جبهه‏‎‌‌‌ ‎‏ها‏‎ ‎‏نیستند من شهادت می‏‎‌‌‌ ‎‏دهم که فرزند حاج‏‎ ‎‏سید احمد آقا، حاج سید حسن در‏‎ ‎‏جبهه‏‎‌‌‌ ‎‏های نبرد بودند. در آن خط مقدم. فرزند‏‎ ‎‏مقام معظم رهبری، هر دو نفرشان را من در‏‎ ‎‏جبهه‏‎‌‌‌ ‎‏ها می‏‎‌‌‌ ‎‏دیدم. فرزندان آقای هاشمی هم‏‎ ‎‏در جبهه‏‎‌‌‌ ‎‏های نبرد بودند ما اینها را برای مردم‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏گوییم که بعضی‏‎‌‌‌ ‎‏ها باور نمی‏‎‌‌‌ ‎‏کنند که‏‎ ‎‏احمد آقا، پسر جوانش را در جبهه‏‎‌‌‌ ‎‏های نبرد‏‎ ‎‏بفرستد. الان واقعاً مردم ما نمی‏‎‌‌‌ ‎‏دانند که این‏‎ ‎‏سید حسن که حالا جوان بیست و‏‎ ‎‏سه ساله‏‎ ‎‏است، چه رزمنده دلاوری هست که اینها‏‎ ‎‏واقعاً ناگفته است برای مردم ما.‏

[[column]]


[[column]]

[[column]]

حجةالاسلام والمسلمین سید هادی موسوی در گفتگو با حضور:

رحلت حاج احمد آقا همه آزادگان 

جهان را داغدار کرد

حضور: تشکر می‌کنیم از اینکه‎ ‎وقت‌‌‌ تان را در اختیار ما گذاشتید.‎ ‎پیش از مطرح کردن سئوالات،‎ ‎مصیبت ارتحال حضرت حاج سید‎ ‎احمد آقای خمینی را به جنابعالی، که‎ ‎از دوستان قدیمی ایشان بودید،‎ ‎تسلیت عرض می‌‌‌ کنیم. در آغاز‎ ‎دربارۀ سابقۀ آشنایی‌‌‌ تان با مرحوم‎ ‎حاج سید احمد آقا و اینکه از چه‎ ‎زمانی این آشنایی شروع شد سئوال‎ ‎می‌‌‌ کنیم.


‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. با عرض سلام‏‎ ‎‏خدمت شما و عرض تسلیت به مقام معظم‏‎ ‎‏رهبری و همه مسلمانان و مردم خوب ایران،‏‎ ‎‏بخصوص با تقدیم تسلیت به بیت شریف‏‎ ‎‏امام بزرگوار، چند کلمه‏‎‌‌‌ ‎‏ای دربارۀ خاطرات‏‎ ‎‏آشناییم با آن بزرگوار، برای گرامیداشت یاد و‏‎ ‎‏خاطرۀ او، عرض می‏‎‌‌‌ ‎‏کنم.‏

‏آغاز آشنایی ما با مرحوم حاج سید احمد‏‎ ‎‏آقا، اگر درست به یادم مانده باشد، در سال‏‎ ‎‏1393 قمری در نجف اشرف بود. ایشان در‏‎ ‎‏آن سال، به دستور پدر بزرگوارشان، به‏‎ ‎

[[column]]

‏کسوت روحانیت درآمده بودند. مرحوم حاج‏‎ ‎‏احمد آقا می‏‎‌‌‌ ‎‏گفتند که در قم به دبیرستان‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏رفتند. پس از گرفتن دیپلم، امام به ایشان‏‎ ‎‏پیغام می‏‎‌‌‌ ‎‏دهند که به حوزۀ علمیه وارد شوند و‏‎ ‎‏درس دینی بخوانند، و مخارج زندگی ایشان‏‎ ‎‏را خود امام متکفل خواهند شد. آن مرحوم‏‎ ‎‏گفتند من امتثال حکم ایشان را وظیفۀ شرعی‏‎ ‎‏خود تلقی کردم و وارد حوزۀ علمیه شدم. و در‏‎ ‎‏سالی که آن بزرگوار به اتفاق همسرشان‏‎ ‎‏مشرف شده بودند به مکه مکرمه، در همان‏‎ ‎‏سال بنده نیز مشرف شده بودم و حامل پیامی‏‎ ‎‏از حضرت امام بودم، و چنانکه عرض کردم‏‎ ‎‏در همین سال بود که بنده با ایشان ملاقات‏‎ ‎‏کردم.‏

‏قبل از آشنایی با ایشان، بنده ارتباط‏‎ ‎‏صمیمانه‏‎‌‌‌ ‎‏ای با مرحوم اخوی ایشان، مرحوم‏‎ ‎‏آیة‌‌‌ الله حاج آقا مصطفی داشتم. حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی در نجف استاد ما بودند. وقتی ما‏‎ ‎‏سطح را تمام کردیم، به خدمت ایشان آمدیم‏‎ ‎‏و به خواندن اصول پرداختیم در همان وقت‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏حضرت امام نیز درس فقه داشتند و‏‎ ‎‏کتاب «بیع» را تدریس می‌‌‌ فرمودند. ما از‏‎ ‎‏محضر ایشان نیز استفاده می‌‌‌ کردیم. بنده‏‎ ‎‏نزدیک به پنج سال به درس مرحوم حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی حاضر می‌‌‌ شدم. متاسفانه شرکت‏‎ ‎‏در این جلسات همیشه برایم مقدور نبود به‏‎ ‎‏علت فعالیتهای سیاسی که داشتم‏‎ ‎‏نمی‌‌‌ توانستم به طور مرتب در جلسات درس‏‎ ‎‏ایشان شرکت کنم. اما در همین اوان با حاج‏‎ ‎‏سید احمد آقا نزدیکتر شده بودیم، مخصوصاً‏‎ ‎‏سال 56 که مرحوم حاج آقا مصطفی به‏‎ ‎‏رحمت ایزدی پیوسته بودند. این اجمال شرح‏‎ ‎‏آشنایی بنده با ایشان بود.‏

حضور: خواهش می‌‌‌ کنیم در مورد‎ ‎نقش حساس و خطیر مرحوم حاج‎ ‎سید احمد آقا به عنوان امین و مشاور‎ ‎دایم‌‌‌ الحضور و یاور حضرت امام در‎ ‎ارادۀ بیت ایشان و ایجاد ارتباط با‎ ‎گروههای مبارز اسلامی داخل و خارج‎ ‎

[[column]]

کشور از آغاز نهضت تا پیروزی آن‎ ‎اگر مطلبی دارید بیان فرمایید.

‏دربارۀ مسئله اول می‌‌‌ خواهم توضیح‏‎ ‎‏بیشتری بدهم. مرحوم حاج احمد آقا بعد از‏‎ ‎‏ارتحال مرحوم اخویشان، حاج سید‏‎ ‎‏مصطفی، رابط امام و انقلابیون، که خود‏‎ ‎‏مجموعه‌‌‌ ای از گروههای مبارز ضد‏‎ ‎‏استعماری و ضد استکباری و ضد رژیم‏‎ ‎‏پهلوی و دیگر مبارزان ایرانی بود، به شمار‏‎ ‎‏می‌‌‌ آمدند. ادارۀ بیت حضرت امام هم بر‏‎ ‎‏عهدۀ ایشان بود. و با اینکه ایشان در آن‏‎ ‎‏سالها هنوز بسیار جوان بودند و بسا که در‏‎ ‎‏کورۀ تجربیات چندان آبدیده نشده بودند، با‏‎ ‎‏این وصف در برخورد با مسائل و امور‏‎ ‎‏اجتماعی - سیاسی و حتی امور مذهبی و‏‎ ‎‏ارتباط با حوزۀ علمیه نجف و شخصیتهای‏‎ ‎‏سیاسی و مذهبی انصافاً بسیار مدبّرانه عمل‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏می‌‌‌ کردند و شایستگی فوق‌العاده‌‌‌ ای از‏‎ ‎‏خود نشان می‌‌‌ دادند. مخصوصاً که توجه کنید‏‎ ‎‏پدر بزرگوارشان شخصی تیزبین و دقیق‏‎ ‎‏بودند و هیچیک از امور سیاسی و اجتماعی‏‎ ‎‏انقلاب را سرسری نمی‌‌‌ گرفتند و بی‌‌‌ اهمیت‏‎ ‎‏تلقی نمی‌‌‌ کردند.‏

‏قهراً نقش حاج احمد آقا به عنوان رابط‏‎ ‎‏امام با گروههای انقلابی بسیار حساس و‏‎ ‎‏دشوار بود. اما ایمان و تعهد و لیاقت ایشان‏‎ ‎‏چندان بود که امام فرمودند احمد مورد اعتماد‏‎ ‎‏من است. می‌‌‌ دانید که آن بزرگوار در وصیت‏‎ ‎‏‌‌‌ نامۀ خودشان نوشته‌‌‌ اند من برای امام‏‎ ‎‏و مصالح کشور و انقلاب خیلی‌‌‌ ها را از خود‏‎ ‎‏رنجاندم. ایشان واقعاً امین و امانتدار امام‏‎ ‎‏بودند. مثلاً هیچ‌‌‌ گاه حاضر نشدند به خاطر‏‎ ‎‏رعایت مصلحت یا غرض خاصی مسئله‌‌‌ ای‏‎ ‎‏را طوری مطرح کنند که امام مجبور شوند‏‎ ‎‏قدری از خود انعطاف نشان دهند. و این‏‎ ‎

[[column]]

‏نقش بسیار مهمی بود. خوب، شما می‌‌‌ دانید‏‎ ‎‏رهبر انقلاب در مقامی بودند که می‌توانستند‏‎ ‎‏با یک حکمی تحولی در جامعه به وجود‏‎ ‎‏آورند، یا تشکیلاتی را منحل کنند یا برپا‏‎ ‎‏دارند. و در این مواقع بسیار نادرند کسانی که‏‎ ‎‏مورد اعتماد رهبر کشوری انقلابی باشند که‏‎ ‎‏حکم او در همه جا نافذ است و از موقعیت‏‎ ‎‏خود سوءاستفاده نکنند.‏

‏کار بسیار حساس و مهم حاج احمد آقا‏‎ ‎‏این بود که اخبار و اطلاعات را به طور‏‎ ‎‏صحیح در اختیار رهبر قرار دهد. و این میسر‏‎ ‎‏نبود جز آنکه ایشان نهایت مراقبت را در مورد‏‎ ‎‏خبر و صلاحیت کسانی که مأمور آوردن آن‏‎ ‎‏بودند به عمل آورند. این کار مشکلات‏‎ ‎‏زیادی دربر داشت.‏

‏امام ایشان را مأمور تفحص در امور جاری‏‎ ‎‏انقلاب و صحت و سقم اخبار کشور قرار‏‎ ‎‏داده بودند، به طوری که همه کس پی به‏‎ ‎‏مأموریت ایشان نمی‌‌‌ برد. حاج احمد آقا‏‎ ‎‏وظیفه داشتند توسط کسانی که آنان را آزموده‏‎ ‎‏بودند مطلبی را که امام خواسته بود پیگیری‏‎ ‎‏کنند، و در صورت لزوم اطلاعات دقیق‏‎ ‎‏کسب کنند و گزارش آن را خدمت امام‏‎ ‎‏بیاورند. و در مسائل بسیار مختلف بود، در‏‎ ‎‏عزل و نصبها، در مسائل اقتصادی، در‏‎ ‎‏مسائل فرهنگی مخصوصاً در ارتباط با کار‏‎ ‎‏بس عظیم و خطیر صدا و سیما در کشور. فی‏‎ ‎‏‌‌‌ المثل رساندن اخبار و اطلاعات دقیق این‏‎ ‎‏دستگاه به رهبر انقلاب و نیز مشکلاتی که‏‎ ‎


‏این سازمان با آن روبرو بود - مثل بازی کردن‏‎ ‎‏بانوان در فیلمها یا پخش موسیقی از‏‎ ‎‏تلویزیون و رادیو و امثال آن، در شرایطی که‏‎ ‎‏بیشترین حساسیت در مورد مبانی فرهنگی و‏‎ ‎‏اسلامی جمهوری نوپای ایران وجود داشت -‏‎ ‎‏بویژه از سوی رهبر انقلاب - و این اطلاعات‏‎ ‎‏مبنای تصمیم‌‌‌ گیریها قرار می‌‌‌ گرفت، همۀ بار‏‎ ‎‏این مسئولیت سنگین بر دوش مرحوم حاج‏‎ ‎‏احمد آقا بود. در امور سیاسی کار از این هم‏‎ ‎‏مشکلتر بود. من یک نمونه عرض کنم: در‏‎ ‎‏نجف ما کارها را تقسیم کرده بودیم: کسانی‏‎ ‎‏مأمور ادارۀ بخش فارسی رادیو عراق بودند.‏‎ ‎‏کسانی هم به کار جمع‌آوری اطلاعات‏‎ ‎‏می‌‌‌ پرداختند. کار عده‌‌‌ ای دیگر ایجاد ارتباط‏‎ ‎‏با مسئولان و دست‏‎‌‌‌ ‎‏اندر‏‎‌‌‌ ‎‏کاران نظام حکومتی‏‎ ‎‏ایران بود، در ایران و خارج از ایران. گروهی‏‎ ‎‏هم وظیفۀ مطالعۀ کتب و مجلات و گوش‏‎ ‎‏دادن به رادیو‌های بیگانه را داشتند. امام‏‎ ‎‏فرصت نمی‌‌‌ کردند همۀ مجلات عربی را‏‎ ‎‏شخصاً مطالعه کنند. از این رو به بنده‏‎ ‎‏فرمودند که آنها را مطالعه و تلخیص کنم، و‏‎ ‎‏تیترهای مطالبی که مربوط به ایران و‏‎ ‎‏گروههای سیاسی مخالف بود، یا به مسائل‏‎ ‎‏استراتژیکی و جغرافیایی ایران اشاره داشت‏‎ ‎‏جمع‌آوری کنم، مخصوصاً به سرمقاله‌‌‌ های‏‎ ‎‏مجلات و روزنامه‌‌‌ ها توجه زیادی نشان‏‎ ‎‏می‌‌‌ دادند. ما اینها را جمع‌‌‌ آوری می‌‌‌ کردیم و‏‎ ‎‏در اختیار حاج احمد آقا قرار می‌‌‌ دادیم. و‏‎ ‎‏ایشان همۀ آنها را پس از بررسی دقیق، بر‏‎ ‎

[[column]]

‏حسب اهمیت مطالب دسته‌‌‌ بندی می‌‌‌ کردند‏‎ ‎‏و در اختیار امام می‌‌‌ نهادند. ایشان همین‏‎ ‎‏مسئولیت را بعد از پیروزی انقلاب هم‏‎ ‎‏داشتند.‏

‏اتاقی که نامه‌‌‌ های رسیده را در آنجا‏‎ ‎‏نگهداری می‌‌‌ کردیم (اتاقی با عرض 3 متر و‏‎ ‎‏طول 3 متر) غالباً تا سقف آن پر از نامه بود.‏‎ ‎‏مقداری از آنها تقاضاهای شخصی بود.‏‎ ‎‏بعضی شکایات بود، بعضی طرح پیشنهادی‏‎ ‎‏بود، مقداری هم انتقاد و تشکر و تقدیر‏‎ ‎‏بود. امام فرموده بودند که اینها را کدبندی‏‎ ‎‏بکنیم، و همه در جایی نگه‌‌‌ داری شود.‏

‏رسیدگی و نظارت بر این همه امور واقعاً‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏وظیفۀ سختی بود که ایشان برعهده گرفته‏‎ ‎‏بودند. افراد مختلف به ایشان رجوع‏‎ ‎‏می‌‌‌ کردند و مسائل و گرفتاریهای گوناگونی –‏‎ ‎‏که بعضاً امور شخصی و خصوصی مربوط‏‎ ‎‏به خودِ مراجعه کننده بود - با ایشان مطرح‏‎ ‎‏می‌‌‌ ساختند. کارشان سنگین و طولانی و‏‎ ‎‏خسته‌‌‌ کننده بود. و چه بسا عارضه قلبی که‏‎ ‎‏باعث رحلت نابهنگام ایشان گردید بر اثر‏‎ ‎‏خستگی شدید و مصرف داروهای عصبی‏‎ ‎‏بوده است. ارتحال آن مرحوم مصیبت بزرگی‏‎ ‎‏بود و دل همه آزادگان و آزادیخواهان جهان‏‎ ‎‏را داغدار کرد. خدایش با انبیاء و اولیا‏‎ ‎‏محشور فرماید.‏