عرفان در راه و سلوک امام خمینی اصالت و ریشه دارد – دکتر حسین عباس نصرالله
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : نصرالله، حسین عباس

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

عرفان در راه و سلوک امام خمینی اصالت و ریشه دارد – دکتر حسین عباس نصرالله

عرفان سفری است روحانی به گسترۀ 

درگاه حق مطلق و پیشگاه فیض اقدس

□ نویسنده: دکتر حسین عباس نصرالله

‏عرفان اشراقی، بنیه و توشۀ علمی علما را‏‎ ‎‏در ایران اسلامی منظم و منسجم نمود و آنان‏‎ ‎‏در رفتار با عرفان به حدی در آن غور نمودند‏‎ ‎‏که عرفان جزئی از معارف دینشان گردید.‏‎ ‎‏هنگامیکه عرفان نزد مسلمانان عرب مطرح‏‎ ‎‏نبود و فلسفه نزد آنها ضعیف شده بود، عرفان‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏پشتوانۀ احکام اجتهادی علمای – اسلامی‏‎ ‎‏ایران گردید.‏

‏امام خمینی(رض) به سفر روشنگری و‏‎ ‎‏عقلانی خود روان شد و در عمق فرهنگ‏‎ ‎‏آسمانی فرو رفت و در ساحل عرفان اسلامی‏‎ ‎

‏ایستاد و به اسرار و رموزش واقف گشت، به‏‎ ‎‏طوری که به همۀ خزاین و گنجینه‏‎‌‌‌ ‎‏های آن‏‎ ‎‏دست یافت. سپس با به دست آوردن اینهمه‏‎ ‎‏مواهب به کار بخشش و دهش گرایید. اولین‏‎ ‎‏نوشتۀ عرفانیش ‏«شرح دعای سحر»‏ نخستین‏‎ ‎‏اثر بدیع اوست که در سن 27 سالگی نوشت‏‎ ‎‏و در شرح آن به گفتار پیشوایان این علم‏‎ ‎‏چون ملاصدرا، حافظ شیرازی و عبدالرزاق‏‎ ‎‏کاشانی و جلال‌الدین رومی تکیه کرد.‏

‏سپس به دنبال آن، کتاب عرفانی دیگری‏‎ ‎‏نوشت و در آن چکیدۀ اقوال صاحبان این‏‎ ‎‏طریق را جمع کرد که عنوان آن ‏«مصباح‎ ‎الهدایه الی الخلافه‏ ‏و الولایه»‏ است. و کتاب‏‎ ‎‏سومش «چهل حدیث» نیز شرحی است‏‎ ‎‏عرفانی. خلاصه، از اعماق تاریخ مردی‏‎ ‎‏برخاست، که نَسَبش تاریخ، پدرانش‏‎ ‎‏پیشوایان دین، نیاکانش پیامبران، و به راه و‏‎ ‎‏طریقت آنان رفت و آن راه و طریقتِ عرفان‏‎ ‎‏بود. از جهت عبادی نیز آن چنان که کتابهای‏‎ ‎«اسرار نماز»‏ و ‏«آداب معنوی نماز»‏ نشان‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏دهد وی دارای شخصیتی عرفانی است.‏‎ ‎‏تألیف کتاب اخیر در سال 1261 هجری‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏پایان یافت. این کتاب ویژه مکتب اشراقی‏‎ ‎‏است که در گذر زمان از او جدا نگشت،‏‎ ‎‏راهی که حتی در نوشته‌های سیاسیش نیز‏‎ ‎‏مشخص است در نامه‏‎‌‌‌ ‎‏ای که به گورباچف‏‎ ‎‏نوشت نیز همین راه را از مدنظر گذراند.‏

‏اتحاد شوروی آنروز را به درک اندیشه‏‎ ‎‏ملاصدرا فیلسوف عرفانی دعوت کرد. هر‏‎ ‎‏که اندیشه عرفانی او را بخواند وی را‏‎ ‎‏عاشقی می‏‎‌‌‌ ‎‏یابد که شبها در مناجات با‏‎ ‎‏دوست همیشگی خود بیدار می‏‎‌‌‌ ‎‏ماند و‏‎ ‎‏پرده‏‎‌‌‌ ‎‏های حجب و جدائی را با نماز و دعا‏‎ ‎‏کنار میزند. امام خمینی در انقلاب خود‏‎ ‎‏سلاحی بر نداشت و گلوله‏‎‌‌‌ ‎‏ای شلیک نکرد؛‏‎ ‎‏او راه عرفان را پیمود و عرفان ویرا به حق‏‎ ‎‏رسانید سپس به سوی ملت بازگشت و در‏‎ ‎‏راه سعادتمند نمودن آنها خود را فدا نمود.‏‎ ‎‏سازمان جاسوسی آمریکا که حرکات امام را‏‎ ‎‏زیرنظر داشت او را جز شخصی عابد و‏‎ ‎‏پارسا ندید که نماز می‏‎‌‌‌ ‎‏گذارد و می‏‎‌‌‌ ‎‏اندیشد.‏‎ ‎‏این دستگاه جاسوسی نمی‏‎‌‌‌ ‎‏فهمید که در‏‎ ‎‏عبادت باید از ماده آزاد بود تا به آزادی‏‎ ‎‏رسید. عارف، امور را آنطور که در حقیقت‏‎ ‎

‏وجود دارد می‏‎‌‌‌ ‎‏بیند، در نتیجه مالک حرکات و‏‎ ‎‏کار خود می‏‎‌‌‌ ‎‏باشد. این جنبۀ اشراقی و‏‎ ‎‏عرفانی از دید گمراهان مستور ماند. سخنان‏‎ ‎‏مورخین غربی بر این امر باز می‏‎‌‌‌ ‎‏گردد که‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏گویند محمد(ص) اسلام را با شمشیر‏‎ ‎‏گسترش داد با آنکه معنای اسلام، سلام و‏‎ ‎‏خود، کیش بخشش و دوستی است و جز‏‎ ‎‏برای دفاع از مقدسات آنهم تنها از جنگ بدر‏‎ ‎‏تا آخرین جنگهایش، شمشیری برنداشت.‏‎ ‎‏این اسلام هیچ پیوند و رابطه‏‎‌‌‌ ‎‏ای با جنگهای‏‎ ‎‏پادشاهان ستمکار ندارد. اگر عرفا از حدوث‏‎ ‎‏وجود خدا یعنی اثبات آفریدگار از راه عرفان‏‎ ‎‏سرباز زدند، امام خمینی در کتابش بنام‏‎ ‎‏«مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه» در‏‎ ‎


‏اثبات حق، پیامبر و امامت، عرفان را به کار‏‎ ‎‏برده است. عرفا به وجود حقیقت الهی پیش‏‎ ‎‏از آفرینش، اعتراض کردند و پرسیدند‏‎ ‎‏پروردگار ما پیش از اینکه خلق را بیافریند‏‎ ‎‏کجا بود؟ در پاسخ چنین آمده است که‏‎ ‎‏خدای منزه و پاک در پرده جلال یا در پیشگاه‏‎ ‎‏احدیت بوده است، چه آن مقامی است که‏‎ ‎‏معرفت در آنجا راه ندارد. بعضیها گویند که‏‎ ‎‏حق عبارت از واحدیت و حضرت و اسماء و‏‎ ‎‏صفات است و این حضرت واسطه اسماء‏‎ ‎‏احدیت و جایگاه کثرت و تعدد است‏‎[1]‎‎ ‎‏چون حضرت فیض خواست شناخته شود،‏‎ ‎‏خلق را آفرید و اراده کرد که از پوشش جلال‏‎ ‎‏خود بیرون آید تا به نهایت معرفت برسد. پس‏‎ ‎

‏فیض اول یا مقام اسم اعظم بنام الله که‏‎ ‎‏شامل همۀ اسماء و صفات است و همه‏‎ ‎‏تعیّنات صفاتی و اسمی در آن مستهلکند‏‎ ‎‏وجود داشت و هیچیک از اسماء و صفات‏‎ ‎‏بدون اسم اعظم‏‎[2]‎‏ به فیض اول ارتباط پیدا‏‎ ‎‏نمی‌کند. نخستین مقامی که از حضرت اسم‏‎ ‎‏اعظم ظاهر گشت، مقام رحمانیّت و‏‎ ‎‏رحیمیّت از اسماء جمال شامله و همه‌گیر‏‎ ‎‏بود. و سپس بدنبال آن، اسماء جلال چون‏‎ ‎‏مالک و قهار ظاهر شدند.‏

طریقه فیض و راه بخشش وجود:

فیض نخست: ‏الله بعنوان حضرت اسم‏‎ ‎‏اعظم ظاهر می‌‌‌ شود.‏

فیض دوم: ‏اسماء و صفات ظاهر‏‎ ‎‏می‌‌‌ شوند که نخستین آن رحمانیت است که‏‎ ‎‏از اسماء جمال می‌‌‌ باشد، چه بخشش وی بر‏‎ ‎‏خشمش پیشی جسته است. سپس اوصاف‏‎ ‎‏جلال در مرتبۀ دوم قرار دارد. لیکن این‏‎ ‎‏گفتار بر آن معنی دلالت نمی‌‌‌ کند که سایر‏‎ ‎‏اسماء الهی، جامعیت ندارند و ذاتاً ناقصند‏‎ ‎‏بلکه هر اسمی از اسماء الهی جامع همه‏‎ ‎‏اسماء و شامل همه حقایق است. چگونه‏‎ ‎‏امکان دارد که جز این باشد در صورتی که‏‎ ‎‏وی با ذات مقدس حق یکی است و همه با‏‎ ‎‏هم وابسته و متحدند، ذات با صفات و‏‎ ‎‏صفات هر یک با دیگری همراه و‏‎ ‎‏پیوسته‌‌‌ اند.‏‎[3]‎

‏خداوند خلق را آفرید تا شناخته شود،‏‎ ‎




‏لیکن اشخاص به حقیقت غیبی و فیوضات‏‎ ‎‏اسماء و صفات الهی دست نمی‌‌‌ یابند و‏‎ ‎‏مردم عادی آنرا درک نمی‌‌‌ کنند، پس باید‏‎ ‎‏پیامبران برگزیده شوند، آدم(ع) بعنوان‏‎ ‎‏نخستین پیامبرانی است که در این مرتبه و‏‎ ‎‏مقام برگزیده شده است. امام خمینی گفت‏‎ ‎‏برای ظهور و پیدایش اسماء و کشف الاسرار‏‎ ‎‏گنجینه‌‌‌ های آنها باید جانشین الهی غیبی‏‎ ‎‏وجود داشته باشد که در اسماء ظهور یابد تا‏‎ ‎‏ابواب خوشبختیها باز شود و چشمه‌‌‌ های‏‎ ‎‏نیکیها شکوفا گردد. سپیده دم آغازین بدمد و‏‎ ‎‏انجام به آغاز بپیوندد‏‎[4]‎‏. این خلیفه صاحب‏‎ ‎‏کشف می‌‌‌ شود و دارای دو ویژگی و دو‏‎ ‎‏کیفیت است از جهتی غیبی و نهانی است که‏‎ ‎‏به هویت غیبی ارتباط دارد و ویژگی دیگر‏‎ ‎‏آنکه با عالم اسماء و صفات وابسته است و‏‎ ‎‏در آنجا متجلی می‌‌‌ شود و حضرتِ واحدیت‏‎ ‎‏جمعی در آئینه‌‌‌ های آنها ظهور می‏‎‌‌‌‎‏ یابد. این‏‎ ‎‏خلافت، همان روح خلافت محمدی و پایه‏‎ ‎‏و اساس همه خلافتها است که عوالم از آن‏‎ ‎‏آغاز می‌‌‌ شود. و با اتحاد ظاهر و مظهر و‏‎ ‎‏بعبارت دیگر آشکار و آشکار کننده، خلافت‏‎ ‎‏در حضرت ظهور یافته و به اسماء نیکوتر و‏‎ ‎‏صفات برتر ارتباط پیدا کرده و ارتباطش‏‎ ‎‏نسبت به آنها رابطه فقر و وجود است. ولی‏‎ ‎‏ارتباط اسماء نیکوتر با او رابطه تجلی و‏‎ ‎‏پیدایش است چه حقیقت غیبی بطور مطلق‏‎ ‎‏در واقع ظهوری ندارد پس باید در آینه ظاهر‏‎ ‎‏شود که عکسش در آن بیفتد و متجلی شود.‏‎[5]‎


‏امام خمینی در کتاب مصباح‏‎[6]‎‏ بار دیگر به‏‎ ‎‏این امر تکیه می‏‎‌‌‌ ‎‏کند که خلافت، حقیقت‏‎ ‎‏ولایت است. چه آن، مقام نزدیکی و دوستی‏‎ ‎‏یا مقام تصرف در عالم و جانشینی حق را‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏نمایاند، پس شأن نبوت، حفظ حدود‏‎ ‎‏الهی و جلوگیری از خروج از حد اعتدال و‏‎ ‎‏بیرون شدن از مقتضای طبیعت و پیدایش‏‎ ‎‏حقایق الهی و اسماء و صفات پروردگار در‏‎ ‎‏عالم خارج است. زمانیکه نبوت از نظر‏‎ ‎‏پنهان شد امامت جانشین آن می‏‎‌‌‌ ‎‏گردد، چه‏‎ ‎‏فارق میان آن دو، فارق زمانی است. نبوت از‏‎ ‎‏نظر زمان پیش از امامت بوده و امامت به آن‏‎ ‎‏پیوسته است. پیامبر(ص) فرمود: اگر ما‏‎ ‎‏نبودیم خدا آدم را نمی‌‌‌ آفرید مقصود از ما،‏‎ ‎‏اهل بیت است که امامت را نیز شامل است‏‎ ‎‏چه آنان واسطه میان حق و خلقند و رابط‏‎ ‎‏بین حضرت وحدت صرف و کثرت تفصیلی‏‎ ‎‏می‌‌‌ باشند. و به این معنا حضرت علی(ع)‏‎ ‎‏اشاره کرده و می‌‌‌ فرماید: من نهانی با پیامبران‏‎ ‎‏و آشکارا با رسول خدا(ص) بودم. امام‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏خمینی موضوع مورد بحث را به دو قسم‏‎ ‎‏تقسیم می‌‌‌ کند، نخست نبوت و امامت در‏‎ ‎‏عالم امر یعنی جهان عقلانی، دوم خلافت و‏‎ ‎‏نبوت و ولایت در عالم ظاهر آفرینش و‏‎ ‎‏دلیل عرفانیش این است که اسماء الهی‏‎ ‎‏محیط و محاط می‌‌‌ باشند، چه بسا اسامی‏‎ ‎‏الهی که با اسماء جمال چون رحمن یا‏‎ ‎‏اسماء جلال چون مالک و قهار محیط‏‎ ‎‏می‌‌‌ باشند ولی ‌الله اسم اعظم به تنهایی مقام‏‎ ‎‏جامعیت مطلقی را داراست که بطور اطلاق‏‎ ‎‏و کلی بر همه اسماء احاطه دارد.‏‎[7]‎

‏این نظام و تربیت اسمایی مبداء و‏‎ ‎‏آغازیست برای بیان کردن احکام الهی تا‏‎ ‎‏اسم اعظم بر سایر اسماء در اعیان خارجی‏‎ ‎‏حاکم گردد. پس حضرت محمد(ص) از‏‎ ‎‏آغاز بر سایر پیامبران احاطه داشته و او عین‏‎ ‎‏ثابته محمدی است که بر سایر اعیان ثابته‏‎ ‎‏احاطه دارد.‏‎[8]‎‏ و همه پیامبران جانشینان‏‎ ‎‏اویند و آدم و جز او، زیر پرچم او قرار دارند.‏‎ ‎‏و چون امام علی(ع) با حضرت‏‎ ‎

‏رسول(ص) از یک نورند، نهانی با پیامبران و‏‎ ‎‏آشکارا با رسول اکرم بود، و وی دارای ولایت‏‎ ‎‏مطلقه است و ولایت حقیقت و کنه خلافت‏‎ ‎‏است. امام خمینی با این مباحث عرفانی بر‏‎ ‎‏اثبات وحدانیت و نبوت و امامت دلیل آورده‏‎ ‎‏است.‏

سفرهای چهارگانه:

‏عرفان بیشتر در نزد امام خمینی در حرکت‏‎ ‎‏سفرهای چهارگانه ظاهر می‏‎‌‌‌ ‎‏شود، چه آنها‏‎ ‎‏شرح فعالیتهای سیاسی انقلاب او هستند.‏‎ ‎‏اسفار جمع سفر است یعنی مهاجرت کردن‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏و از جایی بجای دیگر کوچ کردن. و در‏‎ ‎‏تعریف اصطلاحی سفر حرکتی است که با‏‎ ‎‏پیمودن سرایها و منزلها از زادگاه خود به‏‎ ‎‏مقصد صورت می‏‎‌‌‌ ‎‏گیرد، و اشکال تقسیمات‏‎ ‎‏آن به آنگونه که در کتاب اسفار ملاصدرا و‏‎ ‎‏کتاب مصباح الهدایه محمدرضا قمشه‏‎‌‌‌ ‎‏ای‏‎ ‎‏رجل عارف آمده است بدین شرح است:‏‎[9]‎

‏سفر اول: سفر انسان در ذات خود بسوی‏‎ ‎‏خدا یعنی از خلق به حق.‏

‏سفر دوم: سفر انسان از خدا در خدا یعنی‏‎ ‎‏سفر از حق بحق با حق.‏


‏سفر سوم: سفر انسان با نفس خود به‏‎ ‎‏سوی خلق خدا که سفر از حق به خلق‏‎ ‎‏است.‏

‏سفر چهارم: سفر انسان با خدا میان خلق‏‎ ‎‏خدا برای رهانیدن خلق خدا.‏

‏سفر از خلق به سوی خلق با حق، مرتبه و‏‎ ‎‏مقام نبوت و ولایت است. امام خمینی در‏‎ ‎‏جمع رهروان اسفار در یک سفر دشوار و‏‎ ‎‏سخت مهاجرت کرد تا به مقام عالمی عارف‏‎ ‎‏رسید و جهان را با یک نظر مشاهده کرد و‏‎ ‎‏دریافت که کثرت و فزونی در آن راه ندارد.‏‎ ‎‏یعنی فقر کثرت اسماء و صفات را مشاهده‏‎ ‎‏کرد. در سفر نخست که از خلق به حق است‏‎ ‎‏خود را به خدا نزدیک کرد. و بدنبال علم دین‏‎ ‎‏و عرفان به اراک و سپس به قم، مسافرت‏‎ ‎‏نمود تا پرده‏‎‌‌‌ ‎‏های تاریک عقلی و روحی را‏‎ ‎‏کنار بزند. آنها را برداشت، زیرا آن پرده‏‎‌‌‌ ‎‏های‏‎ ‎‏ظلمانی میان او و حقیقتی که در نهاد و‏‎ ‎‏سرشت وی بود فاصله می‏‎‌‌‌ ‎‏انداخت. چون‏‎ ‎‏انسان سالک، پرده را کنار زد در این مقام که‏‎ ‎‏مقام نور است، جمال و صورت حق را‏‎ ‎


‏مشاهده کرد و وجودش وجود حقانی گشت‏‎ ‎‏و به سرعت سفر دوم با خدا یعنی سفر از‏‎ ‎‏حق به سوی حق با حق را آغاز کرد. و سفر‏‎ ‎‏با حق ویرا به مقام ولایت رساند و در سلوک‏‎ ‎‏عرفانی از طریق ذات حق به کمالات دست‏‎ ‎‏یافت. تا آنجا که به همۀ اسماء آگاهی پیدا‏‎ ‎‏می‌‌‌ کند و به مرحلۀ فنا می‌‌‌ رسد. اشارات و‏‎ ‎‏الهامات تعلّم و عبادت اندیشه‌‌‌ ای را متجلی‏‎ ‎‏ساخت که نخستین آنرا امام خمینی خود به‏‎ ‎‏مرحله آگاه ساختن و تعلیم خلق، بالا برد. و‏‎ ‎‏این مرحله، وی را به پرستش رهایی‌بخش‏‎ ‎‏یعنی عبادت با تفکر رساند. خداوند بزرگ‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا‏‎ ‎‏لیعبدون‏‎[10]‎‏» یعنی نیافریدم جن و انس را‏‎ ‎‏جز اینکه مرا عبادت کنند. و عبادت با زمان‏‎ ‎‏همراه و همگام شد. پس هر چیزی حتی‏‎ ‎‏عبادت، به تفکر گرایید. چه تفکر، نردبان‏‎ ‎‏عبادت بدنی و ظاهری است که با رسیدن به‏‎ ‎‏آن به عبادت رهایی‌بخش دست می‌‌‌ یابیم.‏‎ ‎‏روایتی می‌‌‌ گوید: تفکر یک ساعت بهتر از‏‎ ‎‏عبادت شصت سال است. و یا روایت‏‎ ‎

‏ دیگری می‌‌‌ گوید: اندیشیدن در عظمت‏‎ ‎‏آسمانها و زمین بهتر از عبادت پاکان و‏‎ ‎‏مخلصان است.‏

‏همچنین از حضرت امام جعفر صادق(ع)‏‎ ‎‏آمده است: عبادت به افزونی نماز و روزه‏‎ ‎‏نیست بلکه عبادت تفکر در امر خدا‏‎ ‎‏است‏‎[11]‎‏ از اینرو، تفکر بهتر از عبادت‏‎ ‎‏است. بدین جهت امام خمینی به خلق‏‎ ‎‏رو آورد و به تفکر در امر حق گرایید که‏‎ ‎‏عبادت را به دو صورت می‌‌‌ بیند، ظاهری و‏‎ ‎‏باطنی. آرائی را که درباره عبادت آمده است‏‎ ‎‏در کتاب خود بنام «آداب معنوی نماز» به‏‎ ‎‏تفصیل بیان کرده است. اهل عرفان برآنند که‏‎ ‎‏حقیقت نماز عروج به پایگاه قرب و وصول‏‎ ‎‏به مقام حضور حق است. و جهت وصول به‏‎ ‎‏این اهداف، طهارت معنوی که به عالم نور‏‎ ‎‏تعلق دارد، باید وجود داشته باشد. و‏‎ ‎‏نخستین مراتب طهارت، ترک بزهها و گناهها‏‎ ‎‏و پاک نمودن نفس از اخلاق زشت است.‏‎ ‎‏امام خمینی طهارت مادی و وضوء را‏‎ ‎‏بدینگونه می‌‌‌ بیند که بدون آب پاک‏‎ ‎‏نمی‌‌‌ شوند. اما طهارت معنوی رحمت و‏‎ ‎‏بخشش خداوند است که گناهان بندگان را‏‎ ‎‏پاک می‌‌‌ کند. پس از حصول طهارت،‏‎ ‎‏حقیقت عبادت، با پیمودن مقامات آغاز‏‎ ‎‏می‌‌‌ گردد. نخستین مقام، مقام علم است که‏‎ ‎‏خواری و ذلت بنده و عظمت خداوند را‏‎ ‎‏ثابت می‌‌‌ کند. مقام دوم، حصول ایمان به‏‎ ‎‏حقایق است. مقام سوم، مقام اطمینان و‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏آرامش خاطر است بدین معنی که سالک با‏‎ ‎‏آرامش قلب و اطمینان خاطر به عبادت‏‎ ‎‏می‌‌‌ پردازد. مقام چهارم: مقام مشاهده و‏‎ ‎‏حضور است یعنی حضور قلب در عبادات‏‎ ‎‏تا سالک جمال حق را در تجلیات درگاه‏‎ ‎‏محبوب خود بگونه‌‌‌ ای ببیند که گوشهای دل‏‎ ‎‏از سایر موجودات بسته شده است‏‎[12]‎‏.‏

‏امام خمینی برای هر حرکتی از حرکات‏‎ ‎‏نماز دو معنی قائل است، ظاهری و باطنی.‏‎ ‎‏ظاهری آنست که همۀ مردم آنرا درک‏‎ ‎‏می‌‌‌ کنند ولی معنی باطنی را جز خاصه کسی‏‎ ‎‏درنمی‌‌‌ یابد. امام خمینی(قدس سره)‏‎ ‎‏مقامات نماز را عرفانی تفسیر کرده‌‌‌ اند که‏‎ ‎‏دارای ادراکات مادی و قلبی است. مقامات‏‎ ‎‏عبارتند از قیام، رکوع و سجود‏‎[13]‎‏. در قیام‏‎ ‎‏رؤیت نفس را از جهت فاعلیت رها کرده و‏‎ ‎‏وجود حق مطلق را بعنوان فاعل می‌‌‌ بیند.‏

‏در رکوع نفس را در مقامات و صفات‏‎ ‎‏اسماء رها کرده و مقام اسماء و صفات حق‏‎ ‎‏را می‌‌‌ نگرد. در سجود رویت نفس را به طور‏‎ ‎‏کلی رها کرده و به دوستی خدا می‌‌‌ پردازد و‏‎ ‎‏او را طلب می‌‌‌ کند.‏

‏پس از اینکه به این مرحله از شناخت‏‎ ‎‏عبادی و ادراکات عرفانی دست یافت،‏‎ ‎‏یکتایی و وحدت عالم هستی یا شهود حق‏‎ ‎‏بر او می‌‌‌ درخشد و سفر سوم را با خود به‏‎ ‎‏سوی خدا آغاز می‌‌‌ کند و در این مرحله‏‎ ‎‏است که مرید مراتب و درجات افعال را طی‏‎ ‎‏می‌‌‌ کند و سُکر کامل به او دست می‏‎‌‌‌ ‎‏دهد و‏‎ ‎

‏ در عوامل جبروت، ملکوت و ناسوت سفر‏‎ ‎‏می‌‌‌ کند و از معرفت بهره‌‌‌ ای برای او حاصل‏‎ ‎‏می‌‌‌ شود که وی را به رهبری امت آن هم به‏‎ ‎‏گونۀ رهبر عرفانی درمی‌‌‌ آورد. راه سخت و‏‎ ‎‏دشواری که با درگیری و ستیز میان حقیقت‏‎ ‎‏رهبری و گداختن ذات وی در آفریده‌های‏‎ ‎‏خدا و درک احساساتشان در وحدت هستی،‏‎ ‎‏حاصل می‌‌‌ شود. پس اندیشۀ انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی وجود داشت و فداکاریها در میان‏‎ ‎‏مردم صورت می‌‌‌ گرفت و امام خمینی‏‎ ‎‏(قدس سره) به ایجاد و برقراری حکومت‏‎ ‎‏ولایت فقیه برای نجات بندگان خدا روی‏‎ ‎‏آورد. بنابراین حوادث بزرگ و قضایای‏‎ ‎‏مهمی، امت اسلامی و وحدت و جنبش را‏‎ ‎‏برانگیخت و حیاتی که استعمار از زمان‏‎ ‎‏جنگ جهانی اول برای ما الزام کرده بود به‏‎ ‎‏اندیشۀ امت اسلامی بازگشت. و هدف‏‎ ‎‏عرفانی همین است که با الغای کثرت‏‎ ‎‏صفات از وحدت وجود سخن می‌‌‌ گوید به‏‎ ‎‏گونه‌‌‌ ای که هویّات وجودی نابود می‌‌‌ گردد. و‏‎ ‎‏با ظهور وحدت تام، رستاخیز بزرگ برپا‏‎ ‎‏می‌‌‌ گردد چه نابودی هویّات وجودی فنای‏‎ ‎‏وابستگی‌‌‌ های قومی را دربر دارد و کیشهای‏‎ ‎‏دربند را به وحدت هویت اسلام مطلق‏‎ ‎‏می‌‌‌ کشاند.‏

‏اما سفر چهارم ویژۀ انبیاء و اولیاء است و‏‎ ‎‏آن سفر از خلق به خلق به واسطۀ حق‏‎ ‎‏است. پس مخلوقات و آثار و لوازم آنها را مشاهده‏‎ ‎‏می‌‌‌ کنند و به زیانها و سودهای آنان‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏پی می‌‌‌ برند و از چگونگی بازگشت آنها به‏‎ ‎‏سوی خدا آگاه می‌گردند. پس پیامبر(ص)،‏‎ ‎‏پیامبر تشریع و بیان کنندۀ راه شریعت است.‏

 رشته زهد و پارسایی در سفرهای عرفانی‎ ‎حضرت امام خمینی(قدس سره): 

‏ عرفان سختیها و کوششها را می‌‌‌ طلبد و‏‎ ‎‏رشتۀ زهد از جهت سلوک عرفانی جامع‏‎ ‎‏اسفار چهارگانه است. زهد و پارسایی امام‏‎ ‎‏خمینی(قدس سره) است که وی را به ترک‏‎ ‎‏دنیا و طلب علوم دینی وا داشت. زیرا راهش‏‎ ‎‏همزیستی با پرستش رهایی‌بخش بوده و به‏‎ ‎‏گونه‌‌‌ ای که در شأن یک حاکم ولایت فقیه‏‎ ‎‏باشد، حکومت کرد. و به اندیشۀ امام و‏‎ ‎‏مأمومی بازگشت که حضرت علی(ع)‏‎ ‎‏می‌‌‌ فرماید: «برای هر مأمومی امامی است که‏‎ ‎‏به او اقتدا می‌‌‌ کند، بدانید و آگاه باشید که‏‎ ‎‏امامتان از دنیای خود به دو خرما و از‏‎ ‎‏غذایش به دو قرص نان اکتفا کرد، آیا من به‏‎ ‎‏نفس بسنده کنم که گفته شود امیر مؤمنان و‏‎ ‎‏من در سختیهای زمان با آنان مشارکت نکنم‏‎ ‎‏یا الگوی خوشیهای زودگذر زندگی برای‏‎ ‎‏آنان گردم‏‎[14]‎‏».‏

‏امام خمینی (قدس سره) به قول خدای‏‎ ‎‏بزرگ گرایید که به پیامبرش خطاب می‌‌‌ کند‏‎ ‎‏تا خدای گناهت از گذشته و آینده ببخشد‏‎ ‎‏(لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و‏‎ ‎‏ماتأخر) ‏‎[15]‎‏. تفسیر عرفانی را که حضرت‏‎ ‎‏امام خمینی آورده، فنای پیامبر(ص) را در‏‎ ‎

‏پیروانش تأکید می‌‌‌ کند، از اینرو حضرت‏‎ ‎‏محمد(ص) می‌‌‌ خواهد، گناهان امتش را به‏‎ ‎‏دوش بگیرد تا میان او و امتش پیوند محکم‏‎ ‎‏برقرار شود و پذیرفت که گناهان را به او‏‎ ‎‏نسبت دهند تا خدا به شفاعت او گناهان‏‎ ‎‏امت را ببخشد. این مفهوم پیوند میان حاکم‏‎ ‎‏و ملت است که امام خمینی را بر آن داشت‏‎ ‎‏که آن را به صورت حقیقت عرفانی، تجسم‏‎ ‎‏بخشد و حتی از بیتوته کردن یک شب در‏‎ ‎‏کاخهای شاه که در نیاوران نزدیک کوه‏‎ ‎‏سرسبز قرار دارند، خودداری کنند. نشانۀ‏‎ ‎‏انقلابات مادی این است که اشخاص تغییر‏‎ ‎‏می‌‌‌ کنند و تختها و کاخها باقی می‌‌‌ مانند چه‏‎ ‎‏آنها پایگاه و رمز سلطه و چیرگی است،‏‎ ‎‏سلطه‌‌‌ ای که به تنهایی ملت را می‌‌‌ ترساند. از‏‎ ‎‏اینرو امام خمینی(قدس سره) از کاخهای‏‎ ‎‏شاه کناره گرفت، چه هدفش ارعاب و‏‎ ‎‏ترساندن ملت نبود بلکه به سوی ملت روان‏‎ ‎‏شد تا به خوشبختی و سعادت مردم بپردازد.‏

‏سفرش به سوی مردم، پشتوانۀ عطا و‏‎ ‎‏بخشش و محبت نسبت به تمام مردم دنیا‏‎ ‎‏بوده است که وی را در سطح یک اسطوره‏‎ ‎‏بالا برد. در این هنگام که حکام مسلمانان،‏‎ ‎‏برای اخذ و تاراج آنچه در دست مسلمانان‏‎ ‎‏از مال دنیا بود از همه پیشی می‌‌‌ گرفتند و‏‎ ‎‏گروهی از حکام از کشتار ملتشان لذت‏‎ ‎‏می‌‌‌ بردند و با دیدن خونهای کودکان که‏‎ ‎‏ریخته می‌‌‌ شد و با خونهای مادران و پدران‏‎ ‎‏آغشته می‌‌‌ گردید شاد می‌‌‌ شدند، امام خمینی‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏(قدس سره) با عزمی استوار در فقر مادی‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏زیست، در دیداری که با سفرای ایرانی‏‎ ‎‏داشت در خطاب به آنان می‌‌‌ گوید:‏

‏عظمت و بزرگی انسان به روح و اخلاق و‏‎ ‎‏افعال اوست نه به نوع اتومبیل و وجود‏‎ ‎‏محافظان و خدمۀ او. اینها در خور شأن‏‎ ‎‏انسان نیستند و از عظمت انسان بدورند.‏‎ ‎‏بلکه ارزش و کرامت انسان را می‌‌‌ کاهد.‏

‏با توجه به مطالبی که گفته شد شاید اینها‏‎ ‎‏جزئی از سیرت عرفانی حضرت امام خمینی‏‎ ‎‏(قدس سره) را کشف نماید و مشعلی را‏‎ ‎‏برافروزاند که حکام به هدایتش رهنمون‏‎ ‎‏شوند.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏پاورقی‏

‏- سوره فتح / 28‏

 

  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • - مصباح الهدایه
  • الذاریات / 56
  • - بحارالانوار 71/ 225
  • - الآداب المعنویه للصلوة
  • -الآداب المعنویه للصلوة
  • - نهج البلاغه 2 / 79
  • - سوره فتح / 28