روانشناسی تربیتی به عنوان یکی از دست‌آوردهای علوم انسانی امروزه بر اهمیت فوق‌العادۀ عوامل ژنتیکی و وراثتی در ساختار روحی و روانی فرزند و همچنین تأثیر شگرف محیط خانواده و بخصوص تأثیر رفتار پدر به عنوان الگوی فرزند – بعد از سنین کودکی و در دوران رشد عاطفی و عقلانی او – تأکید فراوان دارد و این نکته‌ای است که مکتب تربیتی اسلام قرنها پیش از این با وضوح بیان نموده و در کتب حدیث در همین رابطه روایات اهل بیت(ع) فراوان نقل شده است. بنابراین با توجه به قلّه‌های رفیع مدارج اخلاقی و تربیتی که حضرت امام به عنوان اسوه‌ای از تجسم اسلام راستین و آئین اخلاقی آن بدان دست یازیده است، و انعکاس مشهود سجایای اخلاقی و رفتار فردی و خانوادگی و اجتماعی امام و آداب معاشرت آن حضرت در فرزندشان مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا، تاثیر گذار بوده و در کتاب «گنجینۀ دل، مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام» که از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام منتشر گردیده است گوشه‌هایی از آداب معاشرت فرزند امام خمینی و سجایای اخلاقی او را بازگو می‌کند. در ادامه گزیده ای از سخنان آیةالله محمدی گیلانی در باره خصوصیات اخلاقی یادگار گرانقدر امام انتخاب شده که از نظر می گذرد:

ملازم ولی خدا

عزیز ما حجت  الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا، شبانه  روز ملازم این ولی خدا بوده است و لصوق و لزوم ایشان با امام بزرگوار، همچون ملازمت و ملاصقت امیرالمؤمنین و رسول  الله بوده است. در خطبه «قاصعه»، امیرالمؤمنین ملازمت خود با رسول  الله را این چنین بیان می کند: لقد کُنتُ ألبغة اتباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کل یوم من أخلافه علماً یأمرنی بالإقتداء به. می فرماید اگر متابعت و سوق و ملازمت مرا با رسول خدا بخواهید تشبیه کنید «همان طوری که فرزند شتر ماده دنبال مادر شتابان در حرکت و ملازم لاینفک مادر است من هم ملازم رسول  الله بوده  ام.»

همیشه با امام بود

هر روز، رسول خدا از اخلاق عظیم خویش، رایت و پرچمی را برای من می افراشته و مرا امر می کرده آن حضرت را در آن خلق کریم متابعت کنم. احمد عزیز هم، با وجود
اقدس ولی بزرگوار امام راحل، این چنین بود. روز با امام بود، شب با امام بود، در سفر با امام بود، در حضر با امام بود.

من متأسفم که چرا مطلب به عکس نشد. می  بایستی از حضرت ایشان تقاضا می شد که دربارۀ این رفیق مرحومش-محمد محمدی گیلانی- توضیحی بدهد. ولی مسئله
معکوس شد. از من تقاضا فرموده  اید که دربارۀ مراتب معارف حجت  الاسلام احمد آقا خمینی، آن مقداری که مطلعم با شما صحبتی بکنم. قبل از آنی که من با این بزرگوار، طرح مباحثه بیندازم آشنا بودم و معرفت داشتم. در قم رفت و آمد داشتیم. و جناب ایشان در تهران، وقتی که من در دادگاه بودم و به امر امام، در جوار بیت امام خانه ای گرفتم از من خواستند که یک بحث عقلی و فلسفی با هم منعقد کنیم. عذر آوردم ولی نپذیرفت.
خدمتشان عرض کردم که شما همۀ وجود شریفتان را برای حراست، همدمی، مراقبت امام و مآلاً برای حفظ جمهوری اسلامی مصرف می کنید. وجود شما بسیار گرانبها و وجود بی  بدیل و بی  همتایی است. شما اجازه بدهید من بیایم منزلتان، آنجا با هم بحث کنیم. زیرا، با بازار داغی که منافقین برای بی  امنیّتی درست کرده  اند اگر من آنجا بیایم بهتر است. ولی ایشان که متخلق به اخلاق رسول  الله بوده و پاره ای از امور را ملاحظه می  کردند، گویی «آداب المتعلمین» در جلوی چشمان شریفشان بود. تعبیراتی کردند که نه! من باید بیایم؛ البته تعبیرات لطیف تر و دلنشین تر.

ذهنی نقاد و عقلی روشن

با هم شروع به مباحثه فلسفۀ «اعلی» و متن کتاب «شرح منظومه» تألیف سبزواری نمودیم؛ یعنی حکمت متعالیه و متنی که مورد بحث قرار دادیم حکمت منظومۀ سبزواری علیه الرحمه بود. این بزرگوار در مباحثه، «یکاد زیتها یضیء و ان لم تمسسه ناراً» آن چنان ذهن نقاد و عقل روشنی داشت که مطلب از دهان من بیرون نیامده، تو گویی چندین  بار این مطلب را مباحثه کرده است.

این مطلب قابل دقت است که موضوع فلسفه، «وجود مطلق» به وجودی که در اختیار ماست و وجودی که خارج از اختیار ماست تقسیم می شود. در مورد این مسئله، ما چند جلسه  ای با هم بحث کردیم. مآلاً، فلسفه نظری که تقسیم می شود به اقسام ثلاثه، ایشان مسلّط شد بر مقصد فلاسفه در این باب. این که به عرضتان رساندم مطلب ساده  ای نیست. شیخ  العقلا «ابوعلی سینا»، این مطلب را هم در مدخل «منطق  الشفاء» و هم در اوایل «الهیات  شفا» بحث طولانی کرده  اند. و خدایش با امام رضوان  الله علیه، همان طور که جسماً محشور بوده  اند و شده  اند روحاً هم با سیدالمرسلین محشور گرداند.  

سخت کوش در مباحثه

از مطلب به آسانی نمی گذشت و اگر پیش مطالعه  ای در آن بحث کرده بود اسباب زحمت برای من می شد و اگر مطلب درست ادا نمی شد آن را پیگیری می کرد. سخت کوش بود و قضیه را تعقیب می کرد. ما در حدود دوسال و اندی، در فلسفۀ «اعلٰی» یعنی قواعد عامۀ وجود و به حسب اصطلاح رایج «امور عامه» با هم، شبانه بحث می کردیم و با آن همه گرفتاری که ایشان در تدبیر امور بیت رهبری داشتند، با وجود آن همه مسؤولیت و آن که همه وزرا و وکلا و مسؤولین و اهل توقع و اهل حاجت و نامه  ها را می  بایست پاسخگو باشند، هر هفته چهار شب من در خدمتشان بودم و مباحثه آزاد دو نفری بود و ایشان هم نوار برمی داشتند.

 ادب موروثی

خاطر شریفتان مستحضر است که ما طلبه  ها در مباحثه، آزاد هستیم. خیلی چیزها ممکن است بگوییم و خیلی تندی ها بشود ولی ایشان در نهایت ادب-ادبی که به وراثت داشتند- مرا و خشونت مرا تحمل می کردند. در طول این دوسال و اندی، الهیات-بمعنی الاعمّ را که همان قواعد وجود است-به پایان رسانیدیم و حاجی علیه الرحمه، چون منظومه را به مقاصدی تقسیم کرده، از این مقصد که گذشتیم به مقصد دوّم، یعنی جواهر و اعراض رسیدیم. مباحثه  ای آزاد و ایشان به بعضی از شرح  های فارسی که پهلوی من نبود مراجعه  می کردند و می فرمودند که فلان استاد، این طور نظرات مختلف را بحث می کند و من می گفتم: میزان شما-داور شما. به هر حال جواهر و اعراض به پایان رسید.

 ترسیم ساده یک امر عقلی و پیچیده

ایشان اصل کارش در فقه و اصول بوده و بعداً به فلسفه پرداخته بود. انسان اگر مبادی را محکم کند هرچه بر آن مترتب می شود لذت  بخش خواهد بود. مثلاً یادم می آید یکی از آن  شب ها که ایشان تشریف آوردند، من مشغول ترجمۀ مقالۀ «قوه و فعل» علامه طباطبائی بودم که حضرت علامه می فرمایند: قوه و فعل، سنگین  ترین مقالۀ من است. کاغذهای من روی میز پخش بود. به ایشان گفتم: علامه، دربارۀ تنازل و تصاعد حرکت، عبارتی دارند. من در آن خیلی دقت کرده  ام و آن را برایش گفتم. ایشان (رضوان الله تعالی علیه)، مداد را برداشت و آن امر عقلی را، به طور محسوس ترسیم کرد. آن چنان سهل و ممتنع، به صورت یک مثلثی ترسیم کردند که می توانیم ضلعین مثلث را امتداد بدهیم و راست به بالا ببریم، که قضیه برای من قابل لمس شد. در صورتی که تا آن روز، چنین حرکت جدیدی را نخوانده بودیم. از مقصد ثالث هم گذشتیم و به الهیات بمعنی  الاخصرسیدیم که موضوع بحث آن، وجود حضرت واجب تبارک و تعالی است.

ایشان صفای ذهنش آنچنان بود که وقتی من از بیان امام، خصوصاً درک واجب  الوجود و از مصباح  الهدایه امام، «هو» را بیان می کردم که امام می فرمایند چرا «هو» ضمیر غایب است و حدود 17 اسم است که به «هو» برمی گردد و نهایت و حدی برای او نیست و چیزهایی نظیر این معرفت  های روشن که خدمتشان عرض می کردم، اشک می ریختند. در گذراندن بحث ها، هیچ شتابی نداشتیم. با طمأنینه نوار برمی داشتند. ایشان قواعد وجود را محکم کرده بود و اموری که بر آن مترتب شده بود و می شد وجود ایشان را فوق  العاده می کرد.

 هوشیاری سیاسی

در همۀ مسائل، مثلاً در مسائل سیاسی هم به خاطرم می آید بولتن  هایی برای ما آورده بودند که در آنها از طرف یکی از مدعیان مرجعیت، علیه ما به ساواک گزارش داده شده بود خیلی خلاف واقع و با سوء ادب بود. من آنها را به قم، خدمت حضرت امام بردم. یکی از آن ها را به یکی از افرادی که در دفتر بودند دادم و وقتی دومی را به حاج احمد آقا دادم، گفتم که از آن، یکی دیگر هم بود که دادم به فلان آقا. ایشان فرمودند: اشتباه کردی. زیرا اسباب فتنه می شود. ممکن است آن را منتشر کنند و موضوع را پخشش کنند و من هم متوجه شدم و آن را پس گرفتم. مهم این است که ایشان تا آخر قضیه را متوجه می شدند و از نظر سیاسی، مراقبت  های جالبی می کردند.

باتوجه به این که کار ایشان زیاد بود و حتی بعضی از شب ها، اظهار خستگی زیاد می کردند ولی علاقه شدید داشتند که مبحث دیگری مثل وجود ذهنی را مطالعه کنند که من گفتم: بگذارید کمی آرامش داشته باشید و آسوده شبی باشد. ایشان قبول کردند ولی علاقه و شوق برای ادامۀ مباحثه داشتند.

ایشان که در کنار امام بودند امامی که میزان  الحقیقه بود تعریف می کردند که به امام گفتم: بسیار خسته شده ام. حالا که نمی گذارید به قم بروم، اجازه بدهید خانه ای راحت  تر در تهران بگیرم که زندگی خانواده  ام آسان تر شود. ولی امام، دستشان را محکم، به علامت نفی بالا بردند. من به احمدآقا گفتم تو پسر امامی و با ماها فرق داری. امام، مثل حضرت رسول که علی را امر می کردند از خلق کریم ایشان متابعت کند، احمد را امر می کردند که در این زهد از او متابعت کند.

قدرت مباحثه و عزم راسخ در فراگیری

روح حاج احمد آقا شاد. امری که ایشان را مشغول کرده بود این بود که جنبه کار سیاسی امام، ستره و پرده ای بر مسائل فلسفی و برهانی ایشان بود. من متأثرم که ای کاش، بعد از مرگ من از ایشان راجع به من سؤال می کردند. ایشان که قدرت مباحثه و ذکاوت و عزم راسخ در فراگیری و تبحرشان در فلسفه را بیان کردم. البته، اصل کار ایشان در بعد فقه و اصول بود و بعداً به فلسفه پرداختند. مثلاً در بیرونی امام در قم، آقایان می آمدند می  نشستند و مسائل فرعیه بحث می شد؛ مثلاً «عروةالوثقی» را باز می کردند. این امور گفته می شد که ادلۀ این فرع چیست و حاج احمد آقا، قهرمان میدان بود در اعمال قواعد اصول، و گاهی اوقات اقوال علما در آن مسائل را حضور ذهن داشت و می گفت.

صاحب نظر و مجتهد در فقه

من حیث  المجموع، دور از افراط و تفریط، ایشان جامع معقول و منقول بود و  صاحب نظر و اجتهاد در فقه بود و در شورای خبرگان عضویت داشت. نهال  هایی در وجود ایشان بود که اگر مشیّت الهی برقرار می بود و آن مبادی به ثمر می آمد، ایشان فوق  العاده بودند و غیر از اینها بسیار بامحبت. وقتی خانوادۀ من فوت شد ایشان مرتب در روزنامه تسلیت می دادند که موجب تسلّی بچه  ها بود. خانوادۀ ما، فانی در ایشان بود و ایشان خیلی لطف و محبت کردند.

منبع:گنجینۀ دل، مصاحبه با آیةالله محمدی گیلانی؛ص۴۵۳ 

. انتهای پیام /*