به طور کلی در مطالعه پدیده انقلاب، سه مقوله ریشه ها، فرایند و پیامدهای انقلاب لزوماً متضمن یکدیگرند. از این رو، پیامدها و نتایج هر انقلاب، بیش از هر چیز منعکس کننده اهداف و انگیزه های انقلابیون، ناکارآمدی رژیم سابق در اداره امور و تا اندازه ای بیان کننده خواست عناصر سیاسی و اجتماعی دخیل در شرایط محیطی پس از انقلاب است. از این رو هر چه گروه های مشارکت کننده با افکار و اندیشه های مختلف در انقلاب بیشتر باشند، بالطبع، فرایند شکل گیری آن پیچیده تر و محیط سیاسی و اجتماعی پس از آن، بی ثبات تر است.

انقلاب اسلامی محصول عمل و مبارزه گروه های متنوع و انقلابی بود و از حیث اهداف و انگیزه های شکل گیری، طیف متنوعی از افکار و اندیشه ها را در بر می گرفت. گستردگی و جامعیت انقلاب، هم ناشی از ماهیت سیاسی رژیم سابق و هم منعکس کننده خواست های نیروهای اجتماعی مختلف مبارزه کننده بود.

پس از سقوط شاه، گروه ها و دسته جات مختلف سیاسی به نو به خود، خواهان سامان بخشیدن به نظم سیاسی مطلوب خویش شدند. هر چند که توده های انقلابی، به رهبری امام خمینی (س) و با هدف سرنگونی رژیم پادشاهی و برخورداری از یک نظام مردمی قیام کرده بودند، اما اهداف و خواسته های جزئی تری تعریف نشده بود. بدین ترتیب محیط سیاسی کشور دستخوش ناآرامی و محل برخورد افکار و اندیشه های گروه های مختلف شد؛ گروه هایی که در نبود انگیزه و آرمان انقلابی، بعضاً در تعارض با یکدیگر قرار داشتند.

در این میان، انقلاب فرهنگی، یکی از نقاط عطف تصمیم گیری سیاسی زمامداران انقلاب بود که به خوبی نشان دهنده آرمان های اصیل و ناب حرکت انقلابی جوانان پیرو خط امام محسوب می گردید. در روزهای آغازین انقلاب اسلامی و در شرایطی که در دانشگاه ها، در عوض پرداختن به مسائلی نظیر آموزش، پرورش، فرهنگ و مسائل فکری و تربیتی، تحت الشعاع جو پر هرج و مرج سیاسی جامعه قرار گرفته و محل برخورد ایدئولوژی های مختلف تبدیل شده بود، ضرورت پاکسازی محیط دانشگاه ها از گروه ها و دسته جات مختلف و همچنین اصلاح نظام آموزشی کشور، در دستور کار نیروهای خط امام قرار گرفت. این نیروها که از چند ماه قبل، بخشی از حاکمیت سیاسی را در دست داشتند، به فراست دریافتند که اصلاح جامعه و خلع سلاح گروه های معاند، مستلزم انجام تصفیه ای اساسی در دانشگاه هاست. در این شرایط حضرت امام (س) بیش از هر کس، عمق حرکت های هرج و مرج طلبانه گروهک ها را دریافته و به دفعات، پیامدهای ادامه این روند را هشدار و آگاهی می دادند.

به بیان دیگر، از آنجا که ساختارهای فرهنگی و آموزشی رژیم شاه ظرفیت حرکت در مسیر اهداف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی را نداشت و نظام آموزشی و فرهنگی بیمار باقیمانده از آن محیطی ناسالم و بیگانه از فرهنگ خودی و راه و رسم ملت انقلابی رقم زده بود، ضرورت تحولی بنیادین بیش از هر چیز احساس می شد. به همین مناسب، حضرت امام (س) در پیام نوروزی خویش در اول فروردین 1359 مستقیماً از لزوم انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها صحبت کردند و سپس در اول اردیبهشت همان سال در دیدار با اقشار مختلف مردم و اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه ها به تشریح چگونگی اسلامی شدن دانشگاه ها پرداختند که زمینه ساز انقلاب فرهنگی و به تبع آن تعطیلی دانشگاه ها از 15 خرداد 59 تا 27 آذر 1361 گردید.

مطالعه اندیشه های حضرت امام در باب علم و نظام دانشگاهی نشان می دهد که ایشان حتی قبل از وقوع انقلاب اسلامی نیز دغدغه انجام اصلاحات آموزشی را در دانشگاه ها داشته اند. از این رو، انقلاب فرهنگی بیش از هر چیز نماد اندیشه های ایشان در باب نظام دانشگاهی بود.

اما در این میان آنچه قابل تامل و بررسی است، مراد و مقصود امام خمینی (س) از اصلاح دانشگاه ها و نظام آموزش کشور (انقلاب فرهنگی) است. با دقت در فرمایشات پیر فرزانه انقلاب می توان به این نکته اساسی رسید که هدف امام از انقلاب فرهنگی، تحول فرهنگ جامعه از یک فرهنگ غیر مفید غرب زده و وابسته و در خدمت بیگانگان به یک فرهنگ سالم، مستقل و انسانی بوده است. در همین زمینه مطالعه دوباره بخشی از سخنرانی حضرت امام در جمع دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه ها در اول اردیبهشت 1359 نشانگر بسیاری از این آرمان هاست:

«من لازم است که یک تذکر به شما بدهم که بدانید مقصود ما از اصلاح دانشگاهها چیست؟ بعضی گمان کردند که کسانی که اصلاح دانشگاهها را می‏خواهند و می‏خواهند دانشگاهها اسلامی باشد این است که گمان کردند که- این اشخاص توهّم کردند که- علوم دو قسم است: هر علمی دو قسم است. علم هندسه یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. علم فیزیک یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. از این جهت اعتراض کردند به اینکه علم، اسلامی و غیر اسلامی ندارد. و بعضی توهّم کردند که اینها که قائلند به اینکه باید دانشگاهها اسلامی بشود؛ یعنی فقط علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد. یعنی همان شأنی را که مدارس قدیمه دارند باید در دانشگاهها هم همان تدریس بشود. اینها اشتباهاتی است که بعضی می‏کنند، یا خودشان را به اشتباه می‏اندازند. آنچه که ما می‏خواهیم بگوییم این است که دانشگاههای ما، دانشگاههای وابسته است. دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است.

دانشگاههای ما اشخاصی را که تربیت می‏کنند، تعلیم می‏کنند، اشخاصی هستند که غربزده هستند. معلمینْ بسیاری‏شان غربزده هستند و جوانهای ما را غربزده بار می‏آورند.

ما می‏گوییم که دانشگاههای ما یک دانشگاههایی که برای ملت ما مفید باشد، نیست. ما بیشتر از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، با بودجه‏های هنگفت کمرشکن که از دسترنج همین ملت حاصل می‏شود، و در این پنجاه سال نتوانستیم در علومی که در دانشگاهها کسب می‏شود خودکفا باشیم. ما بعد از پنجاه سال اگر بخواهیم یک مریضی را معالجه کنیم، اطبای ما بعضیهایشان یا بسیاری‏شان می‏گویند این باید برود به انگلستان؛ پنجاه سال دانشگاه داشتیم و طبیبی که بتواند کفایت از ملت بکند، از احتیاج ملت بکند، به حسب اقرار خودشان نداریم. ما دانشگاه داشتیم و داریم و برای تمام شئونی که یک ملت زنده لازم دارد احتیاج به غرب داریم. ما که می‏گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند. نه اینکه علوم دو قسمند. هر علمی دو قسم است: یکی اسلامی و یکی غیر اسلامی...» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 249) 

 

. انتهای پیام /*