ف . مصباحی [1]


 

می دانیم یکی از مهترین روشهای تربیتی، روش الگویی است، زیرا تأثیر الگو در شکل گیری رفتار و منش تربیت شونده بسیار زیاد است. قرآن کریم از این شیوه استفاده نموده و با بیان و تکرار قصه ها و سرنوشت افراد، به معرفی انسان کامل و توصیف ویژگیهای انسان ملکوتی، پرداخته است؛ امام خمینی(س) نیز با تأسی از قرآن، الگوی مناسب در طریق سعادت را چنین معرفی می کند: ما چون نبی اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را هادی طریق یافتیم و او را واصل به تمام معارف می دانیم باید در سیر ملکوتی تبعیت او کنیم بی چون و چرا. (شرح جنود عقل و جهل، ص 403)

در نگرش انسان شناسی امام که برگرفته از اسلام است، انسان موجودی است که از نظر جسمی، ریشه در خاک دارد و از نظر روحی منشأش خداست و همانطور که قرآن می فرماید:

«لقد خلقنا الانسان من سلالةٍ من طین»(مومنون/ 12) و یا «فاذا سویتُهُ و نفحتُ فیه من روحی فعقوا له ساجدین» (حجر/ 29) وجود دو بعد مادی و معنوی، همچنین اراده و اختیار در انسان باعث شده است که اولاً، انسان ذاتاً نامحدود و قابلیت تبدیل شدن به پست ترین موجودات و یا لیاقت رسیدن به عالیترین مقام در میان همه موجودات جهان هستی را دارا باشد و ثانیاً، به واسطه احتجاب به طبیعت، اشتغال به کثرت، دلبستگی به دنیا و حجب دیگر، برای تشخیص کمال و هدایت به سوی آن، نیازمند «اسوه حسنه» است. به عقیده امام خمینی اسوه حسنه باید دارای ویژگیهای ذیل باشد:

1 ـ در کمال، جلال، جمال و همه صفات نامحدود و ظلّ اقدس الهی باشد تا بتواند از عالم و همه چیز برداشت صحیح داشته باشد؛

2 ـ آراسته به نور، طهارت و سعادت باشد. قلبش نور حق باشد و جز حق در آن تصرف نکند.

امام خمینی در این مورد می فرماید:

«اینهایی که با قدم معرفت می روند بالا، تا برسند به آن جایی که ذات بتمامه ـ البته نه اینکه ذات، بلکه جلوه ذات ـ در قلبشان جلوه می کند. نه در این قلب، آن قلبی که قرآن در آن وارد می شود، آن قلبی که مبدأ وحی است، آن قلبی که جبرئیل را متنزل می کند در آن قلب، آن جلوه ای که می شود، یک جلوه ای است که تمام جلوه ها را دارد، هم خودش اسم اعظم است، هم متجلی اسم اعظم، اسم اعظم خود اوست. «نحنُ الاسماءُ الحُسنی» (اصول کافی، ج 1: ص120) و اسم اعظم خود رسول الله است، اعظم اسماست در مقام تجلی.» (تفسیر سوره حمد، ص 164)

برای اقتدای به این اسوه حسنه و تبعیت از او لازم است راه و روش او را بشناسیم. امام خمینی با استناد به فرمایش رسول الله(ص)، یعنی «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، راه رستگار شدن از نگاه پیامبر اسلام(ص) را توحید معرفی می کند و می فرماید: پیغمبر اسلام می خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند. می خواست تمام ممالک دنیا را تحت یک کلمه توحید... قرار بدهد. (صحیفه امام،ج 2: ص32) اصل توحید به ما می آموزد که انسان، تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسیلم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد. بر این اساس هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و جامعه و ملتی را از آزادی محروم نماید، برای او قانون وضع کند، رفتار او را بنا به درک و شناخت ناقص خود و یا بنا به خواسته ها و امیال خویش تنظیم نماید و همچنان که قوانین هستی و خلقت را خداوند مقرر فرموده، قانونگذاری برای پیشرفتها نیز در اختیار خدای تعالی است و سعادت و کمال انسانها و جوامع، در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسانهاست. بنابراین، انبیاء ماموریت دارند تا آن راههایی که بشر نمی داند و آن حقایقی را که نمی شناسند به آنها تعلیم دهند و مردم را از راه خلاف، شقاوت و ضلالت نجات داده و آنها را از حزب شیطان به حزب الله وارد کنند. امام خمینی(س) در این مورد می فرماید: ایده توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است؛ و آن در مکتب محمدى- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلّى شده و کوشش تمام انبیاء عظام- علیهم سلام اللّه- و اولیاء معظّم- سلام اللّه علیهم- براى تحقق آن بوده و راهیابى به کمال مطلق و جلال و جمال بى‏نهایت جز با آن میسر نگردد. (صحیفه امام، ج 21: ص 449)، و همچنین می فرماید: «سیر الى اللَّه» همان طورى [است‏] که سیره انبیا و خصوصاً پیامبر اسلام [بود] و کسانى که مربوط به او بودند؛ در عین حالى که در جنگ وارد مى‏شدند، آدم مى‏کشتند، کشته مى‏دادند، حکومت داشتند، همه چیز داشتند، همه‏اش «سیر الى اللَّه» بود. (صحیفه امام، ج 17: ص 174)

اینک فرازهایی از الگوهای رفتاری و سیره عملی آن حضرت ارائه می شود تا راهگشای دلباختگانش باشد:

عبودیت

یکی از آداب قلبیه و وظایف باطنیه توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت است، کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است. امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «العبودیة جوهرة کُنها الربوبیة، فَما فُقد مِن العبودیة وجد فی الربوبیة و ماخفی من الربوبیة اُصیب فی العبودیة»، بنابراین، طریق وصول به حقایق ربوبیت، سیر در مدارج عبودیت است و آنچه در عبودیت از انیت و انانیت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیت آن را می یابد، تا به مقامی رسد که حق تعالی سمع و بصر، دست و پای او شود. به عقیده امام خمینی، عبودیت مطلقه از اعلی مراتب کمال و ارفع مقامات انسانیت است که جز اکمل خلق الله محمد ـ صلی الله علیه وآله ـ بالاصالة و دیگر اولیای کمّل بالتَّبّعیة کسی دیگر را از آن نصیبی نیست، جز با قدم عبودیت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید و لهذا در ایه شریفه می فرماید: «سبحان الذی اسری بعبده» (اسرا/ 1)، قدم عبودیت و جذبه ربوبیت آن ذات مقدس را به معراج قرب و وصول سیر داد و همچنین در تشهد نماز، توجه به عبودیت قبل از توجه به رسالت، ممکن است اشاره به آن باشد که مقام رسالت نیز در نتیجه جوهره عبودیت است. (آداب نماز، ص10) باید دانست که انسان به طور فطری در محضر خداوند، کوچک و خوفناک است حتی اگر در خود قصوری نبیند و خود را خدمتگزار ببیند، شاید به همین دلیل است که اشرف ممکنات و اعرف خلق الله و اقرب الی الله، رسول خاتم ـ صلی الله علیه وآله ـ می فرماید: «ما عَبَد ناکَ حَقَّ عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک»، و همچنین ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ و انبیای عظام در مناجات خود تمنای فضل را داشته اند و از عدل و مناقشه در حساب خوفناک بودند، چنانچه امام سجاد ـ علیه السلام ـ در دعای ابوحمزه ثمالی می فرماید: «لَستُ أتکلُ فی النَّجاةِ مِن عقابَک علی أعمالنا بل بفضلک علینا لانک اهل التقوی و المغفرة»، و یا در مناجات عارفین می فرماید: «و لایبلع مبَلغاً من طاعتک و ان اجتهد الاّ کان مقصراً دون استحقاقک بفضلک فأشکر عبادک عاجزٌ عن شکرک و أعبدهم مقصر عن طاعتک»، از این روست که امام(س) می فرماید: « مقام بشر هر چه باشد، مقام خاتم النبیین بالاترین مقام، لکن وقتى که این مقام را با مقام الوهیت ملاحظه بکنیم که خود آنها مى‏بینند، هیچ است در مقابل همه چیز. آنى که آنها فهمیدند از عظمت خدا، آنها را وادار کرده است آن طور راز و نیاز کنند و اعتراف به تقصیر». (صحیفه امام، ج 20: ص 54)

ساده زیستی

یکی از ویژگیهای اخلاقی که به آن اهمیت زیادی داده شده، «زهد» است. زهد در لغت یعنی، ترک شئ و اعراض، بی میلی و بی رغبتی از آن و یا قلیل و حقیر شمردن آن و نیز آمده است که زهد، عبارت از بی رغبتی و بی میلی است که نوعاً با ترک و اعراض مقارن باشد. امام خمینی در اهمیت زهد می فرماید: در حدیث شریف است «اول الدین معرفته» و تمام اعمال قلبیه و افعال روحیه و جسدیه برای حصول این مقصد مقدس است و این مقصد حاصل نمی شود مگر با دو امر، یکی «اقبال» به سوی خدای تعالی و دیگر «ادبار» از غیر حق تعالی و اعراض از ماسوی، پس اعراض از غیر حق مقدمه است برای وصول به جمال جمیل و استغراق در بحر معارف و توحید، بنابراین قلب انسان زاهد به دوستی دنیا و آنچه در آن است تعلّق ندارد و زندگی دنیا را برای عبادت و پرستش خداوند دوست دارد. دلبستگی به هر چه غیر حق است حجاب انسان و خار طریق او به سوی خداست که طالب وصول به لقاء الله باید آنرا از میان بردارد، به همین دلیل است که اهمیت ساده زیستی و یا به تعبیر امام کوخ نشینی روشن می شود. ایشان می فرماید: آن خوى کاخ‏نشینى مضر است، خودش مضر نیست، خُویَش مضر است، لکن خود او، این خوى را دنبال دارد. (شرح جنود عقل و جهل، ص 298)

تواضع

تواضع در لغت یعنی اظهار کوچکی کردن. تواضع از صفات نفسانیه است و قلب انسان اگر عظمت و بزرگی کسی را ادراک کند، براساس فطرت در پیشگاه او متواضع و فروتن می شود، پس اگر انسان از حجابها بیرون اید و خود را همان طور که هست ببیند در مقابل خداوند که عظیم مطلق و تمام حقیقت است و تمام بزرگیها، عظمتها، جلال و جمالها، ظل عظمت و جلال و جمال اویند، در نفس یک حال تذلیل و سرافکندگی پیدا می شود که این حالت را تواضع قلبی گویند و ظهور آن موجب متواضع شدن انسان می شود. امام خمینی مشاهده کمال ربوبیت و ذلت عبودیت در انبیاء عظام را موجب کامل شدن حقیقت تواضع آنان بیان می کند و در مورد پیامبر اکرم می فرماید:

«ذات مقدس اعرف خلق الله و اعبد عبادالله خاتم النبیین» متواضعترین موجودات است در پیشگاه مقدس حق تعالی؛ زیرا که در مشاهده کمال ربوبیت و نقص عبودیت، کاملترین موجودات است.» (شرح جنود عقل و جهل، ص 230) به عقیده امام خمینی این طایفه همانطوری که برای حق تعالی متواضعند، برا مظاهر جمال و جلال او نیز متواضعند زیرا تواضع برای اینان، ظل تواضع برای حق است. آنان علاوه بر تواضع، دارای مقام محبت نیز هستند و محبت به مظاهر حق ـ تابع محبت به حق ـ دارند (همان) به همین دلیل است که، پیامبر اسلام که شخص اول و بنیانگذار اسلام و هدایت مردم بود، در صورت ظاهر با آنان فرقی نداشت و از مقام و منصب خود به نفع زندگی مادی استفاده نمی کردند، به حرفهای مردم گوش می کردند، مانند آنها لباس می پوشیدند و با آنها معاشرت می کردند. در هدایت مردم برای او دوستان، سیاه و سفید، خویشان و دیگران تفاوتی نداشتند و با آنکه مقامش آن بود، ولی خدمتگزار مردم بود. امام خمینی در مورد تواضع آن حضرت می فرماید: رسول خدا ـ صلی الله علیه واله ـ که ختم دایره نبوت به وجود شریفش شد، سلطان دنیا و آخرت و متصرّف در تمام عوالم بود ـ باذن الله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود: «من بنده ای هستم که مثل شما می خورم و مثل شما می نشینم.» از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل است که پیغمبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دوست داشت بر الاغ بی پالان سوار شود و با بندگان خدا در جایگاه پست طعام میل فرماید و به فقرا به دو دست خود عطا فرماید. (چهل حدیث، ص 95-96)

رأفت و عطوفت

اهل لغت و ادب «رأفت» را کمال رحمت و رقیقتر از آن می دانند، «الرأفة اشد الرحمة» امام خمینی در تعریف رأفت می فرماید: رحمت از صفات نفس است در وجهه غیبیه ملکوتیه آن و رأفت از صفات آن است در وجه ظاهره آن، که تعبیر از آن به مقام صدر توان کرد. (شرح جنود عقل و جهل، ص 230)

رحمت و رأفت و عطوفت و امثال آن از جلوه های اسماء جمالیه الهیه هستند که خداوند به حیوان و به خصوص انسان برای حفظ نوع و نظام عائله انسانی مرحمت فرموده اند و جلوه ای از رحمت رحمانیه اوست که نظام عالم وجود، مطلقاً بر پایه آن نهاده شده است. اهل معرفت می فرمایند: بسط بساط وجود و کمال وجود به اسم رحمان و رحیم است (الفتوحات المکیه، ابن عربی، ج 1: ص 102)، در قرآن نیز خداوند بیشتر با اسم رحمت خود را معرفی فرموده تا دلبستگی بندگان به رحمت واسعه آن ذات مقدس بیشتر شود زیرا دلبستگی به رحمت حق منشأ تربیت نفوس و نرم شدن قلوب است. باید دانست که با هیچ چیز مانند رحمت و رأفت و طرح دوستی و مودت نمی توان دل مردم را به دست آورد و آنها را ازسرکشی و طغیان بازداشت، بنابراین انبیاء عظام که مظاهر رحمت حق هستند، مظاهر کمال رأفت و عطوفت به بندگان خدا می باشند. شاید به همین دلیل است که خداوند در معرفی رسول اکرم در سوره توبه ـ که خود سوره غضب است ـ می فرماید: «لقد جاء کم رسولٌ من انفسکم عزیز علیه ماعُنتُمِ حریص علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم.» (توبه/ 128)

انبیا و اولیا راهها و عواقب آن را می شناختند و برای بشر غصه می خوردند که چرا بشری که باید فطرت سالم داشته باشد، دچار امراض مختلفی شده اند و خودشان را به عاقبتهای بسیار بد می اندازند. آنان برای منافقین و کفار نیز غصه می خوردند و برای نجات مردم جانفشانی می کردند و حتی یک روزشان و یک ساعتشان برای خودشان نبوده و همه توجه به این بوده است که این مریضها را نجات بدهند. امام خمینی در مورد رأفت و عطوفت پیامبر می فرماید: تأسف به حال کفار و جاحدین حق و علاقمندی به سعادت بندگان خداکار را آنقدر به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تنگ کرده بود که خداوند او را تسلیت می دهد تا مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود و می فرماید: «لعلک باخعٌ نفسک الاّ یکونوا مؤمنین (شعرا/3)» (شرح حدیث عقل و جهل، ص 235)

حضور سیاسی در جامعه

رسول خدا با اینکه سالهای طولانی در سلوک بوده اند، به محض اینکه فرصت پیدا کردند برای بسط عدالت اجتماعی، تشکیل حکومت دادند؛ حکومت عادلانه ای که پایه اش بر قوانین آسمانی استوار بود. ایشان با کوششهای طاقت فرسا از طریق گفتارهای منطقی الهی، سیره و کردار عادلانه و اخلاق بزرگوارانه ای که توانست قلوب مردم را به طور شگرف مجذوب نماید، موفق شد تشکیلات با اساسی را در راه ایین مقدس الهی برقرار کند؛ تشکیلاتی که پایه اش بر توحید و عدالت استوار بود. او در راه انداختن چرخهای توحید خدا، توحید کلمه، توحید آرا و عقاید خودداری نکرد تا پایه دین و ایین و نظام مدینه فاضله استوار و برقرار شد. امام خمینی در این مورد می فرماید:

«حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظم الشأن اسلام ـ صلی الله علیه وآله ـ و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش می کردند از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است؛ چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است.» (صحیفه امام، ج21: ص 407)

وقتی که پیامبر نبی رحمت برای اصلاح جامعه و جلوگیری از ستمکاری و چپاولگری و ظلم، نتوانست از طریق بینات و موعظه به مقصد برسد، ناچار شد برای تربیت جامعه و سرکوبی کسانی که از مرز انسانیت خارج شده بودند و مردم را به تباهی می کشاندند، بجنگند، پس جنگ پیامبران برای رفع موانع از تحکیم حکومت الله بوده است و اگر این معارضه نبود معلوم نبود که جنگی پیش بیاید. امام خمینی می فرماید: تسخیرها تسخیرى نبود که- مثلًا فرض کنید- مثل ناپلئون باشد که بخواهد یک مملکتى را بگیرد؛ تسخیرهاى اسلامى براى این بود که مردم را بسازد، مردم را موحد کند، مردم را عادل کند، مردم را روشن کند به مسائل. این طور بوده است. نه این است که مى‏خواستند کشورگشایى بکنند. نه، مسائل کشورگشایى نبوده. مسائل این بوده است که مى‏خواستند مردم را رو به راه کنند؛ یعنى وحشیها را متمدن کنند؛ یعنى کسانى که یکدیگر را مى‏خورند. (صحیفه امام، ج 4: ص449) بنابراین پیامبر برای خدا قیام کرد و بر بت پرستان و مستکبران غلبه نمود و پرچم توحید را به نفع مستضعفین به اهتزاز درآورد. او در برابر همه مصائب و مشکلات ـ سیزده سال فشارها و تهمتها و اهانتها در مکه، حصر در شعب ابوطالب، جنگها و دفاعهای خردکننده در مدینه ـ، چون کوهی استوار ایستاد و به تکلیفشان عمل کردند و در راه خداوند هرگونه رنج و تعبی را استقبال نمود. امام خمینی می فرماید: رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اول که مأمور شد تنها مأمور شد، «قم فانذر». (مدثر/2) ابتدا دعوت از خود حضرت شروع شد و آن روز که اعلام نبوت فرمود، یک زن و یک بچه به او ایمان آورد، لکن استقامت که لازمه رهبری انبیای گرامی است به طور کامل در رسول اکرم بود، «فاستقم کما امرت» (شوری/15) نهضت کن و استقامت کن. این دو خاصیت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت: قیام و استقامت. (صحیفه امام، ج‏7، ص: 244)

اینک بر ماست که اگر خودمان را امت پیامبر و شیعه معصومین می دانیم، باید فداکاریها، جانفشانیها و رنجهای طاقت فرسای آنان را در راه دین خدا بشناسیم و به آنها اقتدا کنیم و برای تقویت اسلام عزیز با مؤمنین عقد اخوت بسته و تلاش نماییم.

«سلام و درود بر محمد حبیب الله که به تنهایی قیام کرد و تا آخرین ساعات زندگانی با کفار ظلم پیشه به جنگ برخاست.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 86)

 



[1] . مطلب فوق خلاصه ای است از مقاله ای با همین عنوان که در شماره 31 (بهار 1379) مجله حضور منتشر شده است.

. انتهای پیام /*