افشین علاء بگو خودت خریدی! یک روز پدر به خاطر قرض با غصّه ...
سرگرمی مسابقۀ ...
فرشته ها امروز مادرم گوشی تلفن را برداشت و به دوستش که ...
خُروشان و زمین های پوشیده از علف ، بسیار است . من ، گله را ...
فرشتهی ناظم گفت: «مگه همین امروز نبود که وقتی پدرت خسته از ...
در پشت تابلو هستند و تا زمانی که تابلو را از روی دیوار پرت ...
در حای که اشک هایم را پاک می کردم گفتم : "خدا را شکر می ...
میشد و حسابی میخورد و لذت میبرد و در عوض، چراغش را در ...
پدرمن... پدر من کارگر است. او در یک کارخانهی ماشینسازی ...
پرتال امام خمینی(س)-مهدی قیصری: من سید احمد هستم. کوچکترین ...
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.