آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنتی

(مقایسۀ آرا و افکار امام خمینی و محقق سبزواری)

نجف لک زایی

هدف این مقاله تحلیل آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنتی صفویه از دیدگاه محقق سبزواری،[1] تحلیل آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنتی پهلوی از دیدگاه امام خمینی، مقایسه این دو دیدگاه، تعیین نقاط اشتراک و افتراق و تحلیل علت اختلاف دو دیدگاه است. بر این اساس، پرسش ها و فرضیه های زیر را ارائه می کنیم:

آسیب های سیاسی، اقتصادی، دینی، اخلاقی واداری که سبب سقوط سلسلۀ صفویه شد ، چه بود؟ محقق سبزواری این آسیب ها را چگونه تحلیل کرده است؟ محقق سبزواری چه قدر در تحلیل خود واقع بین و واقع نگر بوده است؟ دیدگاه های دیگری که در تحلیل سقوط سلسلۀ صفویه ارائه شده، چیست و چه مقدار اندیشۀ سبزواری را تأیید می کند؟ سبزواری چه راه هایی را به شاه عباس دوم، برای جلوگیری از سقوط سلسلۀ صفویه پیشنهاد کرده است؟ آیا اندیشه سبزواری اصلاحی است یا انقلابی؟ آسیب های سیاسی، اقتصادی، دینی، فرهنگی، اخلاقی، نظامی و اداری که موجب سقوط سلسله پهلوی شد، چه بود؟ امام خمینی (ره) این آسیب ها را چگونه تحلیل کرده است؟ راه حل امام (ره) برای اصلاح آفت های  رژیم پهلوی چه بود؟ راه حلی اصلاحی بود یا انقلابی؟

فرضیه های زیر بررسی می شوند:

1) اندیشۀ سیاسی محقق سبزواری، با توجه به نوع آسیب هایی که رژیم سلطنتی صفوی با آن ها روبه رو بوده است، اندیشه ای «اصلاحی» است.

2) اندیشۀ سیاسی سبزواری، چون اصلاحی است ، پیشنهادهای وی، نیز در جهت برای اصلاح رفتار شخص شاه، سیستم اداری مملکت، وضعیت دینی و در نتیجه اصلاح درون سیستم است.

3) اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، با توجه به نوع آسیب هایی که حضرت امام(ره) رژیم پهلوی را با آن ها روبرو می دید، انقلابی است.

4) پیشنهادهای امام نیز انقلابی است؛ یعنی برای اصلاح سیستم سیاسی، پیشنهاد تخریب و جای گزینی آن با نظام سیاسی مورد نظر خویش را می دهد .

5) تفاوت اساسی شرایط عصر سبزواری و عصر امام خمینی (ره)، در مستقل یا وابسته بودن نظام های  سیاسی حاکم و دینی یا ضد دینی بودن نظام های حاکم است. چون نظام سیاسی صفویه مستقل و به ظاهر طرف دار دین و علمای دین بوده است، اندیشۀ محقق سبزواری اصلاحی بوده است . چون رژیم پهلوی وابسته به بیگانگان و ضد دینی بوده است، اندیشۀ امام انقلابی بوده است. به نظر نگارنده «گفتمان اصلاح»، گفتمان حاکم در اندیشۀ علمای شیعه، غالباً در دوره های مختلف، به ویژه دوره صفویه، قاجاریه و نهضت مشروطه است. اندیشۀ نائینی، اندیشه ای اصلاح طلبانه است، اما اندیشه های مطرح شده در دورۀ پهلوی، به ویژه از سال 1342 به بعد، در قالب «گفتمان انقلاب» قابل تحلیل است.[2]

 منابع و سازماندهی

برای بررسی آرای سبزواری «روضة الانوار عباسی» منبع اصلی ما است. مشخصات نسخه های مورد استفاده عبارت اند از : نسخه خطی کتاب خانه آیة الله مرعشی نجفی به شماره 3896، نسخۀ چاپ سنگی دارالخلافه تهران به سال 1385 قمری و نسخه ای که این جانب احیا و تصحیح کرده ام و در مرکز تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات موجود است.

برای بررسی افکار امام خمینی (ره) به «آیین انقلاب اسلامی» که گزیده و منتخب نوشته ها، سخنرانی ها و نامه های ایشان است، مراجعه خواهیم کرد. در برخی موارد به آثار دیگری نیز مراجعه شده که همه در پاورقی ها ذکر شده است.

مطالب مورد بحث عبارت اند از:

 الف) آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنتی صفویه از نگاه محقق سبزواری؛

1) مقدمه؛

2) اسباب زوال و اختلال مملکت؛

3) اسباب دوام و ثبات مملکت؛

4) نتیجه.

 ب) آسیب شناسی نظام سیاسی پهلوی از نگاه امام خمینی

1) مقدمه؛

2) اسباب زوال و اختلال مملکت؛

3) اسباب دوام و ثبات مملکت؛

4) نتیجه.

 ج) مقایسه و نتیجه گیری

در پایان این مقدمه لازم است به اهمیت و کاربرد چنین مباحثی اشاره کنیم. این مباحث ما را متوجه آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی می کند و می دانیم که اولین قدم انحطاط آن است که گمان کنیم، سالم هستیم و هیچ آفتی متوجه ما نیست. امید که آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی، همان طور که در فرمایشات حضرت امام (ره) نیز آمده است، مد نظر تحقیقات دیگری از این دست قرار گیرد و در خدمت بقای آن درآید.[3]

 الف) آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنتی صفویه

از نگاه محقق سبزواری

1) مقدمه

همان گونه که گفته شد اصلاح گری، دغدغۀ اصلی و اساسی سبزواری است. یک مصلح بیش از هر چیز، به انحطاط و راه های خروج از آن می اندیشد. در این بخش نشان خواهیم داد که چگونه سبزواری درصدد ارائۀ راه کارهایی برای حفظ دولت صفوی است.

برای بررسی فرضیه مذکور از دو راه می توانیم وارد شویم: 1)بررسی هدف اصلی از تدوین کتاب «روضة الانوارعباسی» و 2) بررسی محتوای آن.

 راه اوّل: بررسی هدف اصلی از تدوین کتاب روضه الانوار عباسی: روضة الانوار عباسی، از یک مقدمه و دو قسم تشکیل شده است. در توضیح مطالب مقدمه چنین آمده است:

مقدمه در بیان حکمت و تدبیر الهی در وجود پادشاهان و فوایدی که بر آن مترتّب می شود، و ذکر آن که دوام و ثبات ملک و پادشاهی چیست ؟ و تفصیل بعضی از اسباب زوال و اختلال ملک تا مباشر امور سلطنت اسباب بقا و ثبات دولت را ملتزم باشد و از دواعی زوال احتراز لازم داند .

در ابتدای قسم اول کتاب و در توضیح مطالب و محتوای آن چنین می خوانیم:

قسم اوّل در آن چه بر پادشاهان جهت رستگاری و نجات آخرت و ربط به جناب احدیت لازم است تا تحصیل آن موجب ثواب و رفع درجات و نجات از عذاب و انتقام الهی بوده باشد، و امور مذکوره، به حسب دنیا نیز، موجب انتظام امور ملک و دوام ایّام سلطنت است و اهمال آن موجب اختلال امور ملک و دین .

و در ابتدای قسم دوم چنین می خوانیم:

قسم دوّم در مراعات قواعد و آدابی که پادشاه را در امور ملک و ضبط مراتب سلطنت و حفظ معاقد دولت و استحکام اساس پادشاهی و تأسیس مراسم جهان داری لازم است، سوای آن چه در قسم اوّل مذکور شد . 

همان گونه که ملاحظه می کنید، دغدغۀ اصلی سبزواری تدوین اصولی است که در دوام و بقای پادشاهی به کار آید و از زوال آن جلوگیری کند. موارد فراوان دیگری نیز در فصل های مختلف کتاب وجود دارد که برای اجمال از ذکر آن صرف نظر می کنیم.

راه دوّم: بررسی محتوای کتاب: با بررسی مطالب کتاب و در یک طبقه بندی از آن چه که تحت عنوان اسباب زوال، بقا و اختلال مملکت می گنجد، به اثبات مطالب مذکور موفق می شویم.

 2) اسباب زوال و اختلال مملکت

الف ـ اقتصادی: اسباب زوال و اختلال مملکت از نظر اقتصادی عبارت اند از:

1. بخل و خسّت پادشاه:[4] وقتی پادشاه بخل ورزد طبع ها از او رمیده شود و دوستی او از دل ها برود و لشکریان به طوع و رغبت جهت او کوشش و جان فشانی نکنند.

2. بخشش ها و خرج های بی جای پادشاه:[5] اگر پادشاه طریقۀ اسراف و تبذیر پیش گیرد و درآمد به هزینه وفا نکند و این مسئله سبب شود که حقوق لشکریان به موقع پرداخت نشود و... باعث شورش سپاه بود و بالاخره به زوال دولت منتهی شود. و از این قبیل است هرگاه در خزانه مالی نباشد و دشمنی قوی به مملکت شاه حمله کند. پس بر پادشاه لازم است که خرج خود را کم کند و بذل بی جا، به جا نیاورد و در آبادانی مملکت بکوشد.

 ب ـ سیاسی، اجتماعی و اخلاقی: اسباب زوال و اختلال مملکت از نظر سیاسی، اجتماعی و اخلاقی عبارت اند از:

1. خرابی مملکت و بی سرانجامی و تفرّق رعیّت.[6]

2. اعظم اسباب زوال مملکت، خصومت و عداوت و منازعه میان امرا و خواصّ پادشاه است . که حکما گفته اند: اعظم اسباب بقای ملک توافق احبّا و تنازع اعدا است،[7] چرا که در این صورت توان کارگزاران پادشاه مصروف حذف یک دیگر خواهد شد و نه انجام کارهای مملکتی.

3. ظلم شاه :[8] چون ظلم باعث خرابی مملکت می شود و خرابی مملکت باعث پراکندگی رعیّت می گردد و چون ملک و رعیت خراب شود خزانه و لشکر نیز خراب می شود ، در این صورت کشور در معرض تهاجم دشمنان قاهر و استیلای آنان خواهد بود.

4. ظلم عمال دولت.[9]

5. تندخویی و درشت گویی پادشاه به ویژه با امرا و خواص :[10] تندخویی پادشاه با خواص سبب تنفر خواص از پادشاه می شود و در نتیجه ممکن است که تصمیم به قتل پادشاه بگیرند.

6. آن است که پادشاه اعمال خیر خویش را در جهت بدی تغییر دهد یا خیرات خود را قطع کند.[11]

7. «آن است که هرگاه معاملات کلی در میان باشد و هنوز فیصل تمام نیافته باشد و اصلاح ها و مرمت ها جهت انتظام امور در کار باشد، پادشاه تدارک و اصلاح آن مهمات و اتمام امر، چنان چه باید، امور را در هم گذاشته، خود از پی شهوتی از شهوت ها و یا فراغتی از فراغت ها رود... عاقل باید تا از جمیع مهمات ملکی فارغ نشود و سرانجام امور چنان که باید نکند از پی فراغت و تحصیل شهوت و لذت نرود.»[12]

8. بسیاری اشتغال پادشاه به شرب و لهو و لذات و غفلت از امور ملک.[13]

 ج ـ دینی: اسباب زوال و اختلال مملکت از لحاظ دینی به شرح زیر است:

1. ترک شکر نعمت های الهی:[14] شکر هر نعمت به تناسب آن نعمت است. هر چند نعمت و احسان خدای بر بنده زیاد باشد شکر بیش تری باید کرد. «چون خدای عزوجل را بر پادشاهان انواع نعمت های عظیم است، به ازای هر نعمتی از آن ها شکری عظیم باید کرد.»

شکر نعمت قدرت و استیلا آن است که ضعیفان را تقویت کند و دست تعدّی و ظلم اقویا را از ضعفا کوتاه گرداند و دادرسی مظلومان بکند و از ایشان غافل نباشد. تقویت دین حق کند. بدعت ها را نابود سازد. و تواضع و فروتنی نماید. شکر نعمت اموال، رسیدگی به حال فقرا و مساکین است و... .[15]

2. غرور و خودبینی:[16] غرور و خودبینی از آن جهت از عوامل سقوط نظام سیاسی است که باعث فراموشی قدرت اصل؛ یعنی خدا می شود و هم چنین سبب دست کم گرفتن دشمن و در نتیجه شکست می شود.

3. «آن است که پادشاه در فسوق و معاصی جری باشد و متابعت احکام الهی ننماید و علم طغیان و عصیان برافرازد .»[17]

 د ـ اداری : تفویض کارها به کسانی که اهل آن کار نباشند، اعم از این که ظالم باشند یا متخصص نباشند (بی وقوف باشند) یا امین نباشند و دنی باشند.[18]

سبزواری برای احراز مناصب اداری شرایطی را لازم می داند . ما این شرایط را در دیگری ذکر کرده ایم.

 ه ـ نظامی: از دیگر عوامل زوال دولت، بی سرانجامی و کمی لشکر است که از مقدار نیاز کم تر باشند، یا آن چه باشند، بی سرانجام باشند و مقرری ایشان به ایشان نرسد و یا هزینه های ایشان را حقوق ایشان کفایت نکند و یا پادشاه به امور لشکر بی اعتنا باشد و... و یا سپاهیان از ورزش سپاهی گری بیفتند و به شغل های دیگر بپردازند و... .[19]

 3) اسباب دوام و ثبات مملکت

در این جا می توانیم به دو گونه بحث کنیم: یک راه این است که بگوییم اجتناب از اسباب زوال ـ که پیش از این گفته شد ـ اسباب دوام را فراهم می آورد و راه دوم این است که وارد بحث شویم و برخی راه کارهای عملی مورد نظر سبزواری را که مورد تأکید وی نیز قرار گرفته است، بیان کنیم . سبزواری علاوه بر این که اجتناب از عوامل زوال را لازم می داند، برخی راه کارهای عملی را نیز ارائه داده است که به اهم آن ها اشاره می کنیم.

1. ضرورت وجود نیروی نظامی قوی: از آن جا که آرمیدگی و ثبات، طبیعی و مزاج این جهان نیست و بنای عالم بر تغییر و انقلاب است، شرط عقل نیست که اگر وقتی چند جهان ساکن باشد و از هیچ طرفی شورش و فتنه ای نباشد، ملک غافل گردد و در تنظیم امور سپاه و اعداد آن جهت وقت نیاز نکوشد... چه این خیال، وهمی است ضعیف و موافق قانون حکمت و عقل نیست.[20]

2. توسعه تجارت در میان بلاد (اعم از داخل و خارج): سبزواری می گوید: «هرگاه سلوک پادشاه و اتباع او با مترددان بر وجه نیکو باشد، تردد مردم از اطراف و جوانب زیاد می شود و مردم بسیار در ملک آن پادشاه متوطن می شوند و باعث زیادتی معموری ملک می گردد ]...] و اخبار بیگانگان و دشمنان معلوم و مفهوم می گردد [...] و پادشاهانی که دشمن اند، دوست می شوند [...] شرط تدبیر تجار آن است که پادشاه نسبت به ایشان طریقۀ معدلت و احسان و نیکوکاری معمول دارد و در اموال و مقرراتی که از ایشان گرفته می شود، نهایت تخفیف به جا آورد و آن چه بدعت و بد باشد، زایل گرداند و چنان کند که حسن سلوک پادشاه و عمّال دیوان و حکام، نسبت به ایشان معروف و مشهور گردد. و در ضمن این، چندین فایده است [...] از جمله دوام نعمت و بقای دولت. البته شرایطی برای تحقق این امر لازم است، از جمله: وفاداری شاه به تعهدات، تأمین امنیت برای تجار بیگانه، هرچند غیر مسلمان باشند و انتصاب نیروهای کاردان و قوی در مناصب اداری و به ویژه در سرحدات و...[21]

3. کاستن پادشاه و هیئت حاکمه از اوقات فراغت و التذاذ؛

4. داشتن سیستم اطلاعاتی قوی و حفاظت از اسرار؛

5. داشتن دیپلماسی قوی؛

6. ضرورت مشورت در امور؛

7. وجود امر به معروف و نهی از منکر؛

8. عدل.[22] پادشاهانی که به صفت عدل آراسته بودند، ایّام دولت ایشان ممتد بود.»[23]

سبزواری نُه فایده برای عدل پادشاه بر شمرده است که یکی از این فواید، عبارت است از معموری و آبادانی مملکت.

 4) نتیجه

در نظر سبزواری عوامل بقای دولت در سه گروه طبقه بندی می شوند:

1. مواردی که باطناً در حفظ دولت و ملک دخالت دارد. این ها عبارت اند از: این که پادشاه در سرّ و باطن رابطۀ خود را با خدای عزوجل درست کرده باشد، به نحوی که خدای عزوجل از او راضی باشد.

2. آن چه به ظاهر در حفظ ملک و دولت دخیل است ، عبارت اند از:

الف ـ محافظت رعیّت؛

ب ـ محافظت خزانه؛

ج ـ محافظت لشکر؛

د ـ نصب مردم کاردان صاحب کفایت در مناصب اداری، نظامی و... .

3. آن چه در ظاهر و باطن، هر دو، در حفظ دولت و ملک دخالت دارد و آن عبارت است از:

الف ـ عدل و احسان کردن؛

ب ـ دست تعدی ظالمان و ستمکاران را کوتاه کردن.[24]

 ب) آسیب شناسی نظام سیاسی پهلوی از نگاه امام خمینی

1) مقدمه

در تاریخ اندیشۀ سیاسی اسلامی، در یک طبقه بندی که منشأ طبقه بندی اندیشه ها، اهداف مورد نظر آن ها باشد سه نوع اندیشۀ سیاسی دیده می شود:

الف ـ اندیشه های سیاسی تغلّبی؛

ب ـ اندیشه های سیاسی اصلاحی؛

ج ـ اندیشه های سیاسی انقلابی.

 اندیشه های سیاسی تغلبی: درصددِ حفظ وضع موجود بوده اند. محور اساسی این نظریه ها جملۀ مشهور «الحقّ لمن غلب» است . طبیعتاً در این اندیشه ها هیچ گونه توجهی به آسیب شناسی نظام سیاسی صورت نمی گیرد ؛ چرا که اندیشمند، نظام سیاسی را حتی در بدترین شکل خود، می پذیرد. از این نوع اندیشمندان، که عموماً و عمدتاً استبداد و سلطنت را نهادینه کرده اند، در عالم اسلامی و  جهان غیر اسلام، کم نداشته ایم. برای نمونه، عاِلم بزرگ اهل سنت فضل الله بن روز بهان خنجی، در کتاب مشهور خود به نام «سلوک الملوک»، آن جا که انواع حکومت های مشروع را بر می شمارد، یک نوع از این حکومت ها را حکومتی می داند که از طریق استیلا، قهر ، شوکت و غلبه پایدار باشد:

«و طُرُق انعقاد امامت چهار است: اول، اجماع مسلمانان بر امامت او و بیعت اهل حل و عقد از علما و قضاوت و رؤسا [... ]طریق دوم، استخلاف امام سابق کسی را که شرایط امام در او جمع شده باشد [...] سوم از طرق انعقاد امامت شوری است [...]، طریق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهی و امامت، استیلا و شوکت است. علما گفته اند که: چون امام وفات کند و شخصی متصدی امامت گردد، بی بیعتی و بی آن که کسی او را خلیفه ساخته باشد و مردمان را قهر کند به شوکت و لشکر، [بخوانید زور] امامت او منعقد می گردد، خواه قریشی باشد و خواه نه، و خواه عرب باشد یا عجم یا ترک و خواه مستجمع شرایط باشد و خواه فاسق و جاهل و اگر چه آن مستولی بدین فعل عاصی می گردد. و چون به واسطۀ سطوت و استیلا جای امام گرفته، او را سلطان گویند و امام و خلیفه بر او اطلاق توان کرد.»[25]

از نظر نویسندۀ سلوک الملوک بر حاکم «خواه فاسق و جاهل»، خواه «مستجمع شرایط»، خواه «عاصی» و... می توان «امام» و «خلیفه» اطلاق کرد، زیرا همین که «شوکت و لشکر» دارد، باعث قدرت و مقبولیت اوست و روشن است که اگر متفکری چنین نظریه ای را بپذیرد ، هیچ گاه به آسیب شناسی رو نمی آورد ، چون اساساً قائل به آسیب نیست، تا بخواهد او را بشناسد یا بشناساند . البته حکومت های استبدادی و تغلّبی نیز چیزی جز تعریف و تمجید نمی خواهند.

 اندیشه های سیاسی اصلاحی: اندیشه هایی هستند که با توجه به شرایط زمان و مکان و نیز امکانات و سایر شرایط و مقتضیات، که در کل از آن ها به «واقعیت های موجود» تعبیر می کنیم، ضمن این که از اصول و ارزش های اساسی خویش عقب نشینی نمی کنند، در پوشش تقیه گونه، پیشنهادهایی به منظور اصلاح و بهبود نسبی امور ارائه می دهند و اگر شرایط مساعدتر شد، سعی می کنند بر پیشنهادهای خود، برای بهبود اوضاع، بیفزایند.

در میان عالمان شیعی ، اندیشۀ سیاسی کسانی، چون شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلّی، محقق کرکی، محقق سبزواری، مرحوم نراقی و علامه نائینی، اندیشه های سیاسی اصلاحی است. لذا آسیب شناسی هایی که متفکران انجام می دادند، در حدی بود که شرایط زمان آن ها اقتضا می کرد. در این نظریه ها تقاضاهایی مبنی بر اجرای احکام اسلامی، در کنار نوعی بیان، که مبیّن کنار آمدن با سلطنت، و نه مشروعیت بخشیدن به آن است، وجود دارد. شبیه آن چه آیة الله نائینی دربارۀ سلطنت مشروطه، به کمک اصولی، چون عمل به «قدر مقدور» و «دفع افسد به فاسد» ارائه کرد. روشن است که اصول دیگری، چون اصل ضرورت حکومت، اصل تقدیم اهم بر مهم، اصل عدالت اجتماعی، اصل تکلیف، اصل رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، اصل رعایت احکام ثابت شرعی، اصل نفی سبیل و اصل اجتهاد نیز در این اندیشه ها موثر بوده است، به ویژه اصل «اجتهاد» که در واقع، اساس و حاکم و جهت دهندۀ تمامی اصول مذکور است .

اندیشۀ سیاسی حضرت امام خمینی و به تبع آن آسیب شناسی وی از نظام سیاسیِ پهلوی، در یک مقطع از تاریخ اندیشه ایشان، اصلاحی است. بیانات زیر که از کتاب کشف الاسرار نقل می کنیم، در همین گفتمان (اندیشه های اصلاحی) قابل تحلیل و توضیح است، ضمن این که مؤیّد تحلیل ما از اندیشه سیاسی علمای شیعه نیز می باشد:

«ما ذکر کردیم که هیچ فقیهی تاکنون نگفته و در کتابی هم ننوشته که ما شاه هستیم یا سلطنت، حقِّ ما است. آری، همان طور که ما بیان کردیم، اگر سلطنتی و حکومتی تشکیل شود، هر خردمندی تصدیق می کند که خوب است و مطابق مصالح کشور و مردم است. البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود، بهترین تشکیلات است، لکن اکنون که آن را از آن ها نمی پذیرند، این ها هم با این نیمه تشکیلات هیچ گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند به هم بزنند و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادند وگرنه، با اصل اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده [است]، بلکه بسیاری از علمای بزرگ عالی مقام، در تشکیلات مملکتی با سلاطین همراهی ها کردند، مانند خواجه نصیرالدین و علامه حلی و محقق ثانی و شیخ بهائی و محقق داماد و مجلسی و امثال آن ها. [... ]مجتهدین همیشه خیر و صلاح کشور را بیش از همه می خواهند.»[26]

نکته اساسی در تفکر و اندیشۀ سیاسی «مجتهدین» که در بخش پایانی مطالب مذکور آمد، آن است که «مجتهدین همیشه خیر و صلاح کشور را بیش از همه می خواهند.» و طبیعی است که باید پیشنهاداتشان در همین فضا فهمیده شود و روشن است که تفاسیر دیگر، تفسیر «بما لایرضی صاحبه» خواهد بود.

مشابه تفسیری که حضرت امام (ره) درباره رفتار سیاسی علما و مجتهدین دارد، دربارۀ رفتار و عمل سیاسی ائمه (ع) نیز دارند. از نظر حضرت امام (ره) همکاری ائمه (ع) با حاکمان جور، غیر مشروع و غاصب به منظور خیر و صلاح مسلمین بوده است و این بدین معنا نیست که کسانی گمان کنند که آن ها حکومت های جور را تأیید کرده اند و بنابراین ما نباید، در هیچ زمانی، برای برپایی حکومت حق قیام کنیم. در این باره مطالب زیر قابل توجه است:

« اکنون اگر کسی تکذیب کند از وضع یک حکومتی که این حکومت ها، جائرانه است و کسی هم تا زمان دولت حق نمی تواند آن ها را اصلاح کند، چه ربط دارد به این که حکومت عادلانه نباید تشکیل داد؟ بلکه اگر کسی جزئی اطلاع از اخبار ما داشته باشد، می بیند که همیشه امامان شیعه با آن که حکومت های زمان خود را حکومت ظالمانه می دانستند و با آن ها آن طورها که می دانید سلوک می کردند، در راهنمایی برای حفظ کشور اسلامی و در کمک های فکری و عملی کوتاهی نمی کردند و در جنگ های اسلامی در زمان خلیفه جور، باز شیعیان علی (ع) پیش قدم بودند. جنگ های مهم و فتح های شایانی که نصیب لشگر اسلام شده، مطلعین می گویند و تاریخ نشان می دهد که یا به دست شیعیان علی یا به کمک های شایان تقدیر آن ها بوده. شما همه می دانید که سلطنت بنی امیه در اسلام، بدترین و ظالمانه ترین سلطنت ها بوده و دشمنی و رفتارشان را با آل پیغمبر (ص) و فرزندان علی بن ابی طالب (ع) همه می دانند و در میان همه بنی هاشم بدسلوکی و ظلمشان به علی بن الحسین زین العابدین (ع) بیش تر و بالاتر بود. به همین سلطنت وحشیانه جائرانه، ببینید علی بن الحسین (ع) چه قدر اظهار علاقه می کند. در کتاب صحیفۀ سجادیه می گوید: اللهم صلّ علی محمّد و آله و حصن ثغور المسلمین بعزّتک و أیّد حماتها بقوّتک و اسبق عطایا هم من جدتک [... ]تا آخر این دعا که قریب هشت صفحه است.»[27]

نکته مهم، در رفتار سیاسی ائمه (ع) و «مجتهدین»، از نظر امام خمینی (ره)، حفظ کشور اسلامی است که در مطالب یاد شده بر آن تأکید شده است. با این وصف حضرت امام تنها به گفتمان اصلاح نمی پردازد، بلکه با همۀ توضیحاتی که در بارۀ همکاری ائمه (ع) و علما با سلاطین جائر دارد، دست از این همکاری مصلحت اندیشانه می کشد و «حفظ کشور اسلامی» را در گروِحرکتی جدید، که عبارت از «انقلاب»، «نفی رژیم سلطنتی» و «تأسیس حکومت اسلامی» است، می داند. از همین رو است که در این مقاله تأکید اساسی بر روی اندیشۀ انقلابی امام و آسیب شناسی انقلابی وی است. در واقع، تحول مهم در تاریخ اندیشه سیاسی شیعه که امام خمینی (ره) بانی و عامل آن در دورۀ معاصر بود، همین انتقال از «تفکر اصلاحی» به «تفکر انقلابی» است. در ادامه به توضیح «اندیشۀ انقلابی» می پردازم.

 اندیشه های سیاسی انقلابی: این نوع اندیشه ها درصدد تغییر صددرصد اوضاع هستند. مبانی این اندیشه صددرصد برخاسته از دین و هدف آن، انجام تکلیف الهی به منظور «حفظ کشور اسلامی» است (البته این ویژگی اندیشه های سیاسی انقلابی شیعی و اسلامی است.) این گونه از اندیشه ها، هم در دوران معاصر و هم در صدر اسلام دیده می شوند. اندیشۀ سیاسی اسلام را اولین بار حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(ص) ارائه کرد. آن حضرت توانست با تکیه بر تعالیم اسلامی، جامعه جاهلی را تبدیل به جامعه اسلامی کند، نابسامانی های مادی و معنوی را در مدتی کم از بین ببرد و فضائل و برکات مادی و معنوی را به ارمغان آورد. حضرت علی (ع) در توصیف این وضعیت می فرمایند:

«انّ الله بعث محمّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم نذیراً للعالمین و امینا علی التنزیل و انتم معشر العرب علی شرِّ دین و فی شرِّ دار، منیخون بین حجارةٍ خُشنٍ وَ حیّاتٍ صُمٍّ، تشربونَ الکدر و تأکلون الجشب و تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم، الاصنام فیکم منصوبه والاثام بکم معصوبة.»[28] خداوند متعال محمد (ص) را تبلیغ کننده بر عالمیان و امة ن برای فرستادن قرآن و رسالت مبعوث کرد و در آن حال شما، گروه عرب، دارای بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگی می کردید. در میان سنگ های سخت و مارهای کر زندگی می کردید ، آب های تیره می آشامیدید و غذای خشن می خوردید و خون یک دیگر را می ریختید و از خویشاوندان خود قطع رابطه می کردید، بت ها در میان شما (برای پرستش) نصب شده [بود] و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود.

اندیشۀ سیاسی امام، از اندیشه های مهم انقلابی ـ اسلامی است که در دورۀ معاصر ارائه و عملی شد . اندیشۀ سیاسی ایشان تحولی آرام از «اندیشه های اصلاحی» به «اندیشه های انقلابی» را سپری کرده است، اما این همان چیزی است که نقطۀ قوت اندیشۀ سیاسی امام است و به کمک شناخت دقیق اوضاع شرایط و امکانات و با استعانت از اصل پویای تفکر شیعی؛ یعنی «اجتهاد» صورت گرفته است. امام به طور عمیقی از اندیشه های اصلاحی باخبر بود، اما آن ها را برای وضعیت معاصر مناسب ندید. این بود که با شناخت آسیب ها، آفت ها و بیماری های موجود در جامعه، سیاست ایران، جهان اسلام و حتی نظام بین الملل، به ارائه راه حل ها، درمان و آفت زدایی از این مجموعه پرداخت و موفق شد با تشکیل جمهوری اسلامی راه را برای آفت زدایی از مجموعه کشورهای اسلامی و نظام بین الملل باز کند.

امام خمینی (ره) در اکثر نوشته ها و سخنرانی های خویش، آسیب شناسی نظام های سیاسی گذشته و حال دنیا، به ویژه جهان اسلام را مد نظر قرار داده اند. آسیب شناسی نظام سیاسی خلافت، اعم از خلفای نخستین ، بنی امیه، بنی عباس و عثمانی ها ، آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنت، به ویژه سلطنت صفویه، قاجاریه و پهلوی ها، آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی ایران و آسیب شناسی نظام های سیاسی حاکم بر دنیای امروز، به ویژه آسیب شناسی نظام روابط بین الملل و اصول حاکم بر آن، از مباحثی است که باید در جای خود، پژوهش گران صاحب صلاحیت، آن ها را بررسی کنند. در این نوشته تنها به اندکی از این مباحث خواهیم پرداخت. آسیب شناسی نظام سیاسی سلطنتی پهلوی محور مباحث این مقاله و بر اساس همان روش قبلی ـ بحث محقق سبزواری ـ خواهدبود . بر این اساس، آسیب های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، دینی، اداری و نظامی مورد تأمل و توجه قرار می گیرند.

 2) اسباب زوال و اختلال مملکت

الف ـ اقتصادی:

مهم ترین نکته های مطرح شده در این بخش عبارت اند از:

1) تحمیل نظام ظالمانه اقتصادی بر مردم به وسیله رژیم پهلوی؛ 

2)  جلوگیری از صنعتی شدن صحیح؛

3) نابودی زراعت و دامداری و تخریب اقتصادی؛

4) تبدیل کشور به بازار کالاهای غرب؛

5) غارت منابع و اموال کشور؛

6) عقب مانده نگهداشتن کشور و ملت.

به بخش هایی از فرمایشات امام توجه می کنیم:

«تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنان چه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را نمی توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند، نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند.»[29]

«اصلاً برنامه این بوده است که خرابی بکنند. کشاورزی را با اسم اصلاحات ارضی به کلی از بین ببرند و بازار درست کنند برای آمریکایی.»[30]

 ب ـ سیاسی و اجتماعی:

از نقاط مهم ضعف های سیاسی و اجتماعی، که رژیم پهلوی واجد آن ها بود، موارد زیر مورد تأکید و تصریح امام قرار گرفته است:

1) وابسته بودن رژیم پهلوی به قدرت های بیگانه، به ویژه امریکا؛

2) استبدادی بودن رژیم پهلوی؛

3) سلطنتی بودن رژیم پهلوی؛

4) ضد دینی بودن رژیم پهلوی؛

5) ضد مردمی بودن رژیم پهلوی.

«اساس این نهضت [اسلامی] از دو جا سرچشمه گرفت: یکی، از شدت فشار خارجی و داخلی و چپاول گری های خارجی و داخلی، و اختناق های فوق العاده که در ظرف پنجاه و چند سال ایران، ملت ایران یک روز خوش ندید [...] و یکی دیگر، آرزوی ما برای یک حکومت اسلامی و یک حکومت عدل که یک رژیمی در مقابل رژیم های طاغوتی باشد و ما مسائل اسلامی را مثل صدر اسلام در ایران پیاده کنیم.»[31]

 ج ـ دینی، اخلاقی و فرهنگی:

به این بخش از آفت ها ، بیش از همه آفت ها و آسیب های دیگر، در فرمایشات حضرت امام (ره) تأکید شده است. اهم نکات طرح شده در این باره عبارت اند از:

1) تبلیغ جدایی دین از سیاست؛

2) تبلیغ ضد اسلام؛

3) دعوت به غیر اسلام و ارائه مکاتب پوشالی و فریبا؛

4) از خود باختگی و نا امیدی؛

5) سلب معنویات از جامعه؛

6) تباهی نسل جوان؛

7)  ترویج فساد از طریق رسانه ها؛

8) گسترش مراکز فساد؛

9)  تخریب قوه تفکر؛

10) کشف حجاب؛

11)ایجاد سلطه فرهنگی و تقویت باور به برتری غرب؛

12) ایجاد بدبینی بین روحانی و دانشگاهی.

به بخشی از سخنان امام در این باره توجه می کنیم:

«الان این مظاهر تمدنی که در جاهای دیگر، در ممالک پیشرفته از آن ها استفاده های صحیح می شود، وقتی که آمده است در مملکت ما یا مملکت های شبیه به مملکت ما، استفاده هایی که از این ها می شود، استفاده های فاسد می شود. مثلاً سینما، ممکن است که کسی در سینما نمایش هایی که می دهد نمایش های اخلاقی باشد، نمایش های آموزنده باشد که آن را هیچ کس منع نکرده و اما سینمایی که برای فساد اخلاق جوان های ما است و اگر چند روز جوان های ما در این سینماهایی که در این عصر متعارف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت یک جوان برود در آن جا، فاسد بیرون می آید، دیگر به درد نمی خورد و این ها می خواهند همین بشود [...]تمام برنامه هایی که این ها درست کرده اند، برنامه های فرهنگی، برنامه های هنری، هرچه درست کرده اند استعماری است، می خواهند این ها جوان های ما را یک جوان هایی بار بیاورند که به درد آن ها بخورند، [... ]آنقدری که مراکز فساد در تهران هست، الان بیش تر از کتاب خانه است، بیش تر از مراکزی است که برای تعلیم و تربیت است.»[32]

«خرابی های اخلاقی که در طول سلطنت این پدر و پسر [رضاخان و پسرش محمدرضا] در ایران تحقیق پیدا کرد و آن فسادهایی که در این مملکت پیدا شد، و به آن دامن زدند به عنوان ترقی، به عنوان تعالی، به عنوان تمدن بزرگ، این ها طولانی است تا این که ترمیم بشود. آن که از همه چیز به کشور ما صدمه اش بیش تر بود، این بود که نیروی انسانی ما را خراب کردند و نگذاشتند رشد بکند»[33]

«در آن زمان به اسم این که می خواهیم نیمی از جمعیت ایران را فعال کنیم، آن شقی جنایت کار دست به یک جنایت زد وآن کشف حجات بود و به جای این که نیمی از جمعیت ایران را فعال کند، آن نیم دیگری هم که نیمۀ مردان بود، به طور بسیار زیادی از فعالیت انداختند.»[34]

تلاش برای حذف اسلام و اسلام شناسان از سرراه استعمار، رواج قوانین دولت های خارجی در بین مسلمین و نقض قوانین اسلام، هتک قرآن و... از دیگر اقدام های ضد دینی رژیم پهلوی است که مورد توجه حضرت امام (ره) قرار گرفته است که برای اختصار، از ذکر آن ها خودداری می کنیم.

 د ـ نظامی:

اهمّ خطاها و اشکال های رژیم پهلوی از نظر نظامی، که مد نظر حضرت امام (ره) قرار گرفته است، عبارت اند از:

1) تبدیل کشور ایران به پایگاه نظامی برای غرب؛ 2) خرید اسلحه از غرب ، بدون رعایت مصالح ملی .

به بخشی از مستندات این بخش اشاره می کنیم:

«ایران یکی از مراکزی است که آن ها می خواهند اسلحه داشته باشند [... ]پایگاه درست می کنند در ایران، برای این که اگر جنگی پیش آمد، داشته باشند این پایگاه را.»[35]

«نفت ما را می برند، اسلحه برای خودشان می آورند این جا، می آورند ایران، پایگاه درست می کنند.»[36]

«من نمی دانم مقصود از خریدن این همه اسلحه برای بیرون راندن اربابان و استعمارگرانی است که خود رژیم دست نشاندۀ آن ها بود [...] یا در حقیقت در راه اجرای نقشه های غارت گرانۀ آمریکا است که براثر ضعف بودجه اقتصادی و تغییر سیاست مبنی برنابودی ملل به وسیله نیرو و ثروت خود آنان، می خواهد پایگاه خود را در ایران مستحکم تر کرده...»[37]

 3) اسباب دوام و ثبات مملکت

پیشنهادهای سبزواری، «اصلاحی» بود. اما پیشنهادهای حضرت امام (ره) «انقلابی» است. این هم ناشی از تفاوتی است که بین نظام سیاسی صفوی و نظام سیاسی پهلوی وجود دارد. مهم ترین تفاوت ها در دو مورد خلاصه می شود:

الف ـ نظام سیاسی صفوی ادعای دین مداری دارد، برخلاف نظامی سیاسی پهلوی که ضد دین است . بنابراین، در حالی که حاکمان صفوی با تظاهر به دین داری و حمایت از تشیع پایه های مشروعیت خود را هر روز تقویت می کردند، رژیم پهلوی با اقدام ها و اَعمال ضد دینی، که بسیاری از آن ها نیز علنی و آشکار انجام می شد، نظیر کشف حجاب، تغییر تاریخ هجری به پادشاهی، بر قراری رابطه با اسرائیل، وابسته کردن مملکت به آمریکا، دادن پست های کلید به افراد بهایی و... هر روز از مشروعیت خویش می کاست. تبعید حضرت امام (ره) به ترکیه در 13 ابان 1343اوج این مخالفت با دین بود.

ب ـ  حکومت صفویان باهمۀ نقاط ضعفی که داشت وابسته به بیگانگان نبود، بلکه حکومتی متکی به نیروهای بومی و فرهنگ بومی بود. اما سلسله پهلوی از آغاز به وسیلۀ بیگانگان و با همراهی آنان روی کار آمد، بیگانگان رضاخان را برکنار کردند و به جای او متفقین به ویژه انگلستان محمدرضا را بر سرکار آوردند . در کودتای 28 مرداد 1332 با همکاری سازمان های جاسوسی آمریکا و انگلیس، محمدرضا پهلوی، مجدداً بر اریکۀ قدرت نشست، و در سال 1340 به بعد مجری منویات امریکا در ایران بود. این عامل تفاوت مهم دیگر بین دو سلسله بود. با توجه به این که این ویژگی سلسله پهلوی با این اصل قرآنی که «لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلاً» منافات داشت، هیچ کس نمی توانست آن ها را بپذیرد. لذا پیشنهادهای اصلاحی قابل طرح نبود، گرچه که حضرت امام (ره) در آغاز پیشنهادهای اصلاحی ، مثل مخالفت با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و مخالفت با کاپیتولاسیون داشت، اما وقتی دید که این پیشنهادها راه به جایی نمی برد، دست به اقدام های انقلابی و از بین برنده زد.

مهم ترین پیشنهاد حضرت امام (ره) تشکیل «حکومت اسلامی» به جای نظام سلطنتی بود . حکومت اسلامی حکومتی است که آسیب ها و آفت های پیش گفته را ندارد.

حضرت امام (ره) خود به تفاوت نظام سیاسی پهلوی با نظام های سلطنتی پیشین و تقاضای حکومت اسلامی توجه داده اند، کرده اند، آن جا که می فرمایند:

«فریاد ما که می گوییم، ما حکومت اسلامی می خواهیم و مرگ بر این سلطنت کثافت کاری، برای این است که ما می بینیم که (خودمان می دانیم و هم یک وقت تاریخ می خوانیم) سلاطین سابق هرچه بودند، جبار بودند، لکن خیانت در آن ها کم بوده، جبار بودند، تبه کار بودند، تعدی می کردند به مردم، اما مملکت شان را به یک مملکت دیگری، منافع مملکت شان را به مملکت دیگری نمی دانند. من ندیدم که یکی از سلاطین سابق مملکت اش را فروخته باشد به یک کسی، منافع مملکت اش را تقدیم دیگری کرده باشد، این اخیراً شده و خصوصاً در زمان این آقا، در زمان این سلطان مفسد این مسائل پیدا شده است که هر چیزی که ما داریم این ها از بین برده اند. زندگی خودشان این زندگی است، زندگی شما این است که می بینید...»[38]

«ما می خواهیم حساب صدر اسلام را بکنیم که متن اسلام است، خود اسلام و متن اسلام است. ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام، یک رژیم دموکراسی بوده است؟ یا یک رژیم قلدری و استبدادی بوده؟»[39]

آرمان های امام خمینی[40] به اختصار عبارت اند از:

1) تشکیل حکومت اسلامی با عنوان «جمهوری اسلامی»؛

2) قطع وابستگی به اجانب؛

3) حمایت از مسلمانان و مستضعفان جهان؛

4)  کسب استقلال اقتصادی، فرهنگی و سیاسی؛

5) حاکمیت دین و ارزش های دینی در جامعه؛

6) داشتن نیروی نظامی قوی و مستقل، متناسب با مصالح و منافع ملی و جهان اسلام و خطرهایی که ما را تهدید می کند؛

7) گماردن افراد شایسته به مناصب کلیدی و غیر کلیدی؛

8)  ساختن انسان مد نظر اسلام؛

9)  برقراری آزادی .

 4) نتیجه

حضرت امام در یک جمع بندی و نگاه مختصر، «قیام لله» را یگانه راه اصلاح جهان و «قیام برای منافع شخصی» را علت العلل بدبختی و تیره روزی آدمیان، به ویژه مسلمانان و جهان اسلام ذکر کرده است. این مطلب در اولین سند مبارزاتی ایشان آمده است و نشان دهندۀ بینش وسیع و عمیق ایشان و نیز الهی بودن او است. این مطلب، اولین مطلبی است که صحیفۀ نور با آن آغاز می شود.تاریخ نگارش این سند در کتاب خانۀ وزیری یزد به «جمادی الاول سال 1363 ه ق» باز می گردد. به بخش هایی از این نوشته توجه فرمایید:

«قال الله تعالی: قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادا. خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هایی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده، این کلمه، تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خدااست که ابراهیم خلیل الرحمان را به منزل خلّت رسانده [...]

قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن ها را به باد فنا داد [... ]قیام برای خدااست که خاتم النبیین (ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت [... ]خود خواهی و ترک قیام برای خدا، ما را به این روزگار سیاه رسانده ، و همۀ جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرد، [...] قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی سواد [یعنی رضاخان] را بر یک گروه چند میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آن ها را دست خوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابان گرد را [اشاره به محمد رضای 22 ساله و رفقایش] در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده.»[41]

همان گونه که ملاحظه می کنید علت العلل مشکلات، از نظر امام، به خود مردم بازمی گردد. در واقع، ریشۀ مشکلات داخلی است. اگر استعمار بر ما مسلط می شود و شاه مستبد ضد دین بر ایران مسلط شده، همه و همه برمی گردد به این که قیام ها برای خدا نیست . قیام صورت می گیرد، اما چون برای خدا نیست، شکست می خورد. امیدوارم در فرصت دیگری بتوانم بحث این مقاله را با تفصیل در خور آن بیان کنم.

 خاتمه: مقایسه و نتیجه گیری

با تأمل در آن چه گذشت، به این نتیجه می رسیم که هر دو متفکر مورد بحث در این پژوهش، دغدغۀ ساماندهی و اصلاح وضعیت دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی عصر خویش را داشته اند. در واقع، تفکر سیاسی هر دو متفکر، پاسخی به مسائل و مشکلات، معضلات و نیازهای عصرشان بوده است و تفاوت شرایط سبب شده است تا دو نوع پاسخ ارائه شود.

حکومت صفویه حکومتی مستقل و متکی به نیروی بومی و داخلی بوده است و از طرف دیگر مدعی دین داری، حمایت از دین و پیروی از علمای دینی بوده است. همین مسئله سبب شده تا تفکر سیاسی سبزواری متوجه اصلاح وضعیت سلطنت و رفتار شخص شاه باشد. می دانیم که تفکر سیاسی، به ویژه درگذشته، به دنبال پاسخ گویی به این سؤال بوده است که چه کسی حکومت کند؟ ویژگی های شخص حاکم چه باید باشد؟ البته، سبزواری هیچ گاه به سلطنت پادشاه صفوی مشروعیت نداده است، بلکه همانطور که در جای خود تبیین شده است[42] از موضع یک حکیم مجتهد به شاه صفوی دستور  می دهد که اصلاح های مورد نظر او را انجام دهد، چرا که ایشان معتقد است که «خلیفه و مقتدا و امام و متّبع باید که اعلم باشد .» و «بر همه کس واجب است که از مجتهد زنده تقلید نماید». بنابراین، وی خود را «اعلم» و همان «مجتهد زنده»ای می داند که شاه عباس دوم باید به پیروی و تقلید از او امور مملکت را اداره کند، بعدها همین تفکر در دورۀ قاجاریه در اندیشۀ سیاسی آیة الله نائینی به نحو دفع افسد به فاسد تجلی دیگری یافت که شایسته است در جای خود مورد تأمل قرار گیرد.[43]

حکومت پهلوی، حکومتی وابسته به انگلیس و امریکا و مخالف اکثر نیروهای بومی و داخلی (مردم مسلمان) بود. از طرف دیگر، همان وابستگی سبب شده بود تا این سلسله اقدام های ضد دینی انجام دهد، از جمله: کشف حجاب، تبعید و زندانی کردن رهبران دینی مردم و تغییر تاریخ هجری به سلطنتی. همۀ این ویژگی ها سبب شد تا حضرت امام (ره) وارد گفتمان انقلاب شده و طرح تغییر رژیم ایران را مطرح کنند:

شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به همین مسائل اشاره داشت. «استقلال» به معنای نفی وابستگی به بیگانگان، «آزادی» به معنای نفی استبداد و دیکتاتوری و رژیم سلطنتی و «جمهوری اسلامی» بیان گر نوع نظامی بود که آرمان های ملت ایران را در خود داشت.

آن چه گفته شد به نوعی مورد تأیید نظریۀ نظام جهانی والرستین است که باید در جای دیگر مورد تأمل مستقل قرار گیرد. به نظر والرستین، ایران در عصر صفویه در ردیف کشورهای مستقل و مرکز در سطح جهانی قرار داشت و از عصر قاجاریه به این طرف به سمت حاشیه در حرکت بود، تا این که در عصر پهلوی ها به طور کامل در ردیف کشورهای حاشیه و وابسته به کشورهای مرکز و نیمه حاشیه ای قرار گرفت و محمد رضا سعی می کرد ایران را وارد عرصه نیمه حاشیه ای کند که موفق نشد.[44]

 

کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی / فلسفه سیاسی(2)، ج 3، ص 235.

 

پی نوشت ها:

[1] )) وی از علمای معروف دورۀ صفویه است، کفایة الاحکام، ذخیرة المعاد فی شرح الارشاد و روضة الانوار عباسی از آثار مهم او است .

[2] )) برای اطلاع بیش تر، ر.ک: نجف لک زایی، اندیشه سیاسی محقق سبزواری (عنوان پایان نامۀ کارشناسی ارشد)، مؤسسه آموزش عالی باقر العلوم قم، 1377، ص11ـ49 .

[3] )) برای اطلاع بیش تر، ر . ک: علی ذوعلم، مجموعه مقالات پژوهشی دربارۀ انقلاب اسلامی، با عنوان «جرعه جاری» مقاله آسیب شناسی انقلاب اسلامی از سیدصادق حقیقت و استاد مرتضی مطهری، نهضت های صد ساله اخیر.

[4] )) محمدباقر سبزواری مشهور به محقق سبزواری، روضة الانوار عباسی، مقدمه، فصل دوّم.

[5] )) همان.

[6] )) همان.

[7] )) همان.

[8] )) همان.

[9] )) همان.

[10] )) همان.

[11] )) همان.

[12] )) همان.

[13] )) همان.

[14] )) همان.

[15] )) همان.

[16] )) همان.

[17] )) همان.

[18] )) همان.

[19] )) همان.

[20] )) همان، قسم اول، باب پنجم، فصل اول.

[21] )) همان، قسم دوم، باب سوم، فصل چهارم.

[22] )) همان، قسم اول، باب پنجم، فصل اول.

[23] )) همان.

[24] )) همان.

[25] )) فضل الله  بن روزبهان خنجی اصفهانی، سلوک الملوک، به تصحیح و مقدمۀ محمدعلی موحد، خوارزمی، 1362، ص 79 ـ 82 .

[26] )) امام خمینی، کشف الاسرار، ص 186 ـ 187 .

[27] )) همان، ص 225 ـ 226 .

[28] )) سیدرضی، نهج البلاغة، ترجمه و تفسیر علامه محمدتقی جعفری، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359) ج5، ص 129 ـ 130، به نقل از: دکتر صادق آئینه وند، تاریخ سیاسی اسلام، (تهران، رجاء، 1362) ص30 . 

[29] )) آیین انقلاب اسلامی (گزیده ای از اندیشه و آراء امام خمینی(س))، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ اوّل، 1373، ص 159 و 160 .

[30] )) همان، ص 160 .

[31] )) همان .

[32] )) همان، ص 156 و  ر . ک: غلامرضا اورعی، اندیشه امام خمینی دربارۀ تغییر جامعه، مشهد، 1373 .

[33] )) آیین انقلاب اسلامی، همان، ص 158 و 159 .

[34] )) همان، ص 159 .

[35] )) امام خمینی، ر.ک: صحیفه امام، ج4، ص81-84 .

[36] )) همان.

[37] )) همان، ج 2، ص 485-483 .

[38] )) آیین انقلاب اسلامی، ص 359 و 360 .

[39] )) همان، ص 360 .

[40] )) برای مطالعه بیش تر ر . ک: فرمایشات حضرت امام(ره) در منابع زیر: 1) آیین انقلاب اسلامی؛ 2) اندیشه امام خمینی دربارۀ تغییر جامعه؛ 3) نجف لک زایی و منصور میراحمدی، زمینه های انقلاب اسلامی ایران؛ 4) منطق تحول در اندیشه و عمل سیاسی امام خمینی(ره)، اثر نگارنده، مجموعه مقالاتی پژوهشی دربارۀ انقلاب اسلامی با عنوان «جرعۀ جاری» به اهتمام: علی ذو علم، پژوهش گاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377 .

[41] )) امام خمینی، ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص 22-21.

[43] ))41 و 42. ر. ک: اثر نگارنده با عنوان اندیشه سیاسی محقق سبزواری، «بحث ساختار نظام سیاسی از نظر محقق سبزواری».

[44] )) 43 . ر. ک: جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی)، ترجمه احمد تدین، (موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377) ص 36 ـ 21.

. انتهای پیام /*