«زن و عرفان» حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله  علیها ـ مظهر انسان کامل

 

 دکتر منظر سلطانی

 «یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخۀ انسانیت، تمام حقیقت زن،...»

     «انسان موجود متحرک است از مرتبۀ طبیعت تا مرتبۀ غیب، تا فنا بر الوهیت؛ برای صدیقۀ طاهره این مسائل، این معانی حاصل است، از مرتبۀ طبیعت شروع کرده است، حرکت کرده است، حرکت معنوی، با قدرت الهی، با دست غیبی، با تربیت رسول الله (ص) مراحل را طی کرده است تا رسیده است به مرتبه ای که دست همه از او کوتاه است.»

     این سخنان در توصیف کسی است که کفار قریش، عظمت مقام او را درک نمی کردند و پدر گرانقدرش را ابتر می نامیدند؛ حال آنکه او خیر کثیر بود و از قدم مبارکش برکت و میمنت بر اهل زمین جاری شد، آری او فاطمه(س) است که چنین موصوف حضرت امام گشته است؛ امام خمینی(ره) به طور مکرر در بیانات ارزشمند خویش آن دُردانه هستی را مظهر انسان کامل نامیده اند، راستی انسان کامل چیست؟ کیست؟

     قیصری می گوید: انسان کامل جمیع مراتب الهی و کونی از عقول و نفوس کلی و جزئی و مراتب طبیعت تا آخر تنزلات وجود است.[1] وی همین ویژگیها را دلیل خلیفة الله  بودن انسان می داند.[2]

    شاه نعمت الله  ولی معتقد است که انسان، اسم مردمک چشم است؛ و دلیل این تسمیه را همه بین بودن انسان کامل و خودبین نبودن وی ذکر می کند.[3]

    در ریاض العارفین، انسان مرد کامل معرفی شده، نه صورت انسانیت.[4]

    از دیدگاه حضرت امام (ره)، انسان کامل آینه ای است که خداوند خود را در آن مشاهده می کند؛ همان طور که در حدیث قدسی فرموده است: «خلقت الخلق لکی اعرف».[5]

    ایشان، انسان را تنها وجودی می داند که جامع همۀ مراتب عینی و مثالی و حسی است و تمام عوالم غیب و شهادت و هر چه در آنهاست، در وجود او نهان است.[6] سپس به حکم همین جامعیت، انسان کامل را آیت الله  کبری و خلیفۀ خدا در زمین و کریمترین آیات و بزرگترین حجتهای او معرفی می کند.[7]

    حضرت امام (ره) ضمن اینکه انسان کامل را مظهر جمیع اسما و صفات و مربوب حق ـ تعالی ـ به اسم جامع می داند، معتقد است چون رب بر صراط مستقیم است، انسان کامل نیز که مربوب اوست، بر صراط مستقیم قرار دارد؛ زیرا از نظر ایشان، هر عابدی که از غیر، طلب استعانت نمی کند و در همۀ احوال قائل به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» است، و پس از آن می گوید: «اهدنا الصراط المستقیم»؛ این صراط، همان صراطی است که رب الانسان الکامل بر آن است. سپس ضمن اینکه مشی انسان کامل و حرکت معنوی اش را بر صراط مستقیم ذکر می کند، خود انسان کامل را «صراط مستقیم» می نامد.[8]

 انسان کامل، خلیفۀ خدا

     در مکتب تصوف و عرفان نیز محور اصلی ترین حساسیت «انسان» است و صوفیان و عارفان، هرگز از جنبۀ الهی انسان غفلت نورزیده اند و در زوایای وجود او دست خداوند را می بینند و از این روست که انسان را مظهری از حق می دانند و خلیفۀ او می خوانند.

     خداوند در سورۀ بقره پس از طرح داستان آفرینش آدم، وقتی مورد سؤال ملائکه واقع می شود، می فرماید: «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفةً»:

 

ای لعمرک مرتو را حق عمر خواند                                        پس خلیفه کرد و بر کرسی نشاند

 

«مولوی»

آری حکمت خداوند اقتضا کرد که آدم و ذریه اش را بیافریند تا در زمین ساکن شوند و آنجا را آباد گردانند و خلیفۀ خدا در روی زمین باشند. خلیفۀ خدا در روی زمین، آینه تمام نمای صانع خویش است، خداوند به او استعداد و علم نامحدود داده است تا اسرار خلقت را آشکار سازد «و علّم آدم الاسماء کلّها» بقره / آیه 31.

     پس، فرشتگان با وجود تسبیح و تقدیس و تنزیه حق ـ تعالی ـ جایگاه معینی دارند، در حالی که انسان می تواند فراتر از آنها برود، به قول سعدی:

 

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند                                بنگر که تا چه حد است مکان آدمیّت

 

     با توجه به چنین مرتبۀ بلندی است که امام (ره) حضرت زهرا (س) را انسان کامل و نسخه کامل انسانیت می نامند و چون انسان کامل، خلیفۀ خداست، این نایب و جانشین باید مجلای تجلیّات خدا باشد، به او معرفت داشته باشد و دریابد که او غنی و حمید است و مالک ملک یقین است، و حضرت زهرا (س) کسی است که پادشاهی حق را دریافته است. در روایات است که «من عرف الله  لم یحتمل ذُل الخلق» هر کس به شکوه و جلال حق معرفت یافت، به اذلال خلق ننگریست؛[9] چنین کسی در دستانش دسته ای ریحان از باغ مصفای محبت دیده می شود و در پایش پای پوش دولت، تاج وقار بر سر و جامۀ بندگی بر تن دارد و مقصد و منظور او اسرار ربوبی است.

     عزیزالدین نسفی در مجموعه رسائل خود که به «کتاب الانسان الکامل» مشهور است، پس از نقل حدیث «الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة احوالی»[10] می گوید: هر کس که گفته های پیامبر (ص) را می پذیرد و آنچه انجام می دهد مطابق عملکرد پیامبر است و مشاهدات وی، همان مشاهدات پیامبر است، جزء کاملان است و پیشوای خلایق محسوب می شود.

     سپس با توجه به این توضیحات، اظهار می دارد که انسان کامل کسی است که در شریعت و طریقت و حقیقت تمام باشد؛ به عبارت دیگر، از دیدگاه وی «انسان کامل آن است که او را چهار چیز به کمال باشد: اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف».[11]

    آنگاه به اسامی دیگر انسان کامل اشاره می کند که برخی از آنها عبارتند از: شیخ، پیشوا، هادی، مهدی، دانا، بالغ، کامل، مکمل، امام، جام جهان نما و ...؛ و در نهایت انسان کامل را دل موجودات عالم می داند.

     با در نظر گرفتن این تعریف، حضرت زهرا (س) که مستقیماً از دامن شریعت برخاسته و با تعالیم آن خو گرفته است و اولین پروردۀ معلم شریعت و طریقت و حقیقت است، مصداق انسان کامل است؛ حضرت امام (ره) معتقد است که به حسب روایات، همان طور که رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) از بقیۀ مردم ممتاز بوده و حالات و مقاماتی معنوی داشته اند که هیچ کس را امکان رسیدن به آن نبوده است، این مقامات برای حضرت زهرا (س) هم وجود داشته است.[12]

 حضرت زهرا (س) نفس کلی، موجودی ملکوتی و جبروتی

     آیت الله  حسن زادۀ آملی، انسان کامل را ـ اعم از اینکه مرد یا زن باشد ـ ثمرۀ شجرۀ وجود می داند و در تبیین جایگاه هر یک، انسان کامل مذکر را مظهر عقل کلی و صورت آن، و انسان کامل مؤنث را مظهر نفس کلی و صورت آن ذکر می کند؛ سپس در بیان مصداق آنها، حضرت رسول اکرم (ص) را صورت و مظهر تمام عقل کلی، و حضرت زهرا (س) را صورت و مظهر تام نفس کلی معرفی می کند.[13]

    حضرت امام (ره) در تفسیر عقل اول و نفس کلی که صورت ام الکتاب خوانده شده اند، می فرماید که ام الکتاب مظهر اسم الله  است و صورت این کتاب جامع الهی، مقام الوهیت است؛[14] سپس اسم الله  را اسم احدیت به اعتبار وجهۀ ظهور آن در عالم اسما و صفات ذکر می کند و صورت آن را عین ثابت برای انسان کامل می داند و چون مقام الوهیت مقام ظهور اسم الله  در اعیان کونی و مظاهر خلقی است،[15] حضرت زهرا(س) صورت آن و خلیفۀ خدا و مظهر انسان کامل است.

     از آنجا که صورت اجتماعی ملک و ملکوت و تجلی غیب در لباس شهادت به منزلۀ الفاظ در قرآن مذکور است و اصل این کتاب، اسما و صفات است در حضرت عندیت الوهیت که: «عنده ام الکتاب (رعد / 41)» و انسان کامل که از روی ظاهر مجموعۀ مجموع عوالم است، به حقیقت آینۀ ذات و مجلای حضرت احدیت است و بر معنی مفرد کلمۀ این کتاب دلالت دارد:

 

بسط می خواهد بیان این سخن                                         لیک می ترسم ز افهام کهن[16]

 

    پس، وقتی که حضرت امام (ره) آن بانوی بزرگوار را با صفتهایی چون ملکوتی، جبروتی، ملکی و ناسوتی توصیف می کند، تعبیرهایی عادی نیست، بلکه معرفی آگاهانه ای از حضرت زهرا (س) به عنوان مظهر انسان کامل است، به دلیل آنکه انسان کامل جامع جمیع مراتب وجود است و کون جامع از حضرات خمس است و چون بالاترین مرتبۀ وجود است، سهمی از چهار مرتبۀ پیشین خود؛ یعنی لاهوت، جبروت، ملکوت و ناسوت با خود دارد، ضمن اینکه هر انسانی کما بیش از این عوالم با خود بهره ای دارد و با تجلی هر یک در وی، رنگ خاص آن عالم را به خود می گیرد، در حضرت زهرا (س) رنگ ملکوتی و جبروتی نمایانتر است؛ زیرا از مجموعۀ روایات، تعلق داشتن او به عالم عقول استنباط می شود و از این روست که فرشتگان به محضر او می آمدند و از احوال فرزندانش با وی سخن می گفتند؛ به طوری که حضرت امام (ره) می فرماید: «گمان ندارم که غیر از طبقۀ اول از انبیای عظام دربارۀ کسی اینطور وارد شده باشد که در ظرف 75 روز جبرئیل امین رفت و آمد داشته است ... و آنچه به ذریّۀ او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آنها را نوشته است»؛[17] این مجموعۀ الهام شده به حضرت زهرا (س) صحیفۀ فاطمیه نام دارد.[18]

    حضرت امام با توجه به این مطلب اظهار می دارد که آمدن جبرئیل به نزد هر کسی ممکن است میسر شود؛ ولی برای تحقق این امر تناسب لازم است و این، وضعیتی است که حتی برای ائمه (ع) هم حادث نشده است؛ از این رو از فضایلی است که خاص حضرت زهرا (س) است.[19]

    پس این نفس کلی که ام الکتاب مبین است، لیلة القدر است، ظرف حقایق قرآن است و از آنجا که انسان کامل، قرآن ناطق است، یازده قرآن ناطق از این شب قدر، یعنی مادر امامان، نازل شده است؛[20] در اینجا جایگاه آیۀ «انا اعطیناک الکوثر» معلوم می شود؛ بویژه آنکه این ودیعه مصطفی (ص)، یعنی فاطمه زهرا (س) کون جامع و صاحب قلب نیز بود؛ زیرا هر انسان کاملی که غیب بر او تجلی نماید، صاحب قلب است؛[21] و چون مرتبه انسان کامل عبارت از جمع جمیع مراتب الهیه و کونیه است به دلیل مشابهت این مرتبه به مرتبۀ الهیه آن را «مرتبه عمائیه» هم می گویند و تفاوت میان این دو مرتبه، به ربوبیت و مربوبیت است، به همین دلیل شایسته  جانشینی حق و مَظهر و مُظهر اسما و صفات اوست.[22] پس هر کس دارای صفت الهی ذاتی باشد، خلیفۀ خدا در این عالم است.[23] در حقیقت انسان واقعی حقیقی در عرف عرفان کسی است که به فعلیت رسیده باشد و متصف به صفات ربوبی و اخلاق نیکو و آداب ستوده باشد.[24]

    همان طور که پیشتر گفته شد انسان کامل، جامع جمیع اسما و صفات الهی است و در معنای آن مؤنث و مذکر لحاظ نمی شود؛ از این رو، چهارده معصوم ـ که حضرت زهرا (س) ستاره درخشان آسمان آنان است ـ انسان کامل و در زمرۀ تجلیات الهی هستند؛ «آنان اسما و صفات الهی اند».[25]

    در ذات ماورای مادۀ آن بانوی روشنی، چیزی است که او را روحانی، ملکوتی و جبروتی می کند، چیزی برتر از فلک[26] و قابل مشاهده در عالم لاهوت؛ آنطور که حضرت امام (ره) نیز اذعان کرده اند.

     هانری کربن ضمن بررسی آثار سهروردی و فلاسفه، فاطمه (س) را «آهنگ فزونی یابنده» معرفی می کند و او را حقیقت ازلی و ابدی می نامد. وی همچنین مقام آن حضرت را برابر صورت مشهود خورشید می داند و می گوید از این روست که او را فاطمةالزهرا (س) نامیده اند: فاطمه تابناک، فروزان.[27]

    آری کلیۀ عوالم با این نور فاطمه (س) تشکیل شده که: «لولاکِ لما خلقتهما». او مظهر نوری است که در چراغدان است و اصل شجرۀ طیبه است که شاخه هایش به آسمانها کشیده شده است.

     به اعتقاد هانری کربن، فاطمه (س) ضمن آنکه هیأت لاهوت را کامل کرده، بدان هم کمال داده، هم بنیاد؛ به همین دلیل شایسته است او «ارض مافوق ملکوت» نامیده شود.[28]

    او سپس از نوعی عقلانیت عالم سخن می گوید که منبع و منشأ آن در ذات ازلی و ابدی فاطمه (س) ـ سوفیا ـ است؛ آنگاه سه مقام توأم برای آن حضرت قائل می شود؛ سه مرتبه و وظیفه؛ اول، عین روح (نفس) ائمه که امامان از آن، نور خود را می پراکنند، مثل نور خورشید که به وسیله صورت خورشید منتشر می شود.

     مرتبۀ دوم، هیأت معانی جمیع عوالم است؛ زیرا این (عقل ـ نفس) است که صفت و معنی می بخشد؛ به همین دلیل سراسر عالم نفس و راز معانی نفس، خود همان عالم و راز حضرت فاطمه (س) است. وی سوفیا است؛ یعنی عقل و قدرت الهی که همه چیز را درمی یابد و از این جهت است که مقام و تقدم پیامبران از نظر معرفت خدا، به معرفت آنان از حضرت فاطمه (س) منوط است و با آنکه پیش از حضرت محمد(ص) مأمور رسالت پیام حق شدند، هنوز هم از مقام حضرت فاطمه ـ سوفیا ـ پایین تر هستند؛ به دلیل آنکه جمیع معارف و وحیها و قدرت معجزه های آنان از حضرت  فاطمه زهرا (س) است؛ زیرا فاطمه، سوفیا، خود لوح محفوظ است.[29]

    در قرآن آیاتی وجود دارد که معنی کامل آنها را فقط مفسران اهل معنی، درک می کنند؛ نظیر آیات 32 تا 36 سورۀ «مدّثر» که نشانه هایی در آنها ذکر می شود که در بین نشانهای اعظم و اکبر، همان حضرت فاطمه (س) در بین چهارده معصوم (ع) است.[30]

    در حکمت اسماعیلیه، فاطمه (س) به عنوان فاطمه فاطر (فاطمه خالق) خوانده شده است.[31]

    آری مقام فاطمه (س) چنان متعالی است که حق ـ تعالی ـ دربارۀ وی فرمود: «یا احمد، لولاک لما خلقت الافلاک، و لولا علی لما خلقتک، و لولا فاطمه لما خلقتکما»؛[32] و حضرت رسول اکرم (ص) او را بهترین اهل زمین از حیث عنصر و شرف و کرم، نامیده و نیز شفاعت را از آن او دانسته است.[33] حضرت امام حسین (ع) هم از قول ایشان نقل می کند که: فاطمه شادی دل من است. هیچ فرزند پیامبر (ص) از حضرت خدیجه (س) جز فاطمه (س) بر فطرت اسلام زاده نشد.[34]

    پس با توجه به آنچه گذشت، حضرت زهرا (س) نسخه ای است که نشانه های عالم هستی در او نهاده شده و از بهترین مظاهر حق است؛ در ذیل، نمونه هایی از ویژگیهای این خلیفۀ خدا ذکر می گردد.

 عبادت انسان کامل

     چنین بنده ای سالک الی الله  است و نماز، معراج اوست و حق برای او به وحدانیت خویش جلوه گر می شود، از این رو به زبان فطرت «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می گوید. انسان کامل هنگام واقع شدن در کثرت، از فراق و نفاق بیمناک می شود و هدایت مطلق را طلب می کند (با در نظر گرفتن این نکته که دیگر موجودات از فروع و شاخه های درخت انسان کامل هستند)؛ این طلب هدایت و درخواست صراط مستقیم انسانیت بازگشت به اسم الله  اعظم است که از حد افراط و تفریط؛ یعنی «مغضوب علیهم» و «ضالین» خارج است؛[35] و «اسم» عبارت از نفس تجلی فعلی است و اطلاق «اسم» بر امور عینی به طور مکرر از جانب خداوند و اهل بیت (ع) تصریح شده است تا آنجا که حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ می فرماید: «نحن والله  الاسماء الحُسنی ...»؛[36] و چون جمیع ذرات وجودْ تعیّن «اسم الله » و به اعتباری خود آنها «اسماءالله » هستند، اسماءالحسنی بودن اهل بیت امری بدیهی و پذیرفتنی است، پس حضرت زهرا ـ سلام الله  علیها ـ از اسماء الحسنای خداوند است و عبادت او خروج از ظلمت و ورود به ساحت نور مطلق است؛ زیرا با قدم سلوک معنوی از بیت نفس و خلق هجرت می کند و پس از ترک همۀ حجابها و کثرات به سوی حق گام برمی دارد. و پس از حضور در حضرت دوست، در او محو می شود و با مخاطبۀ حضوری و مشاهدۀ جمال و جلال حق، بندگی خویش را تقدیم می کند؛[37] و چون از کمّل اولیاست، خداوند عبادت او را قبول می کند؛ زیرا حضرت امام معتقد است که عبادت کمل اولیا در بارگاه حق پذیرفته است؛[38] وی ضمن محسوب کردن کمل در زمرۀ اقطاب، از قول عبدالرزاق کاشی، قطب را کسی معرفی می کند که محل توجه حق ـ تعالی ـ در زمان خویش است.[39]

    حضرت زهرا (س) چون اهل معرفت است تا آنجا که مطالب مصحف او جزء اسرار الهی است،[40]  سرّ الهی نماز بر او هویداست و درک باطن نماز و صورت غیبی ملکوتی آن، برای آن حضرت میسر است؛ زیرا این سرّ موافق و «مطابق مشاهدات اصحاب سلوک و ریاضت است».[41]

    او عبد مؤمن خداست، عبادتش مقبول حضرت حق و قلبش جایگاه حق ـ تعالی ـ است که خود فرموده است: «لا یسعنی ارضی و لا سمائی، بل یسعنی قلب عبدی المؤمن»[42]:

گفت پیغمبر که حق فرموده است                                       من نگنجم هیچ در بالا و پست

در زمین و آسمان و عرش نیز                                              من نگنجم این یقین دان ای عزیز

در دل مؤمن بگنجم ای عجب                                              گر مرا جویی در آن دلها طلب

 

(مولوی)

     از دیگر دلایل پذیرش عبادت او، خلوص در عبادت است و آن بزرگوار با علم و عمل به این مسأله است که می فرماید: «مَنْ اَصْعَدَ الی الله  خالصَ عبادتِهِ اهبط الله  ـ عزّ و جلّ ـ الیه افضل مصلحته».[43] ناگفته نماند که او تربیت دینی را از آموزگاری چون حضرت محمد (ص) فرا گرفته است و از دوران کودکی همۀ توجه وی به ریاضتهای جسمانی و آموزشهای روحانی معطوف بوده است[44] و همواره درسهایی از اخلاق قرآنی و سفارشهایی برای کسب خصلتهای والای انسانی گرفته است، او نمونه مسلمانهای آراسته به فضیلت و خوی انسانی است،[45] از این رو لقب عبد مؤمن و صالح داشتن، عبادت مقبول حق کردن، و هجرت به سوی کمال انسانی، به بانوی آب و آیینه، حضرت زهرای اطهر (س) اختصاص دارد.

     از اولین زنانی که در تاریخ اسلام به داشتن مسلک عرفانی شهرت یافته است، رابعه عدویه معاصر حسن بصری است؛ در احوال وی نقل کرده اند که روزی مشعل به دست در بصره می دوید؛ وقتی پرسیدند: سبب چیست؟ گفت: می روم تا آتش به دوزخ و بهشت در زنم تا خلق خدای را نه بدان سبب طاعت دارند. این پرستش عاشقانه و نه تاجرانه زیربنای پرستش عارفانه است که حضرت زهرا (س) بیش از هر چیز و پیش از هر کس بدان متّصف بود. در سیرۀ آن حضرت از قول فرزندان گرانقدرش[46] نقل شده است که او همواره بعد از نماز، دیگران را دعا می کرد و به خود نمی پرداخت؛ زیرا او را پروای خویش نبود و پرستش و اطاعت وی از باب طمع بهشت یا رستگاری از آتش دوزخ نبود.

 عصمت حضرت زهرا (س)

     از قطعی ترین دلایل بر انسان کامل و حتی کملّ کاملین بودن آن حضرت، عصمت اوست؛ آیت الله  حسن زاده آملی، بدون هیچ دغدغه و وسوسه ای و براساس نصّ صریح دانشمندانی چون شیخ مفید و شیخ مرتضی و دیگران، مبنی بر عصمت داشتن حضرت زهرا (س) و نیز به دلیل وجود روایات و آیات، آن بزرگوار را معصوم از هر گناهی می داند، و چون او صاحب گوهری قدسی در تعین انسانی است، او را انسیۀ حورا و مظهر عصمت کبرای خداوند می نامد.[47]

    حضرت امام صادق(ع) در تفسیر «مرج البحرین یلتقیان (الرحمن / 20)» می فرماید: «علی و فاطمه دو بحر عمیق ولایت و عصمت هستند».[48]

    از بهترین دلایل عصمت آن بانوی طاهره، آیه تطهیر (احزاب / 33) است و خداوند در این آیه به طهارت و عصمت او گواهی می دهد، و به نص آیه طهارت او، حقیقی است واز هر عیب و نقصی به طور مطلق بری است؛ و او در برترین مرتبه عصمت و طهارت قرار دارد و از این حیث بر سایر نیکان و حتی انبیا(ع) فضیلت دارد.[49]

صراط مستقیم بودن انسان کامل

     او «صراط مستقیم» است؛ زیرا هر کس بر مسیر او گام بگذارد و ساحت مقدس او را دریابد، بی شک رستگار گشته است؛ چه این امر موجب خشنودی او می گردد و خشنودی او موجب خشنودی رسول خدا(ص) و خشنودی رسول الله ، سبب خشنودی خدا می شود؛ و برای بندۀ سالک طریق حق، چه دستاوردی بهتر از خشنودی خدا؟

     او «صراط مستقیم است» چون انسان کامل بر این صراط است و تا پای جان بر این صراط استقامت می ورزد «کما اُمِرْتَ»:

 

چو کرد او بر صراط حق اقامت                                             به امر فاستقم می داشت قامت

 

(مولوی؛ دیوان شمس؛ ب 380)

 ذکر

     او معنای بلند ذکر است و وصف مطلق ذاکر، و هم اوست که تسبیح و تقدیس حق را به ما آموخته است. او تفسیر «واذکر رّبک اذا نسیت (کهف  / 24)» بود و بر تمام منازل ذکر سیر می کرد؛ هم ذکر ظاهر از قبیل ثنا و دعا؛ هم ذکر خفی؛ و هم ذکر حقیقی که شهود حقیقت ذکر «ایّاک» است؛[50] از این رو، حضرت زهرا(س) تجلی مقام «ایاک نعبد و ایاک نستعین» است.

کرامت حضرت زهرا(س)

     خلیفة الله ، کریم است و جواد و صاحب رحمت؛ و چه کسی می تواند مثل آن بانوی بزرگوار برهنه ای را بپوشاند، گرسنه ای را اطعام کند، در راه مانده ای را یاری رساند، یا پس از چند روز روزه داری، یگانه طعام خانه را پیش از افطار ببخشاید؛[51] مگر نه این است که انسان کامل همه بین است و خودبین نیست؟

 

بانگ می آید که ای سائل بیا                                               جود محتاج گدایان چون گدا

جود می جوید گدایان ضعاف                                                            همچو خوبان کاینه یابند صاف

روی خوبان زآینه زیبا شود                                                   روی احسان از گدا پیدا شود

 

(مولوی)

 بیش از استحقاق بخشیده عطا                                          دیده از ما جمله کفران و خطا

 

(مولوی)

 علم

     او در مقام انسانی خویش آگاهتر از اهل زمان است؛ زیرا مستقیماً از محضر نبوت رسول اکرم (ص) کسب معرفت نموده و به همراه دروازه شهر علم نبی، طی طریق کرده است؛ پس جان او به تناسب این آگاهی از ملک نیز برتر است. در وی علم وراثت نیز از جانب حق به ودیعه نهاده شده است؛ این وارث علم توحید به دلیل بهره مندی از ظرفیت بسیار، در طبقه ای رفیع قرار دارد و با آنکه اسرار حق بر او جلوه گر است، از افشای آنها اجتناب می ورزد.

غیرت حضرت زهرا(س)

     عارف کامل، غیور است و بر هر چه از دوست به او برسد، غیرت می ورزد و آن را بر دست نامحرمان نمی پسندد.[52] وقتی فدک از جانب حق و به دست پیامبر(ص) به آن حضرت اهدا شده، دفاع از حق مالکیت آن و نگهداری از آن به دلیل استفادۀ مادی نبود، بلکه می خواست نشان دهد که از روی غیرت، این نعمت الهی را، پاس می دارد و در حفظ آن می کوشد و می خواهد دست غیر و بیگانه را از آن کوتاه کند (ضمن آنکه یکی از دلایل نپذیرفتن حق مالکیت وی از طرف مخالفان، صدیقه بودن آن بانوی مکرم است؛ زیرا آنان می دانستند با حسن شهرت آن حضرت به راستگویی ـ و نیز طبق شهادت پیامبر(ص) به صدق وی ـ اگر ادعای مالکیت او را بپذیرند، ناچارند دیگر ادعاهای وی را به چشم قبول بنگرند که در سرلوحۀ آن موارد، حق ولایت و خلافت حضرت امام علی(ع) بود).

     مولوی غیرت انسان را ناشی از غیرت حق می داند:

 جمله عالم زان غیور آمد که حق                                         برد در غیرت بر این عالم سبق

 

پس غیور بودن آینۀ حق، بدیهی است.

 

 عشق، فنا

     حضرت زهرا (س) عارف عاشقی است که در حق فانی است و به نسبت این عشق می توان میزان انسانیت او را تعیین کرد؛ زیرا عشق او سبب بی اعتنایی به جسمش بود. شوق اتصال به ولی حق و همراه با وی در بارگاه حضرت لم یزل بودن، آن حضرت را چنان به وادی فنا پیش می برد که وقتی پیامبر مکرم(ص) فرمودند: جبرئیل پیام آورد که تو به زودی به من ملحق می شوی؛ با همۀ حزن ناشی از محتضر بودن پدر، می خندد و با همۀ جوانی و شور زندگی از دنیا و مافیها دل می بُرد:

 

زاهد با ترس می تازد به پا                                       عاشقان پرانتر از برق و هوا

 

(مثنوی مولوی؛ دفتر 5 / ب 2192)

     و در این وادی، کودکان کوچک و نوپا و همسری علی(ع) را در پیشگاه حق و بنا به خواست حق از یاد می برد و تسلیم محض است؛ زیرا چون و چرا و استدلال نزد کاملان مذموم است و هر چه از جانب دوست باشد، چون نوری پروانۀ وجود آنان را به سوی خود جذب خواهد کرد و حقیقت این امر بدان سبب است که می دانند، خونبهای جانشان، جانهای بسیار دیگر است:

 

گر ببرد او به قهر خود سرم                                      شاه بخشد شصت جان دیگرم

 

(مولوی)

شکیبایی و صبر و مدارا

     تحمل افراد نااهل کار ولی خداست؛ زیرا می داند که این جور و ستم، روح او را صیقل می دهد، همان طور که انبیا از آفات آنان در امان نبوده اند:

 

کانبیا رنج خسان بس دیده اند                                             از چنین ماران بسی پیچیده اند

 

(مثنوی؛ دفتر 6 / ب 215)

از این رو:

 

صبر با نااهل، اهلان را جلی است                                      صبر صافی می کند هر جا دلی است

 

(مثنوی؛ دفتر 6 / 2047)

دعا برای گنهکاران

     با این حال، او برای گنهکاران دعا می کند و آرزومند رحمت برای آنان است؛ زیرا انسان کامل از خود رهیده است:

     «الهی و سیّدی اسئلک بالذّین اصطفیتَهُم و ببکاء ولدتی فی مفارقتی اَنْ تغفِرَ لعصاة شیعتی و شیعة ذُرّیتی»؛[53] و دعای او پذیرفته است؛[54] زیرا پذیرش دعا به موقعیت انسان نزد خدا و به اندازه طلب بستگی دارد.[55]

 

بر همه کفار ما را رحمت است                                            گر چه جان جمله کافر نعمت است

 

(مثنوی؛ دفتر 3 / ب 1802)

 

سبقت رحمت بر غضب

     علت این امر در اولیاءالله ؛ یعنی پیشی گرفتن رحمت بر غضب آنان به پیروی از صبغۀ الهی آنان است که «سبقت رحمتی غضبی»:

 

بندگان دارند لابد خوی او                                          مشکهاشان پر ز آب جوی او

 

(مثنوی؛ دفتر 5 / ب 1592)

رضا به قضای الهی

     از دیگر ویژگیهای عارف کامل، رضا به قضای الهی است؛ امّا این بدان معنا نیست که انسان، کاهلی و تنبلی پیشه کند و هر چه دارد از دستش در آورند و او بگوید: این قضای الهی است. بلکه گاه قضای الهی همین کششها و کوششهای ماست، حرکتها و افعال ماست، قیامها و قعودهای ماست، که به اقتضای حال و مقام باید مقضی را شناخت و بدان عمل کرد و این عین رضاست. کوثر قرآن نیز در بیان کلام حق، از خشم و خروش نایستاد و برای اثبات حق ولایت همسر خویش و حق مالکیت خود بر فدک از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد و این قضای الهی به اقتضای زمان بود که او به آن تن داد و از قضاوت مخالفان نهراسید و به حق و اجرای فرامین حق راضی بود، هر چند که در این مسیر، آسیبها و آزارهای روحی و جسمی فراوان متحمل شد، این عملکرد پروردۀ دامان حبیب خدا چه تعبیری جز رضا به قضای الهی دارد.

 

رزق

     طلب حلال از عبادات مهم است و فدک هدیه ای حلال بوده که کسب حق مالکیت آن برای حضرت زهرا(س) یک وظیفه عبادی بوده است و الاّ طلب نفع و بهرۀ مادی برای کسی که رزق او مقسوم و از جانب حق است، با شأن و مقام آن حضرت سازگار نیست و استنباط چنین امری، جوینده را دچار اشتباه خواهد کرد، و هم از این روست که برخی بدین سان به مسأله نگریسته اند.

سپردن اختیار

     از دیگر خصوصیات عارف و اصل سپردن اختیار است به منظور اطاعت امر ولی حق، و به دنبال آن اطاعت امر حق؛ وقتی در قبال گستاخیهای مخالفان نسبت به حضرت علی(ع) دخت آفتاب تصمیم می گیرد با حالتی اعتراض آمیز به بقیع برود. ولی و امام بر حق به سلمان می گوید که به فاطمه(س) پیام ببرد و بگوید از این عمل خودداری کند؛ وقتی پیام ابلاغ می شود، آن حضرت از اقدام خود صرف نظر می کند و اطاعت امر امام را بر خویش واجب می شمارد:[56]

 

دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار      گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

 

(حافظ)

بلی گفتن انسان در روز الست

     حضرت زهرا (س) انسانی بود که در عمر کوتاهش متحمل سختیهای فراوان شد و بلا لباس او بود؛ از کودکی، آوارگی و از دست دادن مادر و دیگر عزیزان، مشاهدۀ رنج و مشقت پدر، فقر و گرسنگی، و سرانجام بین در و دیوار ماندن؛ و این خود مصداق آیه شریف قرآن است که ذریّه آدم وقتی مورد خطاب  «الست بربکم» (اعراف / 172) حق ـ تعالی ـ واقع شد «بلی» گفت و با این بلی هزاران بلا برجان خویش خرید:

 

الست برّبکم ایزد چرا گفت                                       که بود آخر که آن ساعت «بلیٰ» گفت؟

 

(مولوی؛ دیوان شمس؛ بیت 417)

مشاهده، ادب

     او در مقام مشاهده بود؛ زیرا کمل کاملین بود و از قرب به بالاترین درجه رسیده بود و ادب در پیشگاه حق ـ که مظهر عبودیت مطلق است ـ در او به کمال بود. برای آن حضرت تمام معانی عرفانی حاصل، بلکه تجلی آن معانی بود.

مصداق اولیایی تحت قبابی

     اولیای حق نوعی رازند و نباید به دست نامحرمان و نااهلان بیفتند و حق بر آنان غیرت می ورزد؛ زیرا اسرار مجسم هستند؛ مقام شامخ آن ولی حق که اسرار مجسم خداوندی است، در زمان حیات بر ظاهرپرستان آشکار نبود و در زمان ممات نیز، هم قبر و هم قدرش مخفی ماند:

 

قوم دیگر سخت پنهان می روند                                          شهرۀ خلقان ظاهر کی شوند

 

(مولوی)

 خشم ولیّ خدا

     این ویژگی که در اولیای الهی وجود دارد، از آن حضرت پس از پیامبر(ص) به کرات دیده شده است. باید دانست که خشم آنان خشم خداست و بارزترین نمونۀ این خشم الهی را مولوی دربارۀ حضرت علی(ع) ذکر می کند:

 

گفت: من تیغ از پی حق می زنم                                        بندۀ حقم نه مأمور تنم

 

(مثنوی؛ دفتر اول / ب 3803)

     و از این روست که آن بانوی مکرم که اهل هوا و تمایلات نفسانی نیست، بغض و خشمی الهی دارد. در نهج الحیات ـ که فرهنگ سخنان اوست ـ به طور مکرر شواهد اعتراضهای حق طلبانه او دیده می شود.

     وی در مقابله با منکران حق حتی لحظه ای کوتاهی نکرد و تا واپسین لحظات زندگی خویش در مقابل آنان ایستادگی کرد و از حق و حقیقت دفاع نمود؛ مؤلفان آثاری که به شرح حال و زندگی آن بزرگوار پرداخته اند، به این مبارزات حق طلبانه و دفاعهای او از حقیقت اشارتها کرده اند.

     حضرت زهرا(س) دام دشمنان را می شناخت و از آن پرهیز می کرد؛ امّا اگر این دشمنان، دشمنان دینی بودند با آنان مبارزه می کرد و این ضرورت عملکرد انسان کامل است که منکران حق و دشمنان آن را بشناسد و با آنان دشمنی کند، به همین دلیل با کسانی که آیات قرآن را نادیده گرفتند و به صداقت او و شاهدانش توجهی نکردند، بشدت مقابله کرد:

 

بر سر اغیار چون شمشیر باش                                           هین مکن روباه بازی شیر باش

 

(مولوی؛ مثنوی؛ دفتر 2 / ب 124)

     زیرا عارف از آزار و حتی مرگ نمی ترسد و بیم جان او را از حق طلبی باز نمی دارد؛ از این رو:

 

دشمنان را ز خون کفن سازیم                                             دوستان را قبای فتح دهیم

 

(حافظ)

     و عارف می داند که انسان، غافل و فراموشکار است و به آن نکته توجه دارد؛ آن حضرت پس از پیامبر، مردم را مورد خطاب قرار می داد و می کوشید به آنان سخنان پیامبر را یادآوری کند.

     گاه عارف در مقابل معاندان، امر را به خداوند و جزای او احاله می کند:

 

اگر چه خصم تو گستاخ می رود حالی                   تو شاد باش که گستاخیش چنان گیرد

که هر چه در حق این خاندان دولت کرد                جزاش در زن و فرزند و خان و مان گیرد

 

(حافظ)

اسمای آن حضرت

     اسم، نشانه ای است که مسمّیٰ را معرفی می کند و اسما و القابی که به آن بزرگوار اطلاق شده است، همگی جایگاه ویژه او را تفسیر می کنند:

     فاطمه است؛ زیرا دست همگان از درک عظمت او کوتاه است؛ بتول است؛ زیرا از زنان مستثنا شده است؛ مبارکه است؛ زیرا تفسیر گویای کوثر است؛ محدَثه نامیده شده؛ چون فرشتگان به پیشگاه او می آمدند و بر او حدیث می خواندند و این شأنی از شئون آن عزیز است؛ و مصحف احادیث اوست که صحیفۀ فاطمیه نام دارد.

     زهرا نام دارد؛ زیرا نور الهی است و فروزان و تابناک؛ راضیه است؛ زیرا از هر چه دوست بر او تقدیر کرده، راضی بوده است؛ مرضیه است؛ چون بین خود و خادمش کارها را تقسیم می کرد.

     طاهره است؛ زیرا از هر پلیدی و پلشتی پاک و طاهر است. صدیقه است؛ چون راستگو بوده و پیامبر(ص) بر صداقت او گواهی داده است؛[57] و او را اسمای مبارک دیگری نیز هست[58] که برای رعایت اختصار به این مقدار بسنده شد. او سیدۀ زنان عالم است و این نشانۀ برتری اوست بر هر بشر خاکی؛ حضرت زهرا(س) در مقام دختر و روح پیغمبر(ص) که «ام ابیها»یش می نامید، بخشنده اصل و منشأ به کسانی است که به نوبه خود از پیغمبر سرچشمه می گیرند؛ یعنی دوازده امام؛ وی تجلّی الهی ولایت است و مجمع النورین است؛ زیرا هم نور پیغمبری و هم نور ولایت دارد.

     انسان از روح و جسم یا از نفس و عقل است؛ اما جسم گاه وبال روح است؛ و عارف همت خویش را مصروف آن نمی کند و مترصّد فرصت است که از این ترکیب خلاصی یابد و روح را از فرط سبکی در عالم معنا به پرواز در آورد:

 

حجاب چهرۀ جان می شود غبار تنم                       خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

 

(حافظ)

     و بدین گونه ابتدا مقام معصوم و پاک حضرت زهرا (س) پیش از مرگ، از حصار جان می گذرد و به جای دل سپردن به زیور دنیا، به آنچه حضرت علی(ع) دارد از فقر و تقوا و صفا، قناعت می ورزد و پس از این مرگ سفید، تبلور این معنا می شود:

 

گر بمیری در میان زندگی عطاروار                          چون در آید مرگ، عین زندگانی باشدت

 

(دیوان عطار؛ ص 117)

     او مظهر تام و تمام انسان حماسی است، انسان کاملی که در جهاداکبر و جهاد اصغر از خاکیان پیشی گرفته است؛ زیرا در حقجویی و حق طلبی لحظه ای غفلت نکرد تا آنجا که جان بر سر آن گذاشت. لباس تقوا برازنده ترین پوشش او بود، و از چادر وصله دار و ... نگران نمی شد.

     برای او معانی تمام حالات عرفانی حاصل بود، پس حجاب خویشتن را خیلی زود از روح متعالی اش برگرفت و با نوشیدن شربت شهادت از دست معشوق، غبار تن شست و از قندیل عرش آویخت؛ خاک او از غیر مخفی است؛ زیرا یار بر او غیرت می ورزد و از باب «لایعرفهم غیره» او را از چشم نامحرمان حرم انس الهی به دور داشته است:

 

خلوت دل نیست جای صحبت اغیار                                    دیو چو بیرون رود فرشته در آید

 

(حافظ)

 

     وقتی سرود لبیک حق می خواند، فنای باطنی وی به صورت ظاهر نیز جلوه گر می شد، به ولی و امام و یاور خویش زمزمه کنان می گفت:

 

بقا حق راست، باقی جمله فانی است                             بیانش جمله در سبع المثانی است

 

(مولوی؛ دیوان شمس؛ ب 666)

پس خیلی زود جان به جان آفرین تسلیم کرد:

 

جان سلطانی ز زندانی بجست                                          جامه چون دریّم و چون خاییم دست

چون که ایشان خسرو دین بوده اند                                               وقت شادی شد چو بگسستند بند

 

(مولوی)

     عمر مبارک آن حضرت چنان کوتاه بود و چنان کوتاه زیست که بی شک ریحانه باغ نبی، اسمی مناسب بر آن مسماست؛ زیرا در این دنیای فانی ـ که دارالفرار است ـ بیش از آن تاب و قرار نداشت، گل یاس خوشبوی پیامبر، شبانه در تراب خوابید:

 

ناگشوده گل نقاب، آهنگ رحلت ساز کرد                                                                         ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است

 

(حافظ)

     با همۀ سخنانی که کوشش شد برای معرفی این انسان کامل ذکر شود، توفیق حاصل نشد؛ زیرا دراز است ره مقصد و من نوسفرم، و او فاطمه است؛ کسی که هرگز هیچ کس به شناخت کامل او توفیق نمی یابد و همه مأیوس خواهند شد از اینکه او را آنطور که هست بشناسد؛ پس ختم کلام خویش را با تعبیرات حضرت امام(ره) از بانوی آفتاب آذین می کنم، باشد که قبول افتد:

     «زنی که افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشد.»[59]

    «یک زن به دنیا آمد که مقابل همۀ مردان است، یک زن به دنیا آمد که نمونه انسان است، یک زن به دنیا آمد که تمام هویّت انسانی در او جلوه گر است.»[60]

    «عنصر تابناکی که زیر بنای فضیلتهای انسانی و ارزشهای والای خلیفة الله  در جهان است.»[61]

    «زنی که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است.»[62]

    «زنی که فضایل او همطراز فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم و خاندان عصمت و طهارت بود.»[63]

«والسلام علیکم و رحمة الله  و برکاته»

 

منبع: تأملی بر جایگاه زن، ج 1، ص 169.

پی نوشت ها: 

[1] )) سجادی (دکتر)، سید جعفر؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی؛ ویرایش سید صادق سجادی؛ چاپ اول با تجدیدنظر کلی و اضافات، تهران: کتابخانه طهوری، 1370؛ ص 150.

[2] )) همان جا.

[3] )) همان جا.

[4] )) همان جا.

[5] . حضرت امام خمینی؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس؛ چاپ دوم، قم: مؤسسه پاسدار اسلام، 1410 ه. . ق؛ ص 74.

[6] . حضرت امام خمینی؛ تفسیر دعای سحر؛ ترجمه سید احمد فهری؛ تهران: نهضت زنان مسلمان،  1359؛ ص 15.

[7] . همان؛ ص 270.

[8] . حضرت امام خمینی ره؛ شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)؛ چاپ اول، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1371؛ ص 531؛ و نیز ر.ک: حضرت امام خمینی (ره)؛ تفسیر سورۀ حمد؛ استخراج و تنظیم از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)؛ چاپ چهارم، تهران: مؤسسه، 1378؛ ص 237.

[9] . سمعانی، احمد بن ابی المظفر منصور؛ روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح؛ به تصحیح و توضیح نجیب مایل هروی؛ چاپ اول، تهران: علمی و فرهنگی، 1368؛ ص 14.

[10] . نسفی، عزیزالدین؛ کتاب الانسان الکامل؛ به تصحیح و مقدمۀ فرانسوی ماریژان موله؛ چاپ دوم، تهران: کتابخانه طهوری، 1362؛ ص 3.

[11] . همان؛ ص 4.

[12] . امام خمینی ره؛ ولایت فقیه؛ انتشارات کاوه؛ ص 43.

[13] . آیت الله  حسن زاده آملی، حسن؛ فصُّ حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة؛ به ضمیمه ترجمه فارسی از حجت الاسلام محمد حسین ناییجی؛ چاپ اول، تهران: سروش، 1376؛ ص 10 و 11.

[14] . تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس؛ ص 32.

[15] . همان؛ ص 292.

[16] . خوارزمی، تاج الدین حسین بن حسن؛ شرح فصوص الحکم ابن عربی؛ به اهتمام مایل هروی؛ تهران: خوارزمی، 1364؛ جلد اول، ص 38.

[17] . امام خمینی ره؛ ر. ک: صحیفه امام، ج 20، ص 4ـ5؛ به نقل از: تبیان (دفتر هشتم): جایگاه زن در اندیشه امام خمینی (س)؛ چاپ اول، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374؛ ص 20.

[18] . ر. ک: صحیفه امام، ج 18، ص 503.

[19] . ر. ک: صحیفه امام، ج 18، ص 501ـ503.

[20] . فصّ حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة؛ ص 45.

[21] . همان؛ ص 48.

[22] . جامی، عبدالرحمن بن احمد؛ نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص؛ با مقدمه و تصحیح ویلیام چیتیک، چاپ دوم، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370؛ ص 63.

[23] . امام خمینی ره؛ مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة؛ مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، چاپ اول، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1372؛ ص 82.

[24] . آیت الله  حسن زاده آملی، حسن؛ انسان در عرف عرفان؛ چاپ دوم، تهران: سروش، 1377؛ ص 9.

[25] . کربن، هانری؛ ارض ملکوت و کالبد انسان در روز رستاخیز از ایران مزدایی تا ایران شیعی؛ ترجمۀ سید ضیاءالدین دهشیری؛ چاپ اول، تهران: مرکز ایرانی مطالعۀ فرهنگها، 1358؛ ص 112.

[26] . همان؛ ص 110.

[27] . همان؛ ص 117.

[28] . همان؛ ص 116.

[29] . همان؛ ص 117ـ118.

[30] . همان؛ ص 119.

[31] . همان جا.

[32] . الرحمانی الهمدانی، احمد؛ فاطمة الزهرا ع بهجة قلب المصطفی (ص)؛ چاپ اول، تهران: بدر، 1369؛ ص 9.

[33] . همان؛ ص 10.

[34] . همان؛ ص 11.

[35] . تفسیر سوره حمد؛ ص 6.

[36] . همان؛ ص 17.

[37] . همان؛ ص 61.

[38] . همان؛ ص 62.

[39] . تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس؛ ص 126.

[40] . دشتی، محمد (با همکاری جمعی از پژوهشگران مؤسسه)؛ نهج الحیاة: فرهنگ سخنان فاطمه (ع)؛ چاپ یازدهم، قم: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علی (ع)، 1374؛ ص 215.

[41] . امام خمینی س؛ آداب نماز؛ چاپ چهارم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1373؛ ص 2ـ3.

[42] . فروزانفر، بدیع الزمان؛ احادیث مثنوی؛ چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، 1361؛ ص 26.

[43] . نهج الحیاة؛ ص 25.

[44] . شهیدی، سید جعفر؛ زندگانی فاطمه زهرا س؛ چاپ سی و یکم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377؛ ص 35.

[45] . همان؛ ص 67.

[46] . الصدر، ص 56 و نیز: بحار، ج 43، ص 81، به نقل از: فاطمة الزهرا ع بهجة قلب المصطفی (ص)، ص 79 و 10.

[47] . فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة؛ ص 13.

[48] . عمادزاده، حسین؛ زندگانی فاطمة زهرا س؛ چاپ پنجم، تهران: اسلام، 1376؛ ص 114.

[49] . فاطمة الزهراع بهجة قلب المصطفی (ص)؛ ص 82 به بعد.

[50] . کاشانی، کمال الدین عبدالرزاق؛ شرح منازل السائرین؛ چاپ اول، قم: بیدار، 1372؛ ص 293 ـ 298.

[51] . ر.ک: نهج الحیاة، ص 130 ـ 132.

[52] . از تقریرات درس مثنوی دکتر سروش.

[53] . نهج الحیاة؛ ص 148.

[54] . زندگانی حضرت فاطمة الزهراس؛ ص 120.

[55] . الطاوس، ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد؛ فلاح السائل؛ قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، بی تا؛ ص 26.

[56] . ر.ک: نهج الحیاة؛ ص 136- 146.

[57] . ر.ک: فاطمة الزهراع بهجة قلب المصطفی(ص)؛ ص 145- 199.

[58] . ر.ک: زندگانی حضرت زهراس؛ و تفاسیر سورۀ کوثر بویژه در المیزان.

[59] . تبیان دفتر هشتم: جایگاه زن در اندیشه امام خمینی؛ ص 15.

[60] . همان جا.

[61] . همان؛ ص 16.

[62] . همان جا.

[63] . همان؛ ص 19.

. انتهای پیام /*