جلسۀ پرسش و پاسخ (نقد و بررسی مقالات) 

˜ استاد دکتر احمد خلیل

دوست عزیزمان استاد حسن البنا که با شهید مشهور، تشابه اسمی هم دارند، مسائلی را مطرح کردند که در عین مفید بودن، هراس انگیز هم هستند. مفیدند؛ اگر حل و فصل شوند و هراس انگیر؛ اگر مورد بررسی قرار نگیرند. یکی از آن مسائل این است که شنوندگان سخنان ایشان گمان می کنند شخصیت و عملکرد امام خمینی(ره) قابل بحث و بررسی نیست. من می خواهم نکته ای را توضیح دهم؛ ولی میزان فعالیتهایی را که در ایران پیرامون شناخت ابعاد شخصیتی امام انجام شده، نمی دانم تا بتوانم در فرهنگ جوامع غربی و اسلامی از آن بهره گیرم، اما پیشنهاد می کنم که شخصیت امام خمینی(ره)، ضمن بررسی واقعیتها و مراحل تاریخی گذشته مورد تحلیل قرار گیرد تا به یک شخصیت مافوق بشری و غیرقابل درک تبدیل نشود، به طور مثال اینطور القا نشود که امام در خارج از دایرۀ تاریخ و بالاتر از آن قرار داشته و یا جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد. بلکه برعکس، اینها همه موجود و قابل بررسی هستند. شخصیت امام باید با روشهای امروزی مورد بررسی قرار گیرد به طور مثال امروز داستان و نقل قول، رایج است و یا می توان از فیلم استفاده کرد (البته اینها همه پیشنهاد هستند و ممکن است مورد توجه قرار نگیرند.) اما اگر می خواهیم جمهوری اسلامی را به همۀ دنیا ارتباط دهیم، باید به این نکات توجه کنیم؛ چرا که جمهوری اسلامی در قبال همۀ مسلمانان و حتی غیرمسلمانان احساس مسئولیت می کند. البته دیگران هم باید نسبت به جمهوری اسلامی احساس مسئولیت کنند و در بیانات امام این دو نکته را مشاهده می کنیم.

اما مسأله دیگری که خطرناکتر به نظر می رسد آن است که شما گفته اید «روش وجود ندارد» من در این مورد کاملاً با شما مخالف هستم. در لغتنامۀ کلیات تألیف أبی البقاء، پیرامون مفهوم «پیوستگی» می بینیم که رسیدن به یک مرحله، بدون عبور از مراحل قبلی ممکن نیست که این مفهوم در فرانسوی«Surcodage» نام دارد. در علم جامعه شناسی، مفهوم دیگری وجود دارد تحت عنوان«Rythmanalyse» یا «بررسی موضوعی» که با توجه به آن هرگاه بخواهیم برخی از عوامل یا نتایج فکری امام(ره) در زمینه های دینی، سیاسی، انسانی، روحی و اقتصادی و... را مورد بررسی قرار دهیم، حالت رهبر ارکستری را خواهیم داشت که با چندین نوع آلت موسیقی سر و کار دارد که هرکدام نتایج و آثار مختلفی دارد. بدین ترتیب هرکدام از اعمال و فعالیتهای امام خمینی(ره)، روشی برای بررسی خواهد داشت. به طور مثال امام(ره) شعر می گفت، و برای بررسی شعر، روشی وجود دارد و به همین ترتیب برای بررسی افکار امام خمینی(ره) و دیگران، روشهایی وجود دارد؛ ولی شما فرمودید که روشی وجود ندارد و من با این نظر شما مخالف هستم.

˜ پرسش دکتر طراد حماده

بنده فقط می خواستم به این نکته اشاره کنم که اشعار امام مبنی بر استقلال و عدم وابستگی به شرق و غرب، یک روی سکّه است که بدون توجه به بُعد دیگر کامل نخواهد شد و روی دیگر آن عبارت است از نوع رابطه با شرق و غرب و نقش تبلیغ و ارشاد در رابطۀ با دیگران. پس شعار «نه شرقی، نه غربی» یک بُعد مسأله است که باید بعد دیگر را هم به آن اضافه کنیم و آن این است که در قرآن می خوانیم: «لله المشرق و المغرب» (شرق و غرب عالم از آنِ خداست) و «اینما تولّوا فثمّ وجه الله» (به هر سو رو کنید، آنجا جلوۀ خداست). بنابراین استقلال به معنی تکیه بر خود و جدا دانستن خود از دیگران به عنوان یک ماهیت مستقل انسانی نمی باشد؛ زیرا هویت انسان مسلمان، انسانی است که خلیفه و جانشین خداست و در نتیجه، همواره توجه به اصل «نه شرقی، نه غربی» باید مفهوم مثبت دیگری را که «شرق و غرب از آن خداست» به یاد ما بیاورد.

اما سؤال دیگری وجود دارد که به مقالۀ دکتر حسن البنا مربوط می شود. ایشان ضمن ارائۀ بحث خوب و قابل توجهی راجع به «روش شناسی»، هنگام ارائه متن مقاله، به منابع و مآخذ بحث اشاره نکرده اند تا بتوانیم برای بررسی و دقت بیشتر به آنها مراجعه کنیم. بخصوص از آن جهت که برخی مطالب نیاز به توضیح بیشتر دارد. به طور مثال در بیان این مطلب که انسان باید مراحلی را در رسیدن از طبیعت تا مافوق طبیعت، طی کند، بهتر بود به منابع اشاره می کردید یا در توضیحات پاورقی ذکر می فرمودید که منظور از «رسیدن»، همان فنای فی الله و قرب خداوند است یا منظور دیگری مدّنظر است؟ و اینکه این مطلب از چه منبعی ذکر شده است؟ یا شاید برگرفته از یک مفهوم کلی باشد... به هر حال ذکر منبع باعث می شود که خواننده یا شنونده از اشتباه در فهم مطالب بدور ماند.

 ˜ پرسش دکتر زهیر غزاوی

بنده مطالب خود را با پرسشی دربارۀ دو مقاله مطرح می کنم، یکی از مقالات متعلق به جناب آقای عبدالله قصیر و دیگری مربوط به دوست قدیمی، جناب آقای هانی فحص می باشد که شانزده سال پیش، در ملاقاتی که در قم با یکدیگر داشتیم پیرامون انقلاب اسلامی در زمان پیروزی آن، بحث و گفتگوی بسیار انجام دادیم.

مسأله به دوران حکومت عثمانی مربوط می شود که موضوع وحدت و چندگانگی را در آخرین امپراطوری اسلامی وحدت گرا مطرح می کند. در اینجا چند نکته وجود دارد: اول، پایان دادن به جنگ با اتریش برای نبرد با صفویان، توسط عثمانیها، و دیگری کنفرانس پاریس دربارۀ مسأله «پیرامون گرایی» و «تمرکز زدایی» و رابطۀ آن با جدایی کشورها از امپراطوری عثمانی است که در واقع، غرب از این مسأله برای جدا کردن ملتهای عرب و دیگران، از امپراطوری عثمانی، سوء استفاده کرد.

واقعیت آن است که تجربۀ حکومت عثمانی یک ایدئولوژی غالب محسوب می شود. بنیادگرایان مسلمان، به آن با دید مثبت می نگرند و برخی دیگر از گروهها نظر منفی راجع به آن دارند. به عقیده من، دوران پایان حکومت عثمانی، مرحله ای بود که امپراطوری عثمانی با اقلیتها مواجه شد و با آنان به مبارزه پرداخت، به عبارت دیگر در اتخاذ موضع مناسب در رفتار با گروههای متفاوت جامعه (به طوریکه وحدت کشور را حفظ کند) ناکام ماند و این موجب بروز بحرانها و مشکلات بسیاری در مناطق مختلف تحت حاکمیت عثمانی گردید. به عنوان مثال، دستور کشتار شیعیان، ارمنی ها، آشوریان و دیگر اقلیتهایی که در حوزۀ امپراطوری عثمانی زندگی می کردند را از یاد نبرده ایم. واقعیت آن است که این مرحله از تحولات امپراطوری عثمانی دربارۀ موضوع وحدت و چندگانگی باید به دقت مورد بحث قرار گیرد.

اما مسأله کنفرانس پاریس که به آن اشاره شد، یک واقعیت پوشیده و مبهم است که به طور مشخص اجرا نگردید. بنابراین بررسی تاریخچه حکومت عثمانی، بر اساس عقاید محققان، موجب تحریف تاریخ می شود. پس می توان گفت که جنگ میان دولتهای صفوی و عثمانی، در واقع یک جنگ مذهبی و به ظاهر ایدئولوژیک بود و از دیدگاه داخلی هم جنگی برای کسب موقعیت برتر در منطقه. حال سئوال من این است:

با توجه به اینکه این موضوع به تاریخ اسلام مربوط می شود، آیا می توانیم به سادگی از کنار چنین مسائل مهمی که در آینده و حال، تأثیرات زیادی خواهد داشت، بگذریم؟ خصوصاً آنکه موضوع به حکومتی مربوط می شود که حضرت امام خمینی(ره) توانست آنرا رهبری کند و نژادهای مختلفی را در ایران، در کنار هم قرار دهد و حتی در سطح منطقه، به منظور مبارزه با استکبار، همگان را به وحدت عربی و اسلامی تشویق کند، یعنی تمدنی ایجاد کند که جایگزین نیروهای استکباری در منطقه باشد.

سؤال این است که آیا آنچه که شما در بحث مطرح کرده اید، برای حل و فصل مسائل این مرحلۀ مهم و حساس تاریخی، کافی و منطقی به نظر می رسد؟

 ˜ پرسش شیخ نبیل حلباوی

سؤالی که از استاد بنّا دارم آن است که آیا تفاوت امام خمینی(ره) با دیگران، در آگاهیها و دانسته های ایشان است؟ یعنی آیا امام(ره) چیزهایی را می دانستند که دیگران از آن بی خبر بودند، که شما می گویید روشی برای بررسی آن دانسته ها وجود ندارد؟ یا اینکه تفاوت در اینجاست که امام(ره)، آنچه را می دانستند به کار بستند و به آن عمل کردند؟ این مطلب اول بود، که نکتۀ مبهمی در ذهن همۀ کسانی است که «می دانند»... و چنانکه دیدیم تفاوت میان روش انبیاء(ع) و دیگران هم در همین بود.

اما مطلب دوّم اینکه حضرت امام(ره)، پیش از آنکه موضوع وحدت را در میان امت مطرح و پیاده کند، در وجود خویش آن را به مرحلۀ اجراء گذاشتند. بدین معنی که ایشان با وجود نیروها، تواناییها و استعدادهای مختلف و گوناگون خود، همه را در سایۀ شخصیتی واحد و منسجم گردآورده بودند. سپس همین موضوع را در میان امت پیاده کردند و با وجود اختلافات مذهبی، نژادی و تفاوتهای همه جانبه، آن را به امتی متحد تبدیل کردند. حتی ایشان توانستند پیام وحدت آفرین خود را به گوش همۀ جهانیان برسانند؛ زیرا تنها وحدت است که می تواند نیاز بشریت به حقیقت، آزادی و عدالت را تا رسیدن به روز موعود و آیندۀ روشن، برطرف کند و در عین حال تفاوتهای موجود در جهان را از میان بردارد.

 ˜ پرسش شیخ علی طه

من تنها می خواهم به مسأله «روش» بپردازم و اصطلاحی را که به نام «روش شناسی» از آن یاد می شود و برای من کاملاَ مشخص نشده است، مورد بحث قرار دهم. در واقع امام خمینی(ره) روشی را بوجود آورد که منحصر به فرد بود و لازم است برای شناخت این روش، آثار امام را مورد بررسی قرار دهیم. باید گفت روشی که امام خمینی(ره) به کار برد، با دیگر روشها تفاوت بسیار داشته و در عین حال شباهتهایی هم با آنها دارد. همان طور که دکتر خلیل احمد خلیل فرمودند، اگر به عنوان مثال، بخواهیم شعرهای امام را بررسی کنیم، روشی برای این کار وجود دارد. یا اگر بخواهیم روشی را که امام برای تفسیر برخی سوره های قرآن به کار بردند تحلیل کنیم، روشی را مشاهده می کنیم که مختص امام خمینی(ره) بوده و با برخی روشها، شباهت دارد و با بسیاری از آنها متفاوت است. بنابراین باید بگویم که شناخت روشها، خود یک روش نخواهد بود. بلکه یک روش خاص متعلق به امام خمینی(ره) وجود دارد که من برای مثال و با سرعت توضیح کوتاهی می دهم: ایشان می فرمایند که تاکنون دربارۀ تفسیر قرآن چیزی ننوشته اند، اما در عین حال تفسیرهای مفسران دیگر را هم ناقص محسوب نمی کردند بلکه به آن با دیدۀ احترام می نگریستند و عقیده داشتند که آنان تلاش فراوانی در این راه انجام داده اند. اما روشی که امام پیشنهاد می کردند آن بود که باید به طور کلی از قرآن کریم برای انسان سازی استفاده کنیم.

پاسخهای سخنرانان:

 ˜ پاسخ دکتر علی لاغا

برادر عزیزی که به مسأله امپراطوری عثمانی و اتریش پرداختند، به نظر می رسد ایشان به جنبۀ تاریخی مسأله توجه نکرده اند. من ایشان را به کتاب «مسألۀ فلسطین در کلام امام خمینی(ره)» (انتشارات دارالوسیله صفحات 333 و 334) ارجاع می دهم تا آن را مطالعه کنند. اما حالا برای آنکه وقت برادری را که در کنار من نشسته اند نگیرم، به همین مختصر بسنده می نمایم. ولی راجع به آنچه دربارۀ فتواهای صادر شده در دورۀ عثمانی گفتید، باید یادآوری کنم که این درگیریهای میان مذاهب در دورۀ عباسیان اتفاق افتاد. ظاهراً شما از تاریخ این دوره بی خبرید. این مسأله در عصر عباسیان اتفاق افتاد و نه در دورۀ عثمانی، زیرا ابن تیمیه در دورۀ عثمانی زندگی نمی کرد.

اما آنچه که به نام «جنگ اقلیتها» ذکر شد، از این دیدگاه بود که دولت عثمانی را یک حکومت در حال تجزیه می پنداشت و گروهی در آن خواهان ایجاد تغییر و تحول در وضع موجود بودند. اما چرا حکومت عثمانی با جزیرةالعرب نجنگید؟ جنگ حکومت عثمانی با نیروهای مصری که به فرماندهی ابراهیم پاشا تا شهر ازنا رسیده بودند، به عنوان دفاع از خود بوده و یک جنگ اصولی و مذهبی نبود. مسأله قدرت و حکومت مطرح بود و حکومت ناچار است با رقیبان خود بجنگد و باید موضوع را از این لحاظ بررسی کنیم. اما من فرصت کافی ندارم تا نظر و رأی کامل و دقیق امام خمینی(ره) را در این باره بیان کنم. امام به تفصیل درباره درگیریهای جهان اسلام بحث و سخنرانی کرده و آن را مسألۀ جابجایی و انتقال قدرت می دانستند. پس اگر بخواهیم آن را مورد بررسی قرار دهیم باید این آمادگی را داشته باشیم که واقعیت قضیه را برای مردم روشن کنیم که این درگیریها جنگ قدرت است. به طور مثال اگر فرزندی، پدر خود را از حکومت و سلطنت برکنار کرده و خود جای او را گرفت، آیا این بدان معنی خواهد بود که با پدرش اختلاف مذهبی داشته، و پدرش شیعه و خود سنّی بوده است؟ پس موضوع قدرت طلبی موضوع دیگری است که امیدوارم آن را درک کنیم. مسأله، مسألۀ قدرت طلبی بوده است.

 ˜ پاسخ حاج عبدالله قصیر به دکتر طرّاد حماده

دربارۀ نظر آقای دکتر طرّاد حماده، من با موضع ایشان موافقم و عقیده دارم که مرحلۀ اول استقلال، همان بازیابی هویت و جلوگیری از وابسته شدن به بیگانگان است. اما مرحلۀ دومی هم وجود دارد که عبارت است از راه یابی به افقهای وسیعتری که سراسر جهان را شامل می شود و انسان به عنوان موجودی که دین تنها یکی از ابعاد اوست، می تواند به این مرحله دست یابد. اما باید اضافه کنم که من در مقالۀ خود که بحث کاملی درباره این موضوع است (بسیار کاملتر از آنچه که در خلاصه بحث مطرح کردم) به آن پرداخته و چندین مورد از بیانات امام خمینی(ره) که در آن مسألۀ مستضعفین جهان و موضوع رابطۀ ایران (به عنوان یک کشور دارای تمدن اسلامی) با دیگر کشورها را توضیح داده اند، بررسی نموده ام و نظر امام را دربارۀ اینکه روابط با دیگر کشورها باید بر اساس احترام متقابل و حرکت به سوی تکامل انسان باشد، ذکر کرده ام.

˜ پاسخ آقای هانی فحص

برای آنکه تصور نکنید من با دکتر علی لاغا رویارو شده ام، باید بگویم که طی مطالعاتی به این نتیجه رسیده ام که دولتهای عثمانی و صفوی برای اثبات هویت خویش با یکدیگر می جنگیدند. نکته در همین جاست. اما نمی دانم چرا دکتر زهیر غزاوی دربارۀ کنفرانس پاریس از من سؤال کردند. زمانیکه بنده با دکتر زهیر غزاوی در قم به مباحثه پرداختم، دربارۀ مسائلی که می خواستم مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، بسیار بحث کردیم. من می خواستم دیدگاه خود را پیرامون مسائل کلی و جزئی که فرا گرفته بودم و تصوراتی که دربارۀ جنبشهای آزادیبخش جهان عرب داشتم، مورد تجدیدنظر قرار دهم. بنابراین خود را در جایگاه میانه رو قرار داده و تلاش می کردم تا جائیکه ممکن است، با حقایق بیشتری روبرو شوم. همۀ آن پژوهشها را در نوشته هایی تحت عنوان «سید و سلطان»، که از افتخارات خود محسوب می کنم گرد آورده ام. در این کتاب، به بررسی افکار سیدجمال الدین اسدآبادی و سلطان عبدالحمید دوم عثمانی پرداخته و با دیدی منصفانه، عبدالحمید را مورد نقد قرار داده و حتی از او به بدی یاد کرده ام- که این هم از دایره انصاف خارج نیست- اما دربارۀ کنفرانس پاریس، من به هر دو مورد پرداخته ام. به عقیده من، انقلاب کبیر عربی، هم از خاستگاه دینی و هم از خاستگاه ملّی ریشه گرفته است و در عین حال هر دو خاستگاه، حتی بر ضد «شریف حسین» هم مؤثر بود. به نظر بنده، ما با یک مسأله پیچیده روبرو هستیم. تلاشهایی که شریف حسین انجام داد، حتی پیش از آغاز نهضت نافرجام و پیش از گرفتار شدن در چنگال «مک ماهان» قابل توجه است. من به گذشته بازگشتم و مسألۀ انقلاب کبیر عربی بر ضد عثمانی را بررسی کردم و متوجه شدم که هدف جنبش آزادیبخش عربی، سرنگونی دولت عثمانی به دست غرب نبود، بلکه هدف آن از سرنگونی دولت عثمانی، ظلم و جوری بود که این دولت (از دید اعراب) انجام می داد. در حالیکه غرب می خواست عثمانی را به خاطر عدالتی که در آن مشاهده می کرد سرنگون کند! اینها باعث شد که انقلاب کبیر عربی در مبارزه با دولت عثمانی، طوری القا کند که مسأله در ذهن ما، به عنوان مخالفت با اسلام مطرح شود. اکنون ما می خواهیم در این باره تجدیدنظر کنیم. من هرگاه می خواهم مسائل مربوط به دولت عثمانی را مورد بررسی قرار دهم هیچ نوع تعصب مذهبی و قومی ندارم. اما در عین حال از ماهیت عرب بودن و شیعه بودن خود هم خارج نمی شوم. من به بررسی کنفرانس پاریس پرداخته و بر سر راه آن دامهایی مشاهده کردم. عبدالکریم خلیل، در آن زمان ریاست انجمن عربی (یعنی سازمانی که بیشترین تأثیر را در مسائل جهان عرب داشت) را عهده دار بود، عثمانیها معتقد بودند که عبدالکریم خلیل برخی اشکالاتی را که در کار کنفرانس پاریس موجود بود، مطرح نموده و بسیاری از شرکت کنندگان را قانع کرد که در تمرکززدایی زیاده روی کرده اند و موجب شد که آنها از برخی مواضع خود عقب نشینی کنند. زیرا عبدالکریم، خطراتی را که بر سر راه آنان قرار داشت، روشن ساخت. پس عبدالکریم خلیل و دیگران، افکار و اندیشه ها و عقایدی داشته اند که موجب این واکنشها شده است. مسائل چندان هم بی ربط نبوده است. این بود آنچه می خواستم مطرح کنم.

 ˜ پاسخ دکتر حسن البنا

لحن علمی و لحن عاطفی، در کاربرد صفات و کلمات با هم تفاوت دارند. دکتر خلیل احمد از واژه های خطرناک و خطرناکتر استفاده کردند و آقای عبدالله قصیر هم این واژه ها را در مورد مواضع دکتر خلیل بکار بردند. این واژه ها، بیش و پیش از آنکه جنبۀ علمی داشته باشند، عاطفی و احساسی هستند. بحث علمی پیرامون یک مطلب فکری و موضوعی خواهد بود که از نشانه ها و شرایط آن؛ وضوح، دقت، احاطه بر موضوع و فراگیر بودن است. ایرادی که دکتر خلیل راجع به مسأله «روش» مطرح کردند و گفتند که ما استاد روش شناسی هستیم و... ، من می دانم که شما استاد روش شناس هستید و... این حرفها را خوب می دانم اما من خواستم بگویم که برای شناخت، مراحل و روشهایی وجود دارد. شناخت، از اولین مرحلۀ آن که شناخت حسّی و سپس شناخت عقلی و حدسی است، آغاز شده و به مرحلۀ بالاتر که شناخت جهان غیب است منتهی می گردد. هر مرحله از این مراحل، روش مخصوص به خود دارد و فارابی عقیده داشت که اگر ابزار و روشی، در مرحله ای غیر از مرحلۀ مناسب خود بکار گرفته شود، انسان به خطا و اشتباه خواهد افتاد. هر مرحله، روشی دارد. مثلاً مرحله شناخت حسی به روش استقرا حسی و تجربی انجام می شود که از پدیده های جزئی شروع شده و یک قانون کلی و فراگیر به دست می دهد. مرحلۀ شناخت عقلی هم از توجه به کلیّات آغاز و به جزئیات ختم می شود. شناخت حدسی هم روشهای خاصی دارد که با روش حسی و عقلی متفاوت است.

 

منبع: رویارویی با تهدیدات معاصر در اندیشۀ امام خمینی(ره)، ج 1، ص 465.

. انتهای پیام /*