نگاهی به مهم ترین عناصر و ارکان معاد از دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله

 

حجة الاسلام و المسلمین محسن غرویان

مقدمه

الف. مگر نه این است که بحث معاد از اصول اعتقادات ما است و می بایست با برهان و استدلال عقلی تبیین شود؟! پس چرا برخی از بحث عقلی در باب معاد وحشت دارند و از آن منع می کنند؟!

مگر خداوند در قرآن کریم نمی فرماید:

«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَیَعْلَمُونَ»؛[1]

آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند مساوی هستند؟!

و مگر خدای علیم و بصیر نمی فرماید:

«هَلْ یَسْتَوِی الْأعْمیٰ وَالْبَصِیرُ أفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ»؛[2]

آیا فرد کور و فرد بینا با هم مساوی اند؟! آیا شما تفکر نمی کنید؟

طرح سؤال و پرسش برای رفع جهل و نادانی، امری عقلایی است که قرآن کریم نیز بدان امر کرده است و می فرماید:

«فَاسْألُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ»؛[3]

اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید.

بنابراین، بحث عقلی و تحلیلی در باب وجود و ماهیت معاد، واجب عقلی و ضرورتی شرعی است.

البته ممکن است ما پس از بحث های طولانی و تفکرات فراوان در این زمینه، باز هم به جایی نرسیم و با شبهات و سؤالات بیش تری مواجه شویم. ولی این امر موجب نمی شود که کلاً بحث از معاد را رها کنیم و یا آن را به گونه ای نامعقول طرح نماییم و تصویری نادرست از آن ارائه دهیم.

ب. این جانب برای حل بسیاری از شبهات و پاسخ انبوهی از سؤالات اعتقادی، سه بار از محضر یکی از اساتید بزرگوار حکمت متعالیۀ صدرایی و از شاگردان برجستۀ علاّمه طباطبائی ـ  رضوان الله  علیه ـ تقاضا نمودم که درس معاد بگویند و مباحث آن را تبیین نمایند. اما هر سه بار معظّم له فرمودند که بحث معاد، بحث پیچیده و سنگینی است و علاّمه طباطبائی رحمه الله هم به صورت مفصّل وارد این بحث نشده اند و یک بار که از ایشان خواستیم به طور دقیق و تحلیلی به بحث معاد بپردازند، فرمودند: شاید صد سال دیگر، آمادگی و زمینۀ طرح مباحث عمیق و دقیقِ معاد در مردم پیدا  شود!

اما سخن این است که حتی در بین خواص هم، بحث معاد به طور جدّی و عمیق مطرح نمی شود و گویا عده ای در اصول اعتقادات، آن هم در میان خودی ها و خواص، قائل به تقیّه هستند!

چرا باید چنین باشد؟ اگر ما در بین خودمان این مسائل را حل نکنیم و بهترین پاسخ ها و تحلیل ها را ارائه ندهیم، هرگز نمی توانیم پاسخ گوی شبهات کلامی نسل جوان و جدید امروز باشیم و در نهایت، این روند به زیان نظام عقیدتی ما خواهد انجامید.

ج. برخی بر این باورند که اگر واقعِ معاد، بهشت، دوزخ و... را برای عموم مردم بگوییم، اثر تربیتی و اخلاقی معاد کم می شود!

به نظر می رسد مطلب به عکس است زیرا:

اوّلاً: جهل و خلاف واقعیت هیچ گاه اثر واقعیت و علم را ندارد؛

و ثانیاً: ارتقای سطح معرفت در مردم، باعث ارتقای سطح تأثیرپذیری و انفعال آن ها خواهد شد؛

و ثالثاً: علمای دین موظفند حقایق دینی را آن گونه که هست برای مردم بیان کنند و میزان تأثیرگذاری آن، امری است که به خود مردم مربوط می شود؛

و رابعاً: تحریف اعتقادات دینی و کتمان آن ها از مردم، خلاف عقل و شرع است.

با توجه به نکات فوق بایستی بحث دقیق و عمیق معاد، به عنوان یک بحث جدّی کلامی توسط اساتید، بزرگان و محققان فلسفۀ اسلامی مطرح شود و آخرین دیدگاه ها، آراء و نظریات در این باب به صورت صریح و شفاف ارائه گردد.

د. در مقالۀ حاضر تلاش شده است لُبّ نظریات حضرت امام خمینی رحمه الله در مورد مهم ترین عناصر و ارکان بحث معاد بیان شود.

در فصل نخست عمدتاً به این نکته پرداخته شده است که آیا تصویر امام رحمه الله از مسألۀ معاد و قیامت، با تصویری که عموم مردم دارند، یکی است؟ اجمالاً پاسخ این سؤال، منفی است.

فصل دوم، کاوشی است در مسألۀ معاد جسمانی و روحانی و حقیقت آن ها در کلمات  امام رحمه الله.

در فصل سوم، بحث بهشت و جهنم در کلمات، سخنان و آراء حضرت امام خمینی رحمه الله مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است.

در فصل چهارم، جوهرۀ اصلی رأی و دیدگاه ایشان در باب معاد به اختصار آورده شده  است.

گمان نویسنده این است که با مطالعۀ دقیق نظرات معظّم له در این چهار فصل، لبّ و مغزای رأی ایشان در حقیقت معاد و قیامت به دست می آید.

منبع اصلی این مقاله کتاب معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله است که دفتر سی ام از مجموعۀ ارزشمند تبیان به شمار می رود.

در خاتمۀ این مقدمه، به جا است زحمات و تلاش های ارزشمند مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله را در چاپ و ارائه افکار و اندیشه های آن بزرگ مرد الهی و نیز در برگزاری کنگرۀ اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی رحمه الله سپاس گویم و از خدای منّان برای همۀ دست اندرکاران، توفیق روز افزون طلب نمایم.

 

فصل اول آیا حقیقت معاد همان است که عموم آن را تصور می کنند؟

تصور اولیه و ابتدایی ما از معاد این است که «زمانی» و «مکانی» است و بهشت یا دوزخ، جایی است که به ترتیب، خوبان و بدان را در آن وارد می کنند.

امام خمینی رحمه الله عالم آخرت را از جنس این عالَم نمی دانند و می فرمایند مرتبۀ وجودی عالم آخرت و  معاد، با مرتبۀ وجودی این عالم، مساوی و هم عرض نیست و لذا مکان ندارد، بلکه فوق مکان و زمان  است.

لازمۀ این سخن آن است که بهشت و دوزخ، غیر زمانی و غیر مکانی (یعنی مجرد) باشند. به عبارات حضرت امام رحمه اللهبنگرید:

بنابر قول حق، واضح است که آن عالَم از جنس این عالم نیست و در درجه و مرتبۀ وجودی فوق آن می باشد، ولذا طلب مکان برای آن، غلط واضح است. آن عالم فوق مکان و زمان است... مکان امری است که با مقایسه حاصل می شود. وقتی دو چیز، هم عرض باشند به خاطر عدم امکان تداخل اجسام مادی، اشارۀ حسّیۀ وضعیه به هر کدام ممکن است، لذا می گوییم یکی این جا است و دیگری آن جا... ولی عالم آخرت چون عالمی مستقل و تامّ است، در خارجْ جهت ندارد و در داخل آن هم موجودات با هم تزاحم ندارند تا هر یک در طرفی واقع شوند... چرا که مکان ندارند و به همین سبب با یکدیگر تزاحم هم ندارند... جنّات عالم آخرت هم همین طور است و نیز در داخل عالم آخرت، جهت و طرف نیست تا برای موجودات و اشیاء آن جا مکان مطرح باشد.[4]

حضرت امام رحمه الله برخی اعتقادات مردم را در باب معاد و حیات اخروی غلط می دانند و چنین می فرمایند:

ما برخی اعتقادات غلط مردم در باب معاد جسمانی و جسم اخروی را بیان می کنیم؛ دل بعضی را که باز کنیم این طور می فهمیم که معتقدند: بدن برزخی داشتن یعنی این که الآن خداوند قالب هایی ساخته و در انباری که اسمش «عالم برزخ» است جمعشان کرده است (مثل کوزه هایی که کوزه گرها درست می کنند) روح که از بدن خارج شد، آن را می برند و داخل قالب ها می کنند!... این چه حرف هایی است؟... این چه تناقضاتی است؟

در عین حال که [گوینده] همین قبر را اراده می کند، می گوید: «قبور مؤمنین و متّقین از مشرق تا مغرب است»؛ مگر در همین قم صدهزار قبر از قبور مؤمنین سراغ نداریم؟ مگر زمین ما چقدر وسعت دارد؟ آیا وقتی می گوید: «بدن انسان در قبر عذاب می شود»، منظورش این است که به این استخوان ها، که آن هم البته خاک خواهد شد، عذاب واقع می گردد؟ حتماً منظور این نیست! پس چرا چیزهایی را به گردن شرع می گذارند که طبق هیچ آیه و روایتی درست نیست؟[5]

حضرت امام رحمه الله در بحث شبهۀ آکِل و مأکول، استعداد و فهم عامّه را در بحث معاد، نازل می دانند و می فرمایند:

پاسخ این شبهه بر مبنای مسلک ملاصدرا رحمه الله روشن و واضح است.[6]

و سپس می فرمایند:

... بلی قائلین به معادی که نظرشان طبق استعداد و فهم عامّه است باید به این اشکال جواب دهند. آن ها هم حرف های مختلفی زده اند... این ها حرف هایی است که نگفتنش بهتر از گفتنش است![7]

امام خمینی رحمه الله برخی از سخنان متکلمان در پاسخ گویی به شبهات معاد، از قبیل تفسیر معنای «عَجْبُ الذَنَب»[8] و تمسّک به «جزء لایتجزّی» را موافق سخنان عوامانه می دانند و می فرمایند:

... آیا این حرف ها خنده آور نیست؟ آیا انصاف است به یک شرع متین و مقدّس این حرف ها را نسبت داد؟[9]

امام خمینی رحمه الله در ذیل آیۀ «یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ...»[10] می فرمایند:

درست تفکر کن عزیزم، قرآن ـ نعوذ بالله  ـ کتاب قصه نیست، شوخی با شما نمی کند؛ ببین چه می فرماید... خدا می داند عقل من و تو و فکر همۀ بشر از تصورش عاجز است. اگر مراجعه به اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارت کنی و تأمّل در آن ها نمایی، می فهمی که قضیۀ عذاب آن عالم، غیر از این عذاب هایی است که فکر کردی. قیاس به عذاب این عالم کردن، قیاس باطل غلطی است.[11]

ایشان حقیقت معاد را از مصادیق و حقایق عالم غیب و ماورای طبیعت می دانند و مقایسۀ آن را با حقایق عالم دنیا نادرست می شمارند و چنین می فرمایند:

ما اکنون از آتش غضب الهی خبری می شنویم و با هیچ بیانی ممکن نیست حقیقت آن را برای ما آن طور که هست بیان کنند. همّت دنیا و قاموس طبیعت کوتاه تر از آن است که بتواند حقایق عالم غیب و ماورای طبیعت را به طوری که هست بیان کند.

ما هرچه از جانب سعادت یا شقاوت می شنویم، به مقایسۀ به این دنیا و مأنوسات و عادیات خود از آن چیز می فهمیم و عالم آخرت و ملکوت در تحت مقایسه و میزان دنیا و مُلک در نیاید. ما هر چه آتش دیدیم، آتـشِ ملاصِق با بدن ـ آن هم نوعاً با سطح بدن ـ را دیدیم و بیش تر و بالاتر از آن چیزی نیافتیم.[12]

حضرت امام خمینی رحمه الله معتقدند که قرآن کریم در ماهیت و نحوۀ معاد وارد نشده است؛ زیرا افکار و استعدادهای عامّه، ظرفیت آن را ندارند:

اگر قرآن، علاوه بر ایجاد عقیدۀ حقّۀ مثمره، بخواهد در نحوه و ماهیت آن هم گفت و گو نماید، اصل منظور، به خاطر پیچیدگی مقدّمات و عدم مساعدت افکار و استعدادات عامّه، بر زمین می ماند و پرورانیدن عقاید دربارۀ موضوع اصلی مشکل می گردد؛ لذا کافی است که قرآن فقط اصل معاد را ذکر کند و زندگی و حیاتی با همان جسم و هیکل و شخصیت قبل از موت را به انسان ارائه نماید. آیات هم بیش از این چیزی به دست نمی دهد؛ زیرا همین مقدار، جهت نیل به مقصود کفایت می کند.[13]

امام خمینی رحمه الله معتقدند که گاهی تقیّه در مسائل فلسفی و عقیدتی ضرورت پیدا می کند و فیلسوف مجبور می شود طبق عقیدۀ عامّۀ مردم سخن بگوید. ایشان همچون ملاّصدرا رحمه الله بر این باورند که روح و نفس آدمی، «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» است و این همان عقیدۀ افلاطون و ارسطو و دیگر قدما است؛ اما آن حکیمان چون در زمان خودشان گرفتار تقیّه بودند، نمی توانستند با صراحت لهجه مراد و مقصود خود را بیان کنند، بلکه طبق عقیدۀ عامّۀ مردم سخن می گفتند.

امام می فرمایند:

اکنون هم در قلوب برخی مسلمانان این معنا راسخ است که نفس قبل از بدن وجود داشته و سپس وارد بدن می شود، با این که این عقیده از آنِ مسلمین نیست.[14]

و همچنین می فرمایند:

چون در اذهان شریف بعضی از محدّثین ما گاهی معنایی، مخالف برخی از اصول مذهب جلوه می کرد و گمان می کردند که اگر به فلان مطلب قائل شوند اساس مذهب در خطر است، لذا آن مطلب را قبول نمی کردند و قائلان آن را تکفیر می نمودند. مثلاً با این که مرحوم مفید رحمه الله قائل به تجرّد نفس بوده و در کتابش هم نوشته است و پدر مرحوم مجلسی هم به تجرّد نفس قائل بوده، ولی در نظر مرحوم مجلسی، تجرّد نفس با اصول مذهب منافات دارد؛ لذا او تجرّد نفس را انکار نموده و فرموده: «جز حق تعالی و واجب الوجود، مجرّدی نداریم؛ زیرا اگر غیر از حق تعالی مجرّد یا مجرّداتی داشته باشیم، بطلان قضیۀ حشر و تعذیب و تألیم و تنعیم و همچنین فاعل موجَب بودن خداوند متعال و تعدّد قدما لازم می آید»؛ فلذا او منکر تجرّد نفس شده است. ولی حرف مجلسی اشکال دارد.[15]

آن بزرگوار در مورد تصویر حشر و معاد جسمانی و رجعت می فرمایند:

تفصیل قضیۀ معاد جسمانی بعد از طیّ مقدّماتش می آید و معلوم خواهد شد که مطلب اصلاً آن طور که برخی قائلین به معاد جسمانی گفته اند که: «این خاک ریزه ها را جمع می کنند و از آن، بدن درست می شود.» نیست؛ زیرا این سخن، اعتقاد به معاد جسمانی به «عین بدن» نیست، بلکه به معنای معاد جسمانی به «مثل بدن»  است.[16]

امام خمینی رحمه الله در مورد قضیۀ رجعت می فرمایند:

امّا قضیۀ رجعت: اولاً چنانچه شیخ محمد حسین اصفهانی رحمه الله می گفت، ما در جامعۀ مذهبی خودمان مبتلا به اشکال بزرگی هستیم؛ بدین ترتیب که اگر مطلبی از ضروریات مذهب و یا از ضروریات دین بود باید علاوه بر دلایلی که برای آن داریم، به تبعات و شاخ و برگ و خصوصیات آن مطلب ضروری ـ که بین عوامّ الناس مشهور گردیده؛ گر چه دلیلی بر آن نداشته باشیم ـ نیز قائل باشیم؛ چرا که اگر کسی منکر یکی از آن ها باشد او را مثل منکر اصل قضیۀ ضروری، پنداشته، تکفیرش می کنند.

... در قضیۀ رجعت آنچه بر آن دلیل داریم و ضروری است اصل قضیۀ رجعت است، اما خصوصیاتش ـ مثل این که... امام علیه السلام را با همان بدنی که سرش را بریدند، می آورند و یا این که اجزای آن بدن شریف را جمع می کنند و  روح مطهّرش به آن بدن داخل خواهد شد و امثالهم ـ اموری است که دلیل برای آن ها نداریم و ضروری هم  نیستند.[17]

امام خمینی رحمه الله در مورد مرگ و حیات، بر خلاف دیدگاه عوام، می فرمایند:

ما گمان می کنیم که حیات در این جا، چیزی است و نبودن در این جا، نقصی است؛ در صورتی که حیات در این جا [دنیا] نازلۀ آن حقیقتی است که از عالم غیب آمده است و موت ـ اگر چنانچه موت انسانی باشد ـ رجوع به همان مرتبه ای است که در اول بوده است و البته مراتب، مختلف و شئون، مختلف است.[18]

امام رحمه الله در برخورد با پاره ای تصورات و تخیّلات عوامانه در مورد قبر و برزخ چنین می فرمایند:

البته این که قبر باید رو به قبله باشد و یا باید به فلان شکل کنده شود و امثال آن، احکام فقهی قبر در عالم دنیا است و مربوط به آن عالم و نشئۀ دیگر نیست. ولی چون این بدنی که الآن به صورت جمادی در آمده، سابقاً بدن مسلمانی بوده و فرد با آن ارتباط داشته، الآن هم از نظر شرعی احترام دارد و در نتیجه خانۀ این جمادِ محترم که محل او است نیز محترم است. اما این مطلب بدان معنا نیست که همین قبر، دارِ سؤال و آرامگاه مؤمن باشد.[19]

و در سخنی دیگر می فرمایند:

اگر قضیه همان باشد که فعلاً عقیدۀ اکثر جمعیت مردم است و منشأ یک قسمت آن، از روضه خوان ها هستند و یک قسمت هم معلوم نیست از کجا آمده، که بر طبق آن معتقدند انسان ها تا رسیدن قیامت در همین قبر عذاب می شوند، پس باید گفت: پَهلَوی که قبرها را خراب کرد، در واقع مردم را از عذاب قبر خلاص کرد![20]

ایشان همچنین می فرمایند:

ادراکات اهل این عالم، از دیدن و شنیدن و شمّ آن [عالم برزخ] عاجز است. ظلمت و وحشت و فشار قبر را تو هر چه بشنوی به تاریکی ها و وحشت ها و فشارهای این عالم قیاس می کنی؛ با آن که قیاس باطلی است.[21]

امام خمینی رحمه الله در مورد بهشت و باغ های آن می فرمایند:

گمان مکن بهشت و جنّات آن، باغستان های دنیا، منتها قدری وسیع تر و عالی تر است؛ آن جا دارِ کرامت حق و مهمان خانۀ الهی است. تمام این دنیا، مقابل یک تار موی حورالعین بهشتی نیست، بلکه مقابل یک تار از حلّه های بهشتی که برای اهل آن فراهم شده نیست.[22]

و در مورد حشر، بر خلاف پندارهای سطحی، چنین می فرمایند:

البته مراد از این گونه کلمات، این نیست که وقتی انسان در عالم طبیعت مُرد، خاک بدنش دوباره در همین عالم، جمع شده و انسانی دیگر موجود شود؛ زیرا اگر چنین باشد، باید هر روز معادی باشد؛ برای این که خاک مُرده ها الآن در حول و حوش شهر ما، در مزارع و باغ ها واقع شده و غذای انسان می شود، تا بالاخره سیرش به ایجاد و حصول انسان منتهی شود.[23]

امام رحمه الله می فرمایند چه بسا کسانی حرف هایی بزنند که سر از انکار حقیقت معاد در آورد، ولی خود خیال کنند که قائل به معادند! عین عبارات ایشان چنین است:

بالجمله: آقایانِ قائل به معاد، نمی دانند که با بیان این گونه سخنان، در واقع به معاد و حشر قائل نخواهند بود و برای گریز از همین مسأله بوده که بعضی از محدّثین ناچاراً، قائل شده اند که در حشر، «مثل این ابدان» خلق  خواهد شد... البته این گوشت غیر آن گوشتی است که قبل از پوسیدن داشته، پس «غیر» است؛ منتها دقت  نمی شود.[24]

جمع بندی و نتایج فصل اول

با توجه به آراء، اندیشه ها و سخنان حضرت امام خمینی رحمه الله که در این فصل به آن ها اشاره نمودیم، نتایج و مطالب زیر به دست می آید:

1. عالم آخرت از جنس عالم دنیا نیست.

2. عالم آخرت، زمان ومکان و جهت ندارد.

3. اشیاء عالم آخرت نیز زمان و مکان و جهت و تزاحم با یکدیگر ندارند.

4. قائل شدن به اموری مثل وسعت قبرِ ظاهری مؤمنین و متقین و وقوع عذاب بر استخوان های مدفون در قبر، خلاف شرع است و با هیچ آیه و روایتی سازگار نمی باشد.

5. کسانی که فهم و استعدادشان در حد عامّه است، سخنانی در باب معاد می گویند که نگفتنش بهتر از گفتنش می باشد.

6. برخی از آراء متکلّمان در باب معاد، خنده آور و موافق سخنان عوام است و نباید آن ها را به شرع متین ومقدّس نسبت داد.

7. آنچه قرآن و روایات در باب معاد گفته اند، قصه و شوخی نیست و پس از تأمّل، روشن می شود که قیاس آن عالم با این عالم، باطل است.

8. حقیقت آتش اخروی، از حقایق غیبی و ماورای طبیعی است و از جنس آتش ملاصق با بدن نیست.

9. افکار و استعدادهای عامّه توان درک ماهیت و نحوۀ معاد را ندارد و لذا قرآن، وارد بحث ماهیت معاد نشده است.

10. گاهی فلاسفه در مسائل عقیدتی از ترس مردم، گرفتار تقیّه می شوند و مجبور می گردند طبق عقیدۀ عامّۀ مردم سخن بگویند و این درست نیست.

11. حقیقت معاد جسمانی به این نیست که خاک ریزه ها را جمع کنند و از آن، بدن درست کنند.

12. یکی از اشکالات جامعۀ مذهبی ما این است که اگر کسی به یک اصل مبرهن و ضروریِ عقیدتی ملتزم باشد ولی تبعات و شاخ و برگ هایی را که عوام الناس برای آن درست کرده اند نپذیرد، مورد تکفیر قرار می گیرد.

13.  احکام فقهی قبر، مربوط به همین قبر دنیا است، ولی ارتباطی به عالم قبرِ حقیقی ندارد و چنین نیست که قبر دنیا، دارِ سؤال و جواب و آرامگاه حقیقی مؤمن باشد.

14. عقیدۀ اکثریت مردم در باب عذاب قبر، یا از حرف های روضه خوان ها است و یا معلوم نیست از کجا آمده است.

15. ادراکات اهل این عالم، عاجزتر و نازل تر از آن است که به حقیقت بهشت، دوزخ، فشار قبر، وحشتِ قیامت و امثال این امور برسد.

16. برخی افرادِ قائل به معاد، خود نمی فهمند که با آراء و سخنانشان، منکر معادند نه قائل به معاد.

فصل دوم آیا جهان آخرت مادی است یا معنوی؟

بحث معاد جسمانی و یا روحانی، از مهم ترین مباحثِ اختلافی و مورد نزاع در بین اهل فن است.

البته مراد از «معاد جسمانی» این نیست که فقط جسم، محشور می شود؛ بلکه مراد، حشر جسم و روح با هم است.

و اما منظور از «معاد روحانی» این است که حقیقتِ معاد، روحانی و معنوی است و حقایق و وقایع قیامت کبرا، در عالَم معنا واقع می شود نه در عالم ماده و جسم طبیعی.

اینک مهم ترین نظرات حضرت امام خمینی رحمه الله در این زمینه را می خوانیم و در پایان فصل، به جمع بندی و نتیجه گیری خواهیم پرداخت.

ایشان دربارۀ حیات آدمی می نویسند:

برای انسان، دو زندگانی است: یکی زندگانی مادّی دنیایی که در این جهان است، و یکی زندگانی معنوی آخرتی که در جهان دیگر است.[25]

حضرت امام خمینی رحمه الله قیامت را از مصادیق غیب می دانند:

مادّیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس» دانسته ... و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهراً جهان غیب ـ مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوّت و قیامت ـ را یک سره افسانه می دانند؛ در حالی که... هستی، اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، می تواند موجود باشد.[26]

امام خمینی رحمه الله حیات اخروی را حیات صحیح و حقیقی انسان می دانند و آن را ماورای طبیعت معرفی می فرمایند:

انسان یک طور خلق شده است که علاوه بر حیات طبیعی، حیات مابعدالطبیعه هم دارد و آن حیات مابعدالطبیعه، حیات صحیح انسان است.[27]

امام خمینی رحمه الله در مورد مجهول بودن عالم آخرت می فرمایند:

مقصود، یک عالَم ماورای این عالَم است. آن ها [انبیا] ماورا را دیدند؛ یک عالَم غیبی که بر ما الآن مجهول است، آن ها دیدند.[28]

ایشان معاد را غایت خلقت انسان می دانند و آن را مصداق «عالم غیب مطلق» می شمارند:

غایت خلقت انسان، عالم غیب مطلق است... و معاد او«الی الله » و «مِن الله » و «فیالله » و «بالله » است.[29]

ایشان مادّی و طبیعی دانستن معاد را در حقیقت، به منزلۀ انکار معاد می دانند و می فرمایند:

معاد امری نیست که در همین نشئۀ طبیعت واقع شود؛ این، انکار معاد و رجوع الی الله  و تثبیت عالم طبیعت و تخلید آن است. امر معاد مثل فساد و خاک شدن شجره و دوباره به صورت شجره در آمدن همان اجزا به مرور زمان، با تحولات و انقلابات طبیعت نیست؛ زیرا تغییر شجره به منزلۀ برگشتن به نشئۀ دیگر نمی باشد؛ در صورتی که ضرورت تمام شرایع این است که معاد، اثبات نشئۀ دیگر و اثبات عالم فوق الطبیعه است و لفظ «معاد» هم به معنی «عود إلی الله » است. «عود إلی الله » دانستن معاد به سبب قربی است که آن نشئه به عالم اُلوهیت دارد.[30]

حضرت امام رحمه الله ماوراء الطبیعی بودن معاد را مورد اجماع همۀ ادیان می دانند و می فرمایند:

ادیان همه قائل... هستند؛ برهان قائم است بر این که یک عالم دیگری ماورای این عالم طبیعت هست.[31]

امام رحمه الله مرگ را عبور از طبیعت و ورود به ماورای طبیعت می دانند و می فرمایند:[32]

نفس به تدریج حرکت می کند... تا این که وقتی به سبب سیر تکاملی، خود را از طبیعت بیرون بکشد و در کاروان مجرّدات منسلک شود، در حقیقت این موجود، سواری است که از اولْ نقطۀ طبیعت و عالم هیولی برمی خیزد... ولی به تدریج از طبیعت جلو می افتد... و از آخرین مرتبۀ طبیعت که قدم برمی دارد به اولین درجۀ عالم تجرّد قدم می گذارد و از عالم شهادت گذشته، به عالم غیب می رسد.

این فراق را که وقتی موجود، از مرز طبیعت و تجرّد می گذرد و با قافلۀ طبیعت وداع می کند، رخ می دهد «مرگ» می نامیم.

این فراق، قهری و طبیعی و این وداع، وداع اجباری و این مسافرت، امری جبلّی است؛

«فَإذَا  جَآءَ أجَلُهُمْ لاَیَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ»[33].

امام رحمه الله جهان آخرت را جهانی می دانند که با ارادۀ انسان اصطکاکی پیدا نمی کند؛ برخلاف دنیا و طبیعت که آدمی در آن از حرّیت و نفوذ اراده برخوردار نیست.[34] ایشان در مورد راحتی مطلق و نفوذ اراده و سلطنت حقیقی در جهان آخرت می فرمایند:

و این طور سلطنت جز در عالم ما بعد الطبیعه که بهشت اهل طاعت است، یافت نشود.[35]

حضرت امام رحمه الله حیات آخرت را نشئۀ ثانیۀ غیبیه می دانند و می فرمایند این معنا موافق فطرت است:

حیات دنیایی ممکن نیست ابدی باشد و چون زایل است، فطرت از آن متنفّر است و نشئۀ ثانیۀ غیبیه که نشئۀ باقیه است، معشوق فطرت است. پس ایمان به یوم الآخره، یعنی نشئۀ ما بعد الدنیا، از فطریات است.[36]

امام رحمه الله برپا شدن قیامت را نتیجۀ حرکت جوهری و مجرّد می شمارند:

حاصل سخن این که: انسان به حرکت جوهریه، دارای تکامل جوهری است و بر طبق آن رو به تجرّد می رود و بر پا شدن قیامت، حتی اگر انبیا هم نبودند، بر طبق این حرکت جوهری، قهری و ذاتی بود.[37]

ایشان در باب معاد روحانی و عود نفوس به ابدان می فرمایند:

پس از این ها نتیجه حاصل شد که نفس، به خراب بدن و مفارقت از آن، فاسد و خراب نشود؛ بلکه باقی در عالم دیگری است و فساد برای آن نیست و این «معاد روحانی» است از برای نفوس و ارواح که قبل از قیامت برای آن ها حاصل است، تا آن که ارادۀ حق تعلّق گیرد به عود آن ها بر ابدان.[38]

امام رحمه الله یکی از مقدّمات اثبات معاد برای موجودات را تجرّد می دانند؛ عبارت ایشان این است:

نوع بشر دارای صور خیالیه هستند و گر چه نمی توانند اشیاء را در مرتبۀ تامّ التجرّد عقلانی ادراک نمایند، لیکن همین که صور خیالیه دارند برای نتیجۀ بحث ما ـ یعنی اثبات معادـ کافی  است؛ به جهت این که اگر موجودی به مرتبۀ تجرّد خیالی... برسد، برای او اثبات معاد می شود. از این رو ما قائلیم حتی از بین حیوانات، آن هایی که به تجرّد خیالی رسیده اند، محشور می شوند.[39]

امام رحمه الله روی مبنای ملاصدرا رحمه الله معتقدند موجودی که مجرّد نباشد، حشر ندارد و در این زمینه می فرمایند:

لازم نیست همه به تجرّد عقلانی برسند برای بقای نفس بعد از مفارقت از بدن؛ تجرّد خیالی و مثالی هم کافی است... نفس هر موجودی که تجرّد خیالی و مثالی پیدا کرده باشد به سبب تجرّد مثالی اش باقی است. پس چنانچه مثلاً به جنینی آسیب رسید و در اثر آن به این مرتبه از تجرّد نرسید، ملزم نیستیم که به حشر و بقای نفس او ملتزم شویم. چنان که از بعضی اخبار کافی هم این نکته استنباط می شود که بعضی از نفوس فنا می شوند.[40]

بالجمله اکثر مردم در مرتبۀ تجرّد مثالی خواهند بود و با همین تجرّد مثالی محشور می شوند، و قلیلی از برگزیدگان که تجرّد عقلانی پیدا کرده اند با داشتن آن مقام، محشور خواهند شد.[41]

امام رحمه الله بدنی را که در قیامت و عالم آخرت موجود می شود، غیر از بدن مادیِ فعلی می دانند و آن را مُنشأ به انشاء نفس می شمارند:

سالک الی الله  را به حسب نشئات وجودیه، مکان هایی است... مقام اول، نشئۀ طبیعیه و مرتبۀ ظاهرۀ دنیاویه است که مکان آن «ارض طبیعت» است... .

مقام دوم، مرتبۀ قوای ظاهره و باطنه که جنود مُلکیه و ملکوتیۀ نفس است که محل آن ها «ارض طبیعت انسان» است که این بُنیه و کالبد باشد.

و مقام سوم، نشئۀ غیبیۀ قلب سالک است که محل آن «بدن برزخی غیبی نفس» است که به انشاء و خلاقیت خود نفس پیدا شود.[42]

نکتۀ مهمی که در بحث معاد جسمانی و روحانی مطرح است این است که مراد از عود روح به بدن در قیامت چیست؟ و مراد از بدن، چگونه بدنی است؟

امام رحمه الله در این زمینه با صراحت می فرمایند:

تعلّق روح به بدن بعد از مرگ، همان توجه نفس به حال خود است؛ زیرا بعد از این که سکرات موت رخ داد و ارتباط بدن با نفس قطع شد، مجدّداً نفس توجهی به بدن می کند.

مگر تعلّق نفس به بدن و جسم، غیر از این است که نفس به بدن توجه پیدا کند؟! تعلّق مذکور به این معنا نیست که نفس دوباره داخل چیزی که آن را دور انداخته بود و حالا دیگر چیزی بیش از یک لاشه نیست، بشود. نسبت نفس با این جسدی که خاک شده و می پوسد، مثل نسبتش با اجسام دیگر است.[43]

امام خمینی رحمه الله معتقدند که:

نفس... به تدریج از طبیعت خارج شود؛ تا این که سرانجام، بدن طبیعی با حرکت جوهری به بدن برزخی متبدّل شود؛ یعنی همین جسم طبیعی که دارای ماده است به تدریج به بدن برزخی متبدّل می شود؛ همان طور که در بدن طبیعی، غذاها به عوض ما یتحلّل متبدّل می شوند.[44]

ایشان می گویند:

بدن برزخی الآن موجود است ولی در ستر و حجاب بدن دنیایی است و این بدن ساتر او است و بدن برزخی ساتر و لباس و حجاب نفس است و آن، ساتر قلب است وقلب، ساتر روح است و روح، ساتر سرّ است و آن، ساتر لطیفۀ خفیّه است... الی غیر ذلک از مراتب. هر مرتبۀ نازله، ساتر مرتبۀ عالیه است.[45]

حضرت امام رحمه الله عالَم پس از مرگ را متباین و در انتهای حیات دنیوی نمی دانند و می فرمایند:

همین جسم طبیعی (از اُمّ الدماغ گرفته تا استخوان ذنَب) روز به روز با سیر کمالی وجودی و با حرکت از نقص به کمال، به حدی می رسد که تبدیل به جسم برزخی می شود. البته ما معمولاً از حرکت باطن ذات خود غفلت داریم؛ لذا عالم بعد الموت را متباین با حیات دنیوی گمان می کنیم؛ غافل از این که الآن هم عوامل و قوای عزرائیلیه و ملائکۀ عاملۀ عزرائیل، قوا و جسم و حیات طبیعی ما را به سمت عالم و حیات برزخی سیر می دهند و هم اکنون نیز ما را از عالم طبیعت نزع می کنند... منتها ما ملتفت این تبدیل و تبدّل نیستیم.[46]

امام خمینی رحمه الله می فرمایند در دار آخرت، ماده و هیولی وجود ندارد. عبارت ایشان چنین است:

إنّ المادّة و الهیولیٰ لاوجود لهما إلاّ بالصورة و الفعلیة؛ بل لاوجود لهما فی النشأة الآخرة  أصلاً.[47]

و نیز می فرمایند:

و لقد اُشیر إلی ما ذکرنا فی لباس الرمز فی الکتاب الإلهی بقوله: «وَ إنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِیَ  الْحَیَوَانُ»؛[48] فإنّ مقتضی سریان الحیاة فی شراشر دار الآخرة ـ التی أوّل منزلها العالم  البرزخی... ـ أن لا یکون فیها المادّة الجسمیة التی هی مبدأ لکلّ موت و لیست فیها حیاة أصلاً.[49]

و نیز در همین زمینه می فرمایند:

و اُشیر إلی ذلک أیضاً فی النبوی المشهور: «الدنیا مزرعة الآخرة»؛ فإنّ الدنیا إذا کانت مزرعة للآخرة، کانت الآخرة دارالحصاد؛ فإذا کانت الآخرة دارالحصاد لم یکن فیها قابلیة و هیولویة؛ فإنّ الهیولی بذاتها محلّ الزرع، و وجودها بلا زرعٍ لغوٌ و عبثٌ، تعالی عن أن یکون فی ملکه اللغو و العبث.[50]

امام خمینی رحمه الله در فرق بین امور دنیا و امور آخرت می فرمایند:

امور آخرتی با دنیا فرق ها دارد: ذلّت در آخرت غیر از ذلّت در دنیا است؛ چنانچه نعمت ها و عذاب های آن جا مناسبت با این جا ندارد؛ نعمتش فوق تصور ما است؛ عذابش خارج از حوصلۀ ما است.[51]

حضرت امام خمینی رحمه الله معاد جسمانی را به معنایی که خود تصویر می کنند، برای همۀ انسان ها ضروری می دانند و می فرمایند:

انسان مادام که در طبیعت است یک حقیقتِ دارای امتداد جوهری (طول و عرض و عمق) است... و وقتی از طبیعت بیرون رفت، جسم مثالی است. (البته نه این که مثالی شدن، این حقیقتِ دارای امتداد را تغییر دهد.) این جسم مادام که در طبیعت است، جسم خالص نیست، بلکه اختلاطی از جسم و لاجسم است (چون مقرون و منوط به هیولی است و هیولی، جسم نیست)... رها کردن جنبۀ لاجسمیّت، به مرتبۀ جسم مثالی رسیدن است و وقتی به آن مرتبه رسید، حرکت در حقیقتِ امتدادیۀ جوهریه اش، توقّف پیدا می کند.

چون اگر فرض شود که آن جا هم این حرکت ادامه دارد ـ یعنی اگر ممکن باشد که جسم حرکت را ادامه بدهد و از مرتبۀ مثال بگذرد و موجودی مجرّد و غیر جسم شود ـ دیگر امتداد جوهری (طول و عرض و عمق) نخواهد داشت و اگر این فرض درست باشد دیگر معاد، جسمانی نخواهد بود، بلکه معاد روحانی واقع خواهد شد.

ولی این طور نیست؛ برای این که عالم مثال، حرکت ندارد؛ ولذا اگر چه جهت عقلانیتِ انسان طبیعی زیاد باشد ولی حقیقتِ امتدادیۀ جوهریه اش که مثالی شده، جسم است. و لذا برای همۀ افراد انسان ـ بلا استثنا ـ معاد جسمانی وجود دارد و محال است که نباشد؛ زیرا نبودش بدین معنا است که انسان، مولود طبیعت نباشد.[52]

حضرت امام رحمه الله هویّت انسان را وابسته به جسم نمی دانند و می فرمایند که رحلتِ بدون جسم، خللی در بحث معاد ایجاد نمی کند. ایشان می گویند:

انسان موجودی است که خلاصۀ عالم کبیر است. او موجودی است صاحب جسم و عقل و نفس که اگر بالفرض موقع ارتحال از این نشئه، رفض هیولای منضمّه و بدن قشری و کالبدی برایش ممکن باشد ـ به عبارت دیگر، بدون جسم رحلت کند ـ باز خللی در صحّت معاد و محشور شدن او پیش نمی آید؛ زیرا شخصیت و هویّتش باقی مانده است. در بقای هویّت و هذیّت، جسم اصلاً مدخلیتی ندارد.

در دنیا هم می بینیم که مثلاً پاداش و کیفر، برای دستی که وسیله و آلت فعل زدن واقع شده، نیست؛ زیرا اگر فرضاً آن دست قطع شود یا زیر ماشین بماند، باز شخص خاطی کیفر عملش را می بیند؛ چون مجرم او بوده  است.

بقای جسمیت در بقای شخصیت دخیل نیست. و بر فرض که جسم هم مرفوض شود، شخصیت باقی می ماند؛ ولیکن رفض جسمیت محال است.

چیزی که ممکن و طبیعی است و در رجوع به نشئۀ دیگر، حتمی و ناموس تکوینی به شمار می رود، مفارقت از هیولای منضمّه است که آن هم از اول در شخصیت انسان دخالت نداشت، بلکه در واقع مثل یک دایه بود که طفل در دامنش تربیت یابد.[53]

حضرت امام رحمه الله تنها راه اثبات معاد جسمانی را قول به تجرّد روح به گونه ای که ملاصدرا رحمه الله تصویر نموده، می دانند و می فرمایند:

اگر کسی تجرّد را به طور مطلق منکر باشد لازم می آید که بسیاری از ضروریات را انکار نماید، از جمله انکار معاد جسمانی؛ گرچه گفته اند: «اگر کسی قائل به تجرّد باشد و وجود مجرّدات را در عالم بپذیرد، مستلزم انکار بسیاری از ضروریات است».[54] ولیکن ما هر چه در قول به تجرّد تأمّل کردیم، نیافتیم که انکار ضروریاتی که آن ها گفته اند لازم آید.

به خلاف انکار تجرّد که حقیقتاً مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دین است؛ زیرا اگر کسی بخواهد معتقد به معاد جسمانی باشد، جز با قبول و پذیرفتن تجرّد نفس، امکان ندارد.

اگر درختی را بسوزانند و خاکستر کنند و دوباره از آن خاکستر، درختی بسازند، این درخت مسلّماً همان درخت قبلی نخواهد بود. بلی ماده یکی است ولیکن در حقیقت، این درخت، همان درخت سابق نیست.

پس اگر بگوییم هویّت انسانی ـ اعم از ظاهر و باطن و هرچه دارد ـ همین بدن است، قول به معاد جسمانی امکان ندارد. قول به معاد جسمانی، جز از آن راهی که آخوند گفته است ممکن  نیست.[55]

امام خمینی رحمه الله معتقدند ابن سینا رحمه الله چون نتوانسته مسألۀ تجرّد برزخی را حل کند، در مسألۀ معاد جسمانی گرفتار شده است:

طبق این عقیده، شیخ نتوانست مرتبۀ برزخیه را درست کند تا مسألۀ معاد جسمانی را هم حل نماید. حال آن که اثبات مرتبۀ برزخیه برای نفس در اثبات معاد جسمانی دخالت تام دارد و بدون اثبات این مرتبه، ممکن نیست معاد جسمانی اثبات شود. لذا چون دیگران این معنا را تصحیح ننموده بودند، کسی را سراغ نداریم که قضیۀ معاد جسمانی را برهانی کرده باشد و از روی براهین علمیۀ عقلیه، آن را اثبات کرده باشد.

آخوند [ملاصدرا] اول کسی است که معاد جسمانی را برهانی کرده است... ما چون وجود مرتبۀ برزخیه را اثبات نموده ایم لذا برای نوع مردم نیز به معاد جسمانی قائلیم... نوع مردم،  حتی اطفال و بلکه حیوانات هم چون مرتبۀ متوسطۀ تجرّد برزخی دارند، معاد جسمانی هم دارند.[56]

حضرت امام رحمه الله معتقدند:

[در قیامت، همین جسم طبیعی در اثر استکمال وجودی به پیش می رود] تا این که در قیامت، بدن و جسمی لطیف، به غایت لطافتی که حس بصر را یارای رؤیت آن نیست، ایجاد می گردد و این جسم، چنان تعلّقی به روح دارد که ابداً از آن تعصّی نمی کند و خودش هم دارای عرض و طول و عمق است... سرانجام در اثر تحولات و تبدّلات مغز و لبّ، به حد کمال رسیده، قشر ضخیم و بزرگ بدن محسوس را دور می اندازد، و این آخرین قدم تکامل دنیوی است که نهایت حدّ دار طبیعت به شمار می رود و اول قدم عالم برزخ است.

در عالم برزخ مرتبۀ ثانیۀ جسم، ظاهر می شود. از این لبّ صاف تر، لبّ اللباب است؛ یعنی نفس انسانی به اضافۀ بدنی که به مقام تجرّد رسیده است؛ بدنی با این لطافت، مثل ظلّ نفس است.[57]

از مهم ترین و پیچیده ترین مباحث معاد جسمانی این است که نسبت و رابطۀ جسم اخروی با جسم دنیوی چگونه است. حضرت امام رحمه الله در این زمینه می فرمایند:

نمی توان گفت که اجسام مثالیه غیر از اجسام بدنیه است؛ خیر عین همین ابدان و اجسام طبیعیه است، ولی غافل گمان می کند که دوتا هستند. عین این بدن، آن جا (در عالم مثال) خواهد بود و در عینیت، تغییری نخواهد کرد. چنانچه مثلاً طفلی که بیست سال پیش نیم متر بود، حالا دو متر شده؛ آن وقت ریش نداشت ولی حالا ریش دارد.

نمی گوییم بعد از گذشت سال ها، جسم به همان حدّت و شدّت و طراوت اولیه باقی است. بلکه می گوییم اصل جسمیت و اصل بدن، بدون این که نظری به قد و مقدار آن بشود محفوظ است. جسم در جسمیتش بین عالم آخرت و قیامت، و عالم مادّی و طبیعی در حال ترقّی است. همین جسم «بعد کونه جسماً طبیعیاً» وارد نشئۀ برزخیه می شود و در آن جا جسمی اصفای از این جسم خواهد شد و معنی ترقّی جسم در جسمیّت هم همین است که جسم اکمل و اَصفیٰ شود.

همین جسم طبیعی است که جسم برزخی می شود، ولی دیگر حکم جسم طبیعی «بما أنّه جسمٌ طبیعی» در عالم برزخ جاری نیست. البته احکام «اصل الجسم» آن جا هم محفوظ است؛ چون جسم همان جسم است. جسم در عالم برزخ نسبت به جسم در عالم طبیعت، در جسمیت خود اکمل و اصفیٰ و اقویٰ است، ولی نسبت به زمانی که قیام ساعت بر پا خواهد شد، ضعیف تر می باشد... .

وقتی که پردۀ میان عالم برزخ و عالم غیب برداشته شد و غیب مطلق، مکشوف نفسِ محو و مجذوب شده گردید و به نحو مناسب بر او بروز و ظهور کرد، ظهور تام...در آن جا شدت و کمال جسمیتِ جسم و بدن به نهایت اندازه ای که برای نفس ممکن است، خواهد بود، و جسم به طور کامل، قوی و صلب و محکم و شدید خواهد شد.[58]

یکی از مفاهیم کلیدی و مهم در بحث معاد جسمانی و معاد روحانی، مفهوم «ماده» است. حضرت امام رحمه الله در این باب می فرمایند:

باید به این نکته توجه داشت که لفظ «ماده» سبب ایجاد مغالطه ای برای آن هایی که مطالب آخوند (ملاصدرا) و عقیدۀ او در این باب را در دست ندارند، شده است. بعضی گمان کرده اند که مراد آخوند از «ماده» همان مادۀ نفس است (که بدن باشد) و گفته اند: مراد آخوند از این که گفته: «در حشر و آخرت، صورت باقی است، نه ماده»، این است که بدن در روز حشر نخواهد آمد و در روز معاد باقی نخواهد بود و آنچه باقی است صورت است که همان نفس می باشد. آن که باقی نیست و نخواهد آمد بدن است و این معاد روحانی است، نه معاد جسمانی.

ولی ـ چنان که گفتیم ـ این اشتباه ناشی از خوب به دست نیاوردن کلمات استاد فن است. مراد آخوند از «ماده»، بدن نیست بلکه مراد وی هیولی است و مرادش از صورت، صورت جسمیه است.[59]

حضرت امام خمینی رحمه الله معاد جسمانی را با همان تقریری که ملاصدرا رحمه الله ارائه فرموده، قائل هستند و می فرمایند:

مراد آخوند این است که صورت بدن، یعنی صورت جسمیه، در روز حشر عیناً خواهد آمد و باقی است... البته هیچ مانعی ندارد که صورت جسمیه باقی باشد ولی هیولی از بین برود... آخوند که فرمود در روز حشر «صورت» حاضر است یعنی صورت جسمیۀ همین بدن... .

جسم انسانی در روز معاد، دیگر هیچ گونه هیولایی نخواهد داشت. هیولایی که جسم دنیوی او بود دیگر آن جا موجود نیست و هیولای منضمّه را هم در طبیعت گذاشته و به کلّی خود را از رفاقت و مصاحبت آن ها دور نموده است... این تطهیر و تغسیل تکوینی است که به واسطۀ آن در جوهر ذات، انقلاب و تغییر و تبدّل حاصل می گردد؛ تبدّل از طبیعی بودن به ماورای طبیعی شدن.

و البته تجدّد و تغیّر در آن به نحوی نیست که تغییر هویت و شخصیت بدهد... همان جسم بعینه مراتب را بالا می رود و در یکی از مراتبی که بالا می رود (که آخرین مرتبه است) هیولی از او جدا می شود و بودن او در عالم طبیعت تمام می شود. ولی تمام شدن پیوند او با عالم طبیعت سبب نمی شود که این جسم، همان جسم متوطّن در طبیعت نباشد؛ جسم همان است، منتها وطنش عوض شده؛ بودنش در افق طبیعت تمام شده و وارد سرحد ماورای طبیعت گردیده، با همان شخصیتی که در عالم طبیعت داشت... .

پس بدن یک شخصیت دارد و نفس یک شخصیت دیگر؛ منتها حافظ شخصیت بدن، نفس است. نه این که شخصیت نفس، عین شخصیت بدن باشد... این جسم مادام که در طبیعت بود به تمام معنا جسم نبود، بلکه بین «محوضة القوّة» و «صرافة الفعلیة» در حرکت بود و چیزی که این طور باشد استقلال پیدا نکرده؛ پس جسم دنیوی مستقل نیست... .

چنین موجودی بعد از آن که از حرکت ایستاد و مستقل شد، به جایی می رسد که تمام قوّه هایش به فعلیت رسیده و نقصانش از بین می رود (و معنی رها کردن هیولی توسط جسم هم همین است)... . پس همان طور که گفتیم، بدن انسانی در آخرت بعینه خواهد آمد.[60]

حضرت امام رحمه الله به مناسبت، به بحث رجعت اشاره می کنند و می فرمایند:

حال که در حالت تغییر و تبدیل تدریجی، اثبات شد که جسم فعلی حقیقتاً همان جسم قبلی است، می گوییم که حالت «تدریج» با«دفعةً واحدة» در این معنا فرقی ندارد. اگر فرض شود که نفسی قدرت داشته باشد دفعتاً این جسم و بدن را معدوم کند و باز دفعتاً جسم و بدن دیگری ایجاد و انشاء کند، این جسم بدون شائبۀ مجاز،  همان جسم و عین او است (همان طور که در حالت تدریج به اثبات رساندیم و سرّ وحدت و عینیت را  هم  گفتیم).

در رجعت، اگر نفس شریف حسین علیه السلام جسمی را انشاء کرد، همان جسم حقیقتاً جسم آن حضرت است و عین همان جسم است که در طفولیت داشته. بله البته جسمی که در کربلا داشت فعلاً حقیقتاً جسم شریف آن حضرت نیست.[61]

جمع بندی و نتایج فصل دوم

آراء و اندیشه های حضرت امام رحمه الله در باب معاد جسمانی و معاد روحانی را با توجه به آنچه در این فصل آوردیم، می توان به صورت زیر ارائه داد:

1. دنیا، نشئۀ زندگی مادی و آخرت، نشئۀ زندگی معنوی است.

2. قیامت از مصادیق غیب است.

3. حیات حقیقی انسان، حیات اخروی و ماوراء الطبیعی است.

4. عالم آخرت بر ما مجهول است.

5. معاد، مصداق عالم غیب مطلق است.

6. وجه تسمیۀ معاد، «عود الی الله » و قُرب به عالم اُلوهیت است.

7. همۀ ادیان بر ماوراء الطبیعی بودن معاد اجماع دارند.

8. مرگ برای همه، قهری و به معنای عبور از شهادت به غیب و از طبیعت به عالم تجرّد است.

9. جهان آخرت چون مادّی نیست، با ارادۀ انسان اصطکاک پیدا نمی کند.

10. جهان آخرت، نشئۀ ثانیۀ غیبیۀ ابدیه است و لذا معشوق فطرت آدمی است.

11. برپایی قیامت، نتیجۀ قهری حرکت جوهری و رو به تجرّد انسان است.

12. قول به تجرّد، از مبانی اثبات معاد است و اگر موجودی مجرّد نباشد، حشر و نشر و معاد ندارد.

13. حیواناتی که تجرّد خیالی دارند، معاد و حشر خواهند داشت.

14. بدن قیامت، غیر از بدن دنیا است و آن بدن به انشاء نفس موجود می شود، نه این که روح در آن داخل شود.

15. مراد از تعلّق روح به بدن در قیامت، در حقیقت همان توجه نفس به حالِ خود است.

16. بدن طبیعی با حرکت جوهری به بدن برزخی تبدیل و مجرّد می شود و هیولی را رها  می کند.

17. بدن برزخی الآن موجود است، نه این که بعداً خلق شود؛ منتها در حجاب بدن دنیوی است.

18. الآن قوای عزرائیلیه و ملائکۀ عاملۀ عزرائیل، دم به دم، ما را از عالَم طبیعت نَزع می کنند و به سمت حیات برزخی سیر می دهند؛ منتها ما غافلیم.

19. در جهان آخرت، ماده به معنای هیولی وجود ندارد و این معنا در آیۀ «إنَّ الدَّارَ الآْخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ»[62] به صورت رمز بیان شده است.

20. از نبوی مشهور «الدنیا مزرعة الآخرة» استفاده می شود که هیولی محل زرع است ولذا در آخرت که یوم الحصاد است، وجود ندارد.

21. چون عالم مثال حرکت ندارد، لذا حقیقت امتدادیۀ جوهریۀ همۀ انسان ها در عالم مثال باقی است و به این معنا، معادِ همگان جسمانی است.

22. در معاد جسمانی آنچه ضروری است صورت جسمیه است، نه هیولی و بدن دنیوی.

23. کسانی مثل مرحوم مجلسی ـ صاحب بحار الانوار ـ که منکر تجرّد غیر خدا هستند، معاد جسمانی را نمی توانند اثبات کنند.

24. به نظر حضرت امام خمینی رحمه الله قول به معاد جسمانی تنها بر مبنای ملاصدرا رحمه الله برهانی است.

25. بدنی که انسان در قیامت با آن محشور می شود، مجرّد و ظلّ نفس است.

26. جسم اخروی همان جسم دنیوی است، البته به نحو اتمّ و اشدّ و اَصفیٰ، به گونه ای که شخصیت و وحدت برقرار است.

27. مراد از ماده ای که در آخرت وجود ندارد، هیولی است، نه مادۀ نفس که همان بدن  باشد.

28. شخصیت بدن اخروی غیر از شخصیت نفس اخروی است؛ ولی حافظ شخصیت بدن، نفس است.

29. در مسألۀ «رجعت» می توان گفت: نفس ولیّ الهی ـ مثل امام حسین علیه السلام ـ جسم مجرّد خود را دفعتاً انشاء می کند؛ در عین حال این جسم، حقیقتاً عین همان جسم قبلی است و شخصیت و وحدتش محفوظ  است.

30. معاد جسمانی از دیدگاه حضرت امام رحمه الله بدین معنا است که در آخرت، جسم نیست ولی جسمانیت و انتساب و تعلّق به جسم به نحو هوهویت باقی است.

فصل سوم حقیقت بهشت و جهنم چیست؟

دو رکن اساسی بحث معاد، مسألۀ بهشت و دوزخ است. عموم مردم گمان می کنند بهشت و دوزخ دو مکان هستند، همچون مکان های همین دنیا؛ در حالی که واقعیت و حقیقت چیز دیگری است. در این فصل به طور گذرا آراء و نظرات حضرت امام خمینی رحمه الله در باب حقیقت بهشت و جهنم را می بینیم:

امام رحمه الله می فرمایند:

چنانچه فلاسفۀ بزرگ گفته اند و از قرآن کریم نیز ظاهر می شود، غیر از «بهشت جسمانی» که بیش تر آیات قرآن در توصیف آن وارد شده و آن، منزلگاه ثواب بهشتیان است، مقامات و مراتب دیگری از برای بهشت است که از مقام ثواب بیرون است و آن از مقامات معنویه و لذّات روحیه است... و کسانی که به این مقامات معنویه رسیده اند به بهشت جسمانی که مقام ثواب الهیه است نظر ندارند و از آن اعراض کنند و به مقامات معنویه سرگرم شوند.[63]

امام خمینی حقیقت بهشت جسمانی را ملکوت اعمال می دانند و می فرمایند:

حقیقتِ جنّت جسمانی، صور غیبیۀ ملکوتیۀ اعمال است.[64]

و نیز می فرمایند:[65]

بالجمله: صورت بهشت و جهنم جسمانی، همان صور اعمال و افعال حسنه و سیّئۀ بنی آدم است که در آن عالم به آن ها رجوع کنند؛ چنانچه در آیات شریفه نیز به آن اشاره و تلویح شده؛ مثل قول خدای تعالی: «وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً»[66] و قوله صلی الله علیه و آله: «إنّما هی أعمالکم تردّ إلیکم»[67].

و در همین زمینه می فرمایند:

از برای هر یک از اعمال حسنه و افعال عبادیه صورتی است باطنی ملکوتی، و اثری است در قلب عابد؛ اما صورت باطنیۀ آن همان است که تعمیر عوالم برزخ و بهشت جسمانی به آن است.[68]

امام خمینی رحمه الله در مورد «علم المعارف» می فرمایند:

«علم المعارف» اعمالی است قلبی و جذباتی است باطنی که نتیجۀ آن اعمال و جذبات و صور باطنۀ آن ها، صورت جنّت ذات و بهشت لقا است.[69]

امام خمینی رحمه الله در مورد حقیقت جهنم می فرمایند:

دار طبیعت، صورت جهنم است؛ چنانچه جهنم، باطن دار طبیعت است.

دنیا و هر چه در آن است، جهنم است که باطنش در آخر سیر، ظاهر شود.

طبیعت متن جهنم است؛ در آن عالم ظهور که می کند طبیعت، جهنم است.

باطن این طبیعت، جهنم است؛ اقبال به طبیعت، اقبال به جهنم است.

جهنم و عذاب های گوناگون عالم ملکوت و قیامت، صورت های عمل و اخلاق خود تو است... جهنم نیست جز باطنِ عمل های ناهنجار تو. ظلمت ها و وحشت های برزخ و قبر و قیامت نیست؛ جز ظلّ ظلمانی اخلاق فاسده و عقاید باطلۀ بنی الانسان... اگر اعمال بنی الانسان نبود و صورت های غیبی عمل های زشت ما نبود، جهنمی نبود و همۀ عالم غیب بَرْد و سلامت بود.[70]

امام خمینی رحمه الله در تفاوت عذاب دنیا و عذاب آخرت می فرمایند:

تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آن ها را که شنیدی و قیاس کردی به آتش دنیا و عذاب دنیا، اشتباه فهمیدی، بد قیاس کردی... ادراک تو در این عالم ناقص و کوتاه است.[71]

و در مورد خلود در جهنم می فرمایند:

کسی که مخلّد در ارض طبیعت گردد، باطن آن در عالم دیگر جلوه کند، و آن، خلود در عذاب جهنم است.[72]

ایشان در مورد حقیقت بهشت و جهنم چنین می فرمایند:

و بالجمله: عالم «ملکوت اعلیٰ»، عالم بهشت است که خود، عالم مستقلی است و نفوس سعیده سوق داده می شود به سوی آن، و عالم جهنم، «ملکوت سفلیٰ» است که نفوس شقیّه به سوی آن مسافرت کند. ولی آنچه به آن ها در هر یک از دو نشئه رجوع می کند، صورت بهیّۀ حسنه یا مؤلمۀ مُدهشۀ اعمال خود آن ها است.[73]

امام خمینی رحمه الله آتش جهنم را همان باطن ذات انسان می دانند و می فرمایند:

اساس عذاب الهی بر اعمال ما است. هر عملی که از ما صادر می شود در آن عالم یک صورت دارد که ردّ بر انسان می شود. این طور نیست که عذاب آخرت شبیه عذاب های دنیایی باشد که مأمورین بیایند بِکشندش و ببرندش. از باطن ذات انسان آتش طلوع می کند. اساس جهنم، انسان است و هر عملی که از انسان صادر می شود. شدت و مدت عمل، بر شدت و مدت عذاب می افزاید.[74]

و نیز می فرمایند:

بهشت و دوزخ از کار انسان پیدا شده است. در کار انسان است که یا عمل صالح است یا کار خوب است که مبدأ تحقّق بهشت است، یا اعمال غیر صالح و فاسد که مبدأ دوزخ است.[75]

و در همین زمینه می فرمایند:

جهنم و عذاب های گوناگون عالم ملکوت و قیامت، صورت های عمل و اخلاق خود تو است. تو به دست خود، خویشتن را دچار ذلّت و زحمت کردی و می کنی؛ تو با پای خود به جهنم می روی و به عمل خود، جهنم درست می کنی. جهنم نیست جز باطن عمل های ناهنجار تو. ظلمت ها و وحشت های برزخ و قبر و قیامت، نیست جز ظلّ ظلمانی اخلاق فاسده و عقاید باطلۀ بنی الانسان.[76]

جمع بندی و نتایج فصل سوم

از آنچه در این فصل آوردیم، نتایج زیر به دست می آید:

1. بهشت از دیدگاه قرآن، ذومراتب است و غیر از بهشت جسمانی، مراتب معنوی و لذات روحی فراوان دیگری وجود دارد که صاحبان این مقامات، نظری به بهشت جسمانی ندارند.

2. حقیقت بهشت جسمانی، صور غیبیۀ ملکوتیۀ اعمال است.

3. بهشت جسمانی، باطن اعمال خود ما است.

4. طبیعت، ظاهری دارد و باطنی، که باطن آن جهنم است.

5. باطنِ طبیعت ـ یعنی جهنم ـ در آخر سیر ظهور می کند.

6. ظلمت و وحشت برزخ و قبر و قیامت، چیزی جز سایۀ ظلمت اخلاق فاسده و عقاید باطله نیست.

7. خلود در ارض طبیعت، به صورت عذاب جهنم ظهور خواهد کرد.

8. بهشت، عالم ملکوت اعلی و جهنم، عالم ملکوت سفلیٰ است.

9. بهشت و دوزخ به وسیلۀ اعمالِ ما ساخته می شوند.

10. حقیقت آتش جهنم، از جنس آتش های دنیا نیست، بلکه از باطن ذات انسان طلوع  می کند.

فصل چهارم سخن نهایی در اساس معاد از دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله

حضرت امام خمینی رحمه الله در بیانی رسا و سخنی گویا، اساس معاد و بهشت و دوزخ را به گونۀ زیر تبیین می فرمایند:

و الحاصل: اساس معاد و جنّت و جهنم بر مطالبی است که حالا بیان می کنیم:

شکی نیست که قلب انسان در ابتدای تولد، مثل آینۀ دو رویی است که یک روی آن به طرف عالم غیب و روی دیگرش به طرف عالم حسّ و شهادت است؛ تا کدام رو را ببندد و کدام را باز کند.

باز شکی نیست که همۀ موجودات عالم طبیعت که از روز اول که به دنیا می آیند ـ خواه سعید باشند، خواه شقی و خواه انسان باشند، خواه حیوان ـ قدم به قدم به طرف مرگ حرکت می کنند و خروج از عالم طبیعت در جوهرۀ ذات همۀ آن ها نهفته است.

این حرکت، حرکتی است از طبیعت به سوی ماورای طبیعت و در این حرکت، فرقی بین انبیای عظام و اولیای کرام، با اَشقی الاشقیا وجود ندارد. حرکت همه رو به عالم دیگر و پشت به این عالم است؛ گر چه در این حرکت ذاتی، از این جهت که مادۀ یکی از آن ها طوری است که مثلاً تا صد سال استعداد قبول صور دارد و دیگری تا بیست سال، با هم متفاوتند.

البته هر ماده ای که لایق قبول فیض باشد از مبادی عالیه، لاینقطع به او فیض می رسد و ماده هم تا تمام شدن استعدادهایش، قبول صور مختلف می کند. ممکن است فردی نبیّ یا ولیّ باشد و بیست سال عمر کند، یا شقی باشد و صد سال عمر کند، یا بر عکس نبیّ باشد و هزار و پانصد سال عمر کند و یا شقی باشد و سی سال عمر کند. کاری نداریم که مقدار عمرها مختلف است، آنچه مهم و قطعی است این است که همه در این جوهرۀ طبیعت سیر  می کنند.

در این سیر، یکی از اول لیلۀ مظلمۀ عالم طبیعت که راه می افتد تا مطلع الفجر «سَلاَمٌ هِیَ حَتَّیٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[77] با کمال سلامتی می آید و صفحۀ قلبش در تمام طول مسیر رو به سوی عالم ماورای طبیعت دارد. پس از اول هر چه در این آیینه افتاده شعاع عالم غیب بوده و جز اشعۀ آفتاب حقیقت چیزی بر آن نتابیده است. این دسته از انسان ها، عشّاق آن نورند و به چیز دیگری توجه ندارند و نمی خواهند که در صفحۀ دلشان به جز نور او چیزی  بتابد.

در مقابل این ها، یک دستۀ دیگر از روز اول، صفحۀ دل را به طرف عالم طبیعت گردانده اند و پشت قلب را به طرف بالا نموده اند. این ها وقتی که از دار طبیعت بیرون می روند ذواتی هستند متحد با ملکات سیّئه و انبان هایی هستند پر از اوصاف منفی: «فَبِمَا کَسَبَتْ  أیْدِیکُمْ».[78]

این دو دسته، در این که از روز اول وجود یافتن، قدم به قدم به طرف منزل دیگری بیرون از دار طبیعت در حرکتند، مشترک هستند:

هم اشرف موجودات که در مکّه متولد شد، و هم آن وجود شقیّ و پستی که چند سال بعد از ایشان متولد شد، هر دو به طرف خروج از طبیعت می رفتند و در این معنا هیچ تفاوتی با هم  نداشتند.

ولی در این سیر قهری، صفحۀ نازنین قلب یکی به تمام معنا به طرف بالا و عالم ماورای طبیعت باز شده، به نحوی که او جز خاطر دوست، خاطر دیگری را نمی خواهد و تنها در صدد جلب رضای او است و هر چه را از دوست می رسد نیکو می خواند؛ اگر دندان مبارکش را بشکنند می گوید نیکو است چون رضای او است، و اگر پیشانی مبارکش را بشکنند می گوید نیکو است چون مورد رضای او است؛ یعنی به راه دوست «ضرب الحبیب ذبیب»[79] است.

ولی خدا می داند آن دیگری که دو سال بعد به دنیا آمد و در اصل خروج از عالم طبیعت هم با رسول خدا صلی الله علیه و آلهشرکت داشت، صفحۀ قلبش رو به کجا باز بود؟ البته او هم با سیر قهری رو به بالا و افق برتر از طبیعت می رفت، ولی آیینۀ قلبش رو به سمت پایین بود و اثرات طبیعت در آن نمایان می شد و هیچ نوری از عالم غیب به این قلب منکوس نمی رسید.[80]

 

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. آداب الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1370 ش.

2. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

3. تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، محمد بن نعمان، قم، منشورات رضی، 1363 ش.

4. تعلیقة علی الفوائد الرضویه، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.

5. تقریرات فلسفۀ امام خمینی، سید عبدالغنی اردبیلی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،  1381 ش.

6. جهاد اکبر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.

7. ره عشق، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1368 ش.

8. سرّ الصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369 ش.

9. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377  ش.

10. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ش.

11. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

12. علم الیقین، ملا محسن فیض کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1358 ش.

13. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.

14. کشف الاسرار، امام خمینی، قم، انتشارات مصطفوی.

15. مسند احمد، احمد بن محمد بن حنبل، مصر، المطبعة المیمنیه، 1313 ق.

16. معاد از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سی ام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378  ش.

 

منبع: مجموعه آثار 5 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 2)، ص 391.



[1] )) زمر (39): 9.

[2] )) انعام (6): 50.

[3] )) انبیاء (21): 7.

[4] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، تبیان دفتر سی ام، ص 256، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[5] )) همان، ص 256 و 257.

[6] )) ر.ک: همان، ص 251.

[7] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 251.

[8] )) ر.ک: بحار الانوار، ج 7، ص 43، ح 19؛ مسند احمد حنبل، ج 2، ص 315 و 499.

[9] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 253.

[10] )) حج (22): 2.

[11] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 308 و 309، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 21 ـ 24.

[12] )) همان، ص 314، به نقل از شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 249.

[13] )) همان، ص 8، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[14] )) همان، ص 59.

[15] )) همان، ص 59 و 60، به نقل از: بحار الانوار، ج 58، ص 104.

[16] )) همان، ص 118.

[17] )) همان، ص 120 و 121.

[18] )) همان، ص 141.

[19] )) همان، ص 171.

[20] )) همان، ص 173، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[21] )) همان، ص 179، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 95.

[22] )) همان، ص 205، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 205.

[23] )) همان، ص 208، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[24] )) همان، ص 248 و 249.

[25] )) همان، ص 2، به نقل از کشف الاسرار، ص 311 و 312.

[26] )) همان، ص 2 و 3، به نقل از پیام امام رحمه الله به گورباچف، صحیفۀ امام، ج 21، ص 222.

[27] )) همان، ص 3، به نقل از صحیفۀ امام، ج 9، ص 11.

[28] )) همان، ص 4، به نقل از مصاحبه پروفسور الگار آمریکایی با امام، صحیفۀ امام، ج 11، ص 450.

[29] )) همان، ص 4، به نقل از آداب الصلاة، ص 263.

[30] )) همان، ص 7، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[31] )) همان، ص 13، به نقل از صحیفۀ امام، ج 3، ص 228.

[32] )) همان، ص 15، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[33] )) اعراف (7): 34.

[34] )) ر.ک: معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 15 و 16، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 186 و 187.

[35] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 16، به نقل از شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 101 و 102.

[36] )) همان، ص 17، به نقل از شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 101.

[37] )) همان، ص 21 و 22، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[38] )) همان، ص 37، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 198 ـ 200.

[39] )) همان، ص 38 و 39، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار. در زمینۀ اعتقاد امام رحمه الله به حشر حیوانات ر.ک: معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 46 و 47.

[40] )) ر.ک: کافی، ج 3، ص 235؛ تصحیح الاعتقاد، ص 213 و 215؛ بحار الانوار، ج 58، ص 81.

[41] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 45 و 46، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[42] )) همان، ص 56، به نقل از آداب الصلاة، ص 102 و 103.

[43] )) همان، ص 74، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[44] )) همان.

[45] )) همان، ص 74 و 75، به نقل از آداب الصلاة، ص 91.

[46] )) همان، ص 75، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[47] )) همان، ص 195، به نقل از شرح دعاء السحر، ص 66.

[48] )) عنکبوت (29): 64.

[49] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 196، به نقل از تعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص 140.

[50] )) همان، ص 197.

[51] )) همان، ص 202 و 203، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 86 و 87.

[52] )) همان، ص 220 و 221، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[53] )) همان، ص 227.

[54] )) مرحوم مجلسی در بحار الانوار (ج 58، ص 104 و 105) منکر تجرد روح شده است.

[55] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 228، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

[56] )) همان، ص 229، 230 و 231.

[57] )) همان، ص 233 و 234.

[58] )) همان، ص 234 و 235.

[59] )) همان، ص 240.

[60] )) همان، ص 241 تا 245.

[61] )) همان، ص 247 و 248.

[62] )) عنکبوت (29): 64.

[63] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 290، به نقل از کشف الاسرار، ص 172 و 173.

[64] )) همان، ص 292، به نقل از سرّ الصلاة، ص 25.

[65] )) همان، ص 293، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 362 و 363.

[66] )) کهف (18): 49.

[67] )) علم الیقین، ج 2، ص 884.

[68] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 294، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 437.

[69] )) همان، ص 297، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 413.

[70] )) همان، ص 301 و 302، به ترتیب نقل از شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 45 ـ 46؛ ره عشق، ص 30؛ صحیفۀ امام، ج 8، ص  328؛ جهاد اکبر، ص 32 و شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 141 و 142.

[71] )) همان، ص 315، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 20 و 21.

[72] )) همان، ص 319، به نقل از شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 55.

[73] )) همان، ص 322 و 323، به نقل از شرح چهل حدیث، ص 361 ـ 363.

[74] )) همان، ص 347، به نقل از صحیفۀ امام، ج 19، ص 113.

[75] )) همان، ص 349، به نقل از صحیفۀ امام، ج 7، ص 172.

[76] )) همان، ص 349، به نقل از شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 141 و 142.

[77] )) قدر (97): 5.

[78] )) شوری (42): 30.

[79] )) ذبیب: مدافع و حامی.

[80] )) معاد از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، ص 130 ـ 132، به نقل از تقریرات فلسفه، اسفار.

. انتهای پیام /*