تعلیم و تزکیه

حضرت آیت الله جوادی آملی

«الحمدلله الذی هَدٰینٰا لِهٰذا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْلٰا اَنْ هَدٰٰینَا الله»

مقدم شما اساتید، دانشمندان، دانشجویان، مهمانان گرانقدر جمهوری اسلامی ایران، علما و مشاعل هدایت را گرامی می داریم. از اینکه توفیق حضور مستمر که وظیفۀ بنده بود نصیبم نشد براساس العذر عند کرام الناس مقبولٌ پذیرفته شما خواهد بود. از همۀ دست اندرکاران این کنگرۀ عظیم هم تشکر می کنم و از سخنرانانی که از بیانات سودمندشان بهره بردیم مخصوصاً یادگار امام راحل حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سیداحمد خمینی دامه ظلهُ و همچنین از بیانات جناب آقای دکتر شریعتمداری خودم استفاده کردم و از گزارش جناب آقای اکرمی که دبیر عالی این کنگره هستند تشکر می کنم، و از همۀ بزرگان برادران و خواهرانی که سهمی داشته و دارند و یاد شریفشان از یادم رفته یا به یادم نیامده تشکر می کنم.

موضوع بحث هماهنگی تعلیم و تزکیه از دیدگاه امام راحل رضوان الله تعالی علیه است. امام جامع بین این دو فضیلت بود هم در بخش اعتقاد هم در بخش تخلق به اخلاق الله ... بعد از اینکه بین این دو فضیلت جمع کرد، در مقام رهبری، گفتار، نوشتار و قیام هم بین این دو اصل جمع کرد. جامع بودن غیر از مجمع بودن است. هستند عالمانی که به اصول اسلامی آشنا باشند، و هستند کسانیکه در عین آشنایی به اصول مبادی اسلامی از وارستگی بی نصیب نیستند. امّا امام مجمع این دو فضیلت بود جامع این دو فضیلت بود.

به گفته حکیم فردوسی بنام خداوند جان و خرد، از او شیواتر، شیرین تر آن است که بنام آن که جان را فطرت آموخت، فرق این دو بیان آن است که اولی ناظر به مجمع است و دومی ناظر به جامع، در بیان حکیم فردوسی این چنین است که خدا جان خلق کرد و فطرت و خرد آفرید، امّا ربط بین جان و خرد را باید از خارج استفاده کرد نه از بیت «بنام خداوند جان و خرد». به نام آنکه جان را فطرت آموخت یعنی هم جان را خداوند آفرید هم فطرت و خرد را خدا آفرید. قهراً چنین مبدائی جامع دو فضیلت علم و تزکیه خواهد بود. بنابراین کسی که قصد پیمودن راه خدا را دارد فقط با کسب این دو فضیلت می تواند به این مقصد برسد. سالک راه خدا هم تعلیم می بیند و هم تزکیه باید شود.

خدایا آن سالک کوی تو راهش دور نیست بیش از یک قدم نیست، اگر تو اقرب من حبل الوریدی و اگر اقرب از حبل الورید هم هستی، و اگر از هر کسی به او نزدیک تری پس سیر سالکان به سوی تو طولانی نیست، یک قدم است، قدم یعنی گام در حقیقت نه قدم فقهی، قدم فقهی از سرانگشت تا پاشنۀ پا را می گویند، ولی گام فاصله بین این دو پا است، منظور از قدم آن فاصله است. اگر کسی بخواهد گام بردارد باید دو قدمش حرکت کند یعنی دو تا پا حرکت کند پای اول روی خودستایی پای دوم در کوی دوست. یک قدم بر خویشتن نه آن یکی د ر کوی دوست. پس اینکه فرموده اند اِنَّ الراحلَ الیک قریبُ المسافة و اَنَّک لٰا تحْجب عن خلقک اِلّا ان تحجبَهُم الاعمال دونک از همین جاست انسان مادامی که خود را می بیند ممکن نیست کوی دوست را تشخیص بدهد لذا در محور خود می گردد. گروهی که خود بینند همواره راهشان طولانی است. آن بیان نورانی امیرالمومنین سلام الله علیه ناظر به این گروه است که آه و ناله می زند می نالد من قلةالسفر و طول طریق و بُعد سفر برای وصول به لقاء حق است، و لقاءالله نزدیک است پس چرا ما بنالیم و بگوئیم، آه لقلة زاد و طول طریق، یا لبُعد سفر اگر سفر نزدیک است مسافت نزدیک است پس چرا از طولانی بودن آن ناله کنیم مشکل ما همین است یک قدم سخت است، یعنی انسان یک پا را روی خودستایی بگذارد این بسیار سخت است. قدافلح من زکٰیهٰا آن کسیکه خودستانی کرد خود را از خود گرفت به مقصد رسید، آن که خودستایی کرد زیان می بیند و به تعبیر بزرگان اخلاق مثل کرم ابریشم است که می تند در تنیدۀ خود می میرد هرچه بیشتر می تند حجاب را غلیظ تر می کند.

حالا که مبادی تصوریه بحث مشخص شد که تعلیم تخصص پذیر است ولی تزکیه تخصص پذیر نیست و تزکیه هم به دو قسم است: اگر کسی خود را ستاند از خودی بیرون آمد به فلاح رسیده است. می رسیم به بیانات نورانی امام راحل رضوان الله تعالی علیه که چگونه ایشان بین تعلیم و تزکیه هماهنگی کرده اند، یعنی جامع این دو فضیلت بود نه مجمع. سخنان ایشان زیاد است ولی ما چند اصل و مبنا را از کتاب شریف مصباح الهدایه الی الخلافه والولایة نقل می کنیم تا روشن بشود که اهمیت هماهنگی تعلیم و تزکیه از دیدگاه ایشان چگونه است. یک بیانی را بزرگان اهل معرفت و حکمت دارند که امام می فرماید که اگر شما دربارۀ این بیان فکر کنید مصداق آن حدیث معروفید آن بیان این است که الفاظ و کلمات برای ارواح معانی وضع شده است نه برای اجساد معانی. یعنی وقتی که بشر اولی می گفت مصباح یا چراغ آن روز مصباح و چراغ بر همان هیزم افروخته حمل می شد زیرا بشرهای اوّلی هیچ چراغی نداشتند، همان هیزم افروخته برای آنها مصباح و چراغ بود کم کم شمع بود کم کم فانوس شد، کم کم چراغهای گردسوز شد کم کم برق شد ممکن است روشن تر از آن هم چیزی اختراع بکنند همه این ها مصباح است. آن روزی که این کلمه وضع شد برای آن چراغ خاصی که با پی و مانند آن سوخته و افروخته می شد وضع نشد. لفظ برای مفهوم وضع شد نه برای مصداق و برای روح معنا وضع شد نه جسد مصداق. فرمود این سخن را که عرفا و بزرگان دارند اگر شما دربارۀ او تفکر کنید مصداق آن حدیث نورانی خواهید بود که، «تفکرُ ساعةٍ خیرٌ من عبادةِ سبعین سنه»  گاهی گویند تفکر یک ساعت بهتر از عبادت یک سال یا یک عمر است منظور از تفکر آن است که انسان ویرانه هایی را ببیند و بگوید که ساکنان شما سازنده های شما کجا رفتند و از این راه عبرت بگیرد این تفکر خوبی است عبرت آموز است، و امّا دقیق تر آن است که امام راحل فرمودند که انسان در کلمات بزرگان فکر کنند که این ها چه گفته اند الفاظ برای ارواح معانی وضع شده است نه اجساد معانی، قهراً از هر مصداقی به مصداق برتر و بالاتر سفر می کند و هر مرحلۀ پائین را حجاب می بیند به او اکتفا نمی کند.

این دو سخن نشان می دهد که انسان اگر گرفتار اصطلاحات علمی شد هرگز به نزاهت تزکیه نمی رسد وقتی به نزاهت تزکیه نرسد به جایی که خود را به ستاند خود را می ستاید، به جای اینکه خود را نبیند همواره کمالات خود را می بیند. چون انسان با چهرۀ محبت خود را می بیند، خوب «حبُ شیء یعمی و یُصم»، همانطوری که دشمن نمی گذارد انسان نکات مثبت در انسان دیگر ببیند نگرش دوستی هم نمی گذارد انسان نقاط ضعف را ببیند. ما همیشه با بینش دوستی خود را در آینه می بینیم زیباتر از آن می بینیم که هستیم این در آینۀ صورت و امّا در مرآت سیرت اگر کسی براساس دوستی و خودبینی بخواهد در خویشتن خویش بنگرد بیشتر از آن مقدار که هست خود را می بیند قهراً بجای اینکه خود را بستاند و بسازد خود را می ستاید و ذات اقدس اله در عین حالیکه تزکیه را در بسیاری از موارد قبل از تعلیم ذکر کرد و اگر در بعضی از آیات قرآن تعلیم قبل از تزکیه ذکر شد برای آن است که تعلیم مقدمۀ تزکیه است و آن موارد فراوان تزکیه مقدم بر تعلیم است در بسیاری از موارد قبل از تعلیم ذکر کرد. اگر در بعضی از آیات قرآن تعلیم قبل از تزکیه ذکر شد برای آن است که تعلیم مقدمۀ تزکیه است و آن موارد فراوان تزکیه قبل از تعلیم ذکر شد برای آن است که تزکیه مقدم بر تعلیم است چون تزکیه مقدم بر تعلیم است. در بسیاری از آیات دارد یزکیهم و یُعَلِّمُهم الکتاب و الحکمة و امّا اگر در بعضی موارد که بسیار کم است تعلیم قبل از تزکیه ذکر شد چون مقدمۀ تزکیه است و نه مقدم بر تزکیه، ذات اقدس اله که تزکیه را می ستاید فرمود هدف اصیل انبیاء تعلیم و تزکیه است در سورۀ مبارکه نساء تزکیه به معنی خودستایی را مذمت می کند فرمود اَلم تر الی الذین یزکون انفسهم نمی بینی یک عده خودستا هستند.

شما خودستایی دارید و این بسیار بد است خدا خودستانی دارد بسیار خوب است و و لا یظلمون فتیلا این دو تزکیه در یک آیه در کنار هم جمع شده اند تزکیه مذموم و تزکیه ممدوح الم تر الی الذین یزکون انفسهم این تزکیه مذموم است به معنای خودستایی «بل لِلهِ یزکی من یشاء» این تزکیه ممدوح است. اگر خدا کسی را ستود و او را به خودستانی موفق کرد آنگاه دربارۀ او ستایش می کند.

مطلب بعدی آن است که یکی از بیانات نورانی امام راحل در همان کتاب شریفۀ مصباح این است که علم دو قسم است یک وقتی است علم به صورت علم حصولی تصور و تصدیق فکر و اندیشه است این گاهی به عمل می نشیند گاهی به عمل نمی نشیند گاهی یک وقتی علم، علم شهودی است با تزکیه همراه است. آن را از آیه «وَ عَلَّمَ ٰادَمَ الْاَسْمٰاءَ کُلَّهٰا» [1] مدد می گیرد فرمود تعلیم اسماء این نیست که نامهای اشیاء را خدا یاد انسان کامل بدهد یا براهین حصولی برای تحقق عالم آدم افاضه بکند یک کسی را از راه علم حصولی تصور و تصدیق منطق و فلسفه عالم بکند نه بلکه یک علم شهودی است که به عمل آمیخته است. فرمود این ایداع حقایق است همانطوری که در آن اصل مبنای اول فرمود لِعمری قسم به حیات خودم به عمر خودم قسم اگر کسی دربارۀ این کلمات بزرگ عرفا و اشارات اهل معرفت فکر کند این از مصادیق روایت است که تفکر ساعةٍ خیرٌ من عبادةٍ سبعین سنه. این جا هم همان بیان نورانی را دارد که تعلیم اسماء ایداع یعنی به ودیعه نهادن این حقیقت در درون انسان در فطرت انسان است.

این تعلیم هدف اصلی انبیاء بود و این تعلیم هدف اصلی وارثان انبیاء بود که امام راحل این گونه تعالیم را بدنبال داشت، یعنی یک علمی است که با تزکیه آمیخته است دور نیست جدای از تزکیه نیست ما همانطور که عالم بی عمل داریم عامل بی علم هم داریم این ها کاملاً از هم جدا هستند. وقتی که علم حصولی باشد ممکن است به عمل ننشیند ولی اگر علم شهودی باشد ممکن نیست به عمل ننشیند چون متن واقع را انسان می بیند بی گانه در تلاش و کوشش است که ما را خلع سلاح کند در انقلاب یک جور حمله داشت در جنگ تحمیلی یک جور حمله الان که زمان بازسازی است بعنوان تهاجم یا شبیخون فرهنگی یک جور دیگر حمله دارد. بیگانه با تعلیم ما خیلی مخالف نیست (البته تا می تواند پیشرفت علمی ما را هم می گیرد) ولی اساس کار این است که با تزکیه ما مبارزه کند یک بیان نورانی در قرآن کریم هست و آن این است که (وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغفُلُونَ عَنْ اَسْلِحَتِکُمْ)[2] عنی کافران علاقمندند که شما از سلاحتان غافل باشید، این یک اصل در جنگ کوچک جهاد اصغر سلاح آهن است حالا یا هوایی یا دریایی و یا زمینی آن که آهن برنده تری دارد حرف آخر را می زند در جنگ کوچک ولی در جهاد اکبر سلاح آه است نه آهن ما اگر بخواهیم آدم خوبی باشیم آه مند باشیم باید صاحب درد باشیم نه آهن دار. شما در بیانات نورانی حضرت علی صلوةالله و سلامه علیه در دعای کمیل (در هر شب حالا اگر توفیق پیدا کردید در جمع اگر نشد تنها مثنی و فرادی این دعای کمیل را فراموش نکنید) می بینید که حضرت امیر فرمود پیش از چهل سال است که دارم شمشیر می زنم فرمود در جهاد اکبر در مبارزۀ با نفس در مسئله تزکیه تنها سلاح آه است نه آهن و سلاحهُ البکاء آن که اهل گریه نیست این بازنده است در تهاجم فرهنگی و در شبیخون فرهنگی دشمن می خواهد ما از اسلحه غافل باشیم (وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغفُلُونَ عَنْ اَسْلِحَتِکُمْ وَ اَمْتِعَتِکُمْ) وقتی شما از سلاحتان غافل بودید او حمله می کند و می برد او در انقلاب خواست خلع سلاح بکند نشد، بعد از انقلاب این جنگ تحمیلی هشت ساله را آزمود دید نشد، انفجارهای داخل و خارج را آزمود دید نشد، مردم از شهادت هراسی ندارند چون باورشان این است که یک قدم بر خویشتن نه آن دگر در کوی دوست.

گاهی انسان یک شهیدی را می بیند در خونش می غلتد خیال می کند آن در جان کندن است، در فشار می بیند این چنین نیست او اگر می توانست حرف بزند به تعبیر صحیح تر ما اگر می توانستیم حرف او را گوش بدهیم می دیدیم همان بیان نورانی سیدالاستاد مرحوم علامه  طباطبایی را به گوش ما می رساند شما دیدید یک آدم گرمازده در یک استخر خنک شنا می کند چقدر لذت می برد او که فشار جان دادن ندارد همان لحظه اول خمپاره یا گلوله خورد احساس درد کرد تمام شد از آن مرحله که از دار دنیا به برزخ می رود در این دالان ورودی به اصطلاح حالت احتضار او هیچ فشاری ندارد مردان الهی در هنگام مرگ هیچ فشاری احساس نمی کنند چون این یک عذاب است و عذاب برای مردان الهی نیست.

مهمترین عامل در پیروزی نهایی در شبیخون تهاجم فرهنگی همین مسلح بودن است، و سلاحهُ البکاء این گریه را دشمن می خواهد از ما بگیرد دید در انقلاب 15 خرداد را بر مردم تحمیل کرد هزارها نفر را کشت مردم اشک نریختند البته یک اشک عاطفی بود که تمام شد ولی ملت نگریست، هشت سال جنگ را تحمیل کردند شما بعضی قبور را مزارها را بررسی می کنید بنده که دیده ام گاهی یازده نفر از یک خانواده در این جریان بمباران مناطق مسکونی در همین تهران شربت شهادت نوشیدند یازده نفر یعنی یک نسل پدر، مادر، فرزندان، برادر و خواهر همه یک جا جمع بودند و این موشک آمد و یک نسل منقرض شد بستگان دور این ها هم اظهار شکایت نکردند بعضی از قبرستان ها یازده قبر از خانواده است، خوب این ملت ننالید آن که افسانه ای سرود، بخوردم ز تو هشت تیر خدنگ ننالیدم از بهر ناموس ننگ آن قابل طرح در مقابل انقلاب نیست گاهی انسان یک نسل را فدا می کند و نمی نالد گریه نمی کند اما وقتی در پیشگاه ذات اقدس اله در مقابل این نفس هوس باز قرار می گیرد باید مسلح بشود یک انسان آه دار دل شکسته اهل وارستگی است و سلاحهُ البکاء خوب این هم یک مقدمه، پس در این آیه آمده است که دشمن می خواهد شما بی سلاح باشید نه سلاح نظامی یعنی آن چون این آهن را شما داشته باشید بیشترش را او دارد، دیگر او خیلی علاقه ندارد که شما این سلاح ها را نداشته باشید چون پیشرفته ترین سلاحها را او دارد بر فرض این سلاح را شما داشته باشید او نگران نیست. آن سلاحی که شما را پیروز می کند آن را می خواهد از دست شما بگیرد.

پس یک مقدمه در قرآن است (وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغفُلُونَ عَنْ اَسْلِحَتِکُمْ وَ اَمْتِعَتِکُمْ) مقدمه دیگر در بیان نورانی امیرالمومنین سلام الله علیه در دعای کمیل به سلاحهُ البکاء و آثار این هماهنگی قرآن و عترت این است که وقتی انسان مسلح و مزکّی است که اهل ناله باشد نه در برابر دنیا و فُرومایگی دنیا بلکه در مقابل ذات اقدس اله فروتنانه می نالد. چنین علمی را امام راحل رضوان الله تعالی علیه علم خلفای الهی می داند، می گوید این علم با تزکیه آمیخته است هماهنگ است یک وقت انسان عالم است مواظب است که به علمش عمل کند همیشه باید مواظب باشد اهل محاسبه باشد، مواظبت بکند، و علم را به عمل برساند. یک وقت است نه یک علمی دارد که با تزکیه هماهنگ است یعنی دو تا لفظ است دو تا مفهوم است و یک مصداق، این رنجی ندارد. به این جا رسیدن سخت است، ولی از این که به بعد انسان با آسانی کار خیر انجام می دهد در قرآن فرمود بعضی ها به جایی می رسند به آسانی کارهای خیر را انجام می دهند. (فَاَمّٰا مَنْ اَعْطٰی وَ اَتَّقَیٰ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ)[3] خیلی به آسانی کار خوب انجام می دهند یعنی مقابل حرام که قرار گرفت خیلی به آسانی نگاه نمی کند پیشنهادهای حرام که به او داده شد خیلی به آسانی می گذرد. چنین کسی تعلیم و تزکیه اش یک جا است دیگران باید به زحمت این تعلیم را به تزکیه مرتبط کنند، بگویند خدایی هست، قیامتی هست، حسابی هست، و من باید پرهیز کنم، ولی اگر کسی به آن علم شهود رسید این علمش همان تزکیه و تزکیه اش همان تعلیم است. چنین علمی مطلوب است، و این علم مقدور وارثان الهی هست این را امام راحل به عنوان مبنا و اصل در همان کتاب شریفۀ مصباح بازگو می کند. کسانیکه فرزندان آدمند چنین علمی را دارند این پیام قرآنی که می گوید یا بنی آدم، یا بنی آدم یک پیام افتخارآمیز است یک وقت قرآن می فرماید یا ایها الناس، این ایها الناس خطاب عمومی است و پیام خاصی ندارد. یک وقت می فرماید یا بنی آدم شما بالاخره فرزندان آدمید شما فرزندان خلیفه الله هستید مثل این است که یک وقت بگویند آقایان، برادران، خواهران این تعبیر پیامی ندارد. یک وقت می گوییم آقایان، دانشمندان، دانشگاهیان این یک پیام دارد. یعنی شما اهل دانش هستید، از شما توقع دیگر است. قرآن یک وقت می گوید یا ایها الناس این پیامی ندارد، یک وقت می فرماید یا بنی آدم، یعنی شما فرزندان آدم خلیفةالله هستید. و ما به شما علمی دادیم که با عمل آمیخته است که به آسانی کار خیر انجام می دهید و این راه برای شما باز است. خیلی سخت نیست چه اینکه اگر خدای ناکرده راه دیگری را کسی طی کرد به آسانی خلاف می کند (وَ امّٰا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنیٰ. وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنیٰ فَسَنُیَسِّّرُهُ لِلْعُسْریٰ)[4] بعضی ها به آسانی دستشان از آستین گناه دراز می شود. آنها تیرگانی هستند که تیرگی در آنها رسوخ کرده مطلب دیگر آن است که اصل و مبنای سوم امام راحل رضوان الله علیه وجود یک انسان جامعی است که همۀ اسماء الهی را ارائه کند. او انبیاء و مرسلین را و اولیاء را تنها از چهرۀ کلام و حکمت نمی نگرد که ما پیامبری می خواهیم جامعۀ ما را اصلاح کند، قوانین الهی را برای ما بعنوان زادراه بیاورد، و مانند آن او خلیفه طلب می کند که کل عالم را اصلاح کند بین اسماء الهی تعدیل برقرار کند مشکلات ملائکه را هم حل کند. چون یک عارف پیامبر را برای این نمی خواهد که جامعه را برین کند او می خواهد خلیفةالله باشد فی الارض والسماء یعنی هم برای انسان ها خلیفه خدا باشد و هم مشکل ملائکه را هم حل کند ملائکه اگر کارهای علمی دارند، کارهای عملی دارند او باید تدبیر کند و رهنمود بدهد چون معلم آنها است اگر کسی معلم ملائکه است باید مشکلات شاگردان خود را برطرف بکند لذا ایشان می فرمایند وجود یک انسان کامل بعنوان خلیفةالله هم برای این لازم است که جوامع بشری را اصلاح کند، هم برای آن است که ملائکه را تعلیم بدهد و مشکلات آنها را هم حل کند. اگر ما فرزندان چنین آدمیم خوب چرا بجایی نرسیم که فرشتگان از ما مدد بگیرند این راه باز است نسبت به تودۀ ماها و امّا خیلی از ملائکه اند که خدمتگزار انسان های وارسته اند، این راه برای جوامع انسانی باز است اگر کسی خلیفةالله را در حد والایی او می نگرد.

مطلب دیگری که از امام راحل رسیده است آن است که ما هر مرحله ای که رسیدیم نسبت به آن مرحله قبل از رسیدن باید علاقمند باشیم ولی بعنوان مقدمه بعد از وصول به آن مرحله باید آن را حجاب بدانیم این را هم در همان مصباح ذکر کرده اند. به جایی می رسیم که می بینیم برای نائل شدن به مقام والای تزکیه همین تعلیم که مقدمه بود حجاب ما می شود. برای اینکه بفهمیم عالم شده ایم یا نه یک راهی داریم. در بعضی موارد راه عادی نیست یک دانشجو برای اینکه بفهمد یک مطلبی را فهمیده یا نه عالم شده است یا نه پایان نامه ای می نویسد در جلسۀ دفاع در حضور اساتید حضور پیدا می کند اگر در دفاع موفق باشد عالم می شود وگرنه، نه. اختلاف نظری که بین اساتید هست آن مشکلی که از راه اختلاف و تفاوت نظر رخنه می کند اگر کسی خواست بفهمد حق با اوست و عالم واقعی شده یا نه راهش چیست؟ همیشه با این اختلاف باید بماند تا بعد از مرگ مشکل او حل شود یا بالاخره یک راهی هست که بفهمد او عالم واقعی است یا نه. فرمودند راهی هست که آدم بفهمد عالم واقعی است اگر کسی گرفتار این حجاب نبود، خودبین نبود، معلوم را دید نه علم و یا عالم را این شکر بکند به جایی رسیده است. اما اگر همیشه فرضش این است که حق با من است، من از او اعلمم حرف آخر را من می زنم، کتاب من، نوشتۀ من، سخنرانی من، مانند آن بهتر از دیگران است این حقیقت علم را نچشیده چون هر جا سخن از من است این گوینده گوینده شیطان است. شما وقتی می بینید ذات اقدس اله در جریان محاوره بین خودش و شیطان آیاتی را فرستاده است حرف شیطان این است (اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ) من از آدم بهترم تا آنجا که صحبت از انا خیرٌ من زید، انا خیرٌ من امر، انا خیرٌ من بکر انا خیر من فلان این حرف، حرف شیطان است. برای اینکه انسان دو رذیلت دارد یا یکی در هر دو حال رذیلت دارد اگر دیگری بهتر بود او هم دروغ گفت هم خودستایی کرد اگر او از دیگری بهتر بود، راست گفت، ولی یک رذیلت دارد. آن خودستایی است. تا این در ما هست تعلیم صحیح نیست چون به تزکیه نرسیده طولی هم نمی کشد که این اصطلاحات از ذهن رخت برمی بندد. یک خاطره ای را از امام راحل رضوان الله تعالی علیه نقل کنم. ایشان در پایان سال تحصیلی برابر سنت دیرینۀ خودشان و سایر اساتید و مراجع قم یک موعظه و نصیحتی داشتند، معمولاً در پایان سال تحصیلی که طلاب متفرق می شوند آن روز فقط مؤعظه می کنند، یا اگر فقط موعظه نکنند در پایان درس چند جمله نصیحت می کنند ظاهراً آن روز تمام صحبت را به موعظه اختصاص دادند یعنی اواخر بهار فرا رسید اوایل تابستان بود درس حوزۀ علمیه قم تعطیل شد ایشان هم در مسجد اعظم شروع کردند به موعظه کردن، در آن موعظه این روایات را مطرح فرمودند که این اصطلاحات علمی یک روز از یادتان می رود، چون انسان گاهی در دوران سالمندی و فرتوتی همۀ اصطلاحات علمی از یادش می رود. فرقی بین حوزه و دانشگاه نیست، این مشکل دامنگیر بسیاری از حوزویان و دانشگاهیان است که همۀ این اصطلاحات از یاد انسان می رود. انسان به جایی می رسد که بخواهد یک سطر عبارت فارسی یا عربی را صحیح بخواند میسورش نیست. در قرآن کریم هم این خطر را هشدار داد فرمود: (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلیٰ اَرْذَلِ الْعُمِرُ لِکَیْلٰا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً)[5] بعضی ها عوام بدنیا آمده اند عوام می میرند وقتی انسان عوام مرد در قیامت در صف عوام محشور می شود او علمی را فراهم کرد برای اینکه زندگی خود را فراهم کند، یا نان و نامی بدست آورد، و بدست آورد، برای آخرت که نکرد تا بشود مزکّی شما اول تا آخر، آخر تا اول قرآن را مکرر در مکرر ببینید تدبر کنید می بینید مَن اَفْلَحَ من تعلّم اصلاً نیست. نفرمود رستگار شد آنکه دانشمند است، اصلاً در قرآن نیست در روایات هم نیست امّا این تعبیر با عبارت هایی گوناگون در قرآن کریم زیاد است قَدْ اَفْلَحَ مَن تَزَکیٰ، قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکیهٰا خوشا به حال کسی که آدم خوبی شد این در قرآن فراوان است. نه خوشا به حال کسی که دانشمند و عالم شد چون دانشمند و عالم شدن این مقدمه است البته اگر کسی بخواهد وارسته بشود باید بداند که مقدمه را باید فراهم بکند امّا همه اش سخن از این است که خوشا بحال کسی که آدم خوبی شد (قَدْ اَفْلَحَ مَن تَزَکیٰ، قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکیهٰا) همۀ این هاست. امّا همان جریان معروف سورۀ مبارکه شمس است که خدا یازده سوگند یاد کرد از شمس و ضحٰیهٰٰا تا برسد و نفسٌ و ماسویٰهٰا بعد فرمود قد افلح مَن زکیٰهٰا خوب این جمع بندی اساسی قرآن است در عین حالی که شما کمتر سوره ای قرائت می فرمائید دربارۀ عظمت علم و فایدۀ علم سخن نگفته باشد، امّا در آن جمع بندی هشدار می دهد که علم مقدمه ای بیش نیست، و اگر این مقدمه به ثمر نرسد از یاد انسان می رود.

امام راحل رضوان الله تعالی علیه در آن جلسه موعظه فرمودند در قبر از عدۀ زیادی سئوال می کنند چون تلقین قبر را ملاحظه فرمودید از ابتدایی ترین مسائل اسلامی شروع می شود یعنی به مرده می گویند بدان مرگ حق است، خدا یکی است، پیامبر شما یکی است، قرآن تو یکی است، قبله تو یکی است، اگر از تو سئوال کردند قبلۀ تو کجاست بگو کعبه است، دین تو چیست بگو اسلام است، و کتاب تو چیست بگو قرآن است، پیامبر تو کیست بگو حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، این ها ابتدایی ترین مسائل اسلام است. این را در قبر از آدم سئوال می کنند ایشان می فرمودند خیال نکنید هر کسی می تواند جواب بدهد خوب شما در امتحان مگر الفبا را سئوال می کنید یا مسائل علمی و عمیق را می پرسید؟ شما از هیچ استادی در ارائه گواهی استادی یا از هیچ دانشجویی و یا از هیچ دکتری در پایان نامه سئوال می کنید که الف، دال، جیم، این ها را بنویس این ها را که سئوال نمی کنید. مسائل علمی را سئوال می کنید، خوب این ها برای یک مسلمان کتاب تو چیست قرآن دیگر جزء الفبای روشن اسلامی است، چرا این ها را در قبر سئوال می کنند، می فرمودند خیال نکنید هر کسی در قبر می تواند جواب بدهد فشار قبر آن چنان توان فرسا است که انسان هر چه خوانده از یادش می رود. گاهی انسان یک بیماری حصبه و مانند آن می گیرد و بسیاری از مسائل از یادش می رود کسی که تعلیم را با تزکیه هماهنگ نکرد یادش نیست که دین او چیست، بعد فرمود به اینکه در بعضی نصوص ما هست البته توی روایات معاد این هست که عده ای بعد از احقابی از عذاب یعنی بعد از سالیان متمادی که معذّب بودند آن گاه تازه بیادشان می آید می گویند پیامبر ما کسی است که قرآن بر او نازل شده البته نام مبارک پیامبر اسلام یادشان نیست امّا آن کسی که همیشه نماز می خواند و در اذان و اقامه نام مبارک پیغمبر را می برد در پایان نماز نام مبارک پیغمبر را می برد، این البته یادش هست.

بنابراین نقش تزکیه آن است که مقوّم انسانیت انسان است. لذا در آیات فراوانی سخن از تزکیه است (قَدْ اَفْلَحَ مَن تَزَکیٰ، قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکیهٰا) و مانند آن، بعد بوجود مبارک پیغمبر فرمود از این ها حقوق شرعی بگیر این ها را تطهیر کن این ها را نموّ بده (خُذُ مِنْ اَمْوالِهُمْ صَدَقَةً تُطَهِّّرُهُمْ وَ تُزَکّّیهُمْ) ما اگر بخواهیم تزکیه بشویم خوب باید این درخت را حرس کرد نموّ دادن و نموّ کردن یک نهال بدون حرس کردن و بریدن شاخ و برگ زائد میسر نیست اصل کلی اینکه باغبان خدا است (وَاللهُ اَنْبَتَکُم مِنَ الْاَرضِ نَبٰاتاً)[6] شما درختانی هستید که خداوند در این جهان غرس کرده، این اگر بخواهد تزکیه بشود، بخواهد بال و پر در آورد، و به ثمر برسد باید حرس بشود حرس شدنش آن است که آن زائدها را بگیرد فرمود حقوق مالی این ها را از این ها بگیر که مقداری از متعلقات این ها کم بشود. این ها با این کار تزکیه می شوند. خذ من اموالهم صدقةً تطهرهم تزکیهم بها این راه تزکیه است در بسیاری از موارد اگر ما به سراغ کسی رفتیم او گفت من وقت ندارم شما وقت قبلی نگرفتید من معذورم بما برمی خورد این برخوردن نشانۀ آن است که ما مزکی نیستیم در سورۀ مبارکه نور فرمود اگر بدون دعوت قبلی و وقت قبلی رفتید جایی صاحب منزل گفت از پذیرفتن شما من معذورم اگر به شما برخورد معلوم می شود که شما اهل تزکیه نیستید اگر برنخورد و برگشتی بدانید که اهل تزکیه اید فرمود به اینکه و اذا قیل لکم ارجعوا اگر صاحب منزل گفت من معذورم از پذیرفتن شما ما که قرار قبلی نداشتیم اگر به شما برنخورد معلوم می شود اهل تزکیه اید، این کار عامل تزکیه شما است حالا عرایضم را جمع بندی کنم امام راحل رضوان الله تعالی علیه جامع بین تعلیم و تزکیه به معنای خودستانی بود نه تنها مجمع این دو فضیلت بود و سه اصل و سه مبنا از کتاب شریف مصباح ایشان نقل شد و هر مبنایی منبعی دارد شما ببینید در بخشهای حقوقی و در بخش های فقهی یک مواد حقوقی دارد که مواد را از مبنایی و اصولی کلی می گیرند یک منبعی دارید که این مبانی و اصول کلی را از آن منبع می گیرند در فقه هم همینطور است این مواد را از یک منبع استنباط می کنند آن مبانی و اصول را از منابع می گیرند منبع ما قرآن سنت معصومین علیه السلام عقل و اجماع است. نوع آنچه را که ایشان فرمودند ملاحظه فرمودید از منابع کتاب و سنت و عقل استمداد شده است قهراً پیام ایشان همین خواهد بود که ما تعلیم را با تزکیه هماهنگ کنیم انقلاب را هم با هماهنگی تعلیم و تزکیه بیمه کنیم تا ان شاءالله تنها یا شخص ما، دانشگاه ما، حوزۀ ما مشمول (قد افلح من تزکی) نباشد، بلکه جامعۀ انسانی و اسلامی ما مشمول قدافلح من تزکّی باشد و براساس یعلمهم الکتاب و الحکمه انشاءالله عمل کرده باشیم.

منبع: مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)، ص 13.

پاورقیها:


[1] . سورۀ بقره، آیه 31

[2] . سورۀ نساء آیه 103

[3] . سوره لیل، آیه 7

[4] . سوره لیل، آیات 8 و 9 و 10

[5] . سوره حج، آیه 5

[6] . سورۀ نوح، آیه 17

. انتهای پیام /*