مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین دکتر احمد احمدی

 

 با تشکر از این که قبول زحمت فرمودید، به نظر حضرت عالی اندیشه های عرفانی حضرت امام متأثر از عرفان کدام عارف یا عارفانی بوده است؟

 اصل اندیشۀ حضرت امام رحمه الله برخاسته و برگرفته از عرفان اهل بیت علیهم السلام است. سفارش مکرر ایشان به خواندن مناجات شعبانیه، دلیل این سخن است. پیدا است که خود ایشان با این مناجات و مضامین بلند آن و همچنین با مناجات خمسة عشر و دعای سحر حضرت سجّاد علیه السلام و دعای عرفۀ امام حسین علیه السلام و یا دعای کمیل و سایر دعاها و مناجات ها و روایات معصومان علیهم السلام که حاوی مضامین عالیۀ عرفانی است، انس و الفت تامّ و تمام داشته و از جوانی با آن ها خو گرفته بوده اند. و پیدا است که از عرفای مسلمان مانند محیی الدین بن عربی ـ که امام بر فصوص الحکم وی حاشیه نوشته اند ـ و مولوی و فیض و جز این ها هم استفاده کرده اند. ولی چنان که می دانیم و می بینیم هرگز مقلد نبوده اند، بلکه بر اساس معارف عمیق اهل بیت علیهم السلامجا تا جا با اجتهاد خویش عمل کرده اند.

 جایگاه شریعت و التزام به دستورات دینی در عرفان چگونه است؟

 رفتار عملی امام رحمه الله به خوبی نشان داد که ایشان تنها راه وصول به حقیقت و تنها صراط مستقیم را ـ که فقط یکی است و ادعای تعدد آن متضمن تناقض و سفسطه است ـ عمل به تکلیف یعنی عمل به شریعت می دانند. امام در هر کجا که پای عمل به تکلیف شرعی به میان آمد سر سوزنی کوتاهی نکردند. هنگامی که در قم دچار عارضۀ قلبی شدند و برای آمدن به تهران جهت مداوا حاضر نبودند، مرحوم حاج احمد آقا به پزشکان معالج گفتند شما که رفتن امام را برای مداوا به تهران لازم می دانید، موضوع را به ایشان بگویید. چون همین که خود را مکلف بدانند به تکلیف عمل می کنند. همین طور هم شد، یعنی همین که پزشکان به عنوان تشخیص دهندۀ موضوع حکم، رفتن ایشان به تهران را برای مداوا لازم دانستند، ایشان به آسانی پذیرفتند و سوار آمبولانس شدند و به تهران آمدند!

مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله هم بارها می فرمودند که حقیقت، باطن شریعت است و تقسیم مراحل سلوک به شریعت و طریقت و حقیقت، تقسیمی ناصواب است. راستی هم مگر ممکن است کسی شریعت را وحی الهی بداند و راه دیگری را بر آن ترجیح دهد؟ آیا این کار، نوعی کفر ورزیدن به احکام الهی نیست؟!

 رابطۀ کثرات امکانی با حضرت حق از دیدگاه حضرت امام را توضیح بفرمایید.

 امام رحمه الله استاد حکمت متعالیه بودند و در این مکتب، وحدت وجود و بازگشت علّیت به تشأن، یعنی شأن و جلوه و نمود بودن همۀ ما سوی الله  برای ذات پاک خداوند و قیام همۀ آن ها به آن وجود حقیقی قیّوم، به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. از سوی دیگر، عرفان نظری محیی الدین نیز حاوی همین دیدگاه است و از پاره ای روایات هم می توان این نظر را به دست آورد. بنابراین طبیعی است که امام رحمه الله همۀ کثرات امکانی را شئون و نمود و جلوۀ ذات حق و قائم به او بدانند. «لیس فیالدّار غیره دیّار». مقتضای صریح توحید هم همین است.

 آیا میان دیدگاه های عرفانی حضرت امام و دیدگاه های فقهی ایشان سازگاری وجود دارد؟

 ضرورتاً آری؛ زیرا همان طور که گفته شد، فقه یا شریعت تنها راه وصول عارف مسلمان به حقیقت است. محیی الدین هم در فتوحات می گوید اگر سالکی کشفی داشته باشد که با شریعت ناسازگار باشد، آن کشف شیطانی و مردود است. بنابراین چگونه ممکن است تنها راه وصول به مقصدی با خود آن مقصد ناسازگار باشد؟

 حضور اجتماعی امام را متأثر از فقه می دانید یا از عرفان یا از هر دو؟

 گفته شد که فقه راه سلوک عرفانی است و تکلیف هر گونه سیر و حرکتی را فقه تعیین می کند و این، چیزی است که همه آن را در اندیشه و عمل امام رحمه الله دیدیم و رمز موفقیت ایشان هم همین بود. زیرا در غیر این صورت فقها با نهضت ایشان به عنوان یک نهضت دینی مخالفت می کردند؛ چرا که رهبر نهضت، در عمل دچار اشتباه می شد و اساساً نمی توانست حرکت خود را به عنوان قیام دینی توجیه کند.

 آیا توسل به اولیای الهی و اعتقاد به تصرفات آنان با توحید سازگار است؟

 آری، زیرا در بینش توحیدی اسلام هیچ کس و هیچ چیز کم ترین قدرت و استقلالی از خود ندارد؛ بلکه سراسر وجودشان وابسته به حق و از حق است و اگر کسی هم، مانند اولیا، توان تصرفی داشته باشد، با اذن خدا است «مَنْ ذَ ا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاَّ بِإذْنِهِ». شفاعت خواهی و توسل هم به اذن و اجازۀ خود خداوند است. از این رو، کم ترین اشکالی ندارد و ایراد بعضی از ناآگاهان، به هیچ وجه روا نیست.

 چرا انبیا و اولیا علیهم السلام از اظهار معجزات و کرامات جز در مواردی اندک خودداری می کرده اند؟

 مولانا می گوید:

 

در دل هر امتی کز حق مزه ست                          روی و آواز پیمبر معجزه ست

 

اظهار کرامت و معجزه تنها برای کسانی است که در دل، دغدغه و تردیدی دارند وگرنه، برای کسانی که فطرت سلیم دارند، پذیرفتن پیام حق نیاز به پشتوانۀ بیرونی ندارد. از این رو، کار پیام رسانی پیام آوران به هنجار و به صورت متعارف و معمول انجام می گیرد و تنها به هنگام تحدّی و مقاومت سرسختانۀ منکران، به آوردن معجزات می پردازند و یا اولیای خدا کرامت نشان می دهند ـ آن هم به اذن خدا و هر گاه که او بخواهد.

 آیا مبانی عرفان نظری امام رحمه الله در نظام اخلاقی ایشان تأثیر مستقیمی داشته است؟

 قطعاً. پیدا است که نظام اخلاقی یک عارف، از مبانی عرفانی او سرچشمه می گیرد، هم چنان که نظام اخلاقی یک فیلسوف، ریشه در مبانی فلسفی او دارد. اخلاق برخاسته از مبانی فلسفی ارسطو اخلاقی سطحی و در حدّ روابط اجتماعی یونان آن روز است که بردگی را برای غیریونانیان طبیعی و ضروری می داند. اما در اخلاق برخاسته از عرفان اسلامی انسان خلیفة الله  و ملبّس به لباس «کرّمنا» است و همۀ افراد یکسانند، مگر کسی که پرهیزکارتر باشد. اخلاق برخاسته از عرفان اسلامی می خواهد انسان کامل بسازد که مظهر تام اسماء الهی است و این کار جز با اخلاص کامل در اندیشه و رفتار که ثمرۀ توحید است، انجام پذیر نیست. بنابراین اخلاق عارف مسلمان، چون در همه حال فقط با قصد تقرب به خدا، تحقق می یابد و در آن جز خدا، هیچ کس و هیچ چیز در نظر نیست، پویاترین و ژرف ترین و ارزشمندترین اخلاق است؛ چرا که آغاز و انجام آن، خدا است.

 توجه امام به مباحث اخلاقی تنها از دیدگاه اخلاق فردی است یا این که در نظر ایشان اخلاق اجتماعی نیز حائز اهمیت ویژه است؟

 اسلام یک دین اجتماعی است و از عزلت و انزوا و فردگرایی به دور است. ما در همین سورۀ حمد که در نمازهای فرادا هم می خوانیم، می بینیم ضمایر «إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ * إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» به صورت جمع آمده و فراتر از این، در همۀ روایات و نیز آیات قرآن و احکام، عموماً ساختار اسلام به صورت دین اجتماعی عرضه شده است و اخلاق و احکام فردی آن در برابر اخلاق و احکام اجتماعی، بسیار اندک است و این هم که امام رحمه الله به حق، سیاست را در متن اسلام می دانند، برخاسته از همین اجتماعی بودن ساختار اسلام است.

 اسم مستأثر چیست؟

 این لفظ برگرفته از روایتی است در کتاب بصائر الدرجات، منقول از امام باقر علیه السلام:

«قال: إنّ اسم الله  الأعظم علی ثلاثة و سبعین حرفاً و إنّما عند آصف، منها حرف واحد، فتکلّم به فخسف بالأرض فی ما بینه و بین سریر بلقیس، ثمّ تناول السریر بیده، ثم عادت الأرض کما کانت، أسرع من طرفة عین، و عندنا نحن من الإسم اثنان و سبعون حرفاً و حرف عندالله  استأثر به فی علم الغیب عنده، و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله  العلیّ العظیم».

در دعاها و در روایات دیگر هم این تعبیر آمده و به بیان استاد علامه طباطبائی رحمه الله مراد از حرف در این جا اسم است و مراد از اسم هم لفظ نیست، بلکه حقیقت و واقعیتی است مربوط به ذات پاک حق جلّ و علا. بنابراین مراد از اسم مستأثر، ـ والله  اعلم ـ اسمی است که خداوند آن را به خود اختصاص داده و کسی را از آن آگاه نکرده است و دعا کننده خدا را به آن اسم، یعنی به آن حقیقت متعالی قسم می دهد تا دعایش را مستجاب کند. برای توضیح بیش تر به تفسیر شریف المیزان جلد هشتم، تفسیر آیۀ شریفۀ «وَ لِلّٰهِ الْأسْمَاءُ الْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهَا» مراجعه شود.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 37.

. انتهای پیام /*