مصاحبه با آیة الله  العظمی یوسف صانعی

  با تشکر از شرکت حضرت عالی در این گفت وگو، با توجه به این که مدتی طولانی در خدمت حضرت امام بودید و با ایشان روابط نزدیک داشتید؛ چه قبل از انقلاب به عنوان شاگرد و چه پس از انقلاب که مسئولیت های گوناگون داشتید، اگر از این نقطه نظر که همه معتقدیم مناسبات دنیایی و موقعیت های مختلف، هیچ تغییری در روحیات و نحوۀ برخورد امام ایجاد نکرد، نگاهی به زندگی ایشان داشته باشید، برای عموم، به ویژه نسل جوان، درس آموز خواهد بود.

 أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. در این زمینه شاهدی زنده وجود دارد که ذکر آن در یادداشت های خود امام هم آمده است. هر چند واقعه ای که به بیان آن خواهم پرداخت، در مورد خود بنده است، اما برای پاسخ به سؤال شما ناگزیر از بیان آن هستم. روزی که برای استعفا در معیت آقای موسوی اردبیلی خدمت امام رسیدم، و با اصرارهای قبلی ام قرار بود استعفا را بپذیرند، جملاتی فرمودند که من به گریه افتادم. دیدم پس از گذشت سال ها و پشت سرگذاشتن حوادث شکننده از قبیل زندان، تبعید، مرگ حاج آقا مصطفی و سایر حوادث اجتماعی و انقلابی، ایشان همان عنایتی را که سال ها قبل به عنوان یک استاد والامقام به شاگردشان داشتند، هنوز دارند. امام در آن مجلس خاطره ای را یادآوری فرمودند که بنده در آن وقت یادم نبود و در ضمن تعریف و تمجید از بنده فرمودند ایشان سالیان طولانی به طور خصوصی می آمدند با من صحبت می کردند ـ منظورشان مسجد سلماسی و منزلشان در قم بود ـ و من از معلومات ایشان حظّ می بردم. این اظهار امام، آن هم در هنگامی که بنده داشتم از مسئولیت کناره گیری می کردم و دیگر نیازی به من نبود، بهترین شاهد است بر این که حضرت امام در قبل و بعد از انقلاب هیچ تفاوتی نکرده بودند.

در زمینۀ عدم تغییر امام در حالات مختلف خاطره ای از قبل از انقلاب به یادم آمد. صبیۀ حضرت امام ـ همسر آقای اعرابی ـ حامله بودند و شورای پزشکی بیمارستان نکویی قم گفته بود یا فرزند را باید فدای مادر کرد یا برعکس. امام فرموده بودند من نمی توانم اظهار نظر کنم، از مراجع دیگر سؤال کنید که تکلیف چیست. ولی بعداً فرمودند اجازه دهید امشب بگذرد، فردا این کار را بکنید و همان شب به آقای اخوی دستور دادند که در منزلشان یک ختم «أَمَّنْ یُجِیبُ» بگیرند و فرمودند آقای قاضی ـ پسر عموی علامه طباطبائی که در شیخان قم مدفون است ـ هم شرکت کند که ایشان شرکت کرد و ختم برگزار شد. اخوی برای کسب اطلاع از وضعیت صبیۀ امام رفت و پس از نیم ساعت برگشت و گفت از بیمارستان تلفن کردند که بچه به دنیا آمد، هم حال مادر خوب است و هم حال فرزند. در همان روز که امام دستور دادند امشب ختم «أَمَّنْ یُجِیبُ» برگزار شود، بنده در کوران گرفتاری و اشتغالات ذهنی امام، در منزل خدمتشان رسیدم و به طرح اشکالی که در درس به فرمایش ایشان داشتم، پرداختم که امام جواب ندادند، و علی رغم این که در طول سالیان دراز، ایشان همیشه با روی باز پاسخ اشکالات ما را می دادند، این بار سرشان را پایین انداختند و سکوت فرمودند.

وقتی که از محضر ایشان مرخص شدم، اخوی اعتراض کردند که حالا چه وقت این حرف ها است؟ گفتم چرا؟ آمدم اشکالم را از ایشان بپرسم. اخوی گفت تو نمی دانی که الآن صبیۀ امام در بیمارستان در معرض خطر است و ایشان فکرشان متوجه بیمارستان و صبیه شان است؟! در این وضعیت آمده ای شبهۀ درسی مطرح می کنی؟

گفتم حال که جواب بنده را ندادند، و پذیرفتم که کارم نادرست بوده و جواب ندادن امام هم بسیار به جا بوده است. فردا که امام برای درس تشریف آوردند، خطاب به طلاب فرمودند دیروز بعضی از فضلا آمده بودند نزد من و اشکالی را که نوشته بودند، مطرح کردند، اما من به خاطر مشکلاتی که داشتم جواب ایشان را ندادم. حال می خواهم در خدمت شما آقایان، جواب اشکال ایشان را بدهم؛ و بعد به تفصیل اشکال و جواب آن را بیان کردند. این برخورد امام در آن زمان و آن هم برخوردشان در اوج قدرت.

 یکی از مسائل مهم جامعه، قانون مداری است و التزام به قانون، به ویژه از طرف سران حکومت، موجب جلب اعتماد مردم می شود. لطفاً اگر در این زمینه مطالبی از حضرت امام به خاطر دارید، بیان  فرمایید.

 در زمان شهید بهشتی، شروطی به صورت شرط ضمن عقد تصویب شد که در عقدنامه ها بیاید و زوجین بتوانند به آن ها عمل کنند و مقرر شد که دفاتر ازدواج از اسناد متضمن شروط مصوب برای نکاح استفاده کنند. تا رسیدن اسناد جدید به دفاتر مدتی طول کشید و دفاتر نمی توانستند ازدواج را در اسناد قبلی ثبت کنند. امام در این فاصله عقد نمی خواندند. می فرمودند چون ازدواج ثبت نشده و سند رسمی ندارد، من عقد را نمی خوانم. این مسأله چون جزو نظامات مملکتی بود، امام فوق العاده به رعایت آن اهمیت می دادند.

نکته دیگری که خیلی مهم است، این است که در تمام مدتی که بنده دادستان کل بودم، حتی یک مورد از سوی امام یا دفتر و یا وابستگان ایشان توصیه ای در مورد کاری نشد. یک روز اطلاع یافتم که صبیۀ حضرت امام ـ همسر مرحوم اشراقی ـ تلفن کرده و با من کار دارد. احتمال دادم تلفن ایشان در رابطه با زمین ها و باغ های مرحوم اشراقی در قم باشد. خود را برای جواب آماده کردم و از طریق آقای اخوی اطلاع دادم که منتظر زنگشان هستم. زنگ زدند و پس از احوال پرسی گفتم فرمایشتان را بفرمایید. مدت ها که بنده دادستان بودم، این اولین تلفنی بود که از طرف یکی از منسوبان امام می شد. گفتند برای پرسیدن نظر امام در مورد بلاد کبیره رفتم خدمتشان که برایم بیان کردند، ولی با توجه به پیچیده بودن مسأله در مورد تهران خیلی متوجه نشدم. عرض کردم اگر اجازه می دهید از آقای صانعی سؤال کنم؛ چون می گویند ایشان مسائل شما را خیلی روشن بیان می کنند. امام ساکت شدند و من از سکوت ایشان فهمیدم که راضی هستند از شما بپرسم. سؤال ایشان در مورد بلاد کبیره و مسافرت و نماز شکسته و تمام بود.

 لطفاً در مورد انتقادپذیری حضرت امام توضیح بفرمایید.

 همۀ سخنرانی های امام گویای این است که ایشان انتقادی را که به عنوان «النصیحة لأئمة المسلمین» بود، می پذیرفتند و همه شاهد بودیم که امام همیشه در متن سخنرانی هاشان به اشکالاتی که در ذهن مردم بود، پاسخ می گفتند. از کسانی که می توانند در این مسأله اظهار نظر کنند، دو نفرند؛ یکی اخوی بنده و دیگری مهندس میرحسین موسوی. آقای اخوی می گفت از امتیازات امام این بود که حرف همۀ کسانی را که خدمتشان می رسیدند می شنیدند، اما می فرمودند بعد جواب می دهم؛ فکر می کنم و جواب می دهم. آقای مهندس موسوی گفت ما مرتب می رفتیم خدمت امام و از ایشان اجازه می خواستیم که قیمت نان را بالا ببریم. علتش هم این بود که ثروتمندان هم از نان ارزان استفاده می کردند. امام چندین بار مخالفت کردند. مجدداً خدمتشان رسیدم و باز مسأله را عرض کردم. امام فرمودند بگذارید اغنیا هم بر سر سفرۀ فقرا مهمان باشند و با این جملۀ لطیف نگذاشتند قیمت نان گران شود.

 لطفاً مقداری هم در مورد میزان اخلاص حضرت امام توضیح بفرمایید.

 چنان که می دانید، اخلاص از عالی ترین مراتب اخلاقی است؛ یعنی انسان به جایی برسد که هر عملی به نفع مردم و برای خدا، از هر کسی سربزند، نه تنها غمگین نشود، بلکه خوشحال هم باشد. منشأ این حالت به مرحله ای از «فناء فی الله» باز می گردد؛ یعنی انسان آن چنان خود را نمی بیند که حتی اگر به ثواب عمل خیری هم که انجام شده نرسد، ناراحت نیست، بلکه برای او مهم، کار خیر است که می بیند انجام شده و با آن که ثوابی از او فوت شده، باز خوشحال است. انسان مخلص به جایی رسیده که دیگر نه تنها خود را نمی بیند، بلکه ثواب را هم نمی بیند و کلاً جز خدا را نمی بیند و طبق فرمایش حضرت علی علیه السلامبه جایی می رسد که «وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک». تصور نمی کنم که در طول قرن ها کسی در اخلاص به امام رسیده باشد.

نقل است که پس از فوت آقای بروجردی، بزرگان حوزه برای ادارۀ امور حوزه و شهریه جلسه ای تشکیل دادند که امام هم در آن جلسه حضور داشتند. وقتی که امام از آن جلسه بیرون آمدند، بسیار خوشحال بودند و فرمودند بحمدالله شهریۀ حوزه تأمین شد. با آن که خودشان هیچ سهمی در آن شهریه نداشتند، ولی خوشحال بودند که کار انجام شد، ولو به دست دیگران. با آن که هم از بُعد ثواب عمل خیر و هم از بعد رقابت های ظاهری، انسان حداقل نباید خوشحال باشد و از این که نتوانسته در یک مسیر خیر قدم بردارد، باید ناراحت باشد، اما امام «من»ی نمی بیند، فقط خدا را می بیند. در طول نهضت و مبارزه هم به کرات دیده شد که امام یا دیگران کارهایی را انجام می دادند، ولی نفع ظاهری آن را دیگران می بردند. با این حال، این گونه مسائل به هیچ وجه برای امام مطرح نبود. البته برای ما که شاگردان ایشان بودیم، این مسائل مطرح بود و از این که سختی ها را امام کشیده بودند و دیگران ریاست می کردند، ناراحت بودیم.

یکی از بزرگان قرن اخیر حوزه گفته بود من اعلم هستم، ولی مردم قدر مرا نمی دانند و مراجعاتشان به دیگری است. این شخص در مقایسه با امام دقیقاً در نقطۀ مقابل ایشان بود. امام به هیچ وجه به خاطرشان خطور نمی کرد که مرجعیت و اعلمیت و درآمدهای ظاهری، از آن دیگران است. ایشان در حدود سال 1335 که ما خدمتشان می رسیدیم، بر وسیلة النجاة حاشیه داشتند، ولی هیچ گاه اظهار نکرده بودند. بنده پس از فوت آقای بروجردی که با حضرت امام به تهران سفری داشتم، در منزل آقای لواسانی متوجه این مسأله شدم و دیدم امام حاشیۀ خود بر وسیلة النجاة سیدابوالحسن اصفهانی را مطالعه می کنند.

 در بین توصیه هایی که حضرت امام در ده سال پس از پیروزی انقلاب به مسئولان داشتند، کدام یک مهم ترین آن ها بود؛ و الآن به کدام یک از آن توصیه ها نیاز بیش تری داریم؟

 نیاز الآن را من نمی دانم. خود افراد باید موضوع را تشخیص بدهند. اما در مورد قسمت اول سؤال باید عرض کنم که امام به دو چیز عنایت داشتند؛ اخلاص نسبت به فرد؛ و اتحاد نسبت به اجتماع. امام همیشه توصیه به اخلاص می فرمودند و سخنشان این بود که هر کار خیری از هر کسی سرزد، شما ناراحت نباشید، خوشحال باشید که کار خیر انجام گرفته است، و مقید نباشید که حتماً خودتان آن را انجام دهید. این سخن ایشان، زمینه ساز اتحاد هم هست؛ چون عمل به آن، حسادت و منیت را از بین می برد و وقتی این دو از بین رفت، اختلافی بین مردم پیدا نمی شود.

 دیده شده که گاهی بین اعمال مدیریت در امور مملکتی و رعایت موازین اخلاقی تزاحم پیش می آید که حل این تزاحم نیازمند ظرافت های خاصی است. در این زمینه اگر از حضرت امام خاطراتی دارید، بیان فرمایید.

 وقتی که امام در پی ابراز نارضایتی های مردم از طرز کار دادسراهای انقلاب، آن فرمان هشت ماده ای معروف را صادر کردند، بعضی از بزرگان از این عملِ ایشان ناراحت شدند و تصمیم به استعفا گرفتند. امام در این مورد پیام تندی دادند که ما می خواهیم یک کار خوب انجام دهیم، بعضی ها می خواهند از شورای عالی قضایی استعفا بدهند، و به آن ها حمله کردند. اما بعداً بعضی از همان آقایان را به سمت های دیگر، از قبیل شورای نگهبان منصوب کردند. در واقع آن برخورد تند را با این کارشان جبران فرمودند. همچنین امام در جواب نامۀ بعضی از آقایان برخورد بسیار تندی فرمودند که با آن جواب تند امام، آن آقا در معرض ضربۀ شدید حیثیتی بود، اما امام با نامه ای دیگر آن برخورد را جبران کردند، و نیز در مورد عده ای از افراد که از فرزندان انقلاب بودند و به جهات سلیقه ای نمی توانستند رأی مردم را به دست آورند، امام با اختیارات خودشان، آن ها را به سمت هایی منصوب کردند تا ضربه نخورند.

امام طرفدار اکثریت جامعه که مردمی رنج کشیده بودند، بود و در عمل با دولت مردانی که از این گروه حمایت می کردند موافق بود و با طیف مسئولان رفاه طلب موافق نبود، ولی هیچ گاه کسانی را که با آن ها موافق نبود، طرد نکرد و از نظر اخلاقی آن ها را حفظ کرد. یکی از این افراد مرحوم آذری قمی بود که هم در بعضی از روزنامه ها بیش ترین مخالفت ها را با امام ابراز می کرد و هم در مجلس بیش ترین انتقادها را به سخنان امام داشت. البته آدم متدین و با صفایی بود. با این حال امام در شورای بازنگری قانون اساسی ایشان را منصوب کرد.

 اگر از حضرت عالی سؤال شود که امام را در یک جملۀ کوتاه تعریف کنید؛ به عبارت دیگر کلید شخصیت امام را بیان فرمایید، از کدام یک از خصوصیات اخلاقی ایشان به عنوان برترین خصوصیت نام می برید.

 امام دو خصوصیت ممتاز داشتند که از عرفان و مقام «فناء فی الله» ایشان، سرچشمه می گرفت؛ اخلاص و خویشتن داری. خویشتن داری امام به نحوی بود که حتی در فوت عزیزترین فرزندش و همچنین در طوفان های مهیب انقلاب و جنگ، ذره ای در ایشان تزلزل ایجاد نشد. در واقع این صفت موجب شد که ایشان برخلاف نوع سیاسیون جهان، در طول حیات سیاسی خود لغزشی نداشته باشند.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 243.

. انتهای پیام /*