مصاحبه با آیة الله  حسین مظاهری

 با تشکر از این که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید، با توجه به ارتباطی که حضرت عالی با امام داشتید، لطفاً در حوزۀ مباحث اخلاقی مورد توجه امام، به ویژه مباحث مربوط به اخلاق ایشان به عنوان یک زمامدار و در عرصۀ حکومت یا سایر عرصه ها، اجمالاً گفت و گو را آغاز بفرمایید.

 خدا را شکر می کنم که توانستم در این جلسه حضور یابم کسانی که افتخار شاگردی حضرت امام را دارند، باید از شما و همکارانتان تشکر کنند. امام به گردن همه عموماً و به گردن شاگردانشان خصوصاً حق عظیمی دارند و همۀ ما موظفیم در حد توانمان به هرچه بهتر برگزار شدن چنین گنگره هایی، خدمت کنیم.

حضرت امام به علوم و معارف اسلامی اعم از اصول و فروع و اخلاق، احاطه ای کامل داشتند. کتاب کشف الاسرار ایشان، دلیل این احاطه است. امتیاز امام از دیگران، تخصص ایشان در شش علم از علوم اسلامی و صاحب نظر بودن ایشان در این علوم است. علومی که امام در آن تخصص داشتند، عبارتند از فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، عرفان و اخلاق ـ هم اخلاق نظری، هم اخلاق عملی ـ ایشان در همۀ این علوم صاحب مبنا بودند و در مقابل شیخ طوسی ها، شیخ انصاری ها، آخوند خراسانی ها، صدرالمتألهین ها و غیرهم حرف داشتند. مبانی ایشان در هر یک از این علوم، بسیار شفاف است و ما این شفافیت را نوعاً در شاگردان ایشان هم ملاحظه می کنیم.

اگر ما در فقه از حضرت امام چیزی نداشتیم جز همین حکومت اسلامی، برای تضلُّع ایشان کفایت می کرد. حکومت اسلامی چیزی نیست که متأخران یا امام فرموده باشند، بلکه بیش از سی نفر از قدما و  متأخران و متأخر متأخران، خیلی شفاف حکومت اسلامی را قبول دارند. با وجود این، تلاش امام در  نجف که توانستند مبانی حکومت اسلامی را ارائه دهند و بعد هم آن را جامۀ عمل بپوشانند، واقعاً در  خور ستایش است. امام در زمانی که در نجف اگر کسی در اصول، مبنایی علیه مبنای نائینی داشت،  مورد طعن قرار می گرفت، گاهی از اوقات سر درس چهارده اشکال به مرحوم نائینی می کردند. اصول امام در بین معاصران نظیر ندارد؛ چه رسد به قدمای اصحاب که به قول مرحوم آقای بروجردی، اصول یک بقچۀ بسته ای بود.

تفسیر سورۀ حمد امام، نشانگر این است که مفسری صاحب مبنا با پایۀ فلسفی، روایی و اخلاقی هستند و همچنین دلیل تخصص شفاف و روشن ایشان در تفسیر است. در فلسفه هم، اهل نظر می دانند که امام در مقابل ملاصدرا و حاجی سبزواری حرف دارند؛ در حرکت جوهری، در قاعدۀ الواحد، و به طور کلی در مبانی صدرایی حرف دارند؛ چون ایشان هم صاحب مبنا هستند و مبانی فلسفی شان مبانی روز هم هست؛ به طوری که فلسفۀ شرق و غرب روی مبانی ایشان حساب می کند.

عرفان امام هم در مقابل عرفان ابن عربی ها و صدرالمتألهین ها انصافاً عرفان زنده ای است. اگر در عرفان، جز این جملۀ ابتکاری هیچ چیز دیگر نداشتند، کفایت می کرد: پروردگار عالم دو تجلی داشته با همۀ اسماء و صفات، حتی اسماء و صفات مستأثره؛ در یک تجلی قرآن پیدا شده و در تجلی دوم اهل بیت علیهم السلام. احدی در اسماء و صفات این حرف را نزده است، آن هم در اسماء و صفات مستأثره که همه لَنگ هستند. بعضی ها جرأت علمی لازم برای بیان مسائل ندارند، ولی جرأت و شجاعت امام بی نظیر بود. علاوه بر عرفان نظری، ایشان عرفان عملی خود را نیز در کردار، درس ها و زندگی شخصی و زندگی حکومتی شان نشان دادند که در چه پایه ای است.

به نظر من آنچه که مقدم بر همۀ این ها است و در واقع امام را امام کرد، اخلاق ایشان است، و مثل قرآن شریف که به قول ایشان همۀ آیاتش رنگ اخلاقی دارد، همۀ علوم تخصصی امام هم رنگ اخلاقی دارد؛ فقه ایشان رنگ اخلاقی دارد؛ فلسفه و اصولشان رنگ اخلاقی دارد، با آن که فلسفه و اصول نوعاً یک نحو تباینی با مباحث اخلاقی دارند؛ عرفانشان رنگ اخلاقی دارد؛ و تفسیرشان نیز چنین است. مثلاً تفسیر سورۀ حمد ایشان با این پایه، باز رنگ اخلاقی دارد. بنده یک بار خدمت امام عرض کردم که به نظر من دو ثلث قرآن اخلاق است. ایشان با تبسم ملیحی فرمودند اصلاً آیه ای پیدا نمی کنید که رنگ اخلاقی نداشته باشد.

خلاصه، اخلاق امام به آن علوم پنجگانۀ تخصصی ایشان رنگ داده است. حتی اگر به کتاب کشف الاسرار هم با همین دید نگاه شود، می بینیم که آن هم رنگ اخلاقی دارد و این از شاهکارهای امام است که از تخصصشان در فقه و اصول و فلسفه و تفسیر و عرفان بالاتر است. قرآن شریف که «مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْ ءٍ» و «تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ» و «لاَ رَطـْبٍ وَ لاَ یَابِسٍ إلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» است، با همۀ این پایه ها به قول ایشان آیه ای در آن پیدا نمی کنیم که رنگ اخلاقی نداشته باشد. البته این درک اختصاص به کسی دارد که مثل امام بتواند با این دید در عمق قرآن غور کند، و این ناشی از رسوخ علم اخلاق در وجود ایشان است، و ما به چنین وجودی که به همۀ علوم و معارف، رنگ اخلاقی داده است، افتخار می کنیم.

از نظر عملی هم نظیر تقوای ایشان، در اهل علم کم پیدا می شود. برای شدت تقوای ایشان همین کافی است که بنده در دوازده سالی که در درس ایشان شرکت می کردم، یک مکروه از ایشان ندیدم؛ با این که معمولاً در درس هایی مثل درس امام که صاحب مبنا هستند، ان قلت و قلت زیاد است و معمولاً باید بعضی حرف ها و مسائل در آن باشد. ساده زیستی امام از آغاز طلبگی تا آخرین لحظات حیاتشان یکی از برجسته ترین ویژگی های ایشان بود. ساده زیستی شان در خانه، در اجتماع، در داخل، در خارج، در حکومت، برای همۀ اهل علم حتی مراجع و غیر اهل علم الگوی خوبی است و ما باید به ایشان افتخار کنیم که دنیا را مبهوت ساده زیستی خود کردند.

پس از پیروزی انقلاب، وقتی که امام به قم تشریف آوردند، ایشان را به منزلی در خیابان بهار بردند. شب یک نفر به ایشان گفته بود این جا شبهۀ غصب دارد. ایشان با همان شبهه، دیگر در آن خانه نماندند. آقای یزدی منزلشان را به امام دادند و خودشان رفتند اجاره نشینی. وقتی که مجدداً امام به تهران رفتند، یک منزل معمولی که بیرون آن مقداری مزین بود، در اختیارشان گذاشتند، ایشان ناراحت بودند؛ با آن که آن خانه در تهران درجه ششم، هفتم به حساب می آمد. احمد آقا گفت وقتی که حسینیۀ جماران و منزل جماران برای ایشان پیدا شد و به آن جا عزیمت کردند، فرمودند احمد راحت شدم، خوب خانه ای است. نه تنها من بلکه همۀ شاگردان ایشان می دانند که امام اصلاً اهل تظاهر نبودند و این روح ساده زیستی در عمق جانشان حکم فرما بود.

یکی از خرق عادت های امام این بود که وقتی وارد فقه می شدند، مثل این بود که اصلاً فلسفه بلد نیستند، عرفان بلد نیستند. از آن مهم تر عقیدۀ ایشان به فقه است؛ به قدری به فقه علاقه دارند که در منشور روحانیت به ما طلبه ها سفارش می کنند که فقه، فقه سنتی، فقه، فقه جواهری. همچنین به اصول عقیده داشتند؛ با آن که می دانستند خیلی زوائد دارد. گاهی که مباحث اصولی طول می کشید، به ما دلداری می دادند که کسی که بخواهد استنباط کند، باید یک دوره اصول را به خوبی بخواند و مجتهد باشد و به شوخی می فرمودند اگر هم شبهه بکنید روز قیامت شیخ انصاری را جلو بیندازید، او جواب می دهد، شیخ انصاری که به بهشت می رود، ما هم به دنبالش به بهشت می رویم. همچنین عقیدۀ کاملی نسبت به تفسیر و مفسرانی که در مورد قرآن کار کرده اند، داشتند. عقیدۀ ایشان به فقه سنتی شاید به نحوی به نظر بعضی ها با عقیده به عرفان در تباین باشد، ولی ایشان به عرفان عقیده داشتند. در نامه ای که برای احمد آقا نوشته اند در آن جا دارند که: «آنچه در درجۀ اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جهّال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزی، که اینان قطاع طریق حق هستند».

مهم تر از همۀ این ها عقیده شان به اخلاق، اخلاق علمی و اخلاق عملی بود. امام حتی در مقابل نراقی ها و شُبَّرها که در اخلاق علمی کار کردند و خدمت بزرگی به دنیای اسلام کردند، حرف داشتند. مهم تر از این ها اخلاق عملی ایشان است. روش اخلاقی شان روش قرآن کریم است؛ روش روایات اهل بیت علیهم السلام است. البته امام ابا داشتند در درس فقه و اصول یا در اجتماع، اخلاق بگویند، اما موقعی که وضع استثنایی پیش می آمد یا موقع تعطیلی درس ها بود، درس اخلاق می گفتند، که جمعیت قابل توجهی می آمد و بعضی از آن ها که اصلاً حضرت امام و ماها را قبول نداشتند، اقرار می کردند که ما امروز با صحبت های ایشان شارژ شدیم و مشتاق و منتظر درس بعد ایشان بودند. انصافاً حال عجیبی در این درس اخلاق به شاگردها دست می داد.

ایشان درس اخلاقی هم در مدرسۀ فیضیه داشتند که بعضی از خواص بازاری ها هم شرکت می کردند. من در آن درس نبودم، ولی چنان که برایم تعریف کردند در وسط درس یک حال مدهوشی به بعضی ها دست می داد و جلسه یک پارچه گریه و تواضع و تضرع می شد. البته آن مطالب امام چیزی نبود جز قرآن و روایات، اما وقتی که از زبان کسی مثل امام که اخلاق در وجودش رسوخ کرده است بیان شود، این تأثیرات را دارد. امام بارها فرمودند: حوزه ای که اخلاق نداشته باشد، رو به ضلالت است. امام با وجود این که فیلسوف و عارف و فقیه و... بودند، اما تسلیم و تعبدشان در مقابل قرآن و روایات عجیب بود. این که خداوند حضرت ابراهیم را جزو شایسته ها قرار می دهد و امتیاز بزرگی برای او قائل است، در مقابل تسلیم و تعبد او بوده است: «قَالَ أسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» تا حدی که وقتی فرمان می رسد فرزندت را ذبح کن، بدون چون و چرا اطاعت می کند؛ فرمان می رسد زن و بچه ات را در بیابان رها کن و برو، اطاعت می کند و تسلیم است. تعبد امام هم در مقابل خدا و اسلام، به تأسی از ابراهیم بود.

دربارۀ بزرگانی چون ملاصدرا گفته اند وقتی که بعضی از اشکالات و شبهاتش حل نمی شد، از کهک پیاده می آمد سر قبر حضرت معصومه علیهاالسلام و توسل پیدا می کرد، شبهه اش حل می شد. حتی من شنیده ام که ملاصدرا حرکت جوهری اش را سر قبر حضرت معصومه علیهاالسلام حل کرده است.

همچنین در مورد شیخ الرئیس در شفا آمده و امام این را گاهی برای ما نقل می کردند که شیخ الرئیس می گوید من در هیچ یک از علوم بیش از سه روز شاگردی نکردم، اما در علوم الهی، یعنی فلسفه و عرفان بعضی اوقات چهل مرتبه مطلبی را مطالعه می کردم، باز شبهه ام حل نمی شد تا متوسل می شدم به عالم ملکوت و شبهه ام را حل می کردم. ملاسلیمان که بر شفای شیخ الرئیس حاشیه دارد، می گوید من شاگرد ایشان بودم، در ضمن خادمشان هم بودم. نصف شب می رفتند در مسجد کوچکی نزدیک خانه شان، نماز می خواندند و متوسل به عالم ملکوت می شدند و شبهه شان را حل می کردند.

حضرت امام هم در جهت توسل و تعبد مقام بالایی داشتند. در مدت ده، پانزده سالی که در نجف بودند، یک شب زیارت جامعه را ترک نکرده بودند. یک بار در درس شنیده بودند که طلبه ای پشت سر ملاصدرا حرف زده است. فوق العاده عصبانی شدند و فرمودند: و ما أدراک مَن صدر المتألهین؟! بعد فرمودند: صدر المتألهین معاد را قبول دارد، همان گونه که آن پیرزن قبول دارد.

حکومت ایشان هم عنایت خدا و لطف حضرت ولی عصر علیه السلام بود. بالاخره پروردگار عالم آنچه که امام زمان می خواست و امام و ما می خواستیم به ایشان عطا کرد. با آن که ما نتوانستیم از این حکومت آن طور که باید استفاده کنیم، ولی در دنیا درخشندگی خاصی دارد. خدا به امام پاداش دهد. اما چیزی که از این هم بالاتر است، اخلاق ایشان در این ده سال حکومت است، و این افتخاری است برای ما که ایشان در همۀ زمینه ها در داخل، در خارج، در اجتماع، در روابط بین الملل و... مجسمۀ اخلاق بودند، و از این رو، ابّهتشان همه را می گرفت. بنده به یاد دارم در زمان های قدیم با این که هنوز اسمی از حکومت اسلامی نبود و امام مدرسی بیش نبودند، اما وقتی در جلسه ای می نشستند، ابّهتشان همه را، حتی شاگردانشان را می گرفت، و این از امتیازات خاص ایشان بود. حتی ابّهت ایشان رهبر شوروی سابق را هم گرفته بود و یک حالت مدهوشی به او دست داده بود. این ابّهت از تقوا و اخلاق امام سرچشمه گرفته  بود.

حضرت امام انصافاً یک الگوی کامل برای اسلام بودند. گاهی ما در کتاب ها راجع به بعضی از بزرگان می دیدیم نوشته: تالی تِلْوِ معصوم و نمی دانستیم یعنی چه؛ اما به راستی وقتی که انسان به امام نگاه می کرد؛ به روش، منش، گفتار، کردار و رنگ خدایی داشتن علومشان، می دید تالی تلو معصوم است. بر ما است که نگذاریم این نور خاموش شود. البته من اعتقاد دارم که خاموش نمی شود، اما ما باید سعی کنیم این نور را شعله ورتر نگه داریم. یکی از راه های شعله ورتر کردن این نور، همین کنگره ها و گفت و گوها و چاپ آثار ایشان است که امیدوارم خدا به همۀ شما که در این راه قدم برمی دارید، به حق محمد و آل محمد پاداش خیر بدهد و موفقتان بدارد و روح امام از شما راضی باشد و به شما نظر عنایت داشته باشد.

 چنان که مستحضرید، جامعۀ ما مخصوصاً در عرصۀ حکومت، مشکلات مختلفی دارد و یکی از جهات مشکل همان طور که فرمودید، عدم توجه به اخلاق در عرصۀ حکومت است. از آن جا که امام به عنوان یک سیاستمدار اخلاقی یا زمامداری که از موضع اخلاق در جامعه حکومت می کردند، مطرح هستند، مناسب است که از زبان حضرت عالی توصیه های امام را به عنوان یک زمامدار اخلاقی در برخورد با سه گروه کارگزاران نظام، مردم و  مخالفان بشنویم تا برای کسانی که به عنوان شاگردان امام در عرصه های مختلف حکومت مشغول هستند، سودمند افتد.

 تذکر خوبی دادید. حضرت امام به معنای دقیق کلمه یک سیاستمدار اسلامی و قرآنی بودند؛ یعنی خوب می فهمیدند، خوب درک می کردند و ما خیلی از حرف و کارهایشان را الهام می دانیم. ایشان در سیاست عملی شان به مراعات این اصول ارشاد می کردند: صفا، صمیمیت، صداقت، و این که دروغ و غیبت نباشد، حرف ها بر اساس شایعه سازی و عصبیت نباشد، و کارها بر اساس احساسات نباشد. اگر ما در ده سال حکومت امام دقت کنیم، می بینیم دقیقاً این اصول را مراعات می کردند. همچنین در کار حکومت، گناه نباید باشد، هدف نباید وسیله را توجیه کند، و سیاست بازی نباید حاکم شود. در مدت حکومت امام، انصافاً دوست یا دشمن نمی توانند موردی را نشان دهند که ایشان سیاست بازی کرده باشند یا مرتکب گناه و خلاف شرعی شده باشند.

فراموش نمی کنم که ما در یکی از درس ها علیه یکی از مراجع، سعایت یا غیبتی له امام کرده بودیم. ایشان آمده بودند درس، نفسشان به شمارش افتاده بود. فرموده بودند نیامدم درس بگویم، آمدم نصیحت کنم. به راستی یک غیبت، ایشان را این قدر ناراحت می کرد؛ مخصوصاً غیبتی که پشت سر مراجع باشد. واقعاً این برخورد ایشان با مراجع و احترام به ایشان، ارزنده و آموزنده بود. از این مهم تر در این ده سال حکومت، توحید افعالی ایشان بود که برای یک عارف، بالاترین صفت است. همیشه می فرمودند این نظام را خدا عنایت کرد، بقای این نظام با خدا بود، اگر دشمن طرد شد، خدا کرد، اگر در جبهه پیروز شدیم، خدا پیروزمان کرد، اگر خرمشهر آزاد شد، خدا آن را آزاد کرد، و بالاخره هر کار کلی و جزئی را از خدا می دانستند.

امام در سخنرانی های متعددی که داشتند، بنده یاد ندارم که «من» گفته باشند. بعضی اوقات می گفتند «ملت» اما قبل یا بعدش متذکر خدا می شدند. گاهی برای تشویق ملت و تقدیر از ملت می گفتند خدا به واسطۀ ملت... اما هیچ گاه نفرمودند خدا به واسطۀ من... خلاصه، این توحید افعالی امام در سیاستشان خیلی جلوه داشت؛ به گونه ای که باید بگوییم سیاست توأم با توحید افعالی، سیاست توأم با دیانت و صداقت و صمیمیت و صفا بود که این هم از خرق عادت های ایشان بود. امیدوارم که همۀ ما، دولتمان، ملتمان، دانشگاه هایمان، مخصوصاً حوزه هایمان توحید افعالی امام را در کارها به خصوص در عملکردها و گفتارهای سیاسی، مدنظر قرار دهیم و از سیاست بازی پرهیز کنیم. سیاست بازی مسلماً کسی را به جایی نمی رساند.

عربی آمد خدمت امام حسین علیه السلام گفت: عِظنی بحرفین؛ مرا با دو جمله نصیحت کن. امام فرمودند: «من حاول امراً بمعصیة الله ، کان أفوت لِما یرجوا و أسرع لمجیء ما یحذر» که برای همۀ ما سرمشق خوبی است. امام در تمام عمرشان، مخصوصاً در این ده سال حکومت، این روایت را مراعات کردند. این گونه نبود که بخواهند با گناه و شکست دیگران به جایی برسند، با خدا می خواستند به جایی برسند که بحمدالله  رسیدند. امیدوارم پرچم این نظام ایشان به دست ما به رهبری امام زمان علیه السلام در همۀ جهان برافراشته گردد و حکومت به دست صاحب اصلی آن برسد.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 373.

. انتهای پیام /*