اخلاق حکومتی امام خمینی رحمه الله[1]

 حجة الاسلام والمسلمین مهدی کروبی

 بسم الله  الرحمن الرحیم. با تقدیر و تشکر از برگزارکنندگان و دست اندرکاران ،به ویژه دبیر محترم کنگره آیة الله  جوادی آملی و سایرعلما و فضلا، با توجه به این که مباحث مختلف پیرامون اندیشه های اخلاقی عرفانی حضرت امام در خلال کنگره مطرح و مقالات متعددی در این زمینه منتشر شده است، سخنرانی پایانی کنگره کاری بس دشوار است، به خصوص در قم و حوزۀ علمیه و در حضور مراجع بزرگوار و اساتید و بیت حضرت امام. با این حال، از باب انجام وظیفه به بیان مطالبی می پردازم.

به نظر من یکی از سنگین ترین وظایف علما، بزرگان، یاران قدیمی و اعضای بیت امام  که در جریان زندگی سیاسی ایشان قرار داشتند، تبیین اخلاق سیاسی یا مبنای حرکت  انقلابی حضرت امام است. کنگره هایی که در زمینۀ اندیشه های عرفانی، فلسفی، فقهی، تفسیری و  ... امام برگزار می شود، از آن رو که به تبیین جایگاه علمی ایشان در زمینه های مختلف معارف اسلامی و به معرفی آثار علمی گوناگون معظم له می پردازد، حائز اهمیت است.

رئیس جمهور برای من نقل کرد: یک روز که به محضر حضرت آیة الله  حاج آقا مرتضی حائری مشرّف شدم مشغول مطالعۀ حواشی امام بر اسفار بودند. فرمودند حیف شد که امام وارد مقولات سیاسی شدند. حواشی ایشان بر اسفار نشان دهندۀ این است که در مواردی از خود ملاصدرا عمیق تر هستند. برگزاری کنگره پیرامون بررسی اندیشه های چنین متفکری برای جامعۀ علمی ما فرصتی است بسیار مغتنم و از هر حیث قابل بهره برداری. نگه داری میراث علمی امام و حفظ این نظام و ارائه سیمای امام با همان شفافیت، اساسی ترین و مهم ترین وظیفۀ ما است.

قبل از ورود به بحث لازم می بینم که مطالبی پیرامون مبنای سیاسی حضرت امام عرض کنم. مبنای سیاسی امام، اسلام، فقه و ولایت فقیه است و انقلاب ایشان بر این پایه استوار بوده است. به عبارت دیگر مبنای ایشان بر پایۀ عدم جدایی دین از سیاست استوار است و خودشان هم در این زمینه تعابیر مختلفی دارند. ما هم که بیش از چهل سال است با مبانی امام سر و کار داریم، می دانیم که مبنای ایشان اسلام و حاکمیت اسلام است. متأسفانه مشاهده می شود که مبنای امام از جهات مختلف مورد هجمه قرار گرفته است. در واقع سیاست امام، حکومت امام و مبانی سیاسی امام، مورد هجمۀ استکبار و سایر دشمنان قرار گرفته است. دشمنان امام، اعم از استکبار خارجی و وابستگانی که از نظام طرد شده اند، مشغول حمله به امام و شکستن مبانی ایشان هستند.

یکی از این عناصر مطرود توسط ملت که زمانی پست مهمی در کشور داشت، در نوشته های اخیر خود مدعی شده است که حکومت اسلامی را ما یاد امام دادیم و وقتی که این مسأله را مطرح کردیم، امام این بحث ها را شروع کرد. اگر حوزه ها و مراکز علمی این شایعات و دروغ پراکنی ها را بدون پاسخ بگذارند، ممکن است عده ای آن را باور کنند. بنده برای رد این ادعا به دو سند زنده اشاره می کنم: یکی کتاب کشف الاسرار امام است که در سال 1322 منتشر شده است و ایشان در آن، مسأله ولایت فقیه را مطرح کرده اند.

امام در آن کتاب، در پاسخ به شبهه ای که نویسندۀ کتاب اسرار هزارساله پیرامون حکومت فقیه مطرح کرده، می نویسند: از همین جا پایۀ اطلاعات این نویسنده را بفهمید که می گوید تازه طبق مبانی فقهی هم این ادعا که حکومت، حق فقیه است، هیچ دلیل ندارد. مبانی فقهی، عمده اش اخبار و احادیث ائمه است که آن هم متصل است به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و آن هم از وحی الهی است. اینک ما چند حدیث در این جا ذکر می کنیم تا معلوم بشود از فقه به کلی بی خبر است.

امام رحمه الله در این جا به ذکر چند روایت می پردازند و می فرمایند همان روایت های معروفی که پیغمبر می گوید جانشین های من آن هایی هستند که احادیث را می گویند و این ها بیان کنندۀ حلال و حرام خدا هستند و این ها جانشین معصومین علیهم السلام هستند که مردم به آن ها باید در مشکلات رجوع کنند.

غرض از ذکر این مطالب، توجه دادن به این نکته بود که مبنای فقهی امام در مورد حکومت از سال 1322 این بوده است؛ علاوه بر آن که در سال 1348 درس ولایت فقیه و حکومت اسلامی را هم فرمودند.

شخص مورد نظر در یک نوشتۀ دیگر مدعی شده است هفت روز بعد از آن که در سال 1357 من گفتم شاه باید برود و سلطنت در این کشور باید از بین برود، امام گفتند: شاه باید برود. در حالی که همه می دانند مبانی امام در این جهت در بیانات و موضع گیری هایشان علیه رژیم شاه منعکس است که ثبت و ضبط شده است و امام از آغاز انقلاب روی رفتن شاه تأکید داشتند.

سند دیگر اعلامیۀ سال 1341 است که در اسناد ساواک موجود است: در محافل روحانی گفته می شود که آیة الله  خمینی در قم گفته است من مبارزه علیه مقام سلطنت و دربار را ادامه می دهم و حاضرم در این راه مرا زندان و یا تبعید کنند. روز عید فطر نیز نام برده در منزل خود در حضور جمع کثیری از مردم، مطالب زننده ای علیه مقام سلطنت بیان کرده است.

همچنین در پیام سال 1349 به حجاج می فرمایند: اساس اسلام با اساس شاهنشاهی مخالف است. هرکس سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله را در وضع حکومت ملاحظه کند، می فهمد اسلام آمده است که کاخ های ظلم شاهنشاهی را خراب کند. شاهنشاهی از کثیف ترین نمونه های ارتجاع است.

این اعلامیه امام است و متأسفانه می بینیم که چگونه تاریخ دارد تحریف می شود. رسالت همۀ علاقه مندان به امام این است که جلوی این تحریف ها بایستند. متأسفانه عواملی از قبیل دشمنی ها، طرد افراد، ندانم کاری های ما و ترویج نادرست امام و انقلاب موجب شبهه های فراوانی نسبت به نظام جمهوری اسلامی در نسلی شده است که نه امام را، نه دوران دفاع مقدس را و نه دوران مبارزات امام را دیده است و به شدت در معرض تبلیغات وسیع دشمن است. این نسل تنها عملکرد امثال بنده را دیده و کاملاً طبیعی است که تحت تأثیر قرار گیرد.

امام انسانی بود سیاست مدار، متفکر و دوراندیش که به هیچ قیمتی سیاسی کاری نمی کرد. همۀ کارهای امام بر اساس وظیفه و تکلیف بود. شروع مبارزات امام، درست موقعی بود که گروه های سیاسی کار، عقب نشینی کردند. وقتی که کِنِدی روی کار آمد، گروه هایی مانند جبهه ملی از فرصت استفاده کردند و شروع به تبلیغات کردند؛ از جمله در جلالیۀ تهران میتینگ هایی برپا کردند. اما به یک باره شرق و غرب با هم ساختند و همۀ گروه ها از مبارزه عقب نشینی کردند. یکی از چهره های شاخص سیاسی در جواب این سؤال من که چرا دیگر مبارزه نمی کنید، گفت: الآن مبارزه کردن مثل سر به دیوار زدن است که سر می شکند، اما دیوار ویران نمی شود؛ چون آمریکا و شوروی به هم نزدیک شده اند و مبارزه دیگر نتیجه ندارد.

امام در چنین شرایطی حرکت را شروع کردند و فرمودند ما به پیروزیمان هم کاری نداریم، بلکه تکلیف برایمان مهم است، وظیفه برای ما مهم است. به عنوان یادآوری چند جمله از سخنان امام در این زمینه را نقل می کنم: نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانی ما از خود ما است، ما اگر به تکلیفی که خدای متعال برای ما تعیین کرده عمل می کنیم، باکی نداریم از این که شکست بخوریم، چه از غرب و چه از شرق، چه از داخل و چه از خارج.

این، دیدگاه سیاسی امام است که از آغاز حرکت بر اساس وظیفه کار کرد و به شرط پیروزی به میدان نیامده بود.

در این جا مناسب می بینم که قدری هم پیرامون اخلاق سیاسی امام صحبت کنم. تاریخ گذشتۀ همه نهضت ها و انقلاب ها، گواه بر این است که احزاب و رهبران انقلابی وقتی که به پیروزی می رسند، بسیاری از شعارها و کارکردهایشان عوض می شود. حتی افرادی که در جریان انقلاب، مبارزات جدی داشتند، وقتی که به قدرت رسیدند، یا صد در صد تغییر کردند و یا به طور نسبی. اما امتیاز امام این بود که پس از پیروزی انقلاب و رسیدن به حکومت و قدرت، ذره ای در رفتار و صداقت و عشق به مردم تغییر نکرد. جای بسی تأسف است که نسل جوان بخواهد امام را با امثال بنده مقایسه کند. بزرگ ترین مسئولیت ها این است که مردم، به ویژه نسل جوان را توجیه کنیم که کارهای ما را به حساب امام نگذارند. ما باید حساب خودمان را از حساب امام کاملاً جدا کنیم. در غیر این صورت، انقلاب آسیب خواهد دید. همۀ همّ امام بر این بود که صداقت خود را حفظ کند و با مردم بازی نکند.

یکی از نمونه های بارز صداقت امام با مردم این بود که علی رغم این که فرموده بود: ما جنگ را ادامه می دهیم و با کفر صلح نمی کنیم و هر کس می گوید جنگ نه، خیانت به رسول الله  کرده، وقتی که ضرورت، پذیرش آتش بس را اقتضا کرد، با کمال صداقت همۀ مسئولیت ها را پذیرفت و به قبول قطعنامه تن در داد. بنده در جلسات خصوصی مذاکره پیرامون پذیرش قطعنامه حضور داشتم. سؤال این بود که با توجه به سخنان امام که فرموده بود جنگ جنگ تا آخرین نفر، آخرین سنگر، و ... پذیرش صلح را چگونه برای مردم توجیه کنیم. هر کس نظری می داد، اما امام آمد وبا رشادت فرمود: من هفتۀ قبل هم گفتم جنگ، اما واقعیت و حقیقت این است که مسائلی پیش آمده که من این زهر را می نوشم و آبرویم را می گذارم و این آتش بس را می پذیرم.

به جهت همین صداقت امام بود که هیچ کس نگفت آقا چرا امروز این کار را کردی؛ چرا دو سال پیش این کار را نکردی؟ نه تنها مردم اعتراض نکردند، بلکه با شنیدن سخنان امام اشک ریختند. نه ماه بعد از پذیرش قطعنامه، امام از دنیا رفت و نتیجۀ این صداقت او این بود که به هنگام ورود به ایران پنج میلیون نفر استقبالش کردند و روزی که از دنیا رفت، نه میلیون نفر در تشییع پیکر پاکش شرکت کردند؛ در حالی که ظاهراً از حرف هایی که زده بود، برگشته بود.

من در جلسه ای که نامۀ خصوصی امام در مورد پذیرش قطعنامه به دست مسئولان رسید، حضور داشتم. همه نگران بودند و احتمال می دادند طوفانی در جامعه برپا شود. نظرها بر این بود که نیروهای نظامی و انتظامی را آماده کنیم و دادگاه ها را فعال کنیم. اما دیدیم وقتی که امام قطعنامه را پذیرفت، مردم با چه آغوش بازی باز از این تصمیم ایشان استقبال کردند، و ریشۀ این امر چیزی نبود جز ایمان امام و صداقت امام با مردم.

نمونۀ دیگر صداقت امام این که پس از آزادی از زندان، در سال 1343 در مسجد اعظم قم سخنرانی کرد و گفت از طرف این دولت آمدند با من صحبت کردند و گفتند این دولت مثل دولت قبلی نیست. من گفتم مرا آزاد نکنید، باز برایتان مشکل می شود. این ها مرا آزاد کردند و گفتند این دولت، دولت خوبی است، خانوادۀ روحانی در درونش هست. من به آن ها گفتم ببینید ما نه با آن ها دشمنی داشتیم نه با شما عقد اخوت بسته ایم، ما آزادی مردم را می خواهیم. می خواهیم حرمت اسلام نگه داری بشود. ما گفتیم می خواهیم قوانینی که خلاف احکام اسلامی است، لغو بشود. آن گاه درنگ کرد و فرمود البته این عبارت را من این جا می گویم. منظور از بیان این ماجرا این بود که شدت تقیّد و مواظبت امام نشان داده شود که از ابتدا چقدر مراقب بود که کلمه ای خلاف نگوید.

امام بر اساس این صداقت ذاتی خود همیشه به سیاسیون می گفت هرچه می خواهید بگویید، شفاف به مردم بگویید.

نکتۀ بعدی که می خواهم در مورد امام بگویم، قانون گرایی و تقیّد و التزام عجیب ایشان به قانون است. علی رغم این روح قانون گریزی که در جامعه و مردم ما وجود دارد، امام به شدت مقیّد به عمل به قانون بود و در این زمینه اگر کسانی مواردی را به ایشان عرض می کردند، تقدیر و تشکر می کردند.

در اول انقلاب که امام حکم بنیاد شهید را به من داد، شهید فیاض بخش به من گفت شما که هم نمایندۀ امام در کمیتۀ امداد و هم در بنیاد شهید هستی، بنویس کمیتۀ امداد و بنیاد شهید شعبۀ انقلاب است و آن ها را در بهزیستی ادغام کن. این ها تصمیم داشتند بهزیستی را از بهداشت و درمان جدا کنند. من این تقاضا را نوشتم و شورای انقلاب در روزهای آخر کارش کمیتۀ امداد و بنیاد شهید را در بهزیستی ادغام کرد. پس از مدتی که تجربۀ حکومتی پیدا کردیم، دیدیم بهزیستی به هیچ وجه با این دو نهاد تناسبی ندارد. مسأله را با حاج احمد آقا مطرح کردیم و رفتیم خدمت امام. حاج احمد آقا گفت: امام اصلاً تعجب کرد که شما چطور این کار را کردید. اما وقتی که خدمت امام رسیدم، هیچ به روی من نیاورد و فقط به من گفت آقا این قانون شده من دخالت نمی کنم، این کار اشتباهی بوده که تو کردی، اما قانون شده و من هیچ کاری نمی کنم. البته بعد با تقدیم یک طرح دوفوریتی به مجلس، بنیاد شهید را از بهزیستی جدا کردیم و من خدمت امام رسیدم و عرض کردم کاری را که خودم خراب کرده بودم، خودم آن را درست کردم، غرض از ذکر این مطلب تأکید بر این جملۀ امام بود که فرمود با آن که این کار اشتباه است، اما چون قانون شده، من دخالت نمی کنم.

مورد دیگر در مورد قانون گرایی امام این است که: آقای موسوی اردبیلی نقل کرد که یکی از اهالی خوزستان که در اثر جنگ آواره شده بود، از امام به دادگستری تهران شکایت  می کند. قاضی هم اخطار صادر می کند که آقای روح الله  مصطفوی به این شعبه مراجعه کنید و اخطار به دست امام می رسد. امام می فرماید اگر قرار است که من به دادگاه  بروم، می روم. جالب این است که امام در مورد قاضی ای که ایشان را احضار کرده بود، تأکید کرده بودند که با او برخوردی نشود. آقای اردبیلی می گفت: امام مدتی بعد از من  سؤال کرد برخوردی که با آن قاضی نشد؟! او به وظیفه اش عمل کرده، مبادا شغلش را  عوض کنید. جایگاهش را هم نباید تغییر دهید.

مورد بعد در زمینۀ قانون گرایی امام، ماجرای انتخاب وزیر اطلاعات است. در اوایل انقلاب نظر ما این بود که در رأس همۀ کارها یک مجتهد قرار دهیم. بالاخره در مجلس تصویب کردیم که وزیر اطلاعات مجتهد باشد. تصور امام این بود که چنین چیزی حتماً در مجلس تصویب نمی شود. پس از تصویب، امام خیلی تعجب کرده بودند. مرحوم سلطانی طباطبائی به من گفت من حضور امام بودم که رئیس مجلس وقت خدمت ایشان رسید. امام شدیداً ناراحت بود و فرمود قید مجتهد برای وزیر اطلاعات چه ضرورتی دارد؟ رئیس مجلس گفت، اگر می خواهید ما می توانیم قید مجتهد را با یک طرح دوفوریتی برداریم. امام فرمود: نه چون قانون شده، بنده نمی خواهم اعمال نظر کنم تا شما قانون را به خاطر من به هم بزنید.

نکتۀ بعدی که می خواهم عرض کنم، انتقادپذیری امام است. انتقادپذیری در موضع قدرت یکی از سجایای اخلاقی است. امام از این جهت در قبل و بعد از به قدرت رسیدن، هیچ تغییری نکرد. ایشان در این زمینه می فرمایند: نقد و انتقاد باشد، بپذیرید ولو انتقاد غلط هم باشد ولو انتقادهای ناصحیح باشد، بپذیرید. من در جریان انتقادات تندی که در ضمن نامه های ارسالی به ایشان می شد، بودم. امام با متانت و وقار و بزرگواری این انتقادات را می دیدند و به روی مبارک نمی آوردند. بنده از اخوان انصاری شنیدم که در مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار، نامه هایی است که در آن به امام اهانت و جسارت شده، امضا هم دارد. امام آن ها را خواندند و به روی مبارک هم نیاوردند.

در اوایل انقلاب بنده حدود پنجاه شصت نفر از جانبازان را با ویلچر خدمت امام بردم و در جمع آنان عرایضی کردم. پس از ملاقات که امام به داخل اتاق رفته بود به شدت گریه کرده بود. آن روز ضربان قلب ایشان تغییر کرده بود. دکتر به من گفت ملاقات ایشان با افرادی که شما آوردید، موجب این تغییر ضربان شده است. از آن پس اطبا به حاج احمد آقا می گویند مطالبی که برای قلب امام ضرر دارد، حتی الامکان به ایشان نگویید. امام که پس از چند روز متوجه می شود آن نامه های تند انتقادآمیز دیگر به ایشان نمی رسد، به حاج  احمد آقا می گوید: احمد! مردم دیگر وضعشان خوب شده؟! دیگر هیچ کس نقد و انتقاد نمی کند؟! همۀ مردم مشکلاتشان حل شده است که فقط نامه های عادی به من می دهید، و از آن نامه های انتقادی خبری نیست؟ مرحوم حاج احمد آقا می گوید: نه آقا، اطبا گفته اند این طور نامه ها را به شما ندهیم. امام می فرماید نمی شود، یا هیچ نامه ای را به من ندهید، یا نامۀ دو طرف را به من بدهید. منظور امام این است که هم نامه هایی را که حاوی اظهار علاقه است و هم نامه های انتقاد را به من بدهید. حکومت هایی که آسیب می بینند، علتش این است که انتقادپذیر نیستند، اما امام تا پایان عمر این روحیۀ انتقادپذیری را حفظ کرد.

بنده در جلسه ای درحضور امام از روی ارادت مطالبی را عرض کردم. امام با آرامش و  متانت و بزرگواری به عرایض من گوش داد و بعد شروع به رد کردن حرف های من کرد.  پس از توضیحات امام معلوم شد که من اشتباه کرده بودم، وقتی که این طور شد یک حالت انفعالی در من به وجود آمد، به محض این که امام احساس کرد من حالت انفعالی به  خود گرفته ام، فرمود: منتها یک مطلب هم به شما بگویم. این جواب ها را من دادم، ولی  مسئول هستی در صورتی که موضوعی و مطلبی به شما برسد و صلاح بدانی، نیایی به من بگویی!

در جامعه ای که انتقاد و بیان حق باشد، شفافیت در آن هست، شکوفایی و بالندگی نیروها در آن هست، اما در جامعه ای که انتقاد نباشد، نیروها سه دسته می شوند:

1. گروهی انتقاد می کنند که کنار گذاشته می شوند؛

2. گروهی حالت انفعالی به خود می گیرند و تخلفات را می بینند و سکوت می کنند؛

3. گروهی در زمرۀ مداح ها و متملق ها قرار می گیرند.

در جامعۀ بدون انتقاد، شهامت ها، استعدادها، خلاقیت ها، مردانگی ها و حریت ها یا منزوی می شود، یا از بین می رود.

عرض دیگر بنده در مورد ساده زیستی امام است. یکی از مشکلاتی که امروز دامن گیر همۀ ما شده است و همه از آن رنج می بریم که متأسفانه در نتیجۀ تخلف از مسیری است که امام برای ما تعیین کرده بود، مسألۀ رفاه طلبی ها است. با آن که بسیاری از آقازاده ها زندگی ساده و معمولی دارند، اما مردم تصور می کنند که همۀ آقازاده ها سوء استفاده های کلان کرده اند. همه می دانید که من از نزدیک ترین افراد به امام بودم و بیش از همه مسئولیت مراجعات مردمی امام را به عهده داشتم. وقتی که امام از دنیا رفت، من مسئول بنیاد شهید، حج و کمیتۀ امداد بودم و علاوه بر آن ها طبق حکم امام کلیۀ اموال مربوط به ولیّ فقیه در اختیار من و آقای شیخ حسن صانعی بود و من در ارتباط با تمام کارهای امام و مسائل مالی بودم. زندگی امام، شیوۀ حکومتی امام، برخورد امام با بیت المال، هیچ تفاوتی با موقعی که در نجف بود نداشت.

مرحوم حاج احمد آقا می گفت: در نجف که بودیم، هر وقت که از ایشان پول می خواستم، یک ربع دینار می داد، نمی گرفتم، می گفت بگیر، می گفتم نمی گیرم، بعد می گفت این را هم بگیر. مجموعاً می شد نیم دینار. می گفتم آقا چرا این کار را کردی؟ می گفت، گفتم بلکه با ربع دینار قانعت کنم، حالا که نشد، پس همه را به تو می دهم!

امام این حالت را در زمانی هم که کل امکانات کشور را در اختیار داشت، حفظ کرد. بنده در این زمینه، از امام داستان ها دارم. هیچ کس به اندازۀ من در جریان مسائل مالی امام نبوده است.

نکتۀ بعد در مورد امام، ارتباط مردمی ایشان بود که در دل مردم جا داشت. آخرین ملاقات امام، ملاقات با خانواده های شهدا بود که حالت مردمی داشت. امام عنایتی خاص به ارتباط با مردم، حضور در میان مردم داشتن و خواندن نامه های مردم داشت و به بچه ها عنایت ویژه ای داشت که در این زمینه خاطرات و داستان های فراوان دارم.

این خصوصیاتی که اشاره شد، اخلاق سیاسی امام بود. این استحکامی که الآن در این حکومت وجود دارد به برکت وجود امام است، به برکت نفوذ معنوی امام است. اصلاً ما به برکت قدرت معنوی امام زندگی می کنیم. امیدوارم که خداوند این توفیق را به ما بدهد که بتوانیم ابعاد حکومتی و اخلاق سیاسی امام را که بیش از هر چیز دیگر مورد هجمۀ دشمن قرار گرفته است، به مردم، به دنیا و به نسل جوانی که امام را ندیده است، ارائه دهیم. از حضور همۀ بزرگان، برادران، خواهران، علما، اساتید، آیة الله  محقق داماد، آیة الله  بجنوردی، آیة الله  جوادی آملی و تمامی دست اندرکاران کنگره صمیمانه سپاس گزارم.

 

«والسلام علیکم و رحمة الله  و برکاته»

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 535.



[1] )) متن سخنرانی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی در جلسه اختتامیه کنگره. (8/3/82)

. انتهای پیام /*