تکثرگرایی سیاسی در جهان معاصر و جایگاه تمدن اسلامی*

 پلورالیسم یا کثرت گرایی و تکثرگرایی[1] در جهان سیاست مفهوم خاصی دارد: هر سیستم سیاسی که در آن مراکز متعدد مشروع قدرت و اقتدار وجود دارد. به عنوان مثال، اروپای قرون وسطی که در آن پادشاهیها و کلیسای کاتولیک در حوزه های گوناگون جامعه دارای قدرت بودند - پلورالیست نامیده می شوند.[2]

تکثرگرایی در مفهومی وسیعتر، پذیرش شناختن تنوع سیاسی و فرهنگی در جوامع است. تکثرگرایی سیاسی نیز در جوامع معاصر و بویژه با رویکردی غربی – که عمدتاً نیز حاکم شده است - به معنی تفکیک قدرتهاست. به این مفهوم که قدرت میان چندین موجودیّت تقسیم می شود تا همۀ قدرت به یک نهاد حاکم تعلق نگیرد و موجودیتهای متعدد بتوانند در صورت ضرورت بر یکدیگر نظارت داشته باشند

تکثرگرایی معتقد است: ناهمگونی (قومی، مذهبی و طبقاتی) به طرز فزاینده ای به تنوع ارزشها، هنجارها و علایق می انجامد و در چنین جوامعی طیفی از گروهها برای قدرت و نفوذ به رقابت می پردازند.[3]

باور به فضای متکثر در صورت خود باید از باور به تکثر ارزشها حمایت کند. اما فرد در این باور علی رغم تأکیدی که بر گروه می شود، جایگاه ویژه ای دارد و کانون و منشأ حرکت، میل و اراده به حساب می آید. در اینجا تمایلات فرد، بدون توجه به تمایلات سایرین و جمع، ارجحیت دارد. به دیگر سخن، محور مسأله این است که فرد خواهان چیست. این اندیشه به فرد این مکان و فرصت را می دهد که آنچه را که برایش ارزشمند است، تحقق بخشد و علی القاعده این کثرتگرایی علیه وحدتگرایی همۀ نظامهای فلسفی و سیاسی صف آرایی کرده است، چرا که به هر حال هر فلسفه ای باید خود را در قالب یک اندیشه سیاسی نیز متبلور سازد و لذا تکثرگرایی، هم نظامهای فلسفی و هم نظامهای سیاسی را هدف قرار داده است. در این نوع تکثرگرایی، افراد به دنبال فرصتهای مناسب هستند تا ارزشهای دیگر را در برابر ارزشی که خود به آن باور دارند، قربانی کنند. به اظهارات ایرایابرلین دقت کنید:

 «... ماکیاولی علی رغم آنچه نشان می داد یکی از بانیان کثرتگرایی بود... ماکیاولی با گسیختن رشته های وحدت بدوی، در آگاهی یافتن انسانها از ضرورت دست زدن به انتخابی دردناک میان شقوق ناسازگار با یکدیگر، چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی، مؤثر بود.»[4]

اکنون با این مقدمه در یک جمعبندی کلیتر می توان گفت که نظریه های قدرت سیاسی به سه گروه اصلی تقسیم می شوند و کثرتگرایی نیز یکی از آنهاست:

1 _ مدل طبقه حاکم[5].

پیروان این مدل بر این اعتقاد هستند که سازمان اقتصادی، کلید قدرت سیاسی است و طبقه، منبع عمدۀ قدرت سیاسی به حساب می آید، طبقه ای که مالک ابزارهای تولید است و آن را کنترل می کند.

2 _ مدل نخبگان حاکم[6].

پیروان این مدل بر این باورند که قدرت در اختیار یک گروه اندک و خود برگزیده است که نسبت به وجود و نقش خود در جامعه آگاهی دارد.

3 _ مدل کثرتگرا[7].

حامیان این مدل می گویند قدرت به طرز گسترده ای در جامعه توزیع شده و برای هر مرکز قدرت، مراکز متقابل و خنثی کننده ای وجود دارد.[8]

مدل سوم یعنی مدل کثرتگرا عمدتاً در آمریکا ریشه گرفته است، بطوریکه خود واژۀ پلورالیسم نیز واژه ای است که برای نخستین بار توسط رابرت دال (Robert Dahl) کارشناس آمریکایی علوم سیاسی مطرح شد. از نظر او، قدرت در زمان، مکان و موضوع مربوطه، متفاوت است.[9]

پیروان اندیشۀ کثرتگرایی معتقدند علی رغم تغییر مضمون قدرت، هیچ گروهی نمی تواند بر سیاست در طیف وسیعی از مسائل تأثیرگذار باشد. از نظر معتقدان به این مدل دولت باید حافظ و واضع مقررات مربوط به رقابت بین گروهها و منافع مختلف باشد تا سیاست که محصول مراوده و مقابله این گروهها و منافع است.

 واقعیت کثرتگرایی

کثرتگرایی در جهان معاصر پا به پای اقتصاد رقابتی به نسخه ای تبدیل شده که غرب آن را پیچیده و این نسخه را درمانبخش کل جهان می داند. غرب در این نگرش تزریقی خود هیچ جایی برای تنوع فرهنگی و ساختاری سایر جوامع قایل نیست. یکی از اصلیترین مؤلفه های کثرتگرایی در جهان معاصر – صرف نظر از داعیه های تئوریک آن - رفاه و تفوق[10] کثرتگرایی در این مسیر آنقدر به پیش رفته است که خوشبختی در زمین را از طریق سلطۀ هر چه بیشتر بر طبیعت، هدف غایی ‎‎زندگی می شناسد. و چون چنین است، مفاهیمی چون توسعۀ سیاسی، توسعۀ اقتصادی، دگرگونی اجتماعی، نوسازی و ... همه، در حقیقت وجوهی از همین راه نیل به خوشبختی و رفاه است. و همانطور که می بینیم حتی خردگرایی نیز در حال حاضر مفهومی جز کاربرد عقل در راستای تسخیر هر چه بیشتر طبیعت ندارد و این تسخیر در واقع نوعی کانال زدن و نقاب زدن برای حرکت سرمایۀ غرب در جهان معاصر است.

بنابراین، پذیرش این فلسفۀ زندگی که غرب آنها را جنوبی و مستقر در جنوبگان می ‎داند، نه تنها عامل پیشرفت نیست؛ بلکه در عمل پرتاب کردن جنوبیها به درون مثلث برمودای همین اندیشه است: مسخ هویت فرهنگی، توقف پیشرفت ملی و نقض حاکمیت ملی.

به دیگر سخن، همۀ آنچه در دهۀ پایانی قرن بیستم با عنوان نظم نوین جهانی[11] مطرح شده و به آن دامن زده می شود، چیزی نیست جز جراحی پلاستیک اوضاعی که ناشی از صدور همین اندیشه است. این اندیشه عملاً در سیاست بین المللی، جنبه ای ایدئولوژیک به خود گرفته و کمتر سیاستمداری است که نداند این اندیشه در حال حاضر به معنی محدودیت قوۀ مجریه، انتخاب قوۀ مقننه، استقلال قوۀ قضائیه، اقتصاد مبتنی بر خصوصی سازی و به عبارت دیگر، مالکیت خصوصی بدون مرز (حذف عدالت اجتماعی) و همچنین پذیرش نقش رسانه ها به عنوان رکن چهارم است. (پذیرش نقش رسانه ها به عنوان رکن چهارم در حالیکه غرب حاکم بر جریان بین المللی اخبار است، پذیرش این حاکمیت به شمار می آید.)

کثرتگرایی در حال حاضر با اتکا بر نقش رسانه ها و بزرگنمایی این نقش، اهداف خاصی را دنبال می کند، کارشناسانی که اندیشه های انتقادی را در شرایط معاصر ارتباطی جهان دنبال می کنند، بر این باورند که نظام رسانه ای در غرب و در راس آن آمریکا با طرح و تعقیب اندیشۀ جریان آزاد اطلاعات به مثابه یک دکترین و با توجه به اینکه از جنبه سخت افزاری در توزیع پیام دست بالا دارد، کوشیده است تا به اتکا به این دکترین عملاً وجود مرزهای ملی را نادیده انگارد و با دفاع از این دکترین که ظاهری دموکراتیک دارد، از طریق تهاجم شنیداری، دیداری، و نوشتاری، در قالب پیامهای فرامرزی و فراملی، عملاً به جنگ حاکمیتهای ملی و مستقل برود. پدیده هایی نظیر صدای آمریکا، سی. ان. ان، رادیو آزاد اروپا، تلویزیون مارتی و... در واقع با سپر جریان آزاد اطلاعات، حکم ابزارهای مداخله گری و انگاره سازی آمریکا را در سراسر جهان دارند. و این در حالی است که آمریکاییها برای صدور جواز نشریه و یا ارائه مجوز شبکه تلویزیونی به خارجیها در آمریکا، قوانین بسیار سخت و دست و پاگیری دارند. و به همین دلیل است که غرب اکنون رشد کمّی رسانه ها را شاخص توسعه می داند و به عبارت بهتر، ازدیاد رسانه ها در جهان سوم را _ که نظام خودکفایی تولید و توزیع پیام را ندارند _ ترغیب می کنند. بطور طبیعی وقتی جهان سومیها نظام تولید و توزیع خود را نداشته باشند، توسعه و مسائل ارتباطی و رسانه ها چیزی نیست جز لوله کشی برای منبعی که در غرب قرار دارد. به دیگر سخن آمریکا اگرچه در صورت مسأله به دنبال رشد کمّی رسانه ها در جهان سوم است؛ اما با توجه به نظریۀ جریان آزاد اطلاعات که هدف آن از پا در آوردن حاکمیتهای ملی است و با توجه به اینکه رسانه های جهان مجبور به ارتزاق از منابع خبری و پیامرسانی غرب هستند، عملاً به دنبال ضمیمه کردن این رسانه ها به قلمرو رسانه ای خود است تا به این ترتیب سیاست «یک رسانۀ (آمریکایی) یک جهان» را متحقق  سازد. آمریکا با اتکا به همین قلمرو رسانه ای است که برای دنیا انگاره سازی می کند و سفید را سیاه و به عکس، سیاه را سفید جلوه می دهد. یک مثال جالب در این باره، موضوع دانشجویان کرۀ جنوبی و چین است. خبرگزاریهای آمریکا در تلکسهای خود همواره با دو صفت از این دانشجویان یاد می کنند. از آنجایی که با دولت چین مشکل دارند، دانشجویان چینی را طرفدار دمکراسی! معرفی می کنند. این خبرگزاریها همواره در خبرهای مربوط به پوشش رویدادهای دانشجویی چین از عبارت دانشجویان طرفدار دمکراسی و هنگام پوشش رویدادهای کرۀ جنوبی که دولت آن متحد آمریکاییهاست با عنوان دانشجویان رادیکال یاد می کنند. یا مثلاً این خبرگزاریها ضد انقلابیون نیکاراگوئه (در دوران حاکمیت ساندنیستها) را رزمندگان آزادی می نامیدند و اکنون اسرائیلیها را صلح طلب و نسل انتفاضه را تروریست می خوانند و به این ترتیب است که آمریکاییها که اکنون قدرت ارتباطی را جایگزین قدرت میلیتاریستی کرده اند، سی. ان. ان را به آلترناتیو سازمان ملل تبدیل کرده و هر آنچه را که می خواهند از طریق این رسانه به دستور جلسه ای جهانی مبدل می سازند. جالب است که آمریکاییها دکترین جریان آزاد اطلاعات را هم محصول کثرتگرایی و هم معلم آن می دانند. آنها می گویند با سی. ان. ان ها، آسوشیتدپرسها، یونایتدپرسها و با صدای آمریکا موزائیک فرهنگی، قومی و عقیدتی جهان را به تصویر می کشند، حال آنکه حقیقت ماجرا، نه از کثرتگرایی، بلکه از همگن سازی فرهنگی و به زبان دقیقتر از استحالۀ فرهنگهای جهان در فرهنگ آمریکایی خبر می دهد.

این مقدمه برای طرح اهمیت آنچه که ذکر خواهد شد، کاملاً ضروری بود، حالا تا حدودی با این دیباچه توانسته ایم به تصویری از کثرتگرایی در جهان معاصر دست یابیم و لذا می توانیم به طرف دیگر ماجرا نگاه کنیم.

امام خمینی(ره) و انقلاب به نام خدا

با صراحت باید عرض کنم من بر این باورم که برای بررسی آنچه امام خمینی(ره) رقم زد، نباید به معیارها و مترهای رایج متوسل شد. ما متأسفانه در روش شناسی مبتنی بر عینی گرایی اسیر مقوله ای به نام مرور ادبیات[12] هستیم. به ما آموخته اند که یک تحقیق علمی باید متکی بر مرور ادبیات باشد و گرنه نمی تواند از پشتوانۀ علمی برخوردار باشد. این حرف ممکن است فی نفسه و در شرایطی برابر از جنبۀ تولید پیام و اطلاعات، درست و صحیح باشد، اما واقعیت مسأله این است که در اینجا هم مثل عرصۀ تولید پیام در نظامهای ارتباطی، ادبیات مکتوب در غرب از حجم بیشتری برخوردار است و لذا این روش شناسی متکی بر مرور ادبیات به ما کمکی نمی کند و ما را ضمناً به سوی منابع غربی هم سوق می دهد. از نظر من این نوع برخورد، چیزی جز نگاه به عقب نیست.

پس اجازه بدهید هراسی به خود راه ندهیم و بدون ارجاع به ادبیات غربی به صراحت بگوییم، آنچه امام آفرید به مفهوم اخص کلمه نو بود و این خود ما هستیم که باید ادبیات انقلاب اسلامی را بنویسیم و این غرب است که باید برخلاف عادات دیرینۀ خود که می خواست و می خواهد تا ما به ادبیات او در همۀ زمینه ها استناد کنیم به آنچه ما می نگاریم استناد ورزد. لذا من صرفاً استنباط شخصی ام را از پدیدۀ مورد بحث می نویسم و از اینکه به غیر علمی نوشتن متهم شوم، نگران نیستم.

حقیقت این است که امام خمینی(ره) کل اندیشه کثرتگرا را به مبارزه طلبید. غرب و در رأس آن آمریکا بسیار بیشتر از خود ما به عنوان پیروان امام خمینی(ره) از عمق این خطر آگاه است و به همین دلیل هم بود که آمریکا برای شکستن ابهت و صلابت امام و همچنین برای اینکه این نماد جهانی عزت مسلمانان را در زمان حیات خود از پا در آورد تا بعداً به اسطوره ای جهانی تبدیل نشود، از هیچ ترفندی فروگذار نکرد. آمریکا می دانست مردی که یک تنه مسیر را تغییر داده است، اگر در طول حیات، بی اعتبار نکند تا ابد گرفتار اسطوره اش باقی خواهد ماند. و اینچنین نیز شد. غرب سهمگینترین ضربات را از امام دریافت کرد.

1 _ نگرۀ معنوی

امام سراپا معنویت بود. اما این عارف بزرگ، مصلح هم بود. امام در این جهانِ به شدت دنیازده و مادی، همه معنویت و آخرتگرایی خود را به توده های پیرو خود هدیه کرد و با این آخرتگرایی اسلامی علیه دنیاگرایی غرب وارد عمل شد و چه زیبا گفت که انقلاب ما انفجار نور است.

غرب با شعار خوشبختی و رفاه به میدان آمده بود و امام دو علامت سؤال بزرگ در برابر آن قرار داد: خوشبختی چیست؟ و چه کسانی خوشبخت هستند؟

امام به ما گفت یک موی کوخ نشینان را بر کاخ نشینان ترجیح می دهد و این ترجیح صرفاً یک انتخاب ساده نبود، از یک جهان بینی خبر می داد، از عدالت اجتماعی که پدیده فراموش شده در غرب بود و از همین جنبه بود که هر جا کوخ نشینی در هر نقطه از جهان بود، خود را مخاطب خمینی کبیر و او را مقتدای خویش شناخت. امام دنیا را آنچنانکه خوار بود ترسیم کرد و به همۀ وجدانهای پاک آموخت که سر خویش از خاک به سوی آسمان بلند کنند.

این نوع برخورد امام در کلیت خود، کثرتگرایی غربی را که توسعه و مدرنیزاسیون تبلور آن بود، به مبارزه فراخواند. درس امام در این محور این بود: لذت انگاری،[13] فلسفۀ زندگی نیست. حب و بغض در دنیا در ارتباط با خداوند متعال معنا دارد و این معنا یعنی شلیک تیر خلاص به دار و ندار اندیشۀ لذت انگارانۀ غرب. این معنا یعنی اینکه هر سیاستی تنها وقتی سمت و سوی درست دارد که در ارتباط با خداوند دیده و طراحی شود. این تلقی یعنی نادیده گرفتن مصلحتگرایی و پراگماتیسم، یعنی همان شهامتی که به گورباچف، آخرین زمامدار ابرقدرتی به نام شوروی، بگوید اندیشه های کمونیستی شما به درد سپردن به موزه های تاریخ می خورد. در این برخورد، پایبندی به اندیشۀ توحیدی موج می زند. اندیشه ای که قدرت را تکثیر نمی کند، از آن سهم نمی دهد بلکه آن را مختص ذات باریتعالی می داند. این اندیشه فقط قدرتی را که فی سبیل الله شکل گرفته است، به رسمیت می شناسد. امام از همین زاویه بود که با صلابت گفت من، با اطمینان می گویم که اسلام، ابرقدرتها را به خاک مذلت می نشاند. این اطمینان برخاسته از همان جهت فلسفی بود که امام به مسلمین عطا کردند. امام از زاویه های مادی، کمیتی و ساختاری به جهان نمی نگریستند. نگاه امام به زمین و زمان، کیفی بود و کیفیترین امور از دیدگاه امام اموری بودند که رو به سوی خدا داشتند.

 2 _ امت یا ملت

تکثرگرایی در ذات خود با امور برخوردی تفکیکی دارد. این نگاه انفکاکی در سطح جهانی و در اوج اندیشۀ سیاسی خود با پدیدۀ دولت _ ملتها[14] انجامید. این نوع دولتها می کوشند به هر طریقی نفع اتباع خود را دنبال کنند. در این اندیشه حتی امپریالیست شدن هم عیب و ایرادی ندارد.

امام خمینی(ره) در این زمینه نیز بحث تازه ای را مطرح کردند؛ ملت یا امت امام با یک چشم به ایران و با چشمی دیگر به جهان اسلام چشم دوخته بودند، امام برای مسلمین یک سرنوشت قائل بودند و به جای جغرافیا، نژاد، آیین و... به مرزبندی دیگری دامن زدند. اسلام در برابر کفر و الحاد است که مصداق آن با عنوان شیطان بزرگ مشخص شد. این نگاه با جوهر کلاسیک ملی گرایی در تعارض کامل بود. امام به مسلمانان آموختند به جای سطح ملی به سطوح بین المللی فکر کنند. این درس را ما ایرانیها از همه بهتر فراگرفته ایم.

مروری بر پیامهای حضرت امام خمینی(ره) به کنگرۀ عظیم حج که حاکی از همین نگرش امتی به مسائل جهان اسلام بود، گویای چند واقعیت است که در ادامه فصل بندی موجود به آنها می پردازم. در هر حال، این نگاه باعث شد تا امروز مسلمانان چچن، بوسنیایی، کشمیری، مصری و اردنی و ... صرفنظر از مرزهای ملی، به مسائل مشترک یکدیگر بیندیشند و وجود همین محورهای مشترک باعث شد تا غرب همۀ این وجوه مشترک را تحت عنوان بنیادگرایی[15] طبقه بندی کند.

 3 _ نگاه فراملی

این نگاه را از موضوع سلمان رشدی مرتد می توان دریافت. علی القاعده از زاویۀ یک نگاه صوری و سطحی بهای این نوع موضعگیری در قبال تبعۀ کشور دیگر _ با توجه به میثاقهای بین المللی موجود _ گران است و نباید آن را تقبل کرد. اما این موضعگیری از نگاه امام خمینی(ره) کاملاً اصولی و بجا بود حکم ارتداد سلمان رشدی در شرایطی صادر شد که ما تحت شدیدترین فشارهای تبلیغاتی و خصمانۀ غرب قرار داشتیم. این موضعگیری در آن شرایط دشوار سیاسی، در چارچوب انتخاب ملت یا امت و به نفع امت صورت گرفت. امام در این موضعگیری نشان دادند که مصالح امت فراتر از مصلحت ملی است. ایشان به ما آموختند مهم نیست تحریم شویم. یا فلان امکان خود را در اثر تهاجم نظامی از دست بدهیم؛ مهم این است که هویت اسلامی خویش را احیا کنیم و سطح شعور و آگاهی را ارتقا ببخشیم. و از دیگر سو، در همین موضعگیری بود که مسلمانان جهان، امام ما را در شفافترین صورت خود دیدند و به عینه دریافتند که او مدافع واقعی کیان رسول خدا و دین مبین اسلام است. این مسلمانان دیدند که چگونه می توان در برابر همۀ کفر ایستاد و تهاجم آنان را بر ضد خودشان تبدیل کرد. این مسلمانان دیدند در حالیکه سران آنها در مجامع و کنفرانسهای بین المللی، از ترس غرب، حتی سخنان فرمایشی خود را هم با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نمی کنند، چطور خمینی کبیر تمامیت غرب را به عقب می راند و پس از دوران عثمانیها برای نخستین بار در قلمرو خود غرب، لرزه بر اندام آنان می افکند.

به نظر من یکی از اصلیترین چالشهای موجود در جنبۀ بین المللی پی ریزی تمدن اسلامی 1400 و تبیین هرچه بیشتر همین نکته در سیاست خارجی ما است. تا تضادهای احتمالی منافع ملت و امت را در واضحترین شکل ممکن ترسیم کنیم و در رفع این تضادها به نفع امت بکوشیم.

 3 _ تکلیف به جای مصلحت

بارها شنیدیم که امام واژۀ مکلف را در صورتهای مختلف به کار گرفتند. این تأکید تذکار گونه صرفاً از این جنبه بود که ما و نسل فردا را مکلف بار بیاورند. چرا که وقتی که پای تکلیف به میان بیاید جا برای مصالحه و مسامحه تنگ می شود.

و اگر کمی دقت به خرج دهیم علت سردرگمی آمریکا در برابر امام خمینی(ره) را درک خواهیم کرد. سیاستمداران غربی هرچه پا به سن می گذارند محافظه کارتر می شوند؛ اما امام خمینی(ره) هرچه به سن مبارک و پربارشان افزوده می شد، رادیکالتر می شدند و این امر به یک راز کاملاً پیچیده برای غرب تبدیل شده بود. حال آنکه پشت این راز چیزی نبود جز برخوردهای تکلیفی امام با مسائل. تکلیف با سن در ارتباط نیست، تکلیف انسان مکلف در هیچ زمان و مکانی از او سلب نمی شود. هنر امام این بود که تکلیف را در سطح یک رهبر در حد اعلی بروز داد و همین تکلیف و پایبندی بود که مشروعیتی بی سابقه در تاریخ را برای امام خمینی(ره) به ارمغان آورد. این تفاوت، به خصوص با توجه به فساد موجود در سطح سران جهان (رسواییهای متعدد کلینتون در آمریکا، رشوه در میان زمامداران ژاپن، فرانسۀ میتران، ایتالیای برلوسکنی، انگلستان میجر، هندرائو، کرۀ جنوبی چون دوهوان و...) برای توده های چشم دوخته به امام، مفاهیم ویژه تری در بر داشت. و ما هنوز چشمان بهت زده ادوارد شوارد نادزه فرستادۀ ویژۀ کرملین را در نظارۀ خانۀ سادۀ امام ، این رهبر قرن، از یاد نبرده ایم.

 4 _ ارائۀ تعریف تازه از حوزه اقتدار

حوزۀ اقتدار در فرهنگهای حقوقی و سنن دیپلماتیک، مفهومی جغرافیایی دارد. امام خمینی(ره) این معنا را زیر و رو کردند. حوزۀ اقتدار از دیدگاه امام تنها زمانی به رسمیت شناخته می شد که مشروعیت خود را از توده ها گرفته بود. طبق این گزارش اگر در جایی مسلمانان، قدرت اوّل و یا دوّم به حساب می آمدند؛ اما اهرمهای قدرت را در اختیار آنان قرار نداده بودند (نمونه های الجزایر، بوسنی، مصر و اردن و...) رأس هرم قدرت نمی توانست از مشروعیت برخوردار باشد. مفاهیمی چون صدور انقلاب، تشکیل هسته های حزب الله و گردانهای قدس در این چهارچوب از ثقل ویژه ای برخوردار بودند.

 7 _ مفهوم ولی فقیه

ارائۀ مفهوم ولایت و قائل شدن قدرت ویژه برای آن، پیش از آنکه از دیدگاه امام مفهوم تمرکز قدرت را داشته باشد، مفهوم اعطای اختیارات و آزادی کامل به فردی را داشت که خود به تبلور تکلیف مبدل شده بود. هر فردی با این مختصات و با این درجه از مسئولیت، باید آزادترین دستها را داشته باشد تا از آزادی و کیان مسلمین دفاع کند و این زیباترین تعریف از مفهوم آزادی است: داشتن آزادی وسیع برای حمایت و دفاع از کیان اسلام. مخاطرات این معنا را غرب به خوبی احساس کرده است. غرب می داند ایران بی توجه به هیاهوی موجود، درصدد جا انداختن نظام مبتنی بر ولایت در جهان است و به همین دلیل هم هست که سعی می کند هر طور شده این چهره را مخدوش کند تا جهان اسلام از آن تبعیت نکند.

این مفهوم تازه، حوزۀ اقتدار یکی از گرانبهاترین میراثهای امام خمینی(ره) است و بنابراین ولی فقیه درةالتاج عزت امروز مسلمین است.

 8 _ ابزارهای نوین تعمیق امنیت ملی

امام، تنها در این جنبه به کثرتگرایی خاص خود پرداختند. از دیدگاه امام خمینی(ره) هرجا مسلمانی به پا می خواست، انرژی مشتهای گره کرده اش را با سایر مسلمین تقسیم می کرد. امام با برخوردهایی فارغ از مصلحت گرایی، همه مسلمین جهان را به خیزش فراخواندند و همین خیزشهاست که امروز به بار نشسته است.

امام این خیزشهای سراسری را ابزارهای تازۀ تعمیق امنیت ملی می دانستند و به آن باور داشتند. مفهوم ید واحده که بارها توسط ایشان مطرح شد، معنایی جز این نداشت. به روز جهانی قدس نگاهی بیندازیم تا متوجه سردرگمی غرب شویم. آمریکاییها به خوبی می دانند که چچن، بوسنی، فلسطین و ... ادامه های امنیت ملی ایران هستند و به عمق امنیت ملی ایران افزوده اند. فرانسویها به خوبی می دانند چرا نظام آنها با آن همه داعیۀ دموکراسی و تسامح حالا باید در برابر روسری یک دانش آموز در پاریس اینقدر نگران و مضطرب شود. ترکیه لائیک می داند پیروزی حزب اسلامگرای رفاه یعنی چه و آلمان هلموت کهل می داند چرا باید در برابر ایران اسلامی عقب نشینی کند. انگلیس می داند تشکیل پارلمان مسلمانان در این کشور چه مفاهیمی دارد، اسرائیل می داند چه کسی زمین را زیر پایش به آتش کشیده و رویاهای آلوده اش را سوزانده است مسکو می داند، چچن یعنی چه و نماز خواندن هزاران مسلمان در سرزمین سرخها چه پیامدهایی را در آسیای مرکزی دارد....

 اینها مفاهیم تازۀ امنیت ملی هستند، این نوع امنیت که امروز صاحب آن شده ایم به برکت امام فراهم آمد. غرب الان با دهها ایران مواجه شده و نمی داند به کدامیک از آنها بپردازد. امام خمینی(ره) با نگرش ویژۀ خود به امنیت باعث تجزیه انرژی غرب شدند.

 9 _ تعیین تکلیف برای بحث سنت و مدرنیسم

طرح نظریۀ ولایت فقیه و احیا شدن مفهوم اجتهاد به بحث ساختگی سنت و مدرنیسم فیصله داد. امام خمینی(ره) با احیای ارزشهای اسلامی عملاً این معنا را مطرح ساختند که غلبۀ عناصر ارزشی بر فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی، باید یک اصل اساسی باشد. ما برخلاف گذشته، حالا بحران هویت نداریم به مسلمان بودن و به رویه های زندگی اسلامی افتخار می کنیم و این نیز دستاوردی عظیم و گرانقیمت است. ما به سنن خود افتخار می کنیم. اجتهاد یک متدلوژی برای تعیین تکلیف نو و کهنه است. یک پای اجتهاد در مدرنیسم و پای دیگر آن در سنت است. با این متدلوژی هر نویی با کهنه مقایسه و بررسی می شود و اساساً این دو پدیده دیوار به دیوار یکدیگر هستند. دقت کنیم که کل تحلیل سطحی غرب از انقلاب، رویارویی سنت (انقلاب) با مدرنیسم (نظام شاه) است. خوشبختانه امروز ما در حالی به بحث تمدن اسلامی می پردازیم که از تقابل مصنوعی و از دام تقسیم بندی سنت و مدرنیسم گریخته ایم. ما حالا پیشینه خود را شناخته ایم و به آن باور آورده ایم و گول نوگراییها بخصوص به معنی لباس استتاری غربگرایی را نمی خوریم. این اعاده هویت و باور به سنن و در تقابل ندیدن هر نویی با هر سنتی، معماری جز امام خمینی(ره) نداشت.

 جمع بندی

با آنچه طرح شد می خواهیم این نتیجه را بگیریم که ما عملاً وارد مرحلۀ یافتن تمدن گمشدۀ اسلامی شده ایم. این ورود 18سال پیش صورت گرفته است. و چیزی جز انفجار نور نمی توانست چشم جهان را به این مرحله جلب کند. اگر اکنون از مظاهر مادی تمدن صرفنظر کنیم، ما با میراث امام، صاحب زیربنای این تمدن اسلامی و به دیگر سخن صاحب دستمایه آن شده ایم: بیداری اسلامی.

به اعتقاد من برای اینکه این زیربنای تمدن اسلامی (بیداری اسلامی) که به برکت وجود مبارک امام(ره) تأمین شد، تثبیت و حفظ شود و در عین حال بر دامنه اش افزوده گردد، باید آنها را تبدیل به نرم افزارهایی کاربردی کرد و این است معنای تدوین ادبیات انقلاب در آستانه ورود به دومین دهۀ تولد آن.

جنبشهای اسلامی امروز در هر جای جهان که هستند یا قدرت اول به حساب می آیند و یا قدرت دوم هستند که در آستانۀ کسب قدرت می باشند. این است معنای واقعی نظم نوین جهانی.

غرب به برکت این بیداری اسلامی در حالتی تدافعی قرار دارد. حتی تهاجم فرهنگی نیز از یک موضوع انفعالی صورت می گیرد. ما ابتدا با ظهور جهانی خود، غرب را از خوش خیالیهایش خارج ساختیم و او از موضعی انفعالی علیه ما وارد عمل شد. اینکه غرب هنوز اصرار دارد که مدل ما باید عین مدل توسعۀ او باشد، فقط به این دلیل است که ما الگو ارئه نکنیم. تذکر حکیمانۀ رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای به ما در این باره که باید دید پول و تلاش در کشور صرف کدام طبقات می شود هیچ معنایی جز راندن ما به مسیری که امام خمینی(ره) تعریف کردند، ندارد. این جمله حضرت آیت الله خامنه ای که رشد ناخالص ملی بخشی از هدف ما است و نه همۀ آن؛ هیچ مفهومی جز تأکید بر اینکه فاکتورهای ارزشی باید بر عناصر اقتصادی و غیره غلبه داشته باشند، ندارد.

خلاصه کنم، امروز به برکت نگرش امام خمینی(ره) و به برکت انقلاب اسلامی آموخته ایم و تجربه کرده ایم و تا حدود زیادی عملی کرده ایم آنچه را که مولا علی(ع) بر آن تکیه داشت. خوشا به حال آنانکه حب و بغض، اخذ و ترک، و علم و عمل آنها در ارتباط با خدا است و این یعنی آغاز احیای تمدن اسلامی و امام این انقلاب را به نام خدا آغاز کردند.

 

پی نوشتها:

 

منبع: کنفرانس تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص 61.

 


* یونس شکرخواه، استاد دانشگاه و دبیر سرویس خارجی روزنامه کیهان.



[1]. Plralism.

Thedorsey dictionary of amercan gorement and poliics. the dorsey.      

[2] . Gaym.shqafritzpress. cghicago. ILLionis60604 - 1988. p / 407.

[3] . Games watson and anne hiII. Adictionary of commuication and media studies second edition. Edward arnold. London. 1990. p134.

[4] . رامین جهانبگلو - مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، کثرتگرایی و دموکراسی در اندیشه های ایزایابرلین، نشر مرکز، تهران 1374، ص 81.

[5] . Ruling calss Model.

[6] . Ruling Elite Model.

[7] . Pluralism Mpdel.

[8] . Sussan calvrt pelert. sociology Today. harvester/wheatsheaf. 1992. PP

[9] . Lbid 96 - 105.

[10] . New word order.

[11] . Free flow of Information.

[12] . Review ofliterature.

[13] . Hedonism.

[14] . Nation - state.

[15] . Fundimentalism.

. انتهای پیام /*