کلیاتی در مورد تمدن غرب و تمدن اسلامی*

تمدن از نظر لغوی به معنای مدنیت و شهری شدن و در مقابل آن وحشیگری و بی تمدنی مطرح است و در اصطلاح، کلیۀ مراتب اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یک قوم و یا یک ملت را در برگیرد که نمود عینی آن در رفتار و کردار و عملکرد آنان است. لذا تمدن غربی به معنای مجموعه ای از فرهنگ و اقتصاد و روحیات و عملکرد غرب و غربگرایان و تمدن اسلامی به مفهوم برآیندی از روحیات و عملکرد مسلمانان است. بدین ترتیب تمایز اساسی بین تمدن غرب و تمدن واقعی اسلام آنگاه مشخص می شود که قوم و ملتی به دستورات اسلام عمل کند.

فرهنگ و مدنیت و تمدن غرب در دوران جدیدش مؤخر بر تمدن اسلام است و به ظاهر مجموعه ای از تکنولوژی مدرن، اقتصاد قدرتمند، معماری و شهرسازی مدرن را در بردارد.

سؤال اینست که چه خلأ واقعی وجود داشته است که اکنون در راه احیای تمدن اسلامی هستیم و احیای تمدن اسلامی به مفهوم احیای چه تمدنی است. با اینکه قطعاً تمدن غرب در اقتصاد غرب خلاصه نمی شود و تئوریسینها و مکتب نویسان غربی بعضاً به فراسوی اقتصاد نیز اعتقاد دارند اما در غرب اقتصاد موتور حرکت و پیشنیاز و پیشتاز فرهنگ است و عقیده بر آن است که با تسلط بر اقتصاد، تخصیص بهینۀ منابع و حداکثر استفاده از طبیعت و رشد مادی مدینه نشینان، حوائج و نیازهای معنوی و کیفی و روحی آنان نیز برآورده می شود. اساس و ریشۀ صعود و نزول تمدن اسلام و تمدن غرب در تأمین یا عدم تأمین دو رشته نیازهای بشر است.

انسان دو رشته نیاز دارد: نیاز مادی و نیاز معنوی؛ هر چه نیازهای حقیقی انسان بیشتر برآورده شود از نقص به کمال سیر می کند. اساس صعود و سقوط انسان در گرو نوع خواسته های اوست. اخلاق و دین و قانون همراه با حکومت و سیاست مسئول تعادل بخشیدن به نیازهای انسان است. انسان نیازمندترین موجودات است و برای رفع نیازهای خود با خود و خدا، انسانهای دیگر و طبیعت رابطه برقرار می کند. برای حصول کمال و تعادل باید به اندازۀ لازم و کافی با هر چهار عرصۀ فوق رابطه برقرار کند. فرهنگها و تمدن بشری چهارچوب نظری و عملی برای بقا و دوام و تنظیم این روابطند.

انسان برای تنظیم روابط خود نیاز به علم و شناخت دارد. باید از فنون و تکنیکها استفاده کند و ارتباطات خود را تحت نظم و قاعده درآورد. چگونگی و کیفیت دسترسی به علم، فنون و قواعد راه زوال و فروپاشی و یا صعود کمال انسان و جوامع انسانی است. تمدنها ممکن است با یکدیگر در تعامل و تبادل باشند و همدیگر را حمایت یا تکمیل کنند و یا با اتکای به نقاط قوت و ضعفشان درصدد سلطه و یا هضم یکدیگر برآیند.

 تمدن اسلام (صعود و سقوط):

دعوت پیامبر بزرگ اسلام در مکه، حکومت در مدینه، فتوحات اسلامی، سقوط ابرقدرتهای وقت به دست مسلمانان و پایه ریزی فرایندی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی به نام تمدن اسلام در پهنۀ بزرگی از جهان که اوج آن در قرن چهارم جلوه کرده است، مجموعه ای از سابقۀ تمدن اسلام است.

 عوامل پیدایش

الف) عوامل درونی (انسان سازی):

1 _ نفی غیر خدا و نقش خلیفة اللهی انسان؛

2 _ تکیه بر انسان سازی (فعالیت 13 ساله در مدینه)؛

3 _ اصل قرار دادن آخرت، آباد کردن دنیا در مسیر آخرت (الدنیا مزرعة الاخرة)؛

4 _ تکیه بر علم آموزی و آزادی افکار و اندیشه (ز گهواره تا گور دانش بجوی، اطلب العلم من المهد الی اللحد، فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنة)؛

5 _ بهره گرفتن از پیشرفتهای فرهنگی سایر ملتها.

پیامبر اسلام تمام توان خود را برای تحول فرهنگی و درهم شکستن باورهای غلط و جایگزین کردن تفکری نو بر پایۀ دین و تربیت انسان دینی مصروف نمود.

 ب) عوامل برونی

حرکت مجاهدان دین باور و درهم شکستن تمدنهای آن روز، از نیمه های قرن دوم هجری نشانه های یک حرکت نوین عمدۀ فرهنگی است که در اثر گسترش اسلام به وجود آمد. معجزۀ بزرگ پیامبر اسلام(ص) این بود که از قومی با تعصبهای انحرافی و جاهل و با تمدن نازل انسانهایی می سازد که در نیمه های قرن دوم هجری یک حیات نوین علمی و فرهنگی و پایه های یک تمدن بزرگ را در جهان بنا می کند و در قرن چهارم به اوج خود می رساند؛ اما همین تمدن در اثر عملکرد حکومتها (جایگزینی ولایت و امامت با سلطنت) و پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) فاصله گرفتن از عوامل پیش گفته به انحطاط گرایید. صعود و سقوط اسلام در اسپانیا به عنوان دروازۀ اروپا درس عبرتی است برای همۀ تمدنها. صعود و سقوط تمدن امروز غربی ریشه در قرون وسطی دارد. تمدن قرون وسطایی با اینکه به ماواء الطبیعه اعتقاد دارد، (اعتقاد انحرافی): اما تمدن رهبانیت است و بقدر لازم به طبیعت و نیازهای مادی انسان (محور عمودی) توجه نمی کند؛ لذا گسترش نمی یابد. جنگهای صلیبی، نخستین تقابل فرهنگ و تمدن غربی قرون وسطائی و تمدن اسلامی است. تمدن غربی قرون وسطائی در اثر جنگهای صلیبی و مواجهه با تمدن مقتدر اسلام رو به ضعف می گذارد و از درون آن، تمدن جدیدی عمدتاً در ضدیت با تمدن غربی و توجه بسیار بیشتر به محور افقی طبیعت و رابطۀ با انسانها شکل می یابد. اما توجه به انسان معطوف به توجه به نیازهای مادی و جسمی انسان می شود (محور افقی و علوم تجربی نظیر فیزیک، و شیمی و اقتصاد، مردم شناسی و جامعه شناسی اهمیت و ارزش می یابد و فلسفه، الهیات، تهذیب نفس و اخلاق از اهمیت می افتد.)

برای تمدن غربی بهشت تنها منحصر به روی زمین است؛ لذا در تسلط و بهره برداری و بهره کشی از روی زمین آنچه می تواند انجام می دهد، بهشت روی زمین همان افزایش مصرف به عنوان رفاه بیشتر است. بشر متمدن غربی برای ارضای بیشتر خود به علاوه بر راههای مناسب در استخراج منابع کشور در راه استثمار (بهره کشی از انسان) و استعمار (حمله به کشورها و غارت اموال و دارائیهای آنان) نیز دست می زند. استثمار و استعمار ابتدا در درون اروپا رخ می  دهد و سپس به آمریکا و سایر کشورها سرایت می کند. بین استعمارگران جنگهای جهانی اول و دوم رخ می دهد و میلیونها انسان جان خود را از دست می دهند. قتل و غارت و نابسامانی و استعمار و استثمار جزئی از خسارات و هزینه های تمدن جدید است. علاوه بر آن بی رحمانه به استخراج طبیعت می پردازد (محیط زیست را به شدت آلوده می کند و تعادل طبیعت را در اثر استخراج و استفاده بی رحمانه به هم می زند) و اکنون تمدن غرب پس از چهارصد سال استخراج و استثمار و استعمار به بن بست رسیده است. آمارهای زیر گوشه هایی از بن بست جهانی تمدن کنونی است:

31 درصد جمعیت کشورهای در حال توسعه در فقر مطلق هستند؛ در کشورهای جنوب آفریقا 50 % و در آمریکای لاتین بیش از 40 % جمعیت زیر فقر هستند.

در این کشورها بیش از 1900 میلیون نفر بی سواد و 192 میلیون کودک دچار سوء تغذیه هستند. بسیاری از مردم جهان در معرض صدمات ناشی از مواد مخدر، آوارگی، بیکاری، بی خانمانی، جرم و جنایت و بیماری ایدز قرار دارند.

تمدن غرب در تمام تئوریهای توسعۀ خود به ابزاری نظیر سرمایه توجه کرده است و انسان را فراموش نموده است؛ لذا علی رغم یک سیر صعودی مادی به سه مشکل عمده برخورده است:

1 _ تعادل و نظم اجتماعی را فرو ریخته است؛

2 _ تعادل و اکوسیستم را به هم زده است؛

3 _ آنچه که اصل بوده و اساس کارهاست (انسان) مورد بی توجهی قرار دارد.

چون هر سیستمی به تعادل نیاز دارد، لذا در قرن آتی تمدن غرب که عدم تعادلهای مهمی را ایجاد کرده است با چالشهای فراوانی مواجه است. شاید به دنبال برگشت به تعادل است اما آیا منافع گروهها و طبقاتی که منافع و سودشان در ادامه وضع موجود است و نیز طبقۀ مسلط و حاکم اجازه برگشت به آن می دهند.

بشر متمدن غربی به تکنولوژی بسیار بالائی دست یافته است؛ اما تکنولوژی و تحقیق را از مسائل زندگی جدا کرده است تا بقول خودش تکنولوژی عقلانی شود. درمقابل تکنولوژی در خدمت پول و سرمایه قرار گرفته و به نابودی بشریت و جنگ و تسلط بر اقوام و گسترش فساد بیشتر کمک می کند تا به توسعۀ واقعی انسانی و رفع نیازهای بشری؛ لذا دانشمندانی نظیر ماکسول فلسفۀ حکمت را در مقابل فلسفۀ دانش در تکنولوژی مطرح می کنند و تغییر ساختار در مورد استفاده از تکنولوژی را پیشنهاد می کنند.

تمدن غرب برای نجات از چالشها، اخیراً توسعه انسانی را مطرح می کند؛ اما ضوابط توسعۀ انسانی چیزی جز چند ضابطه برای توسعه مادی نیست، افزایش امید به زندگی، توسعۀ سواد و مشارکت بیشتر زنان و بهبود شاخصهای تغذیه، نظام بیمه های اجتماعی برای پوشش حداقل زندگی فقیران پیشنهاد می شود بدون اینکه به نیازهای واقعی توسعه ای و پرورشی آنان توجه شود.

از چالشهای آیندۀ تمدن غرب جنگ فقر و غناست: 15% جمعیت غربی، 60% انرژی جهان را مصرف می کنند؛ متوسط تغذیۀ یک هندی 400 کالری است و تغذیه یک غربی 4000 کالری. با اینکه این بهره وری به دلیل فعالیت بالا و استفاده از علم و تکنولوژی است، اما یک پایۀ مهم و اساسی آن به استعمار طبیعت و استثمار انسانها و عقب نگهداشتن ملتها و دولتها برمی گردد. که باید تاریخچۀ ارتباطات هند و انگلیس و علل رشد بریتانیا و عقب ماندگی هند به دقت بررسی شود.

نگهبانان، حافظان و علاقمندان تمدن غربی برای حفظ و بقای تمدن خود انواع ابزارهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و تبلیغاتی آشکار و پنهان را بکار برده اند تا ضعفها و سقوط خود را پوشش دهند. سخنان رئیس (OECD) در این مورد گویاترین سند است:

 «با اینکه گاه و بیگاه نغمه هایی از فرهنگ سازان و دانشمندان غربی در ضعف و چالشهای تمدن غرب بیان می شود، اما آیا بحق مقصر این وضع را روشن کرده اند، آیا می توانند در میان بهشت رفاهی و مصرفی دنیای غرب شعله های آتش و شراره هایی که بر علیه تمدن غرب روشن شده است ترسیم کنند.»

اکنون زمانی است که باید دانشمندان به چشم انداز های تمدن غرب و هزینه های آن توجه کنند. آیا باز هم باید ستایشگر (توسعه) غربیها بود (که نمونه ای از آن 17 میلیون انسان مبتلا به ایدز در کشورهای جهان سوم و نیز سرعت شگرف گسترش فاصله بین شمال و جنوب است)

تمدن غربی با اصالت دادن به سرمایه برای رشد و نیازهای مادی و جسمی در مصرف، عملاً نیازهای معنوی و کیفی را فرعی کرده است (ضمن اینکه در هدف رفاه مادی نیز شکست خورده است) لذا موجب افسردگی، سرگردانی، طغیان، عصیان، احساس پوچی در نسل جوان (نظیر ایجاد حزب سبزها در آلمان) و نگرانی و یأس اندیشمندان و محققین شده است. گرایش به هیپی گرایی، پانکیسم و... و پیوستن امواج بیکران انسانها به اسلام یا روی آوردن به کلیسا نشانۀ عدم تعادل و زوال و انحطاط فرهنگ غربی است. اما فرهنگ و تمدن اسلامی را چگونه احیا کنیم یا تحقق بخشیم که سقوط دیگری برای آن فراهم نشود و دچار مشکلات فرهنگ و تمدن غربی قرون وسطی هم نشویم.

تمدن اسلام از توجه به انسان نشأت می گیرد و به انسان ختم می گردد آیات و دیدگاههای حضرت امام، مقام معظم رهبری در مورد توجه به انسان و بویژه توجه فرهنگی به انسان است.

آیات پیامبر در مکه بر محور تنظیم و تعمیق و گسترش روابط انسان با خدا و تهذیب نفس خویش است (آنچه که تمدن غربی امروزی از آن به شدت غافل شده است و همین باعث انحطاط آن می شود، آیات و سیرۀ پیامبر در مدینه عمدتاً بر روابط انسان با طبیعت و سایر انسانهاست؛ یعنی آنچه تمدن قرون وسطائی غرب از آن غفلت ورزید و باعث سقوطش گردید)

پس از رحلت پیامبر گرامی محور ولایت و امامت به حکومت و سلطنت تبدیل شد و ارتباط انسان با خدا و تهذیب نفس دچار ضعف گردید و محور رابطۀ انسان با طبیعت گسترش یافت؛ اما در عین حال با دستمایۀ فرهنگی پیامبر و حکومت علی(ع)، قیام مبارک امام حسین(ع) و مجاهدتهای آشکار و پنهان امامان، فرهنگ و تمدن اسلامی هفت قرن ادامه یافت و اسلام فرهنگ و تمدن اصلی جهان بود؛ ضمن اینکه بر اساس دستمایه های اولیه در برخی جبهه های خداشناسی، علم النفس در حوزه های علمیه نیز گسترش یافت.

اما بالاخره حکومت اسلامی در سه بخش، عثمانی در جبهۀ اروپا، ایرانیان در جبهۀ روسها و گورکانیان هند از انگلیس شکست می خورد و حکومت اسلامی به تدریج رو به افول می گذارد و ادامۀ فرهنگ سازی اسلامی به حوزه های علمیه، طلاب و روحانیت سپرده شد.

 چالشها و سؤالات فرا روی تمدن اسلام

ضعف دولت و ملتهای اسلامی سؤالات زیادی را مطرح کرده است که چرا ملتهایی پایبند به آخرین دین خدا و خالق متعال هستند شکست می خوردند و برای ادامه راه چه باید کرد. پس از افول تمدن اسلامی این سؤالات مطرح می گردد: علت پیشرفت غرب چیست؟ راه خروج از عقب افتادگی چگونه است؟

در پاسخ، عده ای عوامل را به استبداد و فساد دولتها منتسب می کنند و عده ای عامل عمده را تحجر دینی می دانند و برای رفع عقب ماندگی سه راه حل مطرح می شود:

1 _ نفی کامل تمدن غرب (وهابیون)؛

2 _ هضم کامل در تمدن غرب (متمدن شدن اسلام و مسلمانان، روشنفکران غرب زده)؛

3 _ برقراری تولی و تبرای صحیح بین دو تمدن (افرادی چون سید جمال).

راه اول از قبل شکست خورده است. راه دوم با انقلاب اسلامی، اندیشه و رهبری امام خمینی و مقام معظم رهبری در حال افول است. اما ریشه های مهمی بطور آشکار و پنهان دارد و دروازۀ باز تهاجم فرهنگی است.

راه سوم در اندیشه های امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری به وسعت به چشم می خورد. و آن توجه جدی، لازم و کافی به محور عمودی و افقی و چهارراه نیازهای انسانی. اصلاح طلبان امروز راه نجات را در احیای اسلام ناب محمدی و اتحاد سراسری اسلام می دانند و این طریق در احیای راه سوم که راه جاذبه و دافعۀ صحیح با غرب و تمدن است نهفته است. بدین ترتیب به لحاظ تئوریک انقلاب اسلامی سرآغاز بعثت و خیزش سومین دورۀ احیای فرهنگ و تمدن اسلامی است و پیام اساسی آن این است که چهارچوبه ای متعادل برای فرهنگ و مدنیت بشری ارائه دهد که هر دو دستۀ نیازهای مادی و معنوی را بطور متعادل و متناسب مد نظر قرار دهد و بر اساس قلمرو زیر، هم در محور افقی و هم در محور عمودی در حد لازم و کافی رابطه برقرار کند.

 خدا

امامت و ولایت

سایر انسانها

انسان

طبیعت

نفس انسان

 این راه، اساس و تئوری و اندیشه و فرضیۀ آن از حکومت اسلامی امام خمینی(ره) نشأت می گیرد و به سرعت در حال حرکت و گسترش در جهان است. فرازهای زیر از سخنان حضرت امام و مقام معظم رهبری گویای این موضوع است:

 «اسلام پیشرفته ترین حکومت را دارد و به هیچ وجه حکومت اسلام با تمدن مخالفتی نداشته و ندارد. اسلام خود از پایه گذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است. هر کشوری که به قوانین اسلام عمل نماید از پیشرفته ترین کشورها خواهد بود. ما امیدواریم که با پیروزی خود این مطلب را به جهان ثابت کنیم.» / امام خمینی(ره) /

 «در این مرحله از انقلاب (دوران سازندگی) هدف عمده عبارت است از ساختن کشوری نمونه که در آن رفاه مادی همراه با عدالت اجتماعی و توأم با روحیه و آرمان انقلابی با برخورداری از ارزشهای اخلاقی اسلام تأمین شود. هر یک از این چهار رکن اصلی ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور آن از مراحل گوناگون ممکن نخواهد شد.» / مقام معظم رهبری /

 «در حیات طیبۀ اسلامی صفای معنوی هست، رفاه مادی هم هست، یعنی امنیت اجتماعی هست، امنیت روحی هم هست، یعنی علم و سواد و دانش و بینش و تحقیق هست، تعبد و خلوص و توجه به خدا و عبادت هم هست.» / مقام معظم رهبری /

تمدن غرب در مقابل این اندیشۀ نوین دو راه دارد یا با انقلاب اسلامی کنار آید یا با آن به مبارزه برخیزد، عمق ماده پرستی نخبگان و سردمداران تمدن غرب آنان را به مقابله واداشته است؛ اما عقلای قوم ملتها را به اندیشه و بررسی راههای تفاهم ترغیب می کنند. بطور وسیعی در اندیشه و نظرات متفکران غرب توجه به دین و مذهب و خدا و تذهیب نفس به چشم می خورد و این تحرک عقلای قوم چشم انداز گسترش تفکر دینی و اسلامی را نوید می دهد.

چه کار باید کرد که در آغاز بعد سوم خیزش تمدن اسلامی افول تمدن حتی در سالهای دور آغاز نگردد.

 _ اولین محور: تمسک و توجه به ولایت؛

 _ دومین محور: توجه همزمان بر محور افقی و عمودی ارتباطات انسان؛

 _ سومین محور: پرورش انسان دینی نه استفاده از آن به عنوان ابزاری برای توسعۀ مادی.

محور برنامۀ بلندمدت توسعه باید انسان باشد، توسعه در گرو (تکامل انسان) و تکامل انسانی منوط به تقرب الهی در طریق تقرب عبادت خداوند و اجرای بایدها و نبایدهای اسلام است و بدین ترتیب فرهنگ محور برنامه توسعه بوده و به ابعاد اقتصادی و اجتماعی به عنوان زمینه های رشد و توسعه انسان باید بها بدهد.

انسان در چهار محور نفس و خویشتن، خانواده، اجتماع و دولت باید پرورش یابد. در این پرورش پشتوانه ای از معارف و احکام اسلامی در اختیار دارد و مبتنی بر راهبرد امامت و ولایت است.

 

منبع: کنفرانس تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص 105.



* دکتر کاظم نجفی علمی، استاد دانشگاه و رئیس طرح توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ایران 1400. 

. انتهای پیام /*