مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین حسن لاهوتی

از بنده ناتوان خصوصاً در قلم و بیان، خواسته شد تا به مناسبت تصادف ایام با شهادت فرزند برومند امام(س)، مرحوم شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی (ره) چیزی بگویم تا تذکره ای برای سالکان راه شهادت و شناخت مقام انسانیت باشد.

ملت به پا خاسته و مبارز ایران می داند که یکی از علل پیروزی  انقلاب و عمومی شدن حرکت مردم ما و تظاهرات و درگیریها با حکومت پهلوی، جرقه ای بود که شهادت این مردم حق، به خرمن سلطنت دو هزار و پانصد ساله سلاطین ایران زد که قوی ترین سلطان تاریخ ایران محمد رضا پهلوی خائن و معدوم با این جرقه مشتعل و سپس خاکستر و در گورستان تاریخ در کنار فرعون های مصر مدفون گردید.

مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) یکی از دست پروردگان خاص پدری بود که بزرگتر از تاریخ است. گاهی در تاریخ، انسان هایی ظهور می کنند که تنها در یک بعد از ابعاد تعالی انسان تجلی می کنند؛ مانند سیاست، طبابت، فلسفه، عرفان و دیگر علوم  و فنون متداول، و گاه نیز انسان هایی ظهور می کنند که در ابعاد مختلف تعالی انسانی، شگرف و ژرفند؛ در فلسفه سرآمدِ فلاسفه، در فقه استاد الفقهاء و در سیاست راه  نمای سیاستمداران، و در مهر و عطوفت و انسان دوستی مظهر مهر خداوند، و در عرفان چراغ اهل طریقت، و چه می گویم ساکن محله عرفان و ذوب شده و آب دیده در مکتب قرآن و تبعیدی زمین به خاطر عصیان پدر و مادر «آدم و حوا».

او همان خمینی بزرگ است که مربی و پدر مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) و پدر و امام این امت و همه مردم مستضعف و محروم جهان معاصر است و مصطفای او که شایسته بود  (اگر ممکن بود و باشد که وجود امام(س) در وجود کسی خلاصه شود، زیرا گنجایش بحر در سبو ممکن نیست) وجود امام(س) یک بار و یا چند بار در وجود فرزندش خلاصه شود و خدا کند که فرزند دیگرش در مقام تحصیل چنین شایستگی باشد و از موقعیت استثنایی وجود پدر بهره برداری معنوی نماید و مواظب چنین موقعیت طلایی باشد.

و نمی دانم خدای را چه مصلحت بود که ابراهیم ما را حتّی به شهادت اسماعیل هم اختبار و امتحان کرد، و این وارث ابراهیم چه سرفراز از این ابتلاء هم پیروز گردید و از این پس بود که امت اسلامی به مصداق آیۀ کریمۀ «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک الناس اماماً» ملقب به «امام» گشت و نه زودتر از این موقع! زیرا مقام امامت پس از پیروزی از همه امتحانات خداوندی است. بدین جهت است که درباره امام خمینی(س) گفته اند: «الخمینی سبق من قبله و القب من بعده» یعنی امام راحل(س) از پیشینیان پیشی گرفت و آیندگان را به زحمت انداخت.

او همان طور که همه دوستان می دانند، هم فلسفه و عرفان را نزد پدر آموخت و همه فقه و اصول را. و در این فنون صاحب نظر بود، آن ادیب کم نظیر آن چنان محبوب و مطلوب بود که حکومت ستمگر پهلوی قبل از تبعید امام(س) به ترکیه او را بازداشت کرد و پس از دو ماه به شرحی که ملت ما می دانند، به ترکیه تبعید کرد.

او قبل از هر چیز در مکتب پدر   (که پدر نیز در تمامی علوم به استادی آن رسیده بود) بر درِ دل خویش بنشست و این خانه خدا را از ورود بیگانه مانع گشت، اگر قلب را که به تعبیر روایات عرش الرحمن است: «قلب المؤمن عرش الرحمن»، از غیر خدا پاک نگه داریم بدین معنی که مانع ورود غیر حق به خانه خدا شویم بسیار راحت تر است از این که اول دَرِ این خانه را به روی اغیار باز کنیم بدان حد که خدای را جایی در قلب نباشد، سپس تصمیم گیریم که قلب را از غیر خدا پاک کنیم، زیرا در این مرحله، کار مشکل و گاه غیر ممکن می نماید.

مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) در خانه ای رشد کرد که صاحب آن به عشق خداوند زندگی کرده است بدین جهت دل صاف و بی رنگ او رنگ خدایی گرفت و طبعاً به عرفان متمایل گشت. هر چند در دوره جوانی ناآرام می نمود، ولی در حقیقت به جهان عارفانه می نگریست. غیر از عبادت های واجب... به عبادات مستحب روی آورد و به نماز شب ایستاد و هر شب در نماز خویش به نقل بعضی از نزدیکانش اشک شوق و فراق می ریخت و همانند نی از فراق می نالید و حلاوت عبادت به کام هر کس نمی آید. در این راه، دل خسته و چشم گریان مطلوب است که:

 

          ایزد ما زمزمه عاشقی                           از تو پذیرد نپذیرد نماز

 اصولاً اشک نماز شب در خانۀ امام(س) منزل کرده است، چرا که شب امام(س) روشن تر از روز عاشقان او همت گماشت و خدای چنین مقدّر کرده بود که فرزند، همۀ تربیت های پدر را بیاموزد، و چه زیباست روحی که در عنفوان جوانی به این اوصاف خو کند. هر چند قلم به اینجا رسید، سر بشکست زیرا مقام بیان حالت معنوی با قلم مادی غیر ممکن است، آنچه گفته شد، «شرح الاسم» عارفان است، پس به ناچار باید سخن کوتاه شود.

اما پیش از آن که همه استعدادهایش شکوفا گردد و همه قوایش به فعلیّت در آید ایادی سلطان وقت، مسمومش کردند تا هم از خطرات بعدیش راحت باشند و هم از این رهگذر تیری به قلب پدر زنند و او را بسوزانند و احتمالاً بترسانند و کافران غیر از این چه می توانند بکنند: «یریدون لیطفئوا نور الله بأفواهم و الله متم نوره»، پدر در هنگام مرگ فرزند فقط کلمه «استرجاع» را به زبان آورد، و سپس در مجلس درس، این مصیبت را یکی از «الطاف خفیه خداوند» نامید.

اما مردم حق شناس ایران از این موقعیت استفاده  ها کردند و در اولین جلسه بزرگداشت درگذشت او شهر قم ناآرام شد. شهر قم از دیرزمان قلب شهرهای ایران است، به دنبال ناآرامی قم، شهرهای ایران یکی پس از دیگری قیام کردند. دشمن به سرنیزه پناه برد و با اسلحه به میدان  آمد، ملت ما نیز با سپری به میدان آمد که نه فقط از کاربرد سلاح جلوگیر شد بلکه سلاح را از کار انداخت و آن شعار «الله اکبر» بود و شعار تبدیل به شعور شد.   (و تمام سخن در تبدیل شعار به شعور است)

صدای مردم ما به گلوله تبدیل گشت و به قلب دشمن اصابت کرد و او را متواری و سپس نابود ساخت و جمهوری اسلامی را اعلام نمود که امیدوارم از دستبرد اجانب، ابرقدرت ها، سادات ها، حسین ها  و صدام ها در امان باشد  و انقلابی در مردم به وجود آمد که پس از گذشت چند سال از شهادت او مردم استان های خوزستان، کرمانشاهان، کردستان  و ایلام با نیروی بعث مزدور خائن عراق و دیگر خائنین داخلی و خارجی شدیدترین پیکار را داشتند که به خواست خداوند و با مدد خون شهیدان هر بار دشمن را نابود و سرزمین اسلامی را از لوث وجود استعمار، استثمار، استحمار و استبداد نجات دادند.

در دفاع مقدس هشت ساله، مردم ما نه با صدام که با ابرقدرت های شرق  و غرب و نوکران سینه چاک آنان امثال حسین ها، حسن ها، ملک ها و صدام ها در جنگ بودند و سرانجام طبق وعدۀ تخلّف ناپذیر الهی، نصرت و پیروزی با آنان بود و چون نیک بنگریم خون مصطفی(ره) را سرچشمۀ قیام می بینیم. «والسلام علیه یوم ولد و یوم استُشهِد و یوم یُبعث حیّاً»

 

* * *

منبع: یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی(ره)، جلد 1، ص 417.

. انتهای پیام /*