مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین نجم الدین اعتمادزاده

مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) از نظر استعداد در سطح نبوغ بود و حافظه قوی و سرشاری داشت، او از دو نظر یعنی استعداد و حافظه، سرشار بود و به قول طلبه ها زود به مطالب دست پیدا می کرد و دوستی من با او دوستی 30 ساله بود، تا آنجا که یادم هست همیشه تا پاسی از شب با هم بودیم، من خسته می شدم، می خوابیدم، اما او تازه وظایف شبانه خود را هر شب انجام می داد و برای اقامه نماز شب می ایستاد و حتی یادم هست که شبهای جمعه با عده ای از دوستان که اهل دل بودند جمع می شدند و تا صبح مجلس ذکر داشتند. از نظر درسی، به عقیده من ایشان یک مجتهد مسلم در اصول، فقه، عرفان و کلام بود و در هر یک از علوم یاد شده صاحب نظر بود و به اصطلاح طلبگی «مبنا» داشت یعنی با نظریه خاص خود و زیربنای اصول فقهی و بر مبنای نظرات خویش بحثهای اصولی را مطرح می کرد.

یادم هست در 21 آذر سال 1343 هـ.ش به دنبال تبعید امام امت(س) به ترکیه و دستگیری حاج آقا مصطفی(ره) ایشان را به قزل قلعه آورده بودند. در آن زمان که «جمعیت مؤتلفه» به دستور حضرت امام(س) تشکیل شده بود و در تمام سالهای مبارزه نقش فعالی داشت. بنده در مسجد جامع سید عزیزالله بازار به عنوان اعتراض به دست گیری حاج آقا مصطفی خمینی(ره) و موارد دیگر منبر رفتم، مرا به عنوان سخنران آن روز دستگیر و به قزل قلعه بردند. من در سلول دست راست زندان بودم و حاج آقا مصطفی (ره) در سلول های دست چپ بود. سرباز امربر آمد و یک جعبه «زولبیا و بامیه» همراه با دویست تومان پول آورد و به من داد و گفت آقا مصطفی گفته است اگر کاری دارد بگوید.

نکته قابل توجه این است که من بعداً متوجه شدم و فهمیدم که این رسم آقا مصطفی بوده که با هر یک از زندانیان تازه وارد این کار را می کرده است.

بالاخره عصر ما را برای نیم ساعت هواخوری از سلول خارج کردند از منتهی  الیه سمت چپ دیدم حاج آقا مصطفی(ره) روی یک سنگ نشسته و داریوش فروهر هم کنار او است. ایشان از من سئوال کرد که از مسافر چه خبر (منظور امام بود) گفتم چند نفر برای دیدن ایشان رفتند، اما هنوز مراجعت نکرده اند. همان شب بود که سرهنگ مولوی آمد، ایشان را از زندان خارج کرد و به قم برد و از آنجا نیز ایشان به ترکیه نزد پدر تبعید شد و ایامی را در زندان قزل قلعه بود تنها به اتکای نیروی حافظه، چهل فرع فقهی مستدل را نوشت.

بعداً سالها که ایشان در نجف نزد حضرت امام(س) بود، با هم در مکاتبه بودیم، در این ارتباط پس از حمله و یورش ساواک مزدور وقت به منزل من تنها چیزی که از ایشان باقی مانده، هدیه ای است که به مناسبت ازدواج دخترم «نفیسه» برای ایشان فرستاد.

در مورد هوش شهید حاج آقا مصطفی خمینی(ره) آقای نظام الدین الهی قمشه ای نقل کرد که در سال 1353 هـ.ش که به مکه مشرف شده بودم، حاج آقا مصطفی(ره) نیز از نجف به مکه آمده بود، او شبها نمی خوابید و بیتوته می کرد. یک شب با ایشان مشغول صحبت بودم که یک مرد ایرانی آمد و به آقا مصطفی(ره) گفت 60 هزار تومان پول متعلق به امام است، این را تهران به چه کسی بدهم؟ آقا مصطفی فرمود: برو و از همکارانت قرض کن به من بده و در تهران به آنها بپرداز. آن مرد خداحافظی کرد و رفت. من از ایشان پرسیدم، که چرا این طور گفتید؟ ایشان فرمودند:این مرد 60 ریال هم ندارد، او می خواهد ببیند که چه کسی در تهران با ما در ارتباط است. آقا نظام گفت بعداً پس از تحقیقاتی که کردم متوجه شدم که دقیقاً همان طور بود که ایشان گفته بودند.

حضرت امام(س) در باب شهادت ایشان به حق فرمودند که ما برای اسلام در مورد ایشان برنامه هایی داشتیم، مرگ او به حق یک ضایعه بزرگ برای اسلام بود.

آقا مصطفی(ره) بین رفقا به عنوان یک «طراح» معروفیت داشت و اوضاع و احوال را خیلی خوب درک می کرد و سپس طرح و نقشه می داد و روی تعهدی که داشت همیشه از سستی، تعلل و سهل انگاری دوستان رنج می برد و اظهار نارضایتی می کرد و در همین زمینه یکی از دوستان گفت: به نجف رفته بودم، ایشان ناراحت و عصبانی شد که چرا ساکت نشسته اید و کاری نمی کنید؟ بعداً دلایلی را که خدمت ایشان مطرح کردم و آرام شدند.

ایشان در ادبیات عرب خیلی پخته بود و شرح دزی را که یک متن معتبر عربی است با آقای دکتر توانا تجزیه و تحلیل می کردند.

خاطرۀ دیگری که به یاد دارم آن است که اوایل بازگشت امام(س) بود، بعد از پانزده خرداد 1342 هـ.ش جریاناتی پیش آمد که ما مجبور شدیم جلسه ای تشکیل دهیم تا بعضی از دوستان اعتراضاتی را که مطرح بود مورد بررسی قرار دهند.

حاج آقا مصطفی(ره) را نیز دعوت کرده بودیم که برای جوابگویی در جلسه حضور داشته باشند. در جمع این دوستان شخصی بود که مشخص شده بود همه جریانات زیر سر اوست. حاج آقا مصطفی(ره) پس از این که به جمع دوستان و جلسه وارد شد، با یک نگاه به آن شخص تسبیحش را از جیب در آورد و به آن شخص داد و گفت بگیر تو تسبیح نداری.

یکی از خصوصیات دیگر ایشان محبوبیّت او بود، که وقتی کسی با او ملاقات می کرد به زودی دست بردار از او نبود او همیشه تکلیفش را با دوستان مشخص می کرد و اهل مصلحت اندیشی و ظاهرسازی نبود.

آخرین ملاقات من با ایشان بعد از 15 خرداد 1342 هـ.ش بود که ایشان به تهران آمد و ناراحتی معده داشت، در منزل ما بود و دو سه بار ایشان را پیش دکتر حمید ابوالفتحی متخصص معده برای معالجه بردم و پس از آن ایشان دیگر در ترکیه به سر بردند.

او در یکی از نامه هایی که برای من نوشته بود به خاطراتی از دوستان اشاره کرده بود و در همین نامه از رنج تنهایی و غربت خیلی گفته و نوشته بود و در آخرین نامه مرا نصیحت به انجام وظیفه در راه حق کرده بود و روزهای آخری که در قم بود یکی از کتب رجال را که به شعر بود، اکثر آن را در خاطر داشت و حفظ  کرده بود و در علم رجال و درایت به اتکای حافظه خیلی قوی بود و در آخر باید بگویم که حاج آقا مصطفی(ره) واقعاً اعجوبه زمان به معنای واقعی کلمه بود.

 

منبع: یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی(ره)، جلد 1، ص 443.

. انتهای پیام /*