به گزارش پرتال امام خمینی(س) به مناسبت سالگرد واقعه 19 دی، شفقنا در گفت و گویی با دکتر عباس سلیمی نمین، رییس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به بررسی ابعاد حضور و نقش روحانیت در حرکت های مردمی و تحولات تاریخی ایران در دهه های گذشته و پس از انقلاب اسلامی ایران پرداخته است. گزیده ای از این گفتگو را در ادامه می خوانید:

 

*  امام خمینی(س) تا زمانی که آیت الله بروجردی در قید حیات بودند در مسایل جامعه به عنوان رهبریت مذهبی وارد نمی شدند؛ امام به اتحاد حوزه خیلی اهمیت می دادند و تضعیف حوزه را هرگز نمی پسندیدند لذا با وجود اینکه انتقاداتی نسبت به اطرافیان آیت الله بروجردی داشتند و با توجه به اینکه در دستگاه آیت الله بروجردی فعالیت چشم گیری داشتند اما هرگز نمی بینیم که موجبات تضعیف مرجعیت آن زمان را فراهم کنند و ترجیح دادند سکوت کنند. با فوت آیت الله بروجردی در ابتدای دهه 40 امام به تدریج بیانیه های خودشان را آشکارا مطرح کردند و این حرکت باعث تحول جدی در حوزه شد. تا قبل از دهه 40 اتفاق آرا بر این بود که حوزه در مقابل رضا خان کاملا منهدم شده و ضربه چشم گیری خورده است اما در ابتدای همین دهه حوزه خود را بازسازی کرده و تشکیلات آن قوت گرفت. به محض ورود امام به این میدان آن هم به شیوه آشکار، عناصر برجسته در اطراف امام متمرکز شدند، حتی کسانی که در قم حضور نداشتند؛ مردم و علما نیز از این حرکت امام در سراسر کشور استقبال کردند و این در موضوع دستگیری اما به وضوح مشهود است.

* مبارزات امام در دهه 40 بر اساس یک تحلیل خاص از شرایط زمان بوده و یک مسیر مشخص را در پیش گرفت؛ اولین سیاست گذاری امام نفی استبداد است. در دوران آیت الله بروجردی امام مذاکرات زیادی را از طریق نامه نگاری یا به صورت مستقیم با محمدرضا پهلوی در میان گذاشتند تا حجت بر همه تمام شود؛ بنابراین در زمانی که اعلام کردند این استبداد وابسته است و بین منافع ملی و کشورهای بیگانه نمی تواند جانب ملت را بگیرد کمتر کسی با آن مخالفت کرد؛ این مساله را دکتر مصدق پس از به شکست رسیدن ملی شدن صنعت نفت نیز بیان می کند؛ اگر چه برخی خواص در جریان مبارزات نهضت ملی به این نتیجه رسیده بودند که حکومت شاه قابل اصلاح نیست اما جامعه نیز باید به این موضوع واقف می شد.

* امام در دهه 40 رسما ریل گذاری خود را آغاز و 2 اصل را پایه گذاری کرد؛ اول استبداد باید برچیده شود و دوم عمر استعمار در ایران باید به پایان برسد. و این در شرایطی بود که همه جریان های سیاسی یا به فعالیت خود پایان دادند یا بسیار کمرنگ عمل می کردند. شاه بعد از کودتای 28 مرداد دستگاه خوفناکی را به اسم ساواک ایجاد کرد تا کسانی که با سلطه آمریکایی ها مخالفت می کنند به شدت سرکوب شوند. حتی شاه به خود جرات داد که افراد مسلح را به دانشگاه بفرستد و دانشگاهیان را سرکوب کند.

* وقتی هزینه یک مبارزه بالا می رود و شکنجه های قرون وسطایی شروع می شود، خیلی از نیروهای سیاسی صحنه را ترک می کنند به طور مثال جبهه ملی اعلام کرد که سیاست صبر و سکوت را پیشه می کند. در این شرایط که هزینه مبارزه بسیار بالا بود امام(س) وارد صحنه شد. در این شرایط امام سیاست شفاف در پیش گرفت و شاه را رسما نوکر بیگانه خواند. بنابراین مبارزه را در اوج خفقان آغاز کرد و به تدریج حوزه را متوجه حضور خود کرد. حتی افرادی که جنبه مذهبی نداشتند، رهبری امام را قبول داشتند.

* به دلیل اقدامات امام، شاه بسیار احساس نگرانی می کرد و بعد از حمایت جدی کارتر از شاه، او به ساواک دستور داد تا مقاله ای توهین آمیز علیه امام تهیه کرده و در روزنامه منتشر کنند. آنها فکر می کردند که با دادن نسبت های توهین آمیز به امام می توانند چهره امام را در بین مردم خدشه دار کنند این در شرایطی است که استبداد به اوج شکنندگی خود رسیده است. باید به این مساله توجه کرد که وقتی یک پدیده در مسیر سرکوب قرار می گیرد بیش از هر چیز، سرکوب کننده، روز به روز شکننده تر می شود و در سال 53 اوج این شکنندگی بود در حدی که شاه اختلاف سطحی بین دو حزب دست نشانده دولت با نام "مردم" و "ایران نوین" را نمی توانست تحمل کند. پس از انتشار مقاله مذکور، مردم و اهالی حوزه، واکنش نشان دهده و اعتراضات خود را نسبت به این مساله بیان کردند که نتیجه آن چیزی جز سرکوب نبود.

* به خاطر اینکه در آن زمان روزنامه های کمی در سراسر کشور توزیع می شد در نتیجه اگر مقاله ای در یک روزنامه چاپ می شد بیشتر مردم از متن آن با خبر می شدند؛ از طرفی این مقاله انتقادی بر منطق امام نبود؛ منطق امام همیشه مشخص بود و در اوج سختی موضع آن تغییر نمی کرد، به عنوان مثال جنگ مسلحانه را هیچگاه پیشنهاد نمی کرد و دست نیاز خود را هیچ گاه پیش بیگانگان دراز نمی کرد، از طرفی شیوه امام شیوه زورهم نبود. اینها سبب می شد تا نقد بر امام بی تاثیر باشد و تنها به فحاشی ختم شود و این مساله از سوی مردم قابل پذیرش نبود. این مقاله فقط فحاشی به یک مرجع تقلید بود که علاوه بر یک چهره مذهبی در تعیین صلاح مملکت نیز نقش موثری داشت، پس طبیعی است که واکنش ها نسبت به این مساله به شکل دیگری رقم بخورد.

* آنچه باعث پیروزی شد ریل گذاری صحیح امام بود؛ بیشتر گروه های تشکیل شده به نوعی وابسته بودند یا پیروزی را در این می دیدند که به جایی وابسته باشند بنابراین حرکت آنها به استقلال و انقلاب نمی رسید. هدف گذاری این گروه ها چیز دیگری بود و به همین دلیل بیشتر آنها در بین راه از بین رفتند و یا از ادامه مبارزه کناره گیری کردند؛ امام با مبارزه مسلحانه مخالفت می کردند چون برای این مبارزه باید به یکی از کشورها وابسته می شدیم. البته این گروه ها در آگاهی بخشی جامعه نقش داشتند اما در انقلاب نقش خاصی ایفا نکردند؛ اهداف انقلاب نفی مبارزه مسلحانه، نفی وابستگی به بیگانه و نفی هر گونه مماشات با یکی از آنها بود. مسیر این گروه ها مسیر انقلاب نبود و مردم هم بر اساس تجربه تاریخی خود می دانستند که این مسیر به جواب نمی رسد و به همین دلیل تعداد اندکی دور آنها جمع شده و آنها را پذیرفتند.

* امام به این دلیل مورد اعتماد مردم بود که مردم در رفتار امام نوسان نمی دیدند و ایشان قابل اعتماد بودن خود را در مبارزه اثبات کرده بود؛ ضمن اینکه مشی ایشان حرکت فرهنگی بود، یعنی مردم باید اهل فکر و مطالعه باشند. بنابراین خط امام آگاهی بخشیدن بود در حالی که خط گروه های دیگر مبارزه مسلحانه.

* این مساله که نقش روحانیت در حکومت سبب شده تا هم گامی آنها با مردم کاهش یابد تا حدودی صحیح است ولی این اتفاق از سر اضطرار صورت گرفت. در تاریخ انقلاب می بینیم که امام بعد از ورود به ایران و تشکیل دولت موقت، بعد از مدت کوتاهی به قم رفتند و این نشان می دهد امام همان رسالتی را برای روحانیت قائل است که قبل از انقلاب در نظر داشت و این رسالت در رشد آگاهی فرهنگی جامعه است. از طرفی امام یک فرد واقع بین بود و می دید که در این نهضت هم نفوذی های جدی بیگانه وجود دارد که باعث شکست انقلاب می شد، در نتیجه امام ناگزیر شدند به روحانیت اجازه دهند تا در عرصه های اجرایی نیز وارد شوند. به طور مثال امام با اینکه شهید بهشتی را بسیار دوست می داشتند ولی کاندیداتوری ایشان را برای ریاست جمهوری نپذیرفتند چون در ابتدا با حضور روحانیت در مناصب دولتی مخالف بودند. ولی پس از مساله بنی صدر، دیدند که در پشت صحنه، نیروهای دیگری برای انحراف انقلاب حضور دارند؛ در این شرایط امام به خاطر اضطرار قبول کردند تا روحانیت وارد عرصه اجرا شوند. ولی باید در شرایط بعدی و با پایان یافتن این اضطرار، روحانیت به رسالت اصلی خود باز می گشت که همان تغذیه فکری مردم است.

. انتهای پیام /*