حجت‌الاسلام دکتر نجف لک‌زایی

 

امام خمینی و ولایت فقیه مسئله‌ای است که اندیشمندان تفسیرهای گوناگونی از آن ارائه داده‌اند، تا آنجا که عده‌ای گمان کرده‌اند نظریات امام(س) در این حوزه با گذشت زمان تغییر کرده و در اواخر پهلوی به مدل حکومت اسلامی رسیده‌ است. عده‌ای نیز تصور کرده‌اند که برای نخستین بار امام در تبعید و در درس خارج فقه نجف، ولایت فقیه را طرح کرد، البته این ادعا نیز مستنداتی با دلالت مخالف دارد. متن ذیل برگرفته از گفت‌وگوی دکتر لک‌زایی، عضو هیئت علمی گروه سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) درخصوص اندیشه سیاسی امام(س) و در این باب است که تقدیم می گردد.

بعضی ادعا کرده‌اند که امام‌خمینی(س) فقط در سال‌های پایانی عمر شریفشان بود که اندیشۀ ولایت ‌مطلقۀ ‌فقیه را مطرح کردند. درحالی‌که می‌بینیم به این مسئله در «کشف ‌اسرار» اشاره شده است؛ گرچه غیر از بحث ولایت فقیه، بخش‌‌های دیگری از اندیشۀ امام(س) نیز در آن وجود دارد، ایشان این جمله را برای نخستین‌بار در کشف‌اسرار فرمود که «آنهایی که روایت سنت و حدیث پیغمبر می‌کنند، جانشین پیغمبرند و هرچه برای پیغمبر از لازم‌ بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است، برای آنها هم ثابت است؛ زیرا اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد، معنی‌اش آن است که کارهای او را در نبودنش او باید انجام دهد» (کشف اسرار، ص 18). و این همان معنای ولایت ‌مطلقۀ ‌فقیه است.

گرچه آشکارا تعبیر ولایت ‌مطلقۀ ‌فقیه را در آنجا نمی‌توان یافت، اما اندیشه و فکر به همان معناست؛ افزون بر آنکه در کنار این مسئله، مباحث دیگری چون نظریة حکومت مشروطه، بحث نظارت فقیه و ولایت ‌فقیه و … نیز مطرح شده‌است. ایشان در لابه‌لای این مباحث به بحث سلطنت و همکاری علما با سلاطین اشاره کرده و گفته است علمای اسلام طی تاریخ همواره خواهان خیر و صلاح مسلمانان بوده‌اند و بنابراین در شرایطی که نمی‌توانستند نظام سیاسی تشکیل دهند، با همان حکومت‌های وقت ــ ولو آنها را کامل هم نمی‌دیدند ــ همکاری می‌کردند.

 او در این میان از امثال میرداماد، شیخ بهایی و علامه مجلسی نام ‌برد و توضیح ‌داد که البته ارتباط ایشان با حکومت به این‌خاطر نبود که نفعی به خودشان برسد، بلکه آنها از این طریق می‌خواستند به‌نوعی در رفتار، کردار و فکر شاه تغییراتی ایجاد کنند تا کارهای بیشتری را به نفع مردم انجام دهد.

بعضی افراد با دستاویز قراردادن این سخنان امام خمینی، گفتند که ایشان با نظریة سلطنت موافق است؛ درحالی‌که امام(س) از اساس مطلب دیگری را بیان می‌نمود؛ حتی میرداماد و شیخ بهایی نیز که خودشان با پادشاهان صفویه همکاری می‌کردند، نظریة سلطنت را نظریة نظام سیاسی اسلامی و شیعی نمی‌دانستند، اما بیش از آن در توان آنها نبود؛ گذشته‌از این، خود امام همان‌جا هم مطرح نمود که چه اشکالی دارد در مجالس چند نفر از علمای اسلام نیز حضور داشته باشند تا از قوانین خلاف اسلام جلوگیری شود و استدلال می‌نمود که چطور نظارت فقها خلاف عقل و مصلحت فهمیده می‌شود، اما سلطۀ یک عده افراد غیرعادلی، که مصالح جامعه را رعایت نمی‌کنند، مطلوب تلقی می‌گردد؟!

سند دیگری نیز در همان دهۀ 1320 از ‌امام‌خمینی‌(س) بر جای مانده که آن را ظاهراً اندکی پیش از نوشتن کتاب کشف‌اسرار (1323)، خطاب به آقای وزیری نوشته است. در آنجا امام(س) ضمن طرح نظریۀ فلسفة‌ تاریخ خودش، دیدگاه‌های سیاسی خود را مطرح کرده و با عبارت‌های تندی به‌شدت از هر دو حکومت پهلوی ــ رضاشاه و محمدرضا ــ انتقاد نموده، تاآنجاکه بدین مضمون گفته است:

تسلط مشتی جوان هرزه‌ بر مملکت ما از این ‌روست که ما به دستورات خداوند متعال عمل نمی‌کنیم، والا اگر به دستورات الهی عمل می‌‌کردیم وضع ما این نبود. اما نقطه‌های آغازین اندیشه‌ها و نظریه‌های بعدی امام‌خمینی و همین‌طور ولایت ‌مطلقۀ ‌فقیه را درواقع در اینجا می‌توان سراغ گرفت؛ به‌عبارتی تعبیری فراتر از آنچه امام(س) در آن زمان گفته‌اند، نمی‌توان درخصوص نظریۀ ولایت ‌مطلقۀ ‌فقیه گفت یا از آن کم کرد.

براساس منابع موجود، بحث تفصیلی ولایت فقیه و حکومت اسلامی نخستین‌بار توسط امام‌خمینی در زمان حضورشان در نجف اشرف (بهمن‌ماه 1348) مطرح ‌گردید و آن زمانی بود که ایشان در دروس خارج فقه مبحث بیع، دربارۀ ولایت بحث می‌نمود. این مباحث بلافاصله منتشر ‌شد و در اختیار کسانی قرار گرفت که در رویداد‌های انقلاب سهم داشتند.

درواقع می‌توانیم بین عمل سیاسی امام(س) ارائة مباحث سیاسی از سوی ایشان نوعی پیوند نیز برقرار کنیم؛ به‌عبارتی، امام‌خمینی(س) در سال 1348 ظاهراً به این نتیجه رسید که دیگر باید رفتار و عمل سیاسی را در فضای جدیدی به کار گرفت؛ چون تا آن زمان ایشان عمل سیاسی خویش را در چهارچوب نظام مشروطه پیش می‌برد؛ یعنی به رژیم ایراد می‌گرفت که چرا به قانون اساسی عمل نمی‌‌کند و آن را زیر پا می‌گذارد یا چرا به بیگانگان اجازه می‌دهد در حکومت ایران مداخله کنند؛ چنان‌که تبعید امام(س) به ترکیه ــ در سال 1343 ــ نیز به‌‌خاطر اعتراض وی به کاپیتولاسیون بود.

منظور آن است که عمل سیاسی امام‌خمینی در این سال‌ها هنوز به آنجا نرسیده بود که باید حکومت اسلامی برقرار گردد و نظام سلطنتی از ایران برچیده شود؛ چون ایشان براساس نظریة سیاسی خویش، اندیشه را متناسب با قدر مقدور به مرحلة عمل نزدیک می‌نمود؛ یعنی امام(س) در هر مقطعی با توجه به قدر مقدور خودشان و نیز به تناسب توان و موقعیت نیروهای مذهبی، رهنمودهایی را برای مرحلة عمل ارائه می‌کرد؛ چنان‌که خود ایشان در همان سال‌ها نیز اشاره نمود که اصرارشان بر پایبندی رژیم پهلوی به قانون اساسی مشروطه، ازاین‌رو نیست که قانون اساسی مشروطه از دیدگاه وی بدون نقص است، بلکه از باب قاعدۀ الزام است.

قاعدة الزام قاعده‌ای فقهی به این معناست که در تعامل با دیگران می‌توان آنها را به همان چیزی ملزم کرد که آنها خودشان را به آن ملزم کرده‌اند؛ یعنی وقتی رژیم پهلوی ادعا می‌کرد که براساس قانون اساسی مشروطه عمل می‌کند، امام‌خمینی(س) می‌فرمود: براساس همان قانون اساسی مشروطه، حکومت باید مدافع تشیع باشد و نیز در مجلس شورای ملی پنج فقیه و مجتهد حضور داشته باشند تا مصوبه‌ای خلاف آموزه‌های شیعی به تصویب نرسد، پس چرا شما به این قواعد تن نمی‌دهید.

اما علت طرح این مسئله از سوی امام(س) در سال 1348 و آن‌هم در این قسمت از فقه و ضمن مباحث اقتصادی، این بود که ایشان در آن زمان به مبحث بیع رسیده بود و چنان‌که می‌دانید، در عرف رایج، در مباحث خارج فقه بحث ولایت فقیه و نیز مباحث مربوط به چگونگی ارتباط با حکومت ذیل بحث‌های اقتصادی مطرح شده است.

اگر مکاسب شیخ انصاری را مشاهده کنید، در آنجا نیز بحث به همین شکل است؛ بنابراین امام‌خمینی بحث را به‌همین‌شیوه مطرح نمود. در این قسمت است که مطرح می‌شود چه شغل‌هایی حلال و چه شغل‌هایی حرام هستند، تا اینکه به بحث «آیا پذیرش شغل و منصب از سوی پادشاهان ستمگر و جائر جایز است یا نیست»، می‌رسند و سپس وقتی علت ستمگر بودن این پادشاهان مطرح می‌گردد، پاسخ داده می‌شود:

چون آنها از سوی خداوند برای حکومت اجازه ندارند، ستمگرند؛ زیرااین مسند، درواقع مسند امام زمان(عج) است و سلاطین یادشده بدون اجازة امام زمان این مسند را در اختیار گرفته‌‌اند، پس تصدی حکومت از سوی آنها ظالمانه است. همچنین در این قسمت این بحث مطرح می‌گردد که پذیرش هدایا از حاکم چه حکمی دارد، و … . خلاصه امام(س) نیز براساس همین سنت بحث خود را مطرح می‌نمود و وقتی به بحث ولایت فقیه ‌رسید به تفصیل آن را شرح داد و فرمود: اگر حکومت سلطنتی جائرانه است، پس حکومت عادلانه در دورة غیبت کدام است؟ و در پاسخ گفت: حکومت عادلانه حکومت نایب امام(عج) خواهد بود.

امام خمینی در کتاب ولایت‌فقیه بیشتر ادله‌ای را که مطرح نموده است، ادلۀ نقلی هستند، اما ایشان از بحث‌های عقلی نیز بهره گرفته و جالب ‌آن است که در همان اول بحث ولایت‌ فقیه فرموده است: اگر کسی ولایت ‌فقیه را تصور کند، دیگر امکان ندارد آن را تصدیق نکند؛ یعنی تصور این مسئله، به‌خودی‌خود تصدیق آن را به دنبال می‌آورد؛ و این مسئله کاملاً عقلانی است.

وقتی گفته می‌شود ادارة امور جامعه و رهبری مردم باید دست انسانی باشد که از هر نظر به کمال رسیده، امانت‌دار،‌ دانشمند، مدیر،‌ متخصص،‌ باتقوا و طرفدار مردم باشد و‌ استبداد نورزد و …، هرکسی این را بشنود، می‌پذیرد؛ یعنی مسئله از پشتوانۀ تأیید اخلاقی نیز برخوردار می‌شود و با این اوصاف، دلیلی برای مخالفت با عقل نمی‌ماند.

امام‌ خمینی(س) ]قریب به این مطلب[ فرموده است: برای فقها تشکیل و تحصیل حکومت، واجب ــ البته کفایی ــ است، درحالی‌که بعضی از فقهای بزرگ ما که وارد تفکر سیاسی شده ‌اند، می‌گویند اگر مردم حکومتی تشکیل دادند و آن را به فقیه عرضه کردند، آن‌وقت است که فقیه وارد صحنه می‌شود. اما تمایز اساسی فکر سیاسی امام(س) این است که ایشان تحصیل حکومت را برای فقیه واجب دانسته‌است.

از نظر امام‌خمینی، فقیه باید شخصاً برای تشکیل حکومت، گرفتن قدرت و تحقق آموزه‌های دینی اقدام کند. البته در حکمت متعالیه آموزه‌های دیگری هم هست که می‌توان در جای دیگری آنها را پیگیری کرد، اما از نظر فلسفی فکر می‌کنم پشتوانۀ حکمت متعالیه به امام(س) کمک کرد تا تحول را ــ آن هم از نوع جوهری ــ پیگیری کند و با استفاده از این فلسفه دشواری‌های فکری و فلسفی مسئله برای او حل ‌شود.

افزون ‌‌براین پشتوانۀ فلسفی، امام از نظر عرفانی نیز از آموزه‌های استاد خویش مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی تأثیر ‌پذیرفت و در حوزۀ فقه به آموزه‌های فقهی آن دسته از فقها که در مباحث ولایت فقیه وارد شده‌اند ــ مثل محقق کرکی و محقق نراقی ــ توجه کرد؛ چنان‌که بیشتر مستندات فقهی ایشان به فقهای پیش از شیخ انصاری بازمی‌گردد؛ یعنی به فقهایی که در بحث‌های آنها اندیشه و تفکر ولایت فقیه را می‌بینیم؛ برای ‌مثال محقق سبزواری از این ‌گونه فقهاست. امام‌خمینی(س) به شاگردانش مطالعه آثار محقق سبزواری را توصیه می‌کرد. یکی از شاگردان ایشان می‌گفت که اخیراً پس از مطالعۀ آثار سیاسی محقق سبزواری متوجه ‌شده است که چرا امام(س) آنها را به محقق سبزواری ارجاع می‌داد.افزون بر همۀ این مواردی که ذکر شد، یکی از اساسی‌ترین پشتوانه‌های امام‌خمینی در این زمینه، شخصیت خود ایشان بود. زمینه‌های فکری و عینی که شخصیت امام(س) در بستر آنها رشد کرد، باعث شد ارادة تغییر وضع موجود در ایشان شکل بگیرد.

درواقع اگر امام(س) اراده نمی‌کرد که وضع موجود را تغییر دهد و در ساختن ایران و جهان امروز سهیم و شریک شود، هیچ‌گاه فکر تأسیس حکومت اسلامی و … نیز در ایشان شکل نمی‌گرفت؛ بنابراین می‌بینیم پس از تشکیل جمهوری اسلامی در ایران، امام(س) اقداماتی انجام داد که از نظر عرف سیاسی اقدامات معمولی نبودند؛ برای ‌مثال، دعوت گورباچف به اسلام، کار بسیار بزرگی بود که فقط کسی می‌تواند آن را انجام دهد که از اعتمادبه‌نفس و قدرت فکری بسیار بالایی برخوردار باشد و از همه ‌مهم‌تر اعتقاد داشته باشد می‌تواند در وضعیت موجود دنیا و در ساختن جهانی که در آن زندگی می‌کند تأثیر بگذارد.

منبع: ماهنامه زمانه شماره13

. انتهای پیام /*