با وجود همه توطئه‏ هاى سیاسى ـ نظامى امریکا و اذنابش، امام ضرورت تبیین مکتبى انقلاب را همواره حس مى ‏کردند و در هر موقعیتى مردم و گروه هاى مختلف فرهنگى جامعه را متوجه ظرفیت هاى اسلام و لزوم ادامه نهضت اسلامى مى‏ نمودند.

تا پیش از نهضت امام خمینى، در قرون اخیر جدا از حرکت هاى روشنگرى که از سوى «بیدارگران اقالیم قبله» صورت مى ‏گرفت و هر یک به تنهایى سرفصلى در تاریخ معاصر جهان اسلام بشمارند، به صورت منسجم و تئوریک جز یک کتاب عرضه نشد و آن تألیف گرانقدر مرحوم آیت‏ اللّه‏ العظمى میرزا حسن نائینى به نام «تنبیه الامة و تنزیه الملة » است که تقریظ بزرگانى چون آیة‏اللّه‏ آخوند ملامحمد کاظم خراسانى و آیة‏اللّه‏ شیخ عبداللّه‏ مازندرانى با آن بود. مرحوم نائینى در این کتاب به حمایت از حریت و عدالت اجتماعى در شریعت اسلام پرداخته و اصول موافق اسلام را که در اندیشه مشروطه خواهان بوده، تبیین نموده است.

امام خمینى از همان آغاز نهضت، برداشت غیر اجتماعى و شخصى از مذهب را محکوم مى‏ کرد و اصل «دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست»  را به وضوح بیان مى‏ نمود. یکى از ابعاد روشنگرانه اندیشه امام، افشاگری هاى ایشان در خصوص ژست هاى دروغین رژیم پهلوى در تمسک به مذهب بود. علاوه بر آنکه تظاهر به دین توسط محمدرضا پهلوى به کرات در سخنرانی ها و پیام هاى امام محکوم شده بود، هرگاه مسائل دیگرى نیز با قصد فریب و تزویر ازسوى رژیم مطرح مى‏ گردید، فریاد پرخاش و هشدار امام را در پى داشت، از جمله در برابر زمزمه تشکیل «سپاه دین»، امام فرمود: اخیراً نغمۀ «سپاه دین» را از حلقوم کثیف یکى از عمال سرسپردۀ خود آغاز کرده‏ اند... خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تأویل کند، بزرگترین خطرى است که مسلمین و در رأس آنها علماى اعلام با آن مواجه شده ‏اند. (صحیفه امام؛ ج 2، ص 396 - 397 )

در واقع، فریاد بیدارگرانه امام آن توطئه را خنثى ساخت. از موارد دیگر چاپ قرآن بوسیله پسر شاه بود که در این خصوص نیز امام فرمودند: «رژیم آن مأموریت دارد با چاپ قرآن، تظاهر به اسلام، به اسم سپاه دین، سازمان اوقاف و به عناوین فریبندۀ دیگر، یکباره اسلام را ریشه کن سازد؛ ملت اسلام را بیش از پیش به ذلت و اسارت بکشد؛ مسجد و محراب پیامبر اسلام را به صورت بنگاه تبلیغاتى دربار ضد اسلامى خود درآورد.» (صحیفه امام؛ ج 2، ص 488 )

امام خمینى پس از قرنها و براى نخستین بار در تاریخ حوزه‏ هاى علمیه باب درس حکومت اسلامى (ولایت فقیه) را افتتاح نمودند و ضمن روشنگرى پیرامون وحدت موضوعى و لاینفک بودن مفاهیم دین و سیاست، خطوط کلى برنامه ریزى را براى تشکیل حکومت اسلامى ترسیم کردند: «اسلام را به مردم معرفى کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس مى‏ خوانند و کارى به سیاست ندارند؛ و باید دیانت از سیاست جدا باشد. این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سیاسى دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده ‏اند. این را بى‏ دین ها مى ‏گویند. مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود... مگر زمان خلفاى حق، یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسى آنها درست کرده‏اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند. در این صورت مى‏توانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است. اگر ما مسلمانان کارى جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولت هاى جائر متحد آنها هیچ کارى به ما ندارند. شما هرچه مى‏ خواهید نماز بخوانید؛ آنها نفت شما را مى‏ خواهند، به نماز شما چکار دارند... آنها مى‏ خواهند ما آدم نباشیم! از آدم مى ‏ترسند... هر وقت آدمى پیدا شد، یا او را کشتند؛ یا زندانى و تبعیدش کردند؛ یا لکه‏ دارش کردند که «سیاسى» است! این آخوند «سیاسى» است! پیغمبر(ص) هم سیاسى بود. این تبلیغ سؤرا عمال سیاسى استعمار مى‏ کنند تا شما را از سیاست کنار بزنند. (ولایت فقیه، ص 22-23)

در همان ایام (سال 1348 ه. ش) امام با تأکید بر اهمیت تبلیغات، طلاب و روحانیون را تحریض و تشجیع مى‏ کردند که با استفاده از پایگاه مذهبى خویش، از سنگر مساجد، بیدارگرى را آغاز کنند: «وظیفه ما این است که از حالا براى پایه‏ ریزى یک دولت حقـه اسلامـى کوشش کنیم؛ تبلیغ کنیم؛ تعلیمات بدهیم؛ همفکر بسازیم؛ یک موج تبلیغاتى و فکرى به وجود بیاوریم؛ تا یک جریان اجتماعى پدید آید، و کم کم توده‏هاى آگاه وظیفه‏ شناس و دیندار در نهضت اسلامى متشکل شده، قیام کنند و حکومت اسلامى تشکیل دهند.» (همان جا، درس پنجم ص 128)

در طى این دروس، امام ـ جزء به جزء ـ به رفع شبهاتى که توسط دشمنان پیرامون اسلام ایجاد شده بود، مى ‏پرداختند و ضمن آوردن نمونه‏ هاى تاریخى از توطئه استعمارگران، ابعاد حکومتى اسلام را تبیین مى‏ نمودند: «گاهى وسوسه مى‏ کنند که احکام اسلام ناقص است. مثلاً آیین دادرسى و قوانین قضایى آنچنان که باید باشد نیست. به دنبال این وسوسه و تبلیغ، عمال انگلیس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازى مى‏ گیرند؛ و مردم را نیز (طبق شواهد و اسنادى که در دست است) فریب مى‏ دهند و از ماهیت جنایت سیاسى خود غافل مى ‏سازند. وقتى که مى ‏خواستند در اوایل مشروطه قانون بنویسند و قانون اساسى را تدوین کنند، مجموعه حقوقى بلژیکی ها را از سفارت بلژیک قرض کردند... قانون اساسى را از روى آن نوشتند؛ و نقایص آن را از مجموعه‏ هاى حقوقى فرانسه و انگلیس به اصطلاح «ترمیم» نمودند! و براى گول زدن ملت بعضى از احکام اسلام را ضمیمه کردند! اساس قوانین را از آنها اقتباس کردند و به خورد ملت ما دادند... و متاسفانه بعضى از افراد جامعه ما تحت تأثیر قرار گرفته‏ اند؛ در حالى که نباید قرار مى‏ گرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتى ندارد؛ تشکیلات حکومتى ندارد. بر فرض که احکامى داشته باشد، مجرى ندارد... ما معتقد به «ولایت» هستیم؛ و معتقدیم پیغمبر اکرم(ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. آیا تعیین خلیفه براى بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمى‏ خواهد. خود آن حضرت بیان احکام مى ‏کرد. همه احکام را در کتابى مى ‏نوشتند، و دست مردم مى ‏دادند تا عمل کنند. اینکه عقلاً لازم است خلیفه تعیین کند، براى حکومت است. ما خلیفه مى‏ خواهیم تا اجراى قوانین کند. قانون مجرى لازم دارد... به همین جهت اسلام همان‏طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. «ولىّ امر» متصدى قوؤ مجریؤ قوانین هم هست... اگر پیغمبر اکرم(ص) خلیفه تعیین نکند، فًمٰا بَلّغْتَ رِسالَتَهُ. «رسالت» خویش را به پایان نرسانده است. ضرورت اجراى احکام و ضرورت قوؤ مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانه ‏اى که مایه خوشبختى بشر است سبب شده که تعیین جانشین مرادف اتمام رسالت باشد. در زمان رسول اکرم(ص) اینطور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند؛ بلکه آن را اجرا مى ‏کردند. رسول‏ اللّه(ص) مجرى قانون بود. مثلاً قوانین جزایى را اجرا مى ‏کرد... خلیفه قانونگذار نیست. خلیفه براى این است که احکام خدا را که رسول اکرم(ص) آورده اجرا کند... و به اینکه رسول اکرم(ص) تعیین خلیفه کرده و خدا او را واداشته تا تعیین خلیفه کند و «ولىّ امر» مسلمانان را تعیین کند، باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم؛ و باید کوشش کنیم که دستگاه اجراى احکام و اداره امور برقرار شود... توجه داشته باشید که شما وظیفه دارید حکومت اسلامى تأسیس کنید. اعتماد به نفس داشته باشید، و بدانید که از عهده این کار برمى ‏آیید. استعمارگران از سیصد ـ چهارصد سال پیش زمینه تهیه کردند. از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند. ما هم از صفر شروع مى‏ کنیم.» (همان جا، درس اول ص 22 - 13 )

امام خمینی در سخنرانى خود در روز 14/ 11/ 1357 که خطاب به علماء و روحانیونى که براى تبریک ورود امام به میهن و اعلام بیعت مجدد با او، شرفیاب شده بودند، ایراد مى‏ شد، ابتدا به ترسیم کج فهمى‏ هاى معاصران ـ چه مغرضان و چه ناآگاهان ـ از اسلام و دیانت پرداخته‏ اند و سپس این واقعیت را تبیین نموده ‏اند که توهم جدا بودن دین از سیاست، نتیجۀ ناآگاهى به اهداف انبیاء (به طور اعم) و جوهر دستورات اسلام (به طور اخص) است. تنها قوانین انبیاست که تمامى ابعاد و جنبه ‏هاى زندگى بشر ـ مادى و معنوى ـ را شامل است: «مکتب اسلام مکتبِ انسان‏ سازى است، انسان به همۀ ابعاد.» (صحیفه امام؛ ج 6، ص 42 )

امام در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى، علاوه بر معرفى اسلام، به مفهوم دیانت و اهداف کلى انبیا نیز اشاره دارند تا جهان نیز پیام معنوى انقلاب اسلامى را دریابد و به کشفى دوباره از دین و مذهب دست یابد، چنین نیز شد که نمونه بارز آن نهضت انقلابى روحانیون مسیحى در امریکاى لاتین به ویژه نیکاراگوا بود.

بخش دیگر سخنرانى امام، تأکید بر ائتلاف علما و روحانیون با سایر اقشار و طبقات، جهت غلبه بر ابرقدرتهاست و این، مضمونى است که بیش از هر نکته دیگرى در سخنرانی ها و پیام هاى امام بدان تأکید شده است. چنانکه اشاره کرده‏ ایم. و اغلب بیانات امام نیز مشحون از آن است، رمز اصلى پیروزى نهضت اسلامى، وحدت همه اقشار بوده است. تنها تداوم چنین وحدتى است که مى‏تواند پیروزى را ضامن باشد و توطئه ‏ها و دسایس دشمنان انقلاب را خنثى نماید: «چون وحدت کلمه در کار بود، با مشتتان تانکها را خُرد کردید. خون بر شمشیر غلبه کرد.» (همان، ص 45 )

امام در ادامه بیانات خود، دگر بار نگاهى بر کارنامه سیاه رژیم شاه دارند و به ترتیب تخریب کشاورزى مملکت، وابستگى به بیگانه، مفاسد اخلاقى و انتشار فساد، دادن نفت به استعمارگران در قبال واردات اسلحه و تشکیل پایگاه براى استعمار را مرور مى‏ کنند و بار دیگر... بر وحدت کله همه اقشار تأکید مى‏ ورزند. فراز آخر سخنان امام، تصویرى است متواضعانه که رهبر انقلاب از خود ارائه داده‏ اند: «من از بیرون آمده ‏ام که خدمت به شما بکنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ‏ام که بزرگوارى شما را حفظ کنم. من آمده ‏ام که دشمنهاى شما را زمین بزنم. من آمده ‏ام که ملت را یک ملت مستقلش کنم. دولت اگر پیدا بشود یک دولت مستقل باشد. من آمده‏ ام که دست اجانب را از این مملکت کوتاه کنم. من آمده ام که رسوا کنم اینهایى که به اسم «ملیت»، به اسم ـ نمى‏دانم ـ «قانون اساسى»، به اسم کذا مى‏ خواهند مسائل سابق را عود بدهند.» (صحیفه امام؛ ج 6، ص 48 ـ 49)

(کوثر، ص 132-133)

. انتهای پیام /*