به گزارش پرتال امام خمینی(س) در آستانه اربعین رحلت آیت‌الله مجتبی تهرانی، خبرگزاری تسنیم، گوشه‌ای از سیره علمی و عملی این مرجع فقید و معلم اخلاق را با حجت‌الاسلام و المسلمین حسین تهرانی فرزند ارشد ایشان به گفت‌وگو نشسته است. بخش هایی از صحبت های حجت الاسلام تهرانی در این گفتگو در ادامه آورده شده است:

 

* از جمله خاطراتی که در زمینه این جدیت ایشان می‌تواند جالب باشد این است که، زمانی که حاج آقا تصمیم می‌گیرند عازم نجف اشرف شوند، مرحوم امام پیام می‌دهند که با توجه به وضعیت علمی شما، نیازی نیست که به نجف بیایید، اما خوب حاج‌آقا به قصد ادامه تحصیل خدمت امام خمینی و نیز درک محضر سایر علمای نجف عازم می‌شوند. بعدها حاج آقا مصطفی، آقازاده امام به مرحوم ابوی نقل می‌کرده‌اند که امام می‌گفته از پشتکار آقا مجتبی خیلی خوشم آمده است؛ با سه بچه کوچک باز هم به نجف آمده و قصد ادامه تحصیل دارد. حقیقتاً ایشان در مسائل علمی جدی بود و در کارهای علمی هیچ سستی نمی‌کردند. برای همین هم بود که اعتماد علمی‌ای که امام به ایشان داشتند نسبت به کمتر کسی می‌شد دید.

 * یک خاطره دیگری برای زمانی است که حاج آقا نجف بودند. این زمانی است که امام از ترکیه وارد نجف شدند و به عراق رفتند. حاج آقا نقل کردند که یک روز ظهر به خانه آمدم و دیدم در حیاط خانه کولر است، تعجب کردم. ایشان جریان را از مادرم پرسیده بودند و مادر هم در پاسخ گفته بودند که از منزل امام خمینی آورده‌اند. حاج آقا جریان را از آقا مصطفی جویا می‌شوند که حاج آقا مصطفی گفته بودند، امام از زمانی که نجف آمده بودند هرچقدر تقاضا کرده بودیم که هوا گرم است و کولری داشته باشیم، قبول نمی کردند. نهایتا به خاطر اصرار ما فقط به یک شرط قبول کردند و آن هم این که باید دو کولر بخرید یکی برای ما و یکی هم برای منزل حاج آقا مجتبی. این نشان دهنده علاقه و اطمینان امام خمینی(س) به ایشان است. یادم است زمانی که امام به ایران آمدند هر وقت حاج آقا وقت ملاقات می‌خواستند ایشان بدون هیچ تأملی اجازه می‌دادند.

 * مدتی بعد از اینکه امام از ترکیه به نجف تبعید شدند، حاج آقا حدود سال ۴۷ هم برای ادامه درس های امام و هم برای درک محضر دیگر اساتید و مراجعی که در نجف هستند، به نجف رفتند و حدود سه سال آن جا بودند که درس فقه و اصول امام را شرکت می‌کردند و دوره کامل درس خارج فقه آیت‌الله خویی را دوست داشتند ببینند و درس آیت‌الله حکیم را چون مریض بودند و کم می‌آمدند زیاد نتوانستند استفاده کنند. ایشان هم زمان با درس خواندن این داعیه را داشتند که تدریس هم کنند و دو جلد کفایه را در مدرسه آیت‌الله بروجردی درس دادند و خیلی از فضلائی که اینجا هستند شاگرد حاج آقا در نجف بودند. مرحوم حاج آقا دوست نداشتند که به ایران برگردند، اما برای بیماریشان مجبور شدند. پزشک‌ها گفتند شما برای این آب و خاک نیستید و تنها راه حل آن این است که از این جا بروید.

ایشان نزد مرحوم امام رفتند و استخاره کردند که من به شمال عراق بروم، چون آب و هوای آنجا بهتر است. ایشان استخاره کردند و بسیار بد آمد و گفتند استخاره کنید به کشور سوریه بروم؛ باز بسیار بد آمد و گفتند استخاره برای دیگر شهرهای عراق کنید و آن هم بسیار بد آمد. در چهارمین بار با اکراه زیاد خواستار استخاره برای بازگشت به ایران شدند که بسیار خوب آمد و خیری در آن بود. بعد از جمع‌آوری اسباب یک شب، آخر شب با ماشین به سمت ایران و تهران آمدند و بعد از دو ماه دولت عراق تمام طلاب ایرانی که آنجا بودند را جمع کرد و به وضع مشقت‌باری شروع به بیرون کردن آنها کرد و معنای استخاره را در این خیر دیدند. به این ترتیب ایشان در ایران ماندگار شدند و درس و بحث را شروع کردند.

 * در نجف نزدیک‌ترین فرد به ایشان پسر امام خمینی، حاج آقا مصطفی بودند که مأنوس و محشور با ایشان بودند و این را قبل از سفر قم خود می‌گفتند. در نجف نیز در درس امام خمینی هر روز با یکدیگر بودند و اهل مباحثه و تدریس بودند و نکات زیادی را از ایشان در خاطر داشتند. سفر اول حج خود را هم با حاج‌آقا مصطفی مشرف شده بودند.

 * یکی از بزرگان تعبیر زیبایی کردند که مرحوم حاج آقا از خصصین و حواریین امام بودند و امام علاقه‌ی زیادی به ایشان داشتند و حاج آقا نیز به تبع ارادت زیادی به ایشان داشتند. همچنان که گفتم اعتمادی که امام نسبت به علمیت ایشان داشت به کمتر کسی داشتند و لذا در امور علمی همه را به ایشان ارجاع می‌دادند، از نوشتن کتاب توضیح المسائل، تصحیح کتب، انتشار کتاب‌های خود، مناسک حج و ... در امور اجتماعی نیز با ایشان مشورت می‌کردند و من یادم است سال ۵۷ یک سفری را به عتبات داشتیم هر روز حاج آقا خدمت امام می‌رفتند. آن زمان خرداد ۵۷ بود و نهضت انقلاب شروع شده بود. حاج آقا و مرحوم امام با هم مشورت می‌کردند. روزی حاج آقا از امام پرسیدند که اگر انقلاب پیروز شد و شاه از مملکت رفت شما مهره و نیرو برای چرخش مملکت دارید؟ گفتند تا آن زمان ان‌شاءالله پیدا خواهد شد، وظیفه ما این است که این نظام را تغییر دهیم. این حرف‌ها در زمانی گفته می‌شد که سرنگونی نظام به ذهن کسی خطور نمی‌کرد. از آن زمان با امام بحث داشتند و نظرات ایشان را می‌پرسیدند. یادم است که امام پاریس بودند و جواب نامه‌های حاج آقا را می‌دادند و در ارتباط بودند.

* تا زمانی که حاج آقا مصطفی زنده بودند ایشان خیلی مؤثر بود و ارتباط بین این دو بزرگوار بود و زمانی که ایشان فوت کردند ضربه‌ روحی زیادی به ایشان وارد شد. مانند دو برادر بودند و الفت زیادی بهم داشتند. حاج آقا مصطفی شش سالی بزرگتر بودند و تنها کسی که در تهران جرأت کرد برای حاج آقا مصطفی ختم بگیرد ایشان بودند، در سال ۵۶ برای چهلم ایشان ختم مفصلی در مسجد جامع تهران گرفتند. حاج آقا مجتبی آدم صبوری بود اما متأثر شدنشان مشخص بود، می‌گفتند یکی از نقاط برجسته امام این بود که مرحوم حاج آقا مصطفی این پتانسیل را داشتند را که بعد از امام مرجع شوند و جای پدر خود را از لحاظ علمی پر کنند و فقدان ایشان ضربه بزرگی بود.

* حاج آقا سابقه شناخت امام را از زمان مرحوم پدرشان داشتند. چون پدر مرحوم آیت‌الله تهرانی، آیت‌الله گلپایگانی، مرحوم امام، مرحوم ملاعلی همدانی این‌ها همه کسانی بودند که هم‌دوره بودند و جزو شاگردان خوب حاج عبدالکریم حائری ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ بودند. اینان تقریبا هم‌سن و با اختلاف سنی کم بوده‌اند. آیت‌الله گلپایگانی و ملاعلی همدانی و پدر حاج آقا مجتبی هم‌سن بوده‌اند و امام سه چهارسال از این ها کوچکتر بود است. این‌ها جزو شاگردان رده اول حاج عبدالکریم حائری محسوب می‌شده‌اند. لذا ارتباط تنگاتنگی که پدر حاج آقا با امام داشت باعث شناخت حاج آقا مجتبی از امام شد. ایشان می‌گفتند من از قبل امام را می شناختم و می‌گفتند مرحوم آیت‌الله کاشانی من را دیدند و از من پرسیدند که در قم پیش چه کسی درس می‌گذرانی؟ چون آیت‌الله کاشانی از نظر علمی کسی را قبول نداشتند و خیلی افراد و علما را قبول نداشتند. گفتم پیش حاج آقا روح الله خمینی می روم و ایشان گفتند اگر در قم یک ملا باشد آن هم حاج آقا روح‌الله است و امام را بسیار قبول داشت.

لذا تعریف و تمجید و شناخت از مقام علمی امام را حاج آقا از مرحوم پدرشان داشت به همین دلیل وقتی وارد قم شدند بلافاصله بعد از گذارندن دروس سطح اولین جایی که انتخاب کردند برای دروس سطح عالی نزد مرحوم امام بود. با اطلاعات و دید قبلی رفتند در کلاس امام.

 * دلیل اینکه ایشان از حلقه اصلی شاگردان امام از لحاظ علمی بودند، منش رفتاری امام بود و حاج آقا بارها می‌گفت من استفاده‌ای که از امام کردم بیش از استفاده‌ای بود که از مرحوم پدرم کردم. این ارتباط تنگاتنگ و این سلوک رفتاری امام روی ایشان خیلی اثر گذاشته بوده. از نظم امام، تدریس‌شان، طلبه پروری‌شان و... خیلی تعریف می‌کردند و حتی در کلاس‌های اخلاقشان هم ایشان را یاد می‌کردند. بارها می‌گفتند امام کلاس اخلاقی در قم داشتند، هرگاه که به دلیلی حوزه می‌خواست تعطیل شود، امام برای طلاب کلاس اخلاق می‌گذاشت. در کلاس درس ایشان دو روایت می‌خواندند و این روایات را با آنکه خودم بارها خوانده بودم، اما بسیار در جان من اثر می‌کرد و هرگز این عمق مطلب و این معنا را از آن روایات نگرفته بودم که امام این گونه برای ما تبیین می‌کرد.

* حاج آقا مواضع سیاسی را به شدت پیگیری می‌کردند. شاید می‌شود گفت که بعد از شروع نهضت و بعد از آن سخنرانی امام و بعد از آن که امام را گرفتند فکر می‌کنم حاج آقا مجتبی و مرحوم آیت‌الله سعیدی و آیت‌الله منتظری از کسانی بودند که خیلی تلاش کردند که رژیم به امام هیچ گونه آسیبی نرساند. چون در رژیم گذشته همان طوری که می‌دانید کسانی که مرجعیت فقهی داشتند مصونیت قانونی داشتند که محاکمه و توقیف نشوند. مرحوم امام هم آن زمان رساله عملی نداشتند. حاج آقا می‌گفتند که خیلی تلاش کردند تا از آقایان قم و تهران نامه‌ای به نفع امام بگیرند. می‌گفتند از آقایان تهران از مرحوم آیت الله بهبهانی و مرحوم آیت الله خوانساری و مرحوم آیت الله آملی خودشان رفتند، برای امام به عنوان اینکه ایشان مرجع تقلید است و مجتهد فقیه جامع الشرایط است نامه گرفتند و مرجعیت ایشان را تثبیت کردند، که از این طریق رژیم هیچ آسیبی نتواند به ایشان برساند. حاج آقا مجتبی از همان ابتدا هم به راه امام معتقد بود. معتقد بودند راهی که امام می رود راه درستی است و اگر راه امام را درست نمی دانست که در این راه تلاش نمی کرد.

 * در ارتباط با مبنای فقهی حاج آقا در مورد بحث ولایت فقیه ایشان مبنای فقهی‌شان همان مبنای فقهی امام بود و به صورت مطلقه هم کاملا قبول داشت و در آن هیچ تردیدی نیست. بحث های فقهی‌اش را هم به صورت مفصل و مبنایی در حوزه داشته اند. اولین کسی که بحث ولایت فقیه را بعد از انقلاب مطرح کرد حاج آقا بود و فکر نمی‌کنم کسی زودتر از ایشان این بحث را بعد از انقلاب شروع کرده باشد. سال ۵۸ دهه آخر ماه صفر بحث مفصلی را در مورد ولایت فقیه کردند که حدود ۱۲ جلسه طول کشید بحثی بود در سطح عموم که نوارهایش هم موجود است. بحث حوزوی‌اش را هم ایشان مفصل با ادله و مبانی فقهی در حدود ۱۴-۱۵ سال پیش فکر می‌کنم شاید هم بیشتر این بحث‌ها را کرده باشند و بحث هایشان هم موجود است.

هیچ تردیدی نیست که ایشان اصل ولایت فقیه را قبول داشتند که در رأس حکومت اسلامی فقیه جامع الشرایط باید باشد که در آن هیچ تردیدی نیست. منتها این سبب نمی شد به اینکه اگر فقیه جامع الشرایط هست هیچ اشکالاتی در جامعه نباشد. خیر این گونه نیست، با وجود فقیه جامع الشرایط هم اشکالاتی در جامعه هست. از این بالاتر این که از هیچ اشکالی نباید چشم پوشی کرد. این مسئله برای حاج آقا خیلی مهم بود که متأسفانه این از چشم خیلی‌ها پوشیده است.

 * آیت الله تهرانی از رحلت امام خیلی متأثر شدند، بالاخره پشتوانه حوزوی و علمی بودند و برای ایشان نیز ضربه بزرگی بود. یادم است که در همین اتاق می‌گفتند باید قرن‌ها بگذرد تا مانند امام خمینی دنیا به خودش ببیند. هزار سال علمای شیعه کار کردند و امام خمینی آمدند و محصول آنها را در نظام چیدند و این شجره طیبه را به وجود آوردند.

 * دلیل عدم قبول مناصبی که امام به ایشان پیشنهاد داده بودند یکی این بود که اعتقاد داشتند از ابتدا شاگردپروری کنند و حالا که نظام شیعی برپا شده بود باید حفظ و نیرو و مهره  ساخته می‌شد. مهره باید طوری باشد که از هر لحاظ ساخته شده باشد و لذا مناصب حکومتی را رد می‌کردند تا بتوانند افراد سالم تربیت کنند. افرادی که بتوانند این حکومت را اداره کنند. در بحث قوه قضائیه مناصب مختلفی به ایشان پیشنهاد شد. رئیس قوه قضائیه، شورای نگهبان، خبرگان قانون اساسی، خبرگان رهبری به ایشان پیشنهاد می‌شد و به امام می‌گفتند اگر اجازه می‌دهید من به تدریس برسم و ارتباط خود را با جوانان حفظ کنم. آیت‌الله موسوی اردبیلی بعد از فوت شهید بهشتی زنگ زدند که در آن زمان پرونده‌های زیادی وجود داشت. گفتند به داد ما برسید، این رسیدگی‌ها سخت است و همکاری کنید. ایشان گفتند شما درست می‌گویید، اما به دنبال این بروید که جوان‌ها در این وادی‌ها وارد نشوند و این مهم است و تا آخرین لحظات از جلسات خود غافل نشدند.

 * در مورد نقش حاج آقا در نوشته شدن رساله امام من ریز آن ماجرا را به یاد ندارم. کلیتش این بوده که حاج آقا خدمت ایشان می‌رسند و برای نوشتن رساله که امام راضی نبوده‌اند اصرار می‌کنند. ایشان می‌گفتند: ما می‌‌گفتیم مردم محل رجوع هستند و اعتماد می‌کنند و باید رساله‌ای نوشته شود. تا اینکه امام راضی شدند و شروع به نوشتن کردند، بعضی از مسائل را می‌گفتند نیازی نیست در رساله باشد و فتوای من است. حاج آقا می‌گفتند برای آینده ممکن است استفاده شود و ایشان قبول کردند. می‌گفتند بعد از این که به نجف رفتند و بحث ولایت فقیه را داشتند به حرف من رسیدند که باید آنها نیز در رساله باشد.

. انتهای پیام /*