یکی از موضوعات کلیدی و حائز اهمیتی که در پیام تاریخی حضرت امام خمینی به روحانیت مورد توجه دقیق قرار میگیرد و باید گفت از موضوعات غالب و محیط بر سایر ابعاد و جلوههای این پیام بزرگ و ژرف میباشد، جداسازی جبهه علمای اندیشمند و انقلابی و مبارز با گروه روحانیون عافیت طلب و متحجر در عرصههای جهاد و ستیز با دشمنان دین میباشد. امام خمینی پس از این جداسازی، به افقهای آینده حوزههای علمیه مینگرد و به شدت از انزوای روحانیت پیشتاز در مبارزه با استعمار و استبداد و مظلومیت و غربت آنان در نگرانی به سر میبرد و از سوی دیگر نیز امتداد خط تحجر و قشری گری در حوزهها و روی کار آمدن روحانیون مقدسمآب و سطحی نگر و به دور از درد و رنج مبارزه را خطرناک میداند و بیم دارد که این قشر در مقاطع و مراحل جدید از تاریخ حوزهها، چهره عوض کنند و درحالی که با حضور روحانیت در عرصههای سیاست مخالف بودند، از در موافقت در آیند، و در همان حال که تشکیل حکومت توسط روحانیت را بر نمیتابیدند در مراکز حکومت و تشکیلات نظام اسلامی راه یابند و به مرور اسلام خنثی و خلاصه در ذکر و عبادت را با خواب و اوهام و خرافههایی به نام ارتباط با امام زمان و جلب رضایت از او و گرفتن دستور و فرمان از او به هم آمیزند و تحویل طلاب جوان و در پی آن جوانان مسلمان دهند!
امروز مسئولیتی بر پشت مشتاقان راه امام خمینی در حوزههای علمیه و خارج از محیط حوزهها سنگینی میکند که همان جداسازی افکار و عملکردهای علمای پیشتاز در انقلاب و مبارزات سیاسی، از روحانیون قشریگرا که همچون موریانه به درخت انقلاب و نظام راه یافته و آن را از درون میخورند و میپوسانند میباشد.
اولین و مستحکمترین گام در مسیر تبیین پیام تاریخی امام خمینی به روحانیت، همین جداسازی و شرح تعابیر ژرف آن پیشوای الهی در این باره است.
امام خمینی اینگونه از جبهه علمای مبارز و جهادگر یاد میکند:
«افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند.» (صحیفه امام، ج21، ص273)
«از مجاهدات علمی و فرهنگی ]فقهای اسلامج که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخی های متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند. شهدای روحانیت منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهدای گمنام حوزهها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باختهاند زیاد است.
در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبین شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی - اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبودهاند و بر بالایدار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش های حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین، از کدام قشر بوده اند؟» (همان، ص275)
تعابیر امام خمینی درباره فقها و علمای پیشتاز در مبارزات سیاسی با قدرتهای استکباری و عوامل وابسته به آنان که حکومتهای استبدادی و دست نشانده میباشند، به حضور در میادین رزم و مبارزه محدود نمیشود، بلکه امام به نهضتها و انقلابهای مردمی و اسلامی استناد میکند که فقها و علمای مبارز نقش رهبری و برنامه ریزی در آنها را به عهده داشتهاند. این سخنان اولاً به یکی از نقشهای کلیدی و محوری روحانیت در تاریخ معاصر اشاره دارد و نشان میدهد که روحانیت تداوم دهنده راه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) از حضرتامام المتقین علی(ع) تا آخرین منجی بشر میباشد و باید کسانی که نقش استمرار اهداف و آرمانهای ائمه معصومین(ع) را به عهده دارند همانند آن مطهران علاوه بر جهاد فکری، دارای عالیترین مراتب جهاد عملی باظلم و جور و قدرتهای ستمگر در همه اعصار باشند، زیرا نمیشود حامل وحی الهی و سیره و روش رسول خدا و ائمه هدی(ع) بود و در عین حال به طور ناقص و یکسویه به گفتار و بیان برای هدایت و ارشاد مردم بسنده کرد و راه مبارزه خونین با قدرتهای جائر و حاکمان ظالم را طی نکرد، و طبیعی است که اینگونه عمل کردن، دون جایگاه و منزلت روحانیتی میباشد که باید همه وظایف و مسئولیتها و تعهدها و تحرکها را بردوش گیرد و چوبههایدار خویش را برای برپایی و بقای دین با خود حمل کند.
امام خمینی پس از اشاره به نقش رهبری فقها و علمای مبارز در نهضتها و از جمله پس از اشاره به این نقش حیاتی در شکل گیری انقلاب اسلامی و طی مراحل سخت و رنجزای آن، دوره پس از پیروزی را نیز به یاد میآورد که همان عناد و دشمنی قدرتهای استکباری و عواملشان با روحانیت پیشتاز و انقلابی در گوشه و کنار جهان تداوم دارد:
«امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی - صلیالله علیه و آله و سلم - رفتهاند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانی پاکباخته است» (همان، ص276)
گام دوم در شناخت جریانهای اصیل و غیراصیل روحانی در حوزههای علمیه و حرکت در مسیر جدا کردن فقها و علمای انقلابی و دلسوخته و زجر کشیده از روحانیون قشری و گریز از مبارزه، نمایاندن آفت تحجر و واپس گرایی و نفوذ آن در بین کسانی است که در کسوت روحانی در آمدهاند و از سیرت روحانی خارج شدهاند و با علمای انقلابی و بلند نظر و دارای نقش یار و مشاور امام خمینی به مخالفت پرداخته تیرهای زخم زبان و تهمت و تکفیر از چله کمان جهل و جمود به سوی قلب پاک و نورافشانشان سرازیر کردهاند و حال آنکه باید بنابر مسئولیت هر روحانی حاضر در حلقه درس و فحص و تحقیق در حوزهها، به جامعیت دین نظر میگستردند و هرگز جهاد با کفر و جور و شرک و نفاق را که در قدرتهای استعماری و حکومتهای استبدادی وابسته به آنها به ظهور در میآمد را از مجموعه تعالیم اسلام خارج نمیکردند و خود اولین عاملان به این احکام و دستورات بودند، و متأسفانه نشدند و نبودند و خونها به دل امام خمینی و یارانش کردند.
امام خمینی درباره این قشر از روحانیون در پیام تاریخی خود چنین مینگارد:
«روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام امریکاییاند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟» (همان، ص278)
امام خمینی پس از این هشدار به طلاب و روحانیون جوان درباره خطر تداوم تلاش روحانیون متحجر که علیه اسلام ناب و انقلاب و نظام فعالیت میکنند و در عین حال خود را بسیار دیندار میدانند، و پس از به کار بردن تعابیری که این آفت و خطر را بسیار جدی مینمایاند، به راه و روش شکل گیری این قشر اشاره میکند و در عباراتی کوتاه که در ماورای خود یک تاریخ را در بر دارد، چنین میفرماید:
«استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى آورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته اند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بىدینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هر گز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست.» (همان)
امام خمینی سپس به شرح این واقعه جانسوز و مشقتزا میپردازد که او و یاران فداکارش از علمای انقلابی و مقاوم چه زجرها از این قشر روحانی نمای متحجر کشیدند، متحجرینی که بسیار سهل و آسان و با روشهای مکارانه قدرتهای استکباری و عواملشان و پس از آنکه نتوانستند با تهدید و ایجاد رعب در حوزهها، عامل انحراف این مراکز شوند، به صورت حرکت خزنده و مرموزانه، نفوذ کردند و وابستگانی از خود را که بهترین تعبیر در باره آنان ترویجکنندگان «اسلام آمریکایی» میباشد، پرورش دادند.
در توضیحات امام خمینی در این باره عمیق میشویم:
«در شروع مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى شنیدى که شاه شیعه است! عده اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختی هاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد.
به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسه اى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه مى رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار مى رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزه اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى گفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه ها را حفظ نمود.
علماى دین باور در همین حوزه ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامىمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیخته اند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایه هاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بیسواد، عده اى کمر همت بسته اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس نماها از میدان به در مى رفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمى توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مى دهد و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمى شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مى شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.
اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مى نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى سوخت و مى درید. در آن زمان روزى نبود که حادثه اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مى دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مى خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده اى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عدهاى وابسته که چهره شان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى نمودند.
آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است.» (همان، ص 278-280)
حضرت امام خمینی به شدت نگران امتداد تحجر و رشد روحانیون مقدسنما و قشریگرا در حوزههای علمیه بود، چرا که این قشر از روحانیون سطحینگر و دارای انجماد فکری و خشک مغزی و تنگنظری و عملکردهای بسیار ضداخلاقی که همواره خود را پاک و بقیه را نجس میدانند و خویشتن را در صراط حق و علمای آزاداندیش و نظریهپرداز و نوآور را از راه دین بیرون رفته و در آغوش فسق و کفر فرو خفته و در تعارض با اسلام میدانند، اگر در گوشه حوزهها میخزیدند خطری برای دین و جامعه و کشور نداشتند، لکن چه باید کرد که افکار بیمار آنان از حوزهها به جامعه راه مییابد و گمراهی میآفریند و تباهی به وجود می آورد و همین جاست که بازیگران سیاسی و جناحها و احزاب ماجراجو برای تحقق مطامع و منافع خود اینان را به دام میاندازند و به بهرهبرداری مکرر میرسانند.
امام خمینی برای اینکه نگرانی خود را از تداوم تحجر و آفات و آسیبهای آن نشان دهد در پیام تاریخیاش به روحانیت، طلاب و روحانیون جوان را با این تعابیر و هشدارها مخاطب قرار میدهد:
«هنوز حوزه ها به هر دو تفکر آمیخته اند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایه هاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بیسواد، عده اى کمر همت بسته اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته اند.» (همان، ص279)
«طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.» (همان، ص280)
«دستهای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست ومبارزه با شاه حرام است.» (همان، ص281)
«راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن ها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟... همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه هاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.» (همان)
«راستی شکست هر جناحی از علما و طلاب انقلابی و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، پیروزی چه جناحی و چه جریانی را تضمین میکند؟ جناحی که پیروز شود یقیناً روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاماً به روحانیت رو آورد، راستی به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت میرود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلی کوبنده است. وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبههبندی برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه بندی نهایتاً معارضه پیش میآورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب میکند، یکی متهم به طرفداری از سرمایهداری و دیگری متهم به التقاطی میشود.» (همان، ص287)
اکنون، این «راه» که در مقابل دیدگان عقل و جان قرار دارد و برای همه طلاب و علما و روحانیونی که فکری آزاد دارند و از قید و بندهای نفسانیتهای فردی و گروهی رها شدهاند و در دام مکر و فریب جناحهای سیاسی گرفتار نشدهاند و آزادانه انتخاب میکنند و آگاهانه در عرصههای حیات اجتماعی و سیاسی حضور مییابند، بهترین حجت است. در نقطه مقابل این راه روشن و پرفروغ، بیراهههای ظلمتزا و تاریک و سیاه قرار دارد که کسانی در آنها گام مینهند و حرکت میآغازند که به تحجر و مقدس مآبی و تنگ نظری آلودهاند و تمام جهان بینی آنان را چشم سر و ظواهر امور و هوسهای زودگذر قرار داده است. و راستی چقدر فاصله است بین این بیراهههای وحشتزا و مهلک و بیمقصد، با آن راه پرنور و آرامش بخش و سعادتزا در دنیا و رستگاری آخرین در عقبا؟ این فاصله را اگر فاصله بین حق و باطل و سعادت و شقاوت و هدایت و ضلالت بدانیم، به وجدان بیدار خود مراجعه کرده و آزادانه قضاوت کردهایم.
* باید به نمایاندن آفت تحجر و واپس گرایی و نفوذ آن در بین کسانی پرداخت که در کسوت روحانی در آمدند و از سیرت روحانی خارج شدند و تیرهای زخم زبان و تهمت و تکفیر را از چله کمان جهل و جمود به سوی قلب پاک و رئوف علمای انقلابی سرازیر کردند و به تحریم جهاد و مبارزه با شاه پرداختند
* امام خمینی نگران امتداد تفکر تحجر و نفوذ متحجران در نظام و تداوم انجماد فکری و خشک مغزی و عملکردهای ضداخلاقی آنها بودند که همواره خود را پاک و بقیه را نجس میدانند و علمای نظریه پرداز و نوآور را از راه دین بیرون رفته و به آغوش ضلالت فرو خفته میدانند
منبع: جمهوری اسلامی
.
انتهای پیام /*