‏کسانی که توجه به دنیا دارند، نمی شود اختلاف نداشته باشند، هر کسی برای خودش‏‎ ‎‏می خواهد. آنهایی که اختلاف ندارند، آنهایی هستند که به دنیا اعتنا ندارند، آنهایی‏‎ ‎‏هستند که ارزشها را بهش توجه دارند، آنها بینشان اختلاف واقع نمی شود. اگر همۀ انبیا‏‎ ‎‏جمع بشوند و همۀ اولیا جمع بشوند، با هم اختلاف نمی کنند، یک کلمه اختلاف ندارند،‏‎ ‎‏لکن اگر دو تا کدخدا در یک ده باشد اختلاف پیدا می کند. اگر دو عالم باشد ـ روحانی‏‎ ‎‏واقعاً ـ صد عالم روحانی باشد، ممکن نیست با هم اختلاف داشته باشند. اما اگر دو عالم‏‎ ‎‏باشد یا دو صورت عالم باشد که بخواهد دکان درست کند برای خودش، شکی نیست که‏ با عالم دیگری که باز آن هم همین جور است اختلاف پیدا می شود. و همین طور چنانچه‏‎ ‎‏سران یک کشوری برای خدا کار بکنند، اینها اختلاف نخواهند پیدا کرد و باید توجه کنند‏‎ ‎‏که گمان نکنند که مأمون اند از این که به راه ابلیس بروند. هیچ امری یکدفعه نمی شود،‏‎ ‎‏بتدریج، یک قدم یک قدم انسان را می کشانند به جهنم. از ابتدا نمی آید نفس اماره انسان‏‎ ‎‏بگوید بیا برو جهنم، یا ابلیس بگوید بیا برو جهنم، یا نفس اماره بگوید یاالله پا شویم دعوا‏‎ ‎‏راه بیندازیم، نخیر؛ ابتدائاً، از اول شروع می شود یک قدم جلو می رود، آدم ازش غفلت‏‎ ‎‏می کند، تبعیت می کند، یک قدم دیگر جلو می رود، یک وقت می بیند که سر از این‏‎ ‎‏بیرون آورد که با هم دارند اختلاف می کنند.‏

‏     آیا تکلیف ما این نیست که جلوی این اختلافات را بگیریم؟ تکلیف شرعی ما،‏‎ ‎‏تکلیف عقلی ما، تکلیف وجدانی ما این نیست که نگذاریم یک وقت ـ خدای نخواسته ـ‏‎ ‎‏بین اقشار اختلاف پیدا بشود؟ او به این است که هواهای نفسانی کم بشود، غیر از این‏‎ ‎‏راهی ندارد. اگر هواهای نفسانی در کار باشد، این منجر به اختلاف می شود، ولو اینکه هر‏‎ ‎‏مقدار هم یک نفری آدمی باشد که به ظواهر خیلی اعتقاد داشته باشد و خیلی هم دنبال‏‎ ‎‏ظواهر باشد، لکن وقتی که در قلبش هوای نفسانی باشد قهراً آن هوای نفسانی او را دنبال‏‎ ‎‏می کند. این هوای نفسانی در همه هست، تعرضش نمی شود کرد، لکن بعضیها مهار‏‎ ‎‏می کنند و بعضیها مهار نمی کنند. اینکه می گویم در همه، یعنی همۀ مردم متعارف نه‏‎ ‎‏اولیای خدا.‏

‏     ما باید فکر این معنا باشیم که در این کشور یک وقت ـ خدای نخواسته ـ بتدریج‏‎ ‎‏اختلاف واقع نشود. همه پشتیبان هم باشیم. بنابراین، دندان روی جگر بگذاریم و هوای‏‎ ‎‏نفسانی را زیر پا بگذاریم و با هم خوب بشویم. اگر در قلب هم یک چیزی هست که الان‏‎ ‎‏نمی تواند یک آدمی جلویش را بگیرد، ولی در عمل قدرت دارد به اینکه جلویش را‏‎ ‎‏بگیرد، جلویش را بگیرد. امروز تأیید همۀ قشرها بر همۀ ما لازم است؛ ما باید از مجلس‏‎ ‎‏طرفداری بکنیم، مجلس هم باید از همۀ ملت طرفداری بکند؛ ما باید طرفدار دولت‏‎ ‎‏باشیم، دولت هم باید به ملت خدمت بکند. ما باید از همۀ قوایی که الآن هستند تبعیت‏ ‏کنیم به اندازه ای که باید بکنیم و پشتیبانی کنیم ازشان به اندازه ای که باید بکنیم، آنها هم‏‎ ‎‏باید از هم پشتیبانی بکنند. یک دسته بیایند بخواهند یک طرف بکشند، یک دسته هم‏‎ ‎‏یک طرف دیگر بکشند ـ در حالی که نیست الآن، این طور دارند می گویند ـ اگر خدای‏‎ ‎‏نخواسته ـ یک جرقه ای پیدا بشود، دنیا این را بزرگ خواهد کرد تا آنجایی که بگویند‏‎ ‎‏ایران الآن دیگر هیچ چیز درش نیست.‏

‏     الآن شما ملاحظه می کنید که رسانه های گروهی تمام چیزهایی که در ایران، چیزهای‏‎ ‎‏خوبی که در ایران هست، اگر صحبت کنند به طور برق آسا ازش می گذرند و تهمت‏‎ ‎‏می زنند و سر آن تهمت ایستادگی می کنند. جنگ واقع می شود، می بینید که الآن‏‎ ‎‏پیروزیهای بزرگ واقع شده است، این را همچو می برندش و همین طور کنارش‏‎ ‎‏می گذارند؛ اول که اصل را ذکر نمی کنند، بعد هم ‏‏[‏‏می گویند که کسی‏‏]‏‏ این را گفت، آن‏‎ ‎‏هم او را گفت و تا حالا تأییدی ازش نشده! خبرگزاریهایشان می آیند اینجا، آنهایی که‏‎ ‎‏اغراض دارند یک چیزی انبار می کنند و می فرستند آنجا و آنها هم می دانند که اینها انبار‏‎ ‎‏کردند و فرستاده اند، مع ذلک، می گویند که «ایران چه شده، چه شده، چه شده، دلیل ما‏‎ ‎‏آن کسی است که مخالف با ایران هست، آن مخالف با ایران این طوری گفته، درست‏‎ ‎‏است لابد». برای این است که دنبال این هستند که یک چیزی از ما پیدا کنند و بزرگش‏‎ ‎‏کنند و ما را در داخل به هم بریزند.‏

‏     عقل ما و دیانت ما و اسلام و همه چیز اقتضا می کند که حالا وقتی بنا شد که همه با ما‏‎ ‎‏بدند، با هم خوب بشویم، طرفدار هم باشیم؛ ارتش طرفدار سپاه باشد، سپاه طرفدار‏‎ ‎‏ارتش باشد و همۀ ارگانها طرفدار هم باشند. این نخواهد ارتش را از بین ببرد، آن نخواهد‏‎ ‎‏سپاه را از بین ببرد، آن نخواهد دولت را از بین ببرد، آن نخواهد قوۀ قضایی را از بین ببرد،‏‎ ‎‏همه باید با هم باشند.‏

‏     این یک تکلیف الهی ـ شرعی است به عهدۀ ما و به عهدۀ همه ملت. البته در موقع اگر‏‎ ‎‏ـ خدای نخواسته ـ یک وقت ما ببینیم که می خواهد یک همچو چیزی واقع بشود،‏‎ ‎‏تکلیف شرعی مان این است که با هر ترتیبی که می شود جلویش را بگیریم ولو به افشا‏

‏کردن، ولو به این که یک نفری را قربانی کنیم برای یک ملت، یک دسته ای را قربانی‏‎ ‎‏کنیم برای یک ملت.‏

‏     من دارم به شما آقایان عرض می کنم، همه توجه به این داشته باشید که دنبال اختلاف‏‎ ‎‏نروید. فردا ممکن است که انتخابات پیش بیاید، خوب، در موقع انتخابات البته صحبتها‏‎ ‎‏خواهد شد، دنبال این نروید که به هوای نفسانی خودتان برای خودتان درست کنید.‏‎ ‎‏می خواهد یک قضیه ای واقع بشود در ایران، دنبال این نباشید که به نفع من باشد، آن‏‎ ‎‏یکی بگوید به نفع من باشد، این مبدأ اختلاف است. انبیا و اولیا و کسانی که وارسته از دنیا‏‎ ‎‏هستند، این معانی را ندارند. شما هم اگر تبعیت از انبیا دارید، تبعیت از امیرالمؤمنین‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیه ـ دارید، باید این معنا را نداشته باشید. امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ تمام‏‎ ‎‏دنیا پیشش هیچ بوده.‏

‏     من گاهی فکر می کردم که حضرت امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در‏‎ ‎‏بین ائمه هم همین طور گاهی از خودشان تعریف می کنند، این چیه؟ این مبدأش همانی‏‎ ‎‏است که خدای تبارک و تعالی به آدم گفت، وادارش کرد به اینکه آن اسمایی را که خدا‏‎ ‎‏به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویی. اگر این امر را نکرده بود آدم‏‎ ‎‏نمی گفت. اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگی است به مردم معرفی کنند این مقام را‏‎ ‎‏برای تبعیت مردم، نه برای اینکه می خواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در‏‎ ‎‏بسیاری از جاها از خودش تعریف می کند که من اعتنای به دنیا ندارم، او مأمور است این‏‎ ‎‏را بگوید، بهش هم سخت است این. انبیای دیگر هم که از خودشان یک چیزی صحبت‏‎ ‎‏می کردند برای اینکه این راه هدایت بوده است، نه برای اینکه برای خودشان بوده؛ راه‏‎ ‎‏هدایت به عالم غیب بوده. مثل یک طبیبی که هیچ هوای نفس ندارد، لکن می بیند که اگر‏‎ ‎‏طب خودش را نشان ندهد مردم به مرض می افتند، به یک مرضی می افتند، این مجبور‏‎ ‎‏می شود در عین حالی که نمی خواهد از خودش تعریف کند، از طب خودش یا اینکه من‏‎ ‎‏متخصص در این امرم، تعریف کند.‏

‏     دو جور تعریف داریم: یک وقت این است که آدم تعریف می کند می خواهد‏ خودش را نشان بدهد، این ابلیس است. یک وقت از خودش تعریف می کند برای اینکه‏‎ ‎‏هدایت کند دیگران را، این نفس رحمن است. حضرت امیر که می فرماید که من، قسم‏‎ ‎‏می خورد به این که اگر همۀ دنیا و چه را به من بدهند، من ظلم حتی به آن طور نمی کنم،‏‎ ‎‏این وادار شده است از طرف خدای تبارک و تعالی به اینکه این را بگوید تا مقام معلوم‏‎ ‎‏بشود، مردم تبعیت کنند، مثل همان طبیب می ماند. نمی خواهد خودنمایی کند مثل امثال‏‎ ‎‏ماها که اگر ـ فرض کنید ـ یک شعری بلد هستیم می خواهیم خودنمایی کنیم که من آنم که‏‎ ‎‏شعر گفتم، اگر یک درسی خواندیم خودنمایی کنیم که من آنم که درس خواندم. او‏‎ ‎‏می خواهد هدایت کند مردم را به راهی که غیر از این نمی شود و لهذا، در عین حالی که‏‎ ‎‏برایش مشکل است، می گوید.‏

‏     رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در عینی که برایش مشکل بود که حضرت‏‎ ‎‏امیر را معرفی کند و راه هدایت را به مردم بگوید، برای اینکه می دید ممکن است یک‏‎ ‎‏وقت اختلاف بشود، مع ذلک، خدا الزامش کرد که باید بگویی، اگر نگویی کاری‏‎ ‎‏نکردی، اینها الزامی است. اینکه در لسان ائمه می بینید که از خودشان تعریف می کنند‏‎ ‎‏گاهی، این یک الزامی است که از طرف غیب بر آنها شده است که باید این کار را بکنید،‏‎ ‎‏مردم طبیب را بشناسند. مردم یک ظاهری می بینند که ظاهر این و آن یکی مثل هم است،‏‎ ‎‏گاهی هم می بینند که خوب، این آدم هم می کشد، این مأمور است که به آنها بفهماند که‏‎ ‎‏این آدمکشی چی است و راه هدایت این است؛ مثل همان طبیب.‏

‏     اگر ما یک شمه ای از این معنا پیدا بکنیم که اگر هم معرفی می خواهیم خودمان را‏‎ ‎‏بکنیم ـ ما نباید بکنیم البته، ما همچو مأموریتی نداریم، لکن اگر بخواهیم بکنیم ـ برای‏‎ ‎‏این باشد که هدایت مردم، اگر دیدید برای خود است بدانید که دست شیطان در کار‏‎ ‎‏است. اگر دیدید که یک وقتی ما مخالفت می کنیم با رئیس جمهور، یا شما مخالفت‏‎ ‎‏می کنید، بدانید که برای خدا نیست، دست ابلیس در کار است. و همین طور اگر از دولت،‏‎ ‎‏اگر ما از دولتی که الآن دارد خدمت می کند و خدمتش هم شایان است و مورد اعتماد‏‎ ‎‏است، ما بخواهیم تکذیب بکنیم، بدانید که دست شیطان در کار است، برای خدا نیست.‏

صحیفه امام جلد ۲۰ ص ۲۲۴ - ۲۲۸

. انتهای پیام /*