پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۱۶۰/ 

در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی بعد از دو روز بحث و بررسی، به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی‌صدر، رییس‌جمهور وقت رای مثبت داد. طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر ۱۱ روز پس از آن به تصویب نمایندگان رسید که امام خمینی وی را از سمت فرماندهی کل قوا برکنار کرده بود. یک روز پس از آنکه نمایندگان مجلس به عدم کفایت بنی‌صدر رای دادند، امام خمینی طی حکمی بر اساس قانون اساسی ابوالحسن بنی‌صدر را از سمت ریاست جمهوری عزل کرد. ماجرای اختلافات میان مجلس و بنی‌صدر از ابتدای روی کار آمدن دولت وی و در جریان انتخاب نخست‌وزیر کلید خورد. هر چند با انتخاب شهید رجایی به سمت نخست‌وزیری به نظر می‌رسید موضوع اختلافات به فراموشی سپرده خواهد شد، تقابل میان نیروهای مشهور به خط امام (س) که عمدتاً از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند و بنی‌صدر پس از انتخاب نخست‌وزیر و کابینه نیز همچنان ادامه یافت و در زمستان ۱۳۵۹ دور تازه‌ای از منازعات شروع شد. در آخرین روزهای پاییز ۱۳۵۹، سخنرانی احمد سلامتیان و حسن لاهوتی اشکوری از یاران نزدیک بنی‌صدر در مشهد باعث مناقشات و درگیری‌هایی بین هواداران دو گروه شد و در اسفند ماه‌‌‌ همان سال نیز با سخنرانی ۱۴ اسفند رئیس‌جمهوری در دانشگاه تهران، این منازعات شدت گرفت.

با شدت گرفتن اختلافات در نوروز ۱۳۶۰، هیاتی از سوی حضرت امام، مسوول رسیدگی به اختلافات پیش آمده شد و به روزنامه‌ها اخطار شد که از انتشار مواردی که باعث آشوب می‌شود، خودداری کنند، اما شروع کار این هیات، هیچ تاثیری در جلوگیری از توسعه تحریکات و اغتشاشات نداشت. در این میان روابط میان بنی‌صدر با سازمان مجاهدین خلق گسترده‌تر شد. این‌چنین بود که مجاهدین خلق در ۱۸ خرداد ۱۳۶۰، حمایت کامل و یکپارچه خود را از بنی‌صدر اعلام و به نهادهای انقلابی و مسوولان حمله کرد.

با وجود این، در حالی که به نوشته روزنامه کیهان، روز جمعه ۲۹ خردادماه میلیون‌ها نمازگزار جمعه خواستار عزل و محاکمه بنی‌صدر شدند، روز شنبه ۳۰ خردادماه بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی آغاز شد. همزمان سازمان مجاهدین خلق از هوادارانش دعوت کرده بود تا در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، در حمایت از بنی‌صدر به خیابان‌ها بیایند. روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی با عنوان «هجوم مسلحانه مجاهدین خلق به مردم، با خشم انقلابی توده‌های مسلمان مواجه شد»، نوشت: «طی درگیری‌های وسیعی که روز گذشته در چندین نقطه تهران رخ داد، گروهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که به چاقو و اسلحه گرم مسلح بودند در خیابان‌ها به راه افتادند و طی درگیری‌هایی که به وجود آوردند، بر اساس آمار موجود در پزشکی قانونی ۱۴ مرد و دو زن را کشته و عده زیادی را مجروح کردند. تظاهرکنندگان در چندین خیابان از جمله خیابان سهروردی به اتومبیل‌های سواری و اتوبوس‌ها حمله کردند و تعداد زیادی از شیشه‌های اتومبیل‌ها را خرد کردند و در خیابان‌های دیگر به ساختمان‌های مردم و اموال بیت‌المال آسیب رساندند. روز گذشته خیابان‌های طالقانی، ولی‌عصر، انقلاب و میدان فردوسی غرق در آتش و دود غلیظ لاستیک و تخته و جعبه مقوایی بود که توسط اعضا و هواداران جنبش ملی مجاهدین به آتش کشیده شده بود.»

این‌چنین بود که اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس وقت مجلس با ارسال نامه‌ای به حضرت امام با اعلام رای مجلس به عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر خواستار اعلام نظر بنیانگذار انقلاب شد. متن این نامه بدین شرح است:
«بسم‌الله الرحمن الرحیم
محضر شریف حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی ادام‌الله ظله
محترماً به استحضار می‌رساند رای مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ ۱۳۶۰/۳/۳۱ پس از بحث و بررسی با حضور یک صد نود نفر به شرح زیر:
آراء موافق: یک صد و هفتاد و هفت نفر
آراء مخالف: یک نفر
آراء ممتنع: دوازده نفر
در مورد آقای سیدابوالحسن بنی‌صدر بر این قرار گرفت که آقای ابوالحسن بنی‌صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد. به موجب اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم‌الشأن گزارش می‌گردد.

یک روز پس از آن، امام خمینی (س) در پی‌نوشت نامه ریاست وقت مجلس شورای اسلامی مرقوم فرمودند: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی‌صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.

در کتاب امام خمینی به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص عدم کفایت سیاسی بنی صدر روایتی خواندنی مطرح شده که در ادامه می آید:

‏«بنی صدر بعد از تشکیل مجلس شورای اسلامی، توطئه عجیب و غریبی را طرّاحی کرده‏‎ ‎‏بود. می خواست قبل از اینکه دولت از مجلس رأی اعتماد بگیرد، یک دولت موقّت‏‎ ‎‏تشکیل دهد و به تصویب امام برساند تا به وسیله آن دولت، بتواند از تصمیمات مجلس‏‎ ‎‏جلوگیری کند. نامه ای به امام نوشته بود و امام هم موافقت کرده بودند؛ چند روز به‏‎ ‎‏رسمی شدن مجلس مانده بود. فکر می کنم اوایل خرداد بود. من، شهید رجائی، آیت اللّه ‏‎ ‎‏خامنه ای و دیگران نشستیم و با آقای بنی صدر جلسه گرفتیم و به او گفتیم که منظور تو از‏‎ ‎‏این کار چیست؟ دولت موقّت، زیر نظر شورای انقلاب مشغول کار بود و چند روزی هم‏‎ ‎‏بیشتر به رسمیت مجلس نمانده بود. تازه بنی صدر رئیس شورای انقلاب بود. گفتیم چه‏‎ ‎‏نیازی به دولت جدید است؟ به امام گفتیم این خطرناک است. تا بخواهند تشکیل دهند،‏‎ ‎‏دوره آنها تمام می شود. می خواهند چه کار کنند؟ مجلس هم عصبانی شده بود.‏‎ ‎‏نمایندگان اعتراضات شدیدی کرده بودند. امام پذیرفتند. ‏
‏‏این یکی از مواردی است که گفتم امام ضمن قاطعیت، حق پذیر بودند. امضاء داده‏‎ ‎‏بودند، ولی امضای خود را پس گرفتند. به این طریق اولین توطئه بنی صدر خنثی شد...‏
‏‏بعدها هم مسائل فراوانی داشتیم؛ بر سر ابلاغ مصوبات مجلس مشکل داشتیم. امام‏‎ ‎در جریان همه امور بودند و می دیدند که حق با ماست. یعنی برایشان محسوس می شد.امام هم متوجه شده بودند و می خواستند مسأله را حل کنند ولی به نقطه ای رسیدیم که‏‎ ‎‏معلوم شد آقای بنی صدر اصلاح نمی شود. ‏
‏‏سخنرانی آقای بنی صدر در ۱۷ شهریور آب پاکی روی همه مصلحت اندیشی ها بود.‏‎ ‎‏چون به اسلام، قرآن، امام و ما حمله کرد. قرآن را به گونه ای تفسیر کرد که قابل غمض‏‎ ‎‏عین نبود. ما آن روز در منزل شهید بهشتی بودیم و سخنرانی را مستقیم از رادیو گوش‏‎ ‎‏می کردیم. از منزل شهید بهشتی به حاج احمد آقا تلفن کردیم که سخنرانی بنی صدر را‏‎ ‎‏شما و امام هم می شنوید؟ گفت: بله! گفتیم به امام بگو می خواهیم جواب بدهیم. چون‏‎ ‎‏قبل از این بنا بود ما سکوت کنیم. ‏
‏‏حاج احمد آقا با امام صحبت کرد و امام گفتند: «حقشان است که جواب بدهند.» یک‏‎ ‎‏مصاحبه ای انجام دادم که در این جریانات، تاریخی است و در مجلس هم در نطق پیش از‏‎ ‎‏دستور به ایشان جواب دادم. این بار با اجازه خود امام شروع کردیم.‏»


همچنین کیومرث صابری در کتاب امام به روایت دانشوران به ذکر خاطره ای از شهید رجایی در خصوص این ماجرا می پردازد. در این بخش از کتاب آمده: «یاد زمانی افتادم که رجایی از پنجره اتاق من نگاه می‌کرد چون ‏‎ ‎‏مشرف به اتاق بنی‌صدر بود. خدا می‌داند آن جا هم من اشک این مرد را ‏‎ ‎‏دیده‌ام، هنوز نگفته‌ام، گفته‌ام، فقط برای بهشتی من اشکش را دیده‌ام. ‏‎ ‎‏گریه کرد، گفت: من چه کار کنم از دست این بنی‌صدر که نه تقوی دارد ‏‎ ‎‏نه دین دارد نه راست می‌گوید. گفتم: رجایی ببین این مملکت امام زمان ‏‎ ‎‏است، ‌اگر ما سقوط کنیم، یعنی اینکه ما هم باطل بوده‌ایم. اگر امام بر ‏‎ ‎‏حق است این بنی‌صدر سقوط خواهد کرد. ‏
‏‏یک روزی دیدم این بنی‌صدر مرتب به رجایی نامه می‌نویسند. گفتم: ‏‎ ‎‏من باید جوابش را بدهم. رجایی گفت: تو جوابش را چه جوری ‏‎ ‎‏می‌خواهی بدهی؟ گفتم: من می‌نویسم تو امضا کن. او گفت: ‌امام گفته ‏‎ ‎‏است حرف نزنید‏ گفتم: امام گفته است حرف نزنید، نگفته است، ننویسید! گفت: ما چه تأویلی بکنیم! امام گفته است آشوب نکنید! خوب ‏‎ ‎‏حرف زدن همان نوشتن است دیگر. گفتم: آقا، من نامه می‌نویسم، مهر ‏‎ ‎‏محرمانه می‌کنم، پیش من یک نسخه می‌ماند، پیش او یک نسخه می‌ماند. ‏‎ ‎‏ما پنجاه سال دیگر جواب تاریخ را چه جوری بدهیم؟ همه می‌گویند او ‏‎ ‎‏در روزنامه انقلاب اسلامی نوشت کسی جوابش را نداد، ما پنجاه سال ‏‎ ‎‏دیگر می‌گوییم: مردم ما جوابش را دادیم و بنابر حرف امام آن را نگه ‏‎ ‎‏داشتیم. رجایی ‏‏گفت: بنی‌صدر این را چاپ خواهد کرد! گفتم: این مشکل ‏‎ ‎‏خودش است. به هر حال نامه‌ها را که بعدا مکاتبات شهید رجایی شد نوشتیم ‏‎ ‎‏و من کتابش کردم. زمانی که احساس کردم بنی‌صدر می‌خواهد سقوط کند و ‏‎ ‎‏اعضای انجمن اسلامی نخست وزیری خدمت امام رفتند (احتمالا) امام وسط ‏‎ ‎‏حرف‌هایشان یک حرف قشنگی زد، گفتند: یک کاری نکنید که هر چی به هر ‏‎ ‎‏کی دادم ازش پس بگیرم. من شروع به خندیدن کردم، رجایی گفت: چه کار ‏‎ ‎‏می‌کنی؟ خوشحالی؟ گفتم: امام بنی‌صدر را ساقط کردند. گفت: امام حرفی ‏‎ ‎‏نزدند. گفتم: تمام شد. بنی‌صدر ساقط شد. به هر حال، از آن جا من شروع ‏‎ ‎‏کردم به جمع‌آوری این نامه‌ها که کتابش کنم. بعدها که بنی‌صدر سقوط کرد و ‏‎ ‎‏کارش که تمام شد، رجایی گفت: ‌کتاب تو چی شد؟ گفتم: ببین اگر من‏‏ به موقع کار نمی‌کردم شما کتابش را نداشتی، گفت: من آرزو دارم این ‏‎ ‎‏کتاب را ببینم. کتاب یک روز بعد از شهادت رجایی منتشر شد. رجایی ‏‎ ‎‏شهید شد و کتاب را ندید. من کتاب را برداشتم و بردم. خدا امام را ‏‎ ‎‏رحمت کند، خیلی دوست داشتند بنی‌صدر آدم بشود و این مملکت ‏‎ ‎‏دچار آن بحران نگردد. برداشتن یک رئیس جمهور کار آسانی نبود.»

‏‎ ‎
در ادامه به متنی که در روزنامه اطلاعات مورخ ۸/۴/۶۰ از آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص برخوردا قاطع امام خمینی(س) با بنی صدر اشاره می کنیم: «در روزی که امام ما را احضار فرمودند بعد از قضیه دانشگاه، بحثها و موارد اختلاف صریحاً مطرح شد و امام در آنروز به اینها (بنی‏صدر و... ) حمله کردند. مثلاً امام فرمودند: تو خیال می‏‏کنی که این آرای یازده میلیون آرای توست، مردم مسلمانند اگر بفهمند مرجعشان این آراء را قبول ندارد، این آراء را نمی‏خواهند و تو ۵۰۰ هزار رأی هم نداری. چون آنان که برخلاف ما رأی می‏‏دهند همین‏‏‏‏‏‏ بی‏‏دینها هستند و آنها در انتخابات ریاست جمهوری به شما رأی ندادند. در همان جلسه امام خطاب به بنی‏صدر گفتند این را از مغزت بیرون کن که اگر در جنگ نباشی، جنگ شکست می‏‏خورد من خیلی بهتر از تو جنگ را اداره خواهم کرد. امام همچنین به ایشان گفتند تو با این گروهکهای ضد انقلاب همکاری می‏‏کنی تو به اینها اسلحه داده‏ای. جالب این است که ایشان برای عوام فریبی بعد از این جلسه با قیافه‏ای خندان و بشاش روبروی دوربین تلویزیون ایستاد و مصاحبه کرد که وانمود کند ایشان از این دیدار راضی است. در یکی دیگر از جلسات که امام خیلی ناراحت شدند و گفتند اگر بخواهی اینطوری باشی دستور می‏‏دهم توی همین خانه حبست کنند و تا یکسال نمی‏گذارم بیرون بروی. خیال نکنی می‏‏گذارم بروی اروپا مقاله بنویسی. همین جا نگهت می‏‏دارم تا کشور آرام شود.»

همچنین در بخشی از کتاب خاطرات یادگار امام که از زبان سید احمد خمینی به انتشار رسیده، آمده: این اواخر امام با تمام دل خونی که از این خائن خود فروخته داشتند‏‎ ‎‏سعی می‌کردند در سخنرانی ها به گونه‌ای صحبت نمایند تا مردم نگویند‏‎ ‎‏این هم رئیس جمهورمان.‏ این اواخر که کم کم کار به جای باریک کشیده بود وقتی او می‌آمد‏‎ ‎‏خدمت امام، ایشان به او تشر می‌زدند و حتی یک مرتبه به او گفتند تو فکر‏‎ ‎‏نکن رأی آوردی، مردم طرفدار اسلام هستند، رأیی که به تو دادند رأی به تو‏‎ ‎‏نیست، رأی به اسلام است، مردم فکر کردند تو آدم معتقدی هستی، منافع‏‎ ‎‏کشور و ملت در نظرت هست و با آنچه ملت مخالف است مخالف هستی‏‎ ‎‏و آمدند و رأی به تو دادند ولی اگر روزی برای مردم روشن شود که تو چکاره‏‎ ‎‏هستی همه مقابلت خواهند ایستاد. ولی او با کمال وقاحت گفت نه آقا من‏‎ ‎‏اینقدر رأی دارم و اگر الان هم رأی گیری شود رأیم بیشتر می‌شود. امام‏‎ ‎‏تمام سعی شان این بود که اولین رئیس جمهور کارش به اینجا نکشد. وقتی‏‎ ‎‏همه با هم می‌آمدند نزد امام، امام می‌فرمودند سعی کنید وضع به صورتی‏‎ ‎‏در نیاید که من احساس تکلیف شرعی کنم. شماها سعی کنید وضع به هم‏‎ ‎‏نریزد. واقعاً این برای امام مهم بود، ولی وقتی امام دیدند که این به هیچ وجه‏‎ ‎‏زیربار حرف حق نمی‌رود اول او را از فرماندهی کل قوا عزل کردند و بعد‏‎ ‎‏هم تصمیم مجلس را امضا فرمودند و بحمدالله ‏‎ ‎‏این جمهوری به دست امام خنثی شد.‏
‏‏ایشان در پاسخ به سوال« چگونگی انتصاب بنی‌صدر به فرماندهی و چگونگی عزل وی به دست‏‎ ‎‏امام » اینگونه نقل می کنند:
‏‏ من بارها خدمت امام عرض می‌کردم که او می‌خواهد بین سپاه و‏‎ ‎‏ارتش را به هم بزند، او تمام بچه‌های خوب مذهبی را می‌کوبد. او با تمام‏‎ ‎‏وجود تلاش می‌کرد تا سپاه را در مقابل ارتش و ارتش را در مقابل سپاه قرار‏‎ ‎دهد و کمیته‌ها را در کلانتریها ادغام کند. وقتی او فرمانده کل قوا بود به‏هیچ وجه اسلحه به دست مدافعین اسلام نمی‌داد، خدا می‌داند که ما چه‏‎ ‎‏اندازه می‌دویدیم تا مثلاً چند تا «آر. پی. جی. ۷» بگیریم و بفرستیم جبهه.‏‎ ‎‏یادم است یکی از دوستان را فرستادیم قزوین، چون شنیدم آنجا «آرپی ‌جی»‏‎ ‎‏هست تنها هفت یا نه عدد «آرپی ‌جی» آورد که خدش برد جبهه، خیلی‏‎ ‎‏خوشحال شدیم که به حساب، اسلحه به جنوب فرستاده‌ایم. چه مقدار به‏‎ ‎‏او گفتیم که خرمشهر سقوط می‌کند گوش نمی‌داد، گزارش این کارها را‏‎ ‎‏خدمت امام عرض می‌کردم، امام می‌فرمودند: تو خیالی می‌کنی من‏‎ ‎‏نمی‌فهمم، حالا وقتش نیست، هروقت وقتش شد خودم تصمیم می‌گیرم.‏‎ ‎‏من گفتم چشم، هرچه بفرمایید همان را عمل می‌کنم، چون علاوه بر وظیفه‏‎ ‎‏دینی تجربه نشان داده است که حضرتعالی بهتر از همه مسائل را درک نیست.‏‎ ‎‏می‌کنید، ولی به عقیده من دیگر بودن او ضررش به حدی است که قابل‏‎ ‎‏جبران نیست.‏

در این گزارش تلاش کردیم تا به ارائه بخشی از وقایع مربوط به عدم کفایت سیاسی بنی صدر بپردازیم. بدین ترتیب دوران ریاست جمهوری اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران به پایان آمد و شورای موقت ریاست جمهوری اسلامی ایران با حضور آیت‌الله موسوی اردبیلی، محمدعلی رجایی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برای اداره امور اجرایی کشور تشکیل شد.

. انتهای پیام /*