پرتال امام خمینی(س): فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام(س) و استاد پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، در نشست علمی «امام خمینی و سه گانه شریعت، طریقت و حقیقت» سه شنبه ۱۱ خردادماه به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی به صورت مجازی برگزار شد به بیان نکاتی در خصوص اندیشه های امام پیرامون مسائل دینی و اعتقادی پرداخت. متن این سخنرانی ایراد شده به شرح زیر است.

مذهب و دین در نگاه امام خمینی تنها یک رابطۀ شخصی و معنوی بین انسان و خدا نیست
بسم الله الرحمن الرحیم. در ایام سالگرد ارتحال امام عزیز هستیم. از خدای بزرگ علو مقام ایشان را خواستارم و به روان پاک شهدای گرانقدر ایران اسلامی درود می‌‌فرستم. از مسئولان محترم مؤسسه مفتاح کرامت تشکر می‌‌کنم که به بازخوانی اندیشه‌‌های عرفانی امام پراخته‌‌اند.

عنوان این وبینار سه اصطلاح شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینی است. این سه اصطلاح از اصطلاحات مشهور و رایج مکتب عرفان است و بحثی درون‌دینی است. اکثربزرگان عرفان بر مبنای گفتاری از پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: «الشریعه اقوالی و الطریقه احوالی و الحقیقه رأس مالی» به شرح این مطلب پرداخته‌‌اند و به‌‌رغم اختلاف‌نظر در تفاسیر و ارتباط این سه با یکدیگر، کتاب‌ها و مقالاتی تألیف کرده‌اند که از آن جمله می‌‌توان به سیدحیدر آملی، عارف شیعی قرن هشتم، اشاره کرد که کتابی با همین عنوان به رشتۀ تحریر درآورده است.

 آن‌چه موجب می‌‌شود که عارفان در مظان اتهام قرار گیرند، شبهه‌‌انگیزی برخی از عارفان در تشبیه و تمثیل‌‌هایی است که برای این سه اصطلاح به کار برده‌‌اند. به عنوان مثال گفته‌‌اند: «لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع»‌‌ یا « طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح و ترک دلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم» ازاین‌رو تصور شده است اینان براین باورند که شریعت برای عوام و مبتدیان است و به‌حقیقت‌رسیدگان نیازی به شریعت ندارند یا ‌شریعتمداران، دیگرند و به‌حقیقت‌رسیدگان دیگر.

خواجه عبدالله انصاری در تعریف می‌‌‌‌نویسد: «شریعت را تن شمار و طریقت را دل و حقیقت را جان.» مولانا جلال الدین از تمثیل شمع، راه و مقصد استفاده کرده است و می‌‌گوید: «شریعت همچو شمع است، ره می‌‌نماید و بی‌‌آنکه شمع به‌دست آوری راه رفته نشود. چون در ره آمدی، آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است.» همچنین در تشبیه دیگری این سه‌اصطلاح را به پوست و مغز و روغن بادام تشبیه می‌‌کند. اگر کسی به ادبیات مولوی اشرافی کامل نداشته باشد، اینگونه تمثیلات و تشبیهات رهزن او خواهد بود و می‌‌پندارد مولوی برای هر یک از این سه‌مقوله ساحت و حد و مرزی جدای از یکدیگر قائل است و براین باوراست که بعد از رسیدن به حقیقت، دیگر نیازی به شریعت نیست؛ حال آنکه جملۀ پایانی مولوی در همین مقدمۀ دفتر پنجم بیان این نکته است که این سه‌مرتبه در درون یکدیگرند و همواره به هم نیازمندند و تصریح می‌‌کند که شریعت «علم» است و طریقت «عمل» و حقیقت «وصول الی الله» و شیخ محمود شبستری در گلشن راز در شرح و بسط آن می‌‌نویسد: «اگر چه این تشبیه شبهه‌انگیز و سؤال‌برانگیز است، اما هیچ راهی برای رسیدن به مقصد جز با چراغ و شمعی که فرازونشیب راه را تا سرمنزل مقصود نشان دهد و ما را از تاریکی‌ها و غول و اغتبال‌‌‌‌ها و خوف و خطرها حفظ کند، راه درست و راستی نخواهد بود. با این بینش است که معلوم می‌‌شود هیچ روغن سالمی بدست نمی‌‌آید مگر از مغز بادام سالمی که در پوستة مناسب خود به کمال برسد. بدین‌سان جز از طریق شریعت و رعایت موازین آن هرگز طریقت حاصل نخواهد شد.»

بحث ما در اینجا بیان نظرات امام خمینی است. به نظر می‌‌رسد یکی از ویژگی‌های عرفان امام این است که به‌خوبی توانستند این سه‌اصطلاح عرفانی را که همواره معرکه‌آرای محفل بزرگان بوده است، با هم تلفیق و سازگار کنند. ایشان از جایگاه مرجعیت شیعه و فقیه صاحب فتوا با طرح مطالب ناب عرفانی و با به‌کاربردن برخی از این اصطلاحات در محافل عمومی و ازطریق رسانۀ عمومی توانستند هم گرایش و تمایل اهل معنا را به دنیای فقاهت و مرجعیت جلب کنند و هم فضا را برای پذیرش اصحاب نقل و عقل هموار کنند و من تصور می‌‌کنم در نوع خود خدمتی به‌سزا به تاریخ عرفان اسلامی و گسترش آن در فضاهای علمی کشور چه در حوزه‌های علمیه و چه در دانشگاه‌ها بود. همین نشست امروز مؤسسه مفتاح کرامت، شاهد مدعای ماست. مقالات و کتاب‌ها و نشست‌های تخصصی در حوزۀ علمیه و رشته‌های دانشگاهی و حتی در حوزه‌های هنری در قالب فیلم و تئاتر و موسیقی، ثمرۀ همان نگاه امام به عنوان رهبر جمهوری اسلامی است و ایشان به‌خوبی توانستند با تنزیه و تعدیلی که دربارۀ عرفان و عارفان داشتند، آن بدگمانی‌ها را برطرف کنند؛ زیرا هم اهل نقل دریافتند که غور کردن در باطن دین و پی بردن به اسرار آن و هموار کردن طریقت برای رسیدن به حقیقت با تقوا و فقاهت و مرجعیت مخالفت ندارد، هم اهل عرفان و اشراق دریافتند که در میان اهل «علم و فقه و اجتهاد» شخصیت‌های برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای یافت می‌‌‌‌شوند که نه‌تنها در علوم عقلی و معارف دینی خبره و صاحب‌‌‌‌نظرند بلکه با برخورداری از نفس قدسی و قلب زکیّ دارای تجربه‌‌‌‌‌‌های عرفانی و شهودهای غیبی‌‌اند و به متون عرفانی تسلط کامل دارند. امام خمینی، افزون بر کتاب‌ها و نوشته‌های خود در سخنرانی‌های بعد از انقلاب نیز هم از اصطلاحات عرفانی یاد کردند و هم به مسائل مهم عرفانی اشاره کردند که تفسیر سورۀ حمد ایشان از رسانۀ عمومی بیانگر این مطلب است.

دین در نگاه امام مجموعه ای منسجم و دارای ساختار سیاسی است

 در نگاه امام شریعت، نسخة اصلاح امراض نفسانی است که به‌ غیر از حق تعالی کسی از آن اطلاع ندارد و فقط‌ و فقط به تعلیم حضرت ربوبی است. این قوانین از طریق «وحی و الهام» توسط پیامبر(ص) به انسان‌ها ابلاغ شده است. سالک طریق پس از کشف حقیقت و وصول به آن نیز همچنان متأدب به آداب شریعت باقی خواهد ماند. ایشان شریعت اسلام را برترین شرایع می‌‌دانند (دعای سحر، ۶۲) و در بیان ملاک ارجحیت آن می‌‌نویسند: «شریعت اسلام به سه مقام ـکه اساس شرایع و مدار تشریع است- بازگشت دارد»؛ ازاین‌رو با این تعابیر هیچ‌گونه مجالی برای ایراد متدینان و مقدسان به عرفانی که امام ترسیم کرده و به آن دعوت می‌‌کردند باقی نماند. از این مطالب باور ایشان به دین و انسان و حقایق هستی نیز فهمیده می‌‌شود. ایشان علوم شریعت یعنی عقاید، اخلاق و احکام را با مقامات و نشئات سه‌گانۀ انسان معنا می‌‌کنند؛ بدین صورت که حوزۀ عقاید را با نشئۀ غیبیِ وجود و عالم عقل، حوزۀ اخلاق را با نشئۀ برزخ و عالم خیال و حوزۀ احکام را با نشئۀ دنیا و مقام ملک و عالم شهادت مرتبط می‌‌دانند که هرکدام در دیگری تأثیر و تأثر دارند و تکمیل و اِکمال هر کدام به تکمیل و تکامل دیگری مرتبط است. هرکدام به‌منزلۀ ظاهر و باطن یکدیگرند و غایت همۀ آنها هم سعادت حقیقی انسان است (الموسوعه، ج۴۶، ص۴۲۷-۴۲۸) و با صراحت می‌‌گویند: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی‌‌شود؛ مگر آن‌که ابتدا کند آنان از ظاهر شریعت و تا انسان متأدب به آداب شریعت حّقه نشود، هیچ‌یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود (شرح چهل حدیث، ص۸).

 دین در نگاه ایشان مجموعه‌ای به هم پیوسته، نظام‌مند و منسجم دارای ساختار خاص سیاسی، فرهنگی، عبادی، اقتصادی و نظامی است و چنان‌که گفته شد از سه‌بخش جدایی‌ناپذیر احکام، اخلاق و عقاید در سطوح مختلف تشکیل شده است؛ ازاین‌رو برای شناخت دین باید هرسه حوزه مورد تحقیق محققان قرار گیرد و در غیر این صورت دین به درستی شناخته نمی‌شود. در قسمت احکام، مباحث مربوط به اجتماعیات، معاملات، سیاسیات و عبادات، مطرح می‌‌شود و در بخش اخلاق، اخلاق فردی، اجتماعی و کاربردی و درحوزۀ عقاید نیز مسائل معرفتی در سطوح گوناگون کلامی، عقلی، عرفانی، مورد بحث و تحقیق قرار می‌‌گیرد و برای شناخت دین حقیقی، باید همۀ لایه‌ها و ابعاد آن شناخته گردد. در غیر این صورت هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که دین را شناخته است.

کارکرد دین اعطای حیات تعقلی به انسان است

در کتاب شرح جنود عقل و جهل صفحۀ ۹ به‌گونه‌ای از پیوند شریعت و طریقت و حقیقت سخن می‌‌گویند و می‌نویسند: «چه‌بسا کسانی که صرف عمر در توحید علمی نموده و تمام اوقات را به مطالعه و مباحثه و تعلیم و تعلم آن مصروف کردند و صبغۀ توحید نیافته‌‌اند و عالم الهی و حکیم ربانی نشده، تزلزل قلبی آنها از دیگران بیشتر است، زیرا که علوم آنها سِمَت آیه بودن نداشته و با ارتیاضات قلبیه سروکار نداشته‌‌اند و گمان کردند با مدارسۀ فقط، این منزل طی می‌‌شود.» دین اسلام با چنین قرائتی، دین تفکر و عقلانیت و در عین حال دین عمل است؛ دینی است که انسان را به شناخت احوال خود و سایر موجودات فرامی‌‌خواند و ارتباط آنها را با خود و خالق و جهان هستی تنظیم می‌‌کند. امام بر این باور بودند که همۀ علوم شرعی مقدمۀ معرفت الله و حصول توحید در قلب است و تصریح می‌‌کنند که: «علم فقه نیز مقدمۀ عمل است و اعمال عبادی هم مقدمۀ حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است. علم اخلاق نیز مقدمۀ تهذیب نفس است و تهذیب نفس هم مقدمه‌ای است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوه توحید» (همان، ص۱۰). این‌چنین است که پیوند نظر و عمل و هم‌سویی و ارتباط تنگاتنگ شریعت و طریقت و حقیقت در نگاه ایشان آشکار می‌‌شود.

 امام خمینی معتقد بودند همانگونه که انسان دارای مراتب وجودی است و همۀ ابعاد و مراتب وجود او درهم‌تنیده و مرتبط با یکدیگر است و در هم تأثیر و تأثر دارند، احکام دینی نیز دارای مراتب است و هرکدام با ابعاد وجود انسان مرتبط است.  کارکرد دین در نگاه ایشان، اعطای حیات تعقلی به انسانی است که رسالتش جانشینی خداوند در زمین است و به تعبیر مرحوم سبزواری در اسرار الحکم، موجودی که «هیکل توحید است» (اسرار الحکم، نسخۀ کریم فیضی، ص‌۶۲۲) که «واحدشان کل و کلِّشان واحد است» و خداوند فرمود «من قتلَ نفسا ً بغیر نفسٍ او فساداً فی الارضً فکانَّما قتلَ الناس جمیعاً» (مائده، ۳۵).

التزام به شریعت و فهم اسرار احکام الهی موجب پیوند عقل انسان با «وحی» و «عقل فعال» می‌‌شود و با ظهور عقلانیت، ارتباط وجهۀ ملکی انسان با عالم ملکوت و جبروت برقرار می‌شود. چنین شریعت و طریقتی انسان را اشرف مخلوقات و به تعبیر مرحوم حاجی سبزواری «مثلِ اعلای حق» می‌‌سازد (همان، ص‌۵۴۸) و «آدم حقیقتی» است. جامع ِکل مثل ندارد، «متن» است و همه ممکنات شرح او لّف است و همه نشرِ او (همان، ص۵۷۰).

 در باور امام خمینی دین و احکام دینی برای محقق ساختن ارادۀ خداوند از آفرینش موجودی هم‌صفت با خویش است که اراده کرده خلیفه و جانشین او در زمین باشد و همانگونه که خود «کریم» و صاحب کرامت است به انسان نیز کرامت عطاکرده است: «لقد کرمنا بنی آدم». بدیهی است این کرامت باید برای او تعریف شود. راهکار وصول و ظهور آن به او تعلیم داده شود و سازوکار وصول به آن جایگاه نیز آموزش داده شود؛ همچنین الگوهایی برای سهولت کار مشخص شوند تا انسان با آگاهی (نظر) و داشتن قدرت اختیار و عقل و تدبیر، این کرامت را در وجود خود به ظهور برساند (عمل). ولی امروزه از رفتار و کردار و گفتار برخی از پیروان ادیان، چنین برمی‌آید که به‌جای پرداختن به لایه‌های باطن دین و شناختن موقعیت و منزلت انسان و همچنین فهم عمیق گزاره‌های آسمانی و وحیانی، به تنوع و تکثر و شاخه‌شاخه کردن حقایق دینی می‌‌پردازند و متأسفانه برخی هم فقط به وجهۀ ظاهری آن توجه می‌‌کنند و آن را شریعت می‌‌دانند و خود را متشرع می‌‌نامند. حال آنکه ظهور کرامت و کسب مقام خلیفه‌اللهی برای انسان، بدون شریعت و طریقت یعنی حرکت در آفاق و انفس، ظهور پیدا نمی‌کند. یکی از ویژگی‌های انسان کریم از منظر قرآن، سبقت نگرفتن از قول خداوند و عمل به اوامر الهی است: «لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون». انسان کریم، در حالی که همواره اوامر حق را گردن می‌‌نهد و به شریعت ملتزم است، در مسیر امر حق هم حرکت می‌‌کند؛ نه از قول و سخن خدا منحرف می‌‌شود و نه پیشی می‌‌گیرد و نه از حرکت بازمی‌‌ایستد.

 بدیهی است برای شریعتمدار بودن: یک) عنصرآگاهی ومعرفت حق؛ دو) قدرت واستیلای برنفس، لازم و ضروری است. تحقق این دو به‌ویژه استیلای بر نفس و مراتب آن و منطبق ساختن آن با مراتب نظام هستی به برنامه‌ریزی دقیق و سیاست‌گذاری همه‌جانبه نیازمند است که با طریقت منطبق است.

از آنجا‌ که در اندیشۀ امام مانند بزرگان خلف خود، عالم ملک، سایه و رقیقۀ عالم ملکوت و عالم ملکوت نیز سایۀ عالم جبروت است و هریک از عوالم بر یکدیگر تأثیر و تأثر دارند، ظاهر احکام شریعت نیز با باطن آن پیوند دارد. از ظاهر احکام به باطن رفتن و کشف اسرار احکام، طریقت و یافتن منشاء و اسرار احکام، حقیقت است. از این‌رو امام ایستادن در معانی عرفی و محدود کردن عبادات به قشر و صورت و هیئت ملکی را، مخالف عقل و نقل می‌‌دانند که انسان را قانع و واقف می‌‌کند و از سیر علمی و عملی باز می‌‌دارد (سرالصلوه، ص۱۸-۱۹). حاجی سبزواری شریعت را به لباس نمازگزار همانند می‌‌سازد و متذکر می‌‌شود که اگر به هواهای نفسانی و نیتی غیر قرب حق آمیخته باشد، مانند لباسی است که نماز با آن جایز نیست (سبزواری، اسرار الحکم، ص۵۹۵).

 امام می‌‌نویسند: «برخی اهل باطن‌اند و برخی اهل ظاهر (آداب نماز ۸۰-۸۱) ولی عارف کامل کسی است که جامع هردو است؛ زیرا ظاهر بدون باطن، جسدی بدون روح و دنیایی بدون آخرت است (دعای سحر، ۶۲).  بنابراین در نگاه امام متون دینی منحصر در احکام دین نیست، بلکه عمیق‌ترین معارف توحیدی نیز در آنها بیان شده است و همین امر از وجوه اعجاز قران است و برتری کلام اهل بیت(عهم) هم این است که ماهرانه این معانی ژرف را در سخنان خود چنان گنجانده‌‌اند تا عامی و عارف به حسب فهم و مسلک خود از این خوان الهی بهره و توشه‌ای برگیرد (آداب نماز، ص۱۸۵-۶؛ موسوعه، ج۴۸، ص۲۲۷-۲۲۸).

 همچنین معتقدند برای راه یافتن به معارف توحیدی و اسرار دین و رسیدن به حقیقت، اصول و قواعد رایج در اجتهاد مصطلح حوزه، کافی نیست و باید از مبانی و قواعد و روش‌های مناسب دیگری هم استفاده کرد. ازاین‌رو متذکر می‌‌شوند: «از برای هر علمی اهلی است و از برای هر میدانی فارِسی... است؛ یعنی گمان نشود که آیات توحید یا ‌اخبار شریفه و خطبه‌ها و ادعیه و مناجات ائمه(عهم) که مشحون از معارف‌اند، انسان می‌‌تواند به فکر خود و ظهور عرفی بفهمد. این خیالی است بس خام و وسوسه شیطانی است که قطاع الطریق راه انسانیت است و دام گشوده تا انسان را از معارف بازدارد و ابواب حکمت و معرفت را بر او سدّ نماید و او را در وادی حیرت و ضلالت سرنگون کند.» یکی از حقایق هستی در باور امام وحدت شخصی وجود، علم حق تعالی به همۀ موجودات، درک حضور خداوند در همه موطن‌ها، یعنی فهم «فی السماء الله وفی الارض الله»، معیت قیومی حق تعالی با موجودات است که فقط با براهین عقلی حاصل نمی‌شود بلکه به مجاهده و ریاضت احتیاج دارد تا به قلب سرایت کند و به مرتبۀ ایمان برسد (صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۲-۳۸۳). امام از آیه «وهو معکم این ما کنتم» و «یا اقرب الیه من حبل الورید» چنین استنباط می‌‌کنند که این معیت ذاتی به‌نحو حقیقی است و نه مجازی؛ یعنی مانند ارتباط میان وصف و موصوف یا مطلق و مقید است. ولی این سخن به حقِ عارفان، توسط کج‌فهمان و معاندان یا به افراط یعنی به حلول یا ‌به تفریط کشیده شده و از دو وجود حقیقی متباین سخن گفته‌‌اند.

 یکی دیگر از حقایق هستی در نگاه امام «اصل توحید» است که از همان باور به وحدت شخصی وجود نشأت می‌‌گیرد و نکتۀ مهم این است که امام از این اصول، دستورات سلوکی و طریقتی را استخراج می‌‌کنند و در پاریس در جواب خبرنگار روزنامۀ تایمز که از اعتقادت ایشان پرسش می‌‌کند، می‌‌گویند: «این اصل به ما می‌‌آموزد که انسان در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر این‌که اطاعت او اطاعت خدا باشد. پس هیچ انسانی هم حق ندارد انسان‌های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. همچنین هیچ فردی حق ندارد انسانی یا ‌جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند. رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که ناقص است یا ‌بنابر امیال و خواسته خود تنظیم کند. قانون‌گذاری برای بشر تنها در اختیار خدای تعالی است، همچنان که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. سعادت انسان و جوامع بشری در گرو اطاعت از قوانین الهی و همان شریعت است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده و علت انحطاط بشر هم سلب آزادی و تسلیم دربرابر غیر خدا و مهجوریت از قرآن است.» بدیهی است باور به چنین شریعتی امام را به مبارزات اجتماعی سیاسی و مقابله با استکبار کشانده است؛ زیرا براساس این باور انسان باید علیه این بندها و زنجیرها و دیگرانی که او را به اسارت دعوت می‌‌کنند، قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند. در این برداشت از دین همه انسان‌ها در پیشگاه خداوند یکسان‌اند. او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند و امتیاز فردی بر فرد دیگر بر معیار و قاعده تقوا و پاکی از انحراف و خطاست. بنابراین با هر چیزی که برابری را در جامعه برهم می‌‌ریزد و امتیازات پوچ و بی محتوا را در جامعه حاکم می‌‌سازد باید مبارزه کرد.

در اندیشۀ امام مبارزۀ سیاسی، بخشی از وظایف و واجبات دینی و احکام شریعت است

وی گفت: در اندیشۀ امام مبارزۀ سیاسی، بخشی از وظایف و واجبات دینی و احکام شریعت است. زندگی پیامبر(ص) و امام علی(ع) را مثال می‌‌آورند که هم رهبر مذهبی و هم رهبر سیاسی بودند. همچنین به سخن امام علی(ع) اشاره می‌‌کنند که می‌‌فرمایند: «خداوند از دانشمندان پیمان گرفته که بر سیریِ ستمگر و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند.» (خطبۀ ۳ معروف به شقشقیه).

دکتر طباطبایی گفت: مذهب و دین در نگاه امام خمینی تنها یک رابطۀ شخصی و معنوی بین انسان و خدا نیست. ازاین‌رو اسلام دارای نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است و برای تمامی ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع کرده است و جز آن را برای سعادت جامعه نمی‌پذیرد. شریعت اسلام هم‌زمان با اینکه به انسان می‌‌گوید خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او می‌‌گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با خدای خود و سایر انسان‌ها چگونه تنظیم کن؛ حتی می‌‌گوید جامعۀ اسلامی چگونه باید با سایرجوامع ارتباط برقرار کند.

متأسفانه هنوز معنای جمهوری برای برخی از مسئولان روشن نشده است

دکتر طباطبایی افزود: با آن‌که چهل‌ودوسال از انقلاب اسلامی و برپایی جمهوری اسلامی می‌‌گذرد، متأسفانه هنوز معنای جمهوری برای برخی از مسئولان روشن نشده است و سخن امام را در پاریس فراموش کرده‌‌اند که در پاسخ به پرسش خبرنگار، قریب به این مضمون، گفتند که منظور ما از جمهوری، همان است که در همه‌جا مطرح است.

وی گفت: در این قسمت می‌‌خواهم به سه‌گانۀ شریعت و طریقت و حقیقت، در نظام جمهوری اسلامی که امام پی‌ریزی کردند اشاره کنم.

تاکید امام بر رأی و پذیرش مردم در رفراندوم قانون اساسی قابل اهمیت است

۱- شریعت: آن‌چه از سخنان امام استنباط می‌‌شود این است که شریعت در جمهوری اسلامی، احکام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره است که حدود آن را دین معین کرده است؛ ازاین‌رو امام در تاریخ ۲۰مهر۱۳۵۷ تأکید کردند، قانون اساسی جمهوری اسلامی باید توسط خبرگان، منطبق بر قانون اسلام نوشته شود و از آن مهم‌تر تأکید ایشان بر رأی و پذیرش مردم در رفراندوم قانون اساسی قابل اهمیت است. ازاین‌رو حضور فقیه جامع الشرایط در رأس هرم جمهوری را مطرح می‌‌کنند؛ چراکه او می‌‌تواند احکام شرعی (شریعت) را بر اساس نیازهای جامعه با توجه به عنصر زمان و مکان تبیین کند. بدین ترتیب شریعت، شناخت احکام الهی و تنظیم قوانین عدالت‌محور است.

از نظر امام، هر امری که میان مردم و افراد حکومت فاصله ایجاد کند، خیانت به انقلاب و جمهوری است

۲- طریقت: طریقت، الف) رأی مردم و مشارکت و پیوستگی آنان با حکومت است. ایشان در پاریس هم گفتند که جمهوری اسلامی متکی بر آرای مردم است؛ بنابراین هرچه مشارکت و همبستگی مردم با حاکمان و دولتمردان بیشتر باشد، توان و قدرت و صلابت جمهوری اسلامی بیشتر خواهد شد. ازاین‌رو در نگاه امام یکی از وظایف مهم و سرنوشت‌ساز حاکمان جمهوری اسلامی، حفظ ارتباط مردم با حکومت و مشارکت آنان در ادارۀ کشور است. بدیهی است تخطی از آن به هر شکل، انحراف از راه و اندیشۀ امام خمینی است. شاید راز سخن امام در برحذر داشتن نظامیان از دخالت در امور سیاسی و تأکید مؤکد ایشان به همگان اعم از رهبری و مسئولان و مردم این باشد که جنس و ماهیت کارهای نظامی و امنیتی بر پنهان بودن است و افراد نظامی با چنین روحیه‌ای خود را پاسخگو به مردم نمی‌دانند و تشریح امور را برنمی‌تابند. روشن است که چنین امری موجب مشارکت نکردن مردم خواهد بود و همراهی و همدلی آنها را کاهش می‌‌دهد و از نظر امام خمینی(ره)، هر امری که میان مردم و افراد حکومت فاصله ایجاد کند، خیانت به انقلاب و جمهوری است. ب) شیوۀ اقامۀ قسط و عدل توسط مردم است که خداوند آن را وظیفۀ انبیا و اولیا دانسته تا راه عدالت‌ورزی و اقامۀ قسط و عدل را به مردم آموزش دهد که فرمود: «لیقومَ الناسُ بالقسط» و از همه مهم‌تر بهره‌ گرفتن از عقل و خرد و ظاهر ساختن آثار عقلانیت است که امام در کتاب شرح جنود عقل و جهل به‌خوبی تشریح کرده‌‌اند. ایشان به گفته امام علی(ع) استناد می‌‌کنند که: «اگر بدعت در دین ظاهر شود، بر علماست که دانش خود را آشکار کنند و نگذارند فریب‌ها و نیرنگ‌ها و دروغ‌های بدعت‌گذاران در دین و مردم اثر کند و منحرف سازد» (صحیفه، ج۵، ص۳۸۹-۳۹۰).

۳- حقیقت: در جمهوری اسلامی، حقیقت، ظهور، گسترش، تحقق و تثبیت عدالت در همه زمینه‌ها اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی وسیاسی... برمبنای احکام اسلام است.

حجت‌الاسلام تقوی در بخش پایانی نشست گفت: در موضوع بسیار مهم شریعت، طریقت و حقیقت در اندیشه و شخصیت و سیرۀ حضرت امام(ره) از محضر سه تن از اساتید بزرگوار استفاده کردیم: جناب دکتر کاکایی به ابعاد متنوع شخصیت حضرت امام در این ساحت‌های مختلف اشاره داشتند. جناب استاد غفوریان به دین‌شناسی متوازن و تجسم این دین‌شناسی در شخصیت حضرت امام با استناد به آثار و بیانات و اظهارات حضرت امام(ره) در آثار عرفانی و فقهی پرداختند. سرکار خانم طباطبایی با تفسیر و تبیین این سه‌گانه در آثار عرفا، به آثار حضرت امام دراین‌باره پرداختند و فقه و عرفان امام را تجلی‌یافته در کارنامۀ سیاسی حضرت امام و نظام جمهوری اسلامیِ حضرت امام معرفی کردند. به تعبیر بنده امام همانطور که فقه را با تکیه بر عنصر زمان و مکان به متن زندگی انسان امروز آوردند، می‌خواستند عرفان را هم از لابلای کتاب‌ها به متن و بطن زندگی انسان بیاورند تا سازندگی فقه و سازندگی عرفان به عنوان دوبال پرواز و تکامل انسان باشد.

. انتهای پیام /*