امام خمینی را روز ۴ تیر ماه ۴۲ ش، از زندان قصر به پادگان عشرت آباد منتقل کردند و در این مکان به مدت ۴۰ روز نگه داشتند. امام در این مدت علاوه بر عبادات روزانه و قرائت قرآن و دعا به مطالعه کتاب هایی پیرامون انقلاب مشروطیت، استقلال هند، استقلال اندونزی و... نیز می پرداختند. در همین مدت تنی چند از علما و روحانیون، از جمله برادر بزرگ امام آیت الله پسندیده توانستند با ایشان ملاقات نمایند. در این دیدار بود که امام غیرمستقیم در جریان مهاجرت علمای شهرستان ها به تهران قرار گرفتند و پس از اطلاع از تعطیلی بازار و دروس حوزه، دستور بازگشایی بازار و شروع دروس را دادند. وقتی که حضرت امام را از زندان قصر به زندان پادگان عشرت آباد آوردند، نخست ۲۴ ساعت در یک سلول انفرادی در سمت درِ غربی پادگان بازداشت نگه داشتند.


فرزند حضرت امام، حاج سید احمد خمینی در این باره می گوید: امام سخت ترین شب های زندگی را زمانی می دانند که ایشان را به سلول انفرادی در حبس منتقل کردند. چرا که مأموران رژیم برای آزار روحی ایشان فردی را در سلول مجاور شکنجه می دادند و صدای ضجه و فریاد وی بلند بود. امام برای اینکه دیگر آن فرد را شکنجه نکنند نذری کرده بودند. ایشان بعدها به من فرمودند: آن شب از سخت ترین شب های زندگیم بود.
پس از آن، به زندانی در سمت شرق پادگان عشرت آباد منتقل شدند و تا ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ در حبس بودند. در مجموع ۵۸ روز دوران حبس امام به طول انجامید و در این مقطع حوادث خونینی در تهران و شهرستان ها رخ داده بود ولی امام کاملاً بی اطلاع بودند. در حالی که سران رژیم و دستگاههای تبلیغاتی رژیم مرتب از محاکمه، اعدام امام سخن می گفتند، مردم هم گروه گروه با علما و مراجع تقلید ملاقات می کردند و نسبت به این برخوردهای رژیم اعتراض می کردند و خواستار آزادی امام بودند. مراجعه مکرر مردم در تهران و شهرستانها به منازل علما و مراجع تقلید موجب گردید دولت با نمایندگان علما از طریق مذاکره زمینه آزادی امام را فراهم کند تا اینکه تصمیم گرفت ایشان را از زندان به خانه ای در شمال تهران منتقل و به صورت حصر نگهداری کند.
قبل از انتقال امام به داودیه، امام و آیت الله سید حسن قمی را به دفتر ستاد پادگان می برند تا حسن پاکروان رئیس ساواک وقت به همراه مولوی رئیس ساواک تهران با امام دیدار داشته باشند. شرایط این دیدار فراهم می گردد. پاکروان در ابتدای سخنان اش از موضع نصیحت وارد گفتگو می شود و نکاتی را خطاب به آنها ذکر می کند که امام در سخنانی به این ملاقات و حرف های پاکروان ضمن بیان خاطره ای اشاره کرده و می فرمایند:
من از حبس که بنا بود بیرون بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم
آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم کشتندش ـ حسن پاکروان ـ آنجاست آن و مولوی است، ایشان شروع کرد صحبت کردن که سیاست یک امری است که دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این را شما بگذارید برای ما. من به او گفتم که این خوب، مال شما هست! این به این معنا اگر سیاست است خوب، مال شماست. این همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما تفاهم کردیم با فلانی در این که در سیاست دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر گفتم که مطلب این بود.
تا اینکه بالاخره، در روز ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ حضرت امام را تحت الحفظ به منزل «نجاتی» در داودیه منتقل کردند.

منبع: هفت اقلیم؛ ص ۱۵۳ - ۱۵۷

. انتهای پیام /*