پرتال امام خمینی (س):آیت الله شیخ نورالله شاه آبادی یکی از ده فرزند و تنها فرزند بازمانده از مرحوم آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی؛ استاد حضرت امام (س) است. وی سال های متمادی در لندن زندگی کرده و در مجمع اسلامی لندن به تبلیغ و نشر معارف اسلامی همت گمارده است. ایشان اکنون در تهران ساکن است و در ادامه به شرح رابطه عرفانی و درسی امام راحل با پدر بزرگوار خویش پرداخته است. چند فراز از روایت ایشان از نظر می گذرد: 

امام خمینی در چه سالی با مرحوم آیت الله شاه آبادی بزرگ آشنا شد

آنچه اطلاع دارم و شنیده ام این است که مرحوم امام خمینی وقتی از اراک به قم هجرت کرد، با مرحوم میرزا صادق، پسرعموی ما که از فضلای حوزۀ علمیۀ قم بود، آشنا شد. میان آن دو، رفاقت و صمیمیت برقرار بود. امام به طور مکرر به ایشان اظهار می کرد: «من طالب آن چیزی هستم که هنوز به دست نیاورده ام و آن عرفان است.» مرحوم پدرم در سال ۱۳۰۷ از قم به تهران هجرت کرد. تا قبل از آن، روزی با مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در حوزه علمیه مباحثه علمی می کرد. تصادفاً برخوردی میان مرحوم میرزا صادق با مرحوم امام رخ می دهد. میرزا صادق به امام می گوید: «آن چیزی که در پی آن بودی و می خواستی، الان اینجاست. از آیت الله شاه آبادی هر چه در زمینۀ عرفان می خواهی استفاده کن.» مرحوم امام منتظر می شود تا مباحثۀ شیخ عبدالکریم با مرحوم پدرم تمام بشود و بیرون بیایند. وقتی پدرم راهی منزل می شود، مرحوم امام با ایشان سلام و احوال پرسی می کند و می گوید که من طالب این هستم تا از محضر شما استفاده کنم. تصور پدرم این بود که ایشان علاق مند به فراگیری فلسفه است. زیر بار آن نمی رود؛ چون فضای آن روزگار قم مناسب طرح مباحث فلسفی به طور علنی نبود. امام به پدرم می گوید: «من فلسفه خوانده ام و نیازی به فراگیری آن ندارم؛ بلکه طالب چیز دیگری هستم و آن عرفان است.» باز هم پدرم زیر بار نمی رود. گفت گوی میان آنان ادامه پیدا می کند تا اینکه به منزل پدرم می رسند. پدرم امام را به صرف ناهار به منزل دعوت می کند و ایشان هم می پذیرد. بحث ادامه پیدا می کند تا اینکه می پذیرد به امام درس عرفان بدهد. طبق فرمودۀ خود امام، هفت سال در قم تمام درس های آیت الله شاه آبادی را شرکت می کند و در طول این مدت هفت سال، هیچ وقت از ایشان فارغ نمی شود. آن موقع سن و سالی نداشتم. در قم کوچۀ عشقعلی سکونت داشتیم. مرحوم پدرم در روزهای جمعه، اخلاق درس می داد و بازاری ها هم در درس ایشان شرکت می کردند. امام از روی علاقه ای که به پدرم داشت، حتی در آن روز جمعه هم درس ایشان را شرکت می کرد. تا اینکه هفت سال گذشت و مرحوم پدرم به عللی مجبور شد به تهران هجرت کند. امام می فرمود: «اگر آیت الله شاه آبادی در قم می ماند تا زمانی که ممکن بود، از ایشان دست برنمی داشتم و از محضرشان استفاده می کردم... من انسانی روشنتر و نیکوتر و آرامتر و با معنویت تر از آیت الله شاه آبادی ندیده ام.»

روابط و علاقۀ متقابل حضرت امام و آیت الله شاه آبادی

از قضا میان آن دو جاذبۀ دوطرفه برقرار بود. علاقۀ پدرم به ایشان فوق العاده و علاقۀ متقابل امام به پدرم همین طور بود. به خاطر دارم وقتی درس کفایه را نزد پدرم می خواندم، ایشان کلماتی که از مرحوم آخوند خراسانی نقل می کرد و پس از آن، تعبیر «روحی له الفداء» را به کار می برد. در بحثی که با دوستان داشتم، گفتم که معلم خوب آن است که دو کار را انجام بدهد: یکی، علمش را به شاگرد منتقل کند و دوم، اخلاق و معنویت شاگرد را تا حد ممکن به کمال برساند. آنچه از سخنان مرحوم امام به یاد دارم و در کتاب ها و نوشته های ایشان موجود است، عیناً همین مسئله را مشاهده می کنم. وقتی نام پدرم را ذکر می کند، پس از آن عبارت «روحی له الفداء» را به کار می برد. این همان جنبۀ معنوی است که آن واقعیت استادی و شاگردی را می رساند. خیلی ها سر کلاس حاضر شدند و درس هایی را خواندند. ما معلم دیگران بودیم و دیگران هم معلم ما بودند؛ اما چنین رابطۀ معنوی به این شکل در میان ما برقرار نبود. همین مطلب، این را می رساند که امام چقدر مجذوب استادش بود و استادش هم چقدر نسبت به ایشان علاقه مند بود. اینکه میان آن استاد و شاگرد چه چیزی می گذشت، هیچ کس اطلاع ندارد و صرفاً همه می دانند که علاقۀ وصف ناشدنی میانشان برقرار بود. روابط مرحوم پدرم و امام، علاوه بر رابطۀ استاد و شاگردی، رابطۀ پدر و پسری هم بود. آیت الله سید محمدصادق لواسانی با مرحوم امام و برادرم دوست و صمیمی بود، ایشان می فرمود: «در زمانی که در قم بودیم، هیچ وقت از آیت الله شاه آبادی جدا نمی شدیم.»

رابطه امام با آیت الله شاه آبادی بعد از هجرت ایشان به تهران

وقتی امام با دختر مرحوم آیت الله ثقفی که در تهران بود، عقد می کند، هر از گاهی به دیدار ایشان می رود. یک بار آیت الله ثقفی به ایشان فرمود: «شما به این بهانه به تهران می ایی که آیت الله شاه آبادی را ببینی، نه اینکه با ما دیدار کنی.»

پدرم هیچ وقت دربارۀ خودش اظهار علمیت و داشتن معنویت نمی کرد. اما بزرگانی که با وی در ارتباط و با معارف ایشان آشنا بودند، از مقام علمیت و معنویتش مطالبی بیان می کردند. بنده در سنی نبودم که بتوانم از محضر پدر استفاده کنم؛ اما بعدها به طور مکرر از بزرگان و شاگردان ایشان مطالبی می شنیدم که همگی در وصف مقام بالای علمیت و معنویت پدرم بود. بارزترین شاگرد ایشان مرحوم امام بود که دائم از استاد خود با پسوند «روحی له الفداء» یاد می کرد. پدرم شاگردان زیادی داشت که همگی از بزرگی ایشان یاد می کردند؛ اما تنها کسی که از شدت علاقه خود به ایشان همیشه با تعابیر بلند یاد می کرد، مرحوم حضرت امام خمینی بود. امام به پدرم علاقه ای وصف نشدنی داشت و به ما که فرزندان آیت الله شاه آبادی هستیم، به همان اندازه علاقه مند بود. امام یک روز با حالت خاصی به من فرمود: «می دانی که من شما را خیلی دوست دارم؟» به ایشان گفتم: «آقا، شما پدر دوم و سرور و عزیز ما هستید.» اظهار محبت امام به من و برادرانم بسیار بود. علاقۀ ایشان به پدرم، ایجاب می کرد که به من و برادرانم محبت و لطف غیرقابل وصفی داشته باشد.

تاثیر شگرف مرحوم شاه آبادی به روی روحیات امام راحل

یک بار مرحوم حاج مهدی حائری (فرزند شیخ عبدالکریم حائری یزدی) در جمع بزرگان حوزه گفت: «امام خمینی عارف به تمام معنا بود و آنچه در این راه کسب کرد، از مرحوم آیت الله شاه آبادی است و نمی توان این را انکار کرد.» همچنین یک بار وقتی تفسیر سورۀ حمد امام از صدا و سیما پخش شد، همراه مرحوم آیت الله مازندرانی بودم. ایشان از بیانات عارفانۀ امام و اشرافشان به معارف اسلامی اظهار شگفتی کرد و آن ها را نشأت گرفته از درسهای پدرم، آیت الله شاه آبادی دانست. (منبع: سالنامه حریم امام)

 

. انتهای پیام /*