در بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب، پیرمرد ناشری خود را به ردیف غرفه‌های بازدید رساند. رهبر انقلاب هنوز به او نرسیده بود که صلواتی به نیّت سلامتی رهبر انقلاب از مردم گرفت. بعد هم که رهبر انقلاب را دید، سر گفت‌وگو را باز کرد. رهبر انقلاب او را ‌شناخت. پیرمرد صاحب انتشارات اسلامی بود که یکی از قدیمی‌ترین ناشران ایران است؛ «حاج‌ قاسم نظیفی». او بعد از سلام و احوال‌پرسی، فرصت را غنیمت شمرد و از ایشان  یک استفتاء فقهی کرد.

به گزارش پرتال امام خمینی(س) حاج قاسم نظیفی در گفتگو با جهان اظهار داشت:

بنده از سال 45-46 با حضرت آقا آشنا شده‌ام. این آشنایی ما با حضور یک دوست مشترک بیشتر شد. رهبر انقلاب دوستی داشتند به نام حسن آقای تهرانی. حسن آقا  از دوستان قدیمی آقا بود و هر وقت به مشهد می‌رفت، خدمت ایشان می‌رسید. آقا هم هر وقت به تهران تشریف می‌آوردند، با آقای تهرانی دیداری داشتند. من به واسطه‌ آقای تهرانی با آقا آشناتر شدم. حسن آقای تهرانی  یکی از مخلصین انقلاب بود. هر یک از انقلابیون هر کار چاپی داشتند، به ایشان مراجعه می‌کردند. جالب این‌ بود که ایشان خودش چاپخانه‌ای نداشت و کارهایش را به صورت پراکنده به چاپخانه‌های مختلف می‌داد. من سال 1343 انتشارات اسلامی را تأسیس کردم. رابطه‌ بنده با حاج حسن آقای تهرانی در حوزه‌ کتاب‌های ممنوعه بود؛ کتاب‌هایی مثل  کشف‌الأسرار یا رساله‌ عملیه‌ی امام خمینی رحمة‌الله‌علیه یا مثلاً غربزدگی جلال آل احمد. ما کتاب‌های ممنوعه را به دست دوستان، آشنایان و علاقه‌مندان می‌رساندیم. البته برای توزیع از کتابفروشی‌هایی استفاده می‌کردیم که آنها را خوب می‌شناختیم.

کتاب‌هایی که می‌فروختند

 من به خاطر توزیع رساله‌ حضرت امام یک بار بازداشت شدم و سی و چهار پنج روز میهمان محبس بودم. شاید چند ده هزار نسخه از رساله‌ عملیه‌ امام چاپ کردیم. آن روزها برای این‌که بتوانیم این کتاب را پخش کنیم، در صفحه‌ اولش اسم مرحوم آیت‌الله‌العظمی خوانساری را می‌نوشتیم. ما با بعضی از سیاسیون ارتباط داشتیم. آن‌ها به ما گفته بودند که هیچ‌وقت در بازجویی‌های ساواک راستش را نگویید! چون شهربانی و ساواک از روی کلام راست، سرنخ را می‌گیرد و خیلی از مسائل را کشف می‌‌کند. ما هم نمی‌گفتیم.

حکم همان است که امام گفته بود

 امام خمینی ‌فرموده بودند کسی که یک کتاب را خرید، مالک آن کتاب می‌شود و هر نوع استفاده‌ای از آن کتاب می‌تواند بکند. ما با جمعی از دوستان -از جمله مرحوم علامه‌ی جعفری، مرحوم آقای آخوندی و تعداد دیگری از ناشران- خدمت حضرت امام در قم رسیدیم. مرحوم آقای غفاری هم بود. او ملبّس به لباس روحانیت نبود، ولی در زمینه‌ حدیث، عالِم بود. او از امام پرسید: حضرت امام! من صد هزار تومان خرج کردم تا این کتاب چاپ شده است. کسی اگر آمد این کتاب را یک دانه خرید و از روی کتاب چاپ یا کپی کرد و دیگر از من نخرید، تکلیف صد هزار تومان من این وسط چه می‌شود؟ امام فرمودند: «کسی حق ندارد به برادر دینی خودش ضرر بزند.» عین عبارت امام این بود. بعدها البته حقوق معنوی تبدیل به قانون شد و جلوی‌ سوء استفاده را گرفتند. من چندی قبل طی نامه‌ای از رهبر انقلاب پرسیدم که من در سال‌های قبل از انقلاب در انتشارات اسلامی کتاب‌هایی از جلال آل‌ احمد، مرحوم طالقانی و ... چاپ کردم. حالا انتفاعی هم شاید داشته، ولی این کار را بیشتر در جنبه‌ آگاهی‌رسانی انجام داده‌ام. آیا ما دِینی بر گردنمان هست؟

 وقتی روز شنبه خبردار شدم که رهبر انقلاب برای بازدید از نمایشگاه به مصلّی آمده‌اند، خودم را به مسیر حرکت ایشان رساندم. توفیق شد که در غرفه‌ «سوره مهر» بالأخره ایشان را از نزدیک زیارت کنم. از ایشان پرسیدم: «ما در دوره‌ طاغوت برخی کتاب‌ها را به صورت جلدسفید و مخفیانه چاپ و توزیع می‌کردیم. در آن روزها برای چاپ آن کتاب‌ها حق‌التألیفی به نویسندگانش پرداخت نکردیم. آیا الان دِینی به گردن‌ ما هست؟» فرمودند: «شما مقلد کی هستید؟ عرض کردم: مقلد امام خمینی بودم و بعد از ایشان مقلد شما هستم. پرسیدند: نظر امام چی بود؟ گفتم: امام فرمودند اشکالی ندارد و چیزی بر عهده شما نیست. حضرت آقا فرمودند: پس من هم می‌گویم به گردنتان نیست.

. انتهای پیام /*