درس فلسفه در آن زمان رایج نبود

حضرت امام «اسفار» تدریس مى‏ فرمودند: که از اول در این درس شرکت کردم. ایشان در صحن بزرگ، تدریس مى‏ کردند. درس فلسفه در آن زمان رایج نبود. در آن درس، حاج ‏آقا مهدى حائرى، شیخ عبدالجواد اصفهانى، شیخ محمد فکوریزدى شرکت مى‏ کردند. تعداد شرکت‏ کنندگان به ده نفر مى‏ رسید.

 در جهان اسلام چنین شخصیتى نداشتیم

جلوه‏ هاى فقاهت حضرت امام ـ رضوان‏اللّه‏ تعالى علیه ـ از آثار باقى‏ماندۀ ایشان به خوبى پیدا و مشخص است. کتاب «مکاسب» شیخ انصارى، میدان فقاهت فقیه است. اگر فرد بتواند مکاسب را خوب بخواند و درک کند و حرفى بالاتر از آن داشته باشد، فقیه خوبى است. جولانگاه فقه، کتاب مکاسب شیخ انصارى است. مبارزان این میدان، باید ادعاى خود را ثابت کنند. در دیگر کتب فقه، قدرت فقیه آنچنان که باید، روشن نمى‏ شود. حواشى حضرت امام ـ رضوان ‏اللّه‏ تعالى‏ علیه ـ بر کتاب مکاسب موجود است و مبانى بسیار عالى و علمى ایشان مشخص است. این مبانى، خیلى قابل مطالعه و بررسى است. به اعتقاد من دربارۀ این مرد بزرگوار، باید گفت که جهان اسلام از غیبت کبرى تا کنون من‏ حیث ‏المجموع نظیر ایشان را نداشته است. بر این قید «من‏ حیث‏ المجموع» تأکید دارم. از نظر خصوصیات علمى، اخلاقى و شخصیتى، ما در میان مسلمانان، از غیبت کبرى تاکنون، چنین شخصیتى نداشته ‏ایم.

لزوم دخالت مباحث عقلى در اصول

یک روز یکى از علماى بزرگ تبریز به نام آقامیرزا رضى (ایشان شاگرد مرحوم آخوند‏بود اما چون حالاتشان غیرمتعارف بود زیاد شاگرد نداشتند. ولى امام سابقۀ علمى ایشان را مى ‏دانستند و با ایشان خیلى رفیق بودند) و امام به منزل ما تشریف آوردند. زمستان بود و در منزلمان کرسى داشتیم. روى کرسى «حاشیۀ» مرحوم کمپانى بود. آقا میرزارضى با آنکه از شاگردان مرحوم آخوند بود مى‏ گفت نباید مباحث فلسفى را با اصول مخلوط کرد. چون حاشیه حاج‏ شیخ را دید بصورت اعتراض گفت: «این چه کتابى است، اینها فلسفه را با اصول مخلوط کرده ‏اند.» امام در جواب او فرمودند: «اگر این مطالب را از اصول بردارید چه برایتان باقى مى‏ ماند».

به خاطر گیرایى درس، فضلاى حوزه جذب شدند

البته من موفق نشدم از درس فقه و اصول ایشان استفاده کنم؛ اما به مجرد اینکه ایشان در حوزه، تدریس فقه و اصول را شروع کردند، آنچنان این درس جذاب و گیرا بود که تمام فضلاى حوزه جذب آن شدند و تقریباً بقیۀ درسها تحت‏ الشعاع آن قرار گرفت. افراد زیادى بودند که با وجود شرکت در درس مرحوم آیت‏ اللّه‏ بروجردى و مرحوم آیت‏اللّه‏ حجت، در درس مرحوم حضرت امام(س) نیز شرکت مى‏ جستند؛ از جمله مرحوم استاد شهید آیت ‏اللّه‏ مرتضى مطهرى.

امام پیاده به دنبال طبیب رفتند

حضرت امام(س) اگر مطمئن مى‏ شدند طلبه ‏اى زحمتکش است و درس مى‏ خواند،‏ خیلى برایش احترام قائل بودند. یادم نمى‏ رود هنگامی که در درس اسفار امام شرکت مى‏ کردم (در آن زمان اسفار تقریباً غیرمرسوم و در حکم قاچاق بود) مبتلا به حصبه شدم. فصل زمستان بود. آن موقع حصبه بیمارى خطرناکى به‏ شمار مى ‏رفت. منزل ما در گذر جدّا بود. از قضا منزل امام هم در حوالى آن گذر بود. ایشان‏پ س از آنکه از بیمارى من اطلاع پیدا کردند، هر صبح و شب به عیادت من مى ‏آمدند. یادم است یک شب که ایشان به عیادت من آمده بودند، پزشکى قبل از ‏ایشان آمده بود و داروى اشتباهى داده بود و حال من بسیار بد بود. حضرت امام در آن زمستان سرد، پیاده به دنبال طبیبى که به‏ طرز قدیم معالجه مى‏ کرد رفتند و او را آوردند. پس از بهبود نسبى حال من، منزل را ترک فرمودند. آنگاه وسایل انتقال مرا‏به بیمارستان فراهم ساختند. اینها فراموش ‏شدنى نیست. به جد اطهرم سوگند، آن مقدار که حضرت امام(س) در مدت بیمارى به من مهربانى کردند و از من مراقبت فرمودند، اگر پدرم در قم بود، این مقدار از من مراقبت نمى ‏کرد. این تنها به لحاظ این ‏بود که من طلبه ‏اى بودم غریب و در قم درس مى‏ خواندم. روحیۀ شاگردپرورى و غریب ‏نوازى ایشان، موجب شده بود که از من مراقبت کنند. دیگران هم بودند که‏ در درسشان شرکت مى‏ کردم؛ اما یک مرتبه هم به عیادت من نیامدند. حتى یک‏نفر را نفرستادند که ببینند چرا در درس شرکت نمى‏ کنم. ظاهراً آن موقع امام‏ مشهور به استاد فقه و اصول و نیز صاحب مرجعیت نبودند. فقط اسفار درس مى‏ دادند و احتمال آن هم نمى ‏رفت که العیاذباللّه‏ ایشان بخواهند مرا پرورش دهند‏ که بعداً مروج رسالۀ ایشان باشم. خدا مى‏ داند که ایشان فوق این حرفها بودند.

 

منبع: سلسله موی دوست، به کوشش: مجتبى فراهانى، ص 114- 116

. انتهای پیام /*