پرتال امام خمینی: مصاحبه ۳۵ / مظفر شاهدی:

دکتر مظفر شاهدی پژوهشگر ارشد تاریخ معاصر ایران را با آثار و مقالات متعددی در حوزه های مختلف تاریخی از جمله کتاب افول مشروطیت (زندگینامه سیاسی دکتر منوچهر اقبال) می شناسند. دکتر شاهدی از قلمی روان و پر مغز برخوردار بوده و ذهنی آماده برای شرح و تحلیل موضوعات مربوط به ایران، انقلاب اسلامی و تاریخ دارد.با ایشان درباره جایگاه استقلال ملی در اندیشه امام خمینی و شاخصه های اساسی استقلال به گفت وگو نشستیم.

موضوع گت و گوی ما درباره معنا و جایگاه استقلال ملی در مبانی فکری و آرای سیاسی امام خمینی است. در ابتدا استقلال را برای ما تعریف بفرمایید.

واقعیت این است که ارائه تعریفی جامع و مانع از واژه و مفهوم استقلال که بتواند همزمان تمام مخاطبان را در میان نحله های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فکری مختلف و بلکه گاه متعارض، راضی نماید، اگر نگوییم غیرممکن، ولی بسیار دشوار است. واژة استقلال در معانی «آزادسری»، «خودایستایی»، «خودسالاری»، «بی نیازی از دیگران»، «به رأی خود کار کردن»، «انجام دادن کاری بدون تکیه بر فرد یا چیزی دیگر»، «تحت سلطه دیگری نبودن»، «حاکمیت اراده ملت یا فرد بدون دخالت و نفوذ بیگانگان»، «ضابط امر خویش بودن»، «خودمختار بودن» و نظایر آن به کار رفته است. در عرف سیاسی هم به طور مختصر، استقلال ملی وضعیتی را توضیح می دهد که در آن «یک ملت، کشور یا دولت، بی اتکای خواسته یا ناخواستهِ به دیگران و بیگانگان، توانایی خودگردانی و حاکمیت نسبی یا کامل بر سرزمین، مردمان و امورات خود را داشته باشد». استقلال می تواند جنبه های گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و نظایر آن داشته باشد.

از نظر حضرتعالی آیا مفهوم استقلال در دنیای امروز با استقلال در ۴۰ سال پیش تفاوت پیدا کرده است؟

ابتدا باید ببینیم مقصودمان از استقلال چیست؟ آیا مقصود انزواگرایی و حتی المقدور قطع ارتباطات بین المللی و خارجی و بی اعتبارسازی اصل گفت وگو و بی اعتنایی به هرگونه مراوده سیاسی- دیپلماتیک، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی با دیگران و دنیای بیرونی است؟ یا این که مقصود از استقلال، حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی و تقویت جایگاه کشور و ارتقاء موقعیت مردم کشور و تأمین منافع ملی در عرصه های گوناگون، در شرایط ایجاد رابطهِ حتی سراسر گسترش یابنده سیاسی- دیپلماتیک، فرهنگی، اقتصادی و اشکال دیگر روابطِ مورد نیازِ کشور و مردم با دیگر کشورها، حکومت ها و مردمان جهان است؟ البته که واژه و مفهوم استقلال هم می توانسته است، نظیر قریب به تمام دیگر واژه ها و مفاهیم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره، در بستر زمان و در میان مردمان بخش های مختلف جهان با مراتب و مبانی فکری، علمی، سیاسی و فرهنگی گوناگون، بار معنایی و بلکه محتوایی تحول یابنده و بلکه متفاوتی پیدا کرده باشد. در واقع هم، معنایی که امروزه در ایران و بلکه دیگر بخش های جهان، از واژه و مفهوم استقلال، درک می شود، از آنچه، این واژه و مفهوم در ۴۰ سال قبل به اذهان متبادر می کرد و به تبع آن در کیفیت و نوع رابطه تعاملی یا متعارض کشورها و مردمان بخش های مختلف جهان با یکدیگر منعکس می شد و خود را نشان می داد، تفاوت هایی گاه بنیادین پیدا کرده است. طی چهل سال گذشته، علاوه بر این که در نوع و کیفیت رابطه ایران با کشورهای مختلف منطقه و جهان تحولاتی جدی بروز کرده است، در نظام کلان بین المللی و جهانی هم تغییرات و تحولاتِ به مراتب تأثیرگذارتر و تعیین کننده تری شکل گرفته است. امروزه بیش از سه دهه است که مناسبات کلان جهانی و بین المللی از آن وضعیت دوقطبی متصلبِ در رابطه دو اردوگاه رقیب (جهان کمونیسم در برابر دنیای سرمایه داری) فاصله گرفته است و در همان حال، در موقعیت منطقه ای و جهانی ایران هم، به عنوان کشوری که در دوره پهلوی و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در زمره کشورهای اقماری جهان سرمایه داری غرب جای داشت، تغییراتی جدی به وجود آمده است. ضمن این که طی همین بیش از ۴ دهه ای که از حیات جمهوری اسلامی سپری می شود در رابطه ایران با کشورهای مختلف جهان تحولات و فراز و فرودهای فراوانی شکل گرفته است؛ اما در این میان، معنایی که کشورها و مردمان مناطق مختلف جهان، به دلایل گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، امنیتی و اقتصادی، از گستره و ماهیت و احیاناً اهمیت و درجه سودمندی واژه، مفهوم و جایگاه استقلال درک می کنند، می تواند بسیار متفاوت و حتی متعارض باشد. پس از بیش از چهار دهه ای که از انقلاب اسلامی سپری می شود، البته که کلیت جامعه ایرانی در درون و بیرون از حاکمیت تحولات داخلی و بین المللی و خارجی زائدالوصفی را تجربه کرده است و همه این ها، در بار معنایی ای که واژه، مفهوم، اهمیت و گستره شمولِ استقلال در میان مردم و احیاناً حاکمیت ایران داشته است، البته که می توانسته است، به طور بالقوه یا بالفعل، تفاوت هایی جدی را شکل داده باشد. حاصل این که، اگرچه هنوز، در میان حکومت ها و مردمان بخش های مختلف جهان و البته حاکمیت و مردم ایران، کماکان استقلال و بلکه استقلال ملی مقوله مهم، تعیین کننده و نیز ارزشمندی محسوب می شود که باید از آن پاسداری کرد؛ اما، تردیدی وجود ندارد که نسبت به چندین دهه گذشته، در گستره معنایی، اهمیت و ماهیت آن تفاوت ها و تحولاتی قابل توجه به وجود آمده است.

چنانچه حضرت امام در قید حیات بودند آیا باز هم بر استقلال اقتصادی و خودکفایی تأکید می کردند؟

هم‎چنان که قبلاً هم اشاره کردم، شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی- نظامی و البته علمی و معرفتی ایرانِ امروز به ویژه در مواجههِ با جهان بیرونی، با آنچه در اواخر دهه ۱۳۵۰ و سال های دهه ۱۳۶۰ شاهد آن بوده ایم، به دلایل و علل گوناگون داخلی و بین المللی و خارجی متفاوت بوده و تحولات فراوانی را پشت سر گذاشته است. امروزه پس از سپری شدن بیش از ۳۲ سال از رحلت رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی، جامعه ایرانی در کلیت خود تجارب پرفرازونشیب فراوانی اندوخته و فضاهای سیاسی، اجتماعی، معرفتی و امنیتی کشور تحولاتی جدی و گاه بنیادین را پشت سر گذاشته است. البته که ما نمی توانیم الان به ضرس قاطع بگوییم که هرگاه بنیان گذار و رهبر فقید انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، امروز در میان ما بودند، دقیقاً چه موضع سلبی یا ایجابی پیرامون سیاست اقتصادی و خودکفایی پیشین خود اتخاذ می کردند؛ اما، می توانیم این تحلیل را داشته باشیم که احتمالاً مقتضیات زمان و شرایط ویژه ای که در آن برهه، به علل گوناگونِ داخلی و به ویژه خارجی و بین المللی در کشور ما شکل گرفته بود، موجب شد تا ایشان موضوع استقلال اقتصادی و خودکفایی داخلی را با آن موقعیت خاص مطرح و از آن دفاع نماید و چه بسا هر گاه، در همان زمان، شرایط کشور مسیر دیگری را پیش روی جامعه ایرانی قرار می داد، ایشان، در موضوع سیاست و بلکه استراتژی کلان اقتصادی و موضوع خودکفایی مشی متفاوتی را به مردم ایران ارائه می دادند. بگذریم از این که طی چند دهه گذشته، در موضوع، مفهوم و معنای استقلال اقتصادی و خودکفایی اقتصادی و رابطه آن با جنبه های دیگر حیات انسانی و اجتماعی، در عرصه داخلی و بین المللی، نگرش های علمی و معرفتی نوینی شکل گرفته است و دیگر، اکثریت بزرگی از حکومت ها و کشورهای جهان، به دلایل گوناگون و در شرایطِ مراودات و ارتباطاتِ ناگزیر و بلکه در هم تنیدهِ روزافزون مردمان جهان، آن نگاهِ پیشینِ به مقوله استقلال و از جمله استقلال و خودکفایی اقتصادی را نه ممکن و نه حتی سودمند ارزیابی می کنند. بگذریم از این که حتی در همان زمان هم، در عرصه عمل، سیاست استقلال و خودکفایی کامل اقتصادی (که متضمن بی نیازی تمام و کمال کشور به جهان بیرونی باشد)، برای مدت زمانی طولانی نمی توانست دوام بیاورد. من گمان می کنم آن رویکرد رهبری انقلاب و نظام به موضوع استقلال و خودکفایی اقتصادی، در آن شرایط خاصِ انقلابی، که جامعه ایرانی با تحریمِ بی سابقه اقتصادی و البته اقسامی دیگر از تحریم ها از سوی کشورهای مختلف جهان مواجه شد و در همان حال، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شرایط دشوارتری را پیش روی مردم ایران قرار داد، نه یک استراتژی بلندمدت، بلکه فقط یک تصمیم سازی و بلکه واکنشِ سریع و انقلابی به واقعیت های خاص آن روزگار بود. به عبارت دیگر، آن تصمیم، در درجه اول، نوعی سیاست گذاری اقتصادی در شرایط اضطرار و ویژه بود و هر گاه شرایط کشور به گونه ای دیگر رقم می خورد، رویکرد و نگرش رهبری انقلاب به مسائل و موضوعاتِ مختلف مبتلابه و پیشِ روی جامعه ایرانی هم به گونه ای دیگر رقم می خورد. ایشان هیچ گاه نشان نداد که استقلال را در معنای انزواگرایی و، در آن میان، در بلندمدت، استقلال اقتصادی را در معنای محصور بودن اقتصاد و خودکفا کردن بخش های مختلف اقتصادی (بدون ارتباط متوازن با جهان بیرونی)، استنباط می کنند.

تأثیر استقلال ملی در تأمین امنیت ملی چگونه است؟

باید عرض کنم امنیت ملی رابطه و همگرایی مستقیم و بی واسطه ای با استقلال ملی دارد. در واقع، امنیت ملی هر کشوری منوط و معلولِ وجودِ استقلال ملی در آن کشور است. به میزانی که دامنه استقلال ملی یک کشور افزایش یا کاهش می یابد، بر امنیت ملی مردمی که در آن کشور زندگی می کنند، اثرِ ایجابی یا سلبی می گذارد. اساساً امنیت ملی بدون داشتن حداقلی از استقلال ملی، بی معنا می شود. این را هم اضافه کنم که در کشورهای مختلف جهان، با عنایت به مبانی فکری، رویکرد ایدئولوژیکی، شیوه حکمرانی و تعامل یا تعارضی که احیاناً میان مردم و حاکمیت وجود دارد، استقلال ملی و به تبع آن امنیت ملی دامنه معنایی و محتوایی متفاوتی می تواند پیدا بکند. به ویژه در کشورهای دارای حکومت های اقتدارگرا و بلکه سرکوبگر، نگاه حاکمیت به موضوع و مقوله استقلال ملی و امنیت ملی با نگرش شهروندان آن کشور می تواند کاملاً متفاوت و بلکه متعارض باشد. بالاخص امنیت ملی گستره و بار معنایی وسیعی می تواند داشته باشد و چه بسا، وضعیتی که در یک کشور دارای حکومت اقتدارگرا و سرکوبگر به عنوان امنیت ملی تعریف و اشاعه داده می شود، در کشورهای دموکراتیک و دارای حکومت های مردم نهاد و مردم سالارِ جهان معنایی سراسر ضد امنیت ملی داشته باشد. هم چنان که، امروزه دیگر کمتر کسانی پیدا می شوند که استقلال ملی و امنیت ملی را در معنای انزواگرایی جهانی توأم با سرکوبگری و خشونت ورزی داخلی (برای نمونه نظیر آنچه در کشوری مانند کره شمالی شاهدش بوده ایم) تعبیر و تفسیر نمایند.

لوازم استقلال ملی از حیث داخلی و خارجی چیست؟

استقلال ملی در واقع حاصل جمعِ و معدل یک مجموعه متوازن و پایداری از اندوخته ها، داشته ها و ظرفیت های توسعه یابنده و انعطاف پذیر و البته روزآمدِ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی- نظامی، علمی و معرفتی داخلی هر کشوری است که آن را در فرایند ها و مسیرهایی منطقی و در درجه اول تعامل گرایانه و البته عزتمندانه با جهان بیرونی پیوند می دهد. بنابراین، باز هم رابطه نزدیک و همگرایانه ای میان لوازم و موجباتِ داخلی و خارجی تکوین، شکل گیری و تقویتِ استقلال ملی هر کشوری وجود دارد. به عبارت دیگر، استقلال ملی سرچشمه ها و آبشخورهای همز مانِ داخلی و خارجی دارد. کشورهایی از استقلال ملی قابل دفاع تر و ارتقاءیافته تری برخوردار بوده اند که توانسته اند از مجموعه داشته ها، فرصت ها و ظرفیت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی به کفایت و بسنده ای در داخل و بیرون از مرزهای خود بهره ببرند. تجربه نشان می دهد کشورهایی که، در درجه اول، از سرمایه اجتماعی داخلی (در عرصه ها و شئون گوناگون) فزون تری بهره مند بوده اند و در همان حال و به تبع آن، در عرصه جهانی و بین المللی از قدرت و ظرفیت تعامل و همگرایی بیشتری با دیگران برخوردار بوده اند، استقلال ملی و به تبع آن امنیت ملی مطلوب تر و مناسب تری داشته اند.

رابطه استقلال ملی با آزادی های مدنی و استفاده از همه ظرفیت های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی چیست؟

هم چنان که قبلاً هم اشاره کردم واژه و مفهوم استقلال ملی تا به امروز بار معنایی تاریخی تحول یابنده ای داشته است؛ به عبارت دیگر، با توجه به مجموعه شرایط حاکم بر روابط بین المللی و خارجی در ادوار مختلف تاریخی و تحولی که در افق دانایی و معرفت بشری روی می داده است، هم حکومت ها و هم مردمان کشورهای مختلف جهان، فهم و استدلال خاصی از مفهوم و جایگاه استقلال ملی پیدا می کرده اند و این روند درک تحول یابنده و شاید تکاملی از مفهوم و واژه استقلال ملی همچنان ادامه یافته است. ضمن این که در کشورهای مختلف پیرو مکاتب فکری، ایدئولوژیکی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی متفاوت، ناگزیر فهم و به تبع آن اولویت عملی متفاوت و گاه متعارضی از مقوله استقلال ملی نمود پیدا می کرده است. برای مثال، معنایی که از واژه و مفهوم استقلال ملی در کشورهای دارای نظام های سیاسی کمونیستی و اقتدارگرا (مانند چین، کره شمالی، روسیه، کوبا و برخی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین) درک می شود تفاوت های محسوس با بار معنایی و محتوایی این مقوله در کشورهای دارای حکمرانی های دموکراتیک، مردم نهاد و مردم سالار (مانند اروپای غربی و شمالی، آمریکای شمالی، ژاپن و کره جنوبی) داشته و دارد. در کشورهای دارای نظام های سیاسی اقتدارگرا معنا و محتوای استقلال ملی در درجه اول در رفتارهای انقباضی، پرهیزگری، انزواگرایی و البته نمایش قدرت نظامی و خشونت ورزی خود را نمایان می کند؛ اما در کشورهای دموکراتیک و مردم سالار، سویه محسوس تر استقلال ملی در نوعی گشودگی، درهم تنیدگی، گسترش دامنه ارتباطات و اطلاعات و به تبع آن سهیم شدن، مشارکت، همکاری و همگرایی هر چه بیشتر و تعیین کننده تر در امور جهانی و بین المللی (در شئون گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و امثالهم) خود را نشان می دهد. امروزه دیگر، به صرف برخورداری از تکنولوژی، تسلیحات، نیرو و تجهیزات نظامی و سیاست های همگرای با آن، استقلال ملی کشوری را تأمین و تضمین نمی کند. چه بسا کشورهای کوچک و بزرگی در بخش های مختلف جهان وجود دارند که به رغم برخورداری از بالاترین ضریب استقلال ملی، در عرصه نظامی و تسلیحاتی، کمترین جایگاهی ندارند. چنان که کشور اقتدارگرای تمام عیاری مانند اتحاد جماهیر شوروی به رغم برخورداری از روزآمدترین و ویرانگرترین تسلیحات نظامی هسته ای و غیرهسته ای، به دلیل محرومیت از دیگر ظرفیت های به مراتب مهم تر و تعیین کننده ترِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی تأمین کنندهِ استقلال ملی، بی آنکه حتی از مرزهای بیرونی مورد تعرض قرار بگیرد، به گونه دردناک و البته اجتناب ناپذیری دچار فروپاشی درونی شد و چیزی که آن را استقلال ملی خود می نامید به سرعت از جغرافیای سیاسی آن کشور رخت بربست. حاصل این که، تجربه تاریخی بشر طی همین یکی دو سده و بلکه کمتر نشان می دهد، رابطه مستقیم بی حرف و حدیثی میان ظرفیت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی مدنی، مردم نهاد و دموکراتیک داخلی با مقوله استقلال ملی وجود داشته و دارد.

شاخصه های اساسی استقلال ملی در اندیشه سیاسی حضرت امام کدامند؟

در مجموع برداشت من این است که در ادبیات سیاسی و سیره عملی رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی، استقلال ملی در درجه اول، در برابر مفهومِ وابستگی کشور به قدرت های سلطه جو و استعماری جهان معنا پیدا می کرد. به ویژه این که، ایشان در برهه طولایی از زندگی خود (از اوایل دوره مشروطه تا پایان دوره پهلوی)، شاهد حضور و نفوذِ استعماری و تحقیرکننده قدرت های متجاوز خارجی (روسیه تزاری، انگلیس و بعد هم آمریکا) در شئون گوناگون ایران بود و آن وضعیت حقارت آمیز را می شود گفت بزرگ ترین و مهم ترین مانع و عامل از میان رفتن استقلال ملی و به تبع آن امنیت ملی ایران ارزیابی می کرد. ایشان نفوذ سلطه جویانه کشورهای خارجی و به تبع آن وابستگی و حرف شنوی خواسته یا ناخواسته حاکمیت های وقت از قدرت های خارجی را، حتی بیش از استبداد، سرکوبگری و خفقان داخلی، در پایمال شدن استقلال و امنیت ملی کشور دخیل می دانستند که البته درست هم بود؛ بگذریم از این که، در اکثری از موارد، همین سرکوبگری و خشونت ورزی در داخل که متضمن گسترش شکاف میان ملت و حاکمیت بوده است، مستقیم و غیرمستقیم از دامنه کمی و کیفی استقلال و امنیت ملی کاسته، مقدمه وابستگی یا ایجاد رابطه سلطه پذیرانه با قدرت های خارجی می شده است. به همین دلیل، در اندیشه و عمل سیاسی رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی، نقش و جایگاه مردم در ارتقاء و تحکیم استقلال ملی و به تبع آن افزایش دامنه اقتدار و امنیت ملی بس مهم و تعیین کننده ارزیابی شده است. ایشان مهم ترین ابزار و نقطه اتکای استقلال ملی و برکندن ریشه های وابستگی و رابطه سلطه پذیرانه با کشورهای خارجی را، که متضمن تحکیم جایگاه «عزتمندانه» ایران و ایرانی در مواجهه با جهان بیرونی بود، حضور و نقش آفرینی تعیین کننده جمهور مردم ایران در عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، علمی-فرهنگی، اقتصادی و امنیتی کشور می دانست و تا پایان حیات هم، در مناسبت ها و موقعیت های مختلف، بارها و بارها بر این مهم تأکید و تصریح می کردند. تجربه طولانی زیست سیاسی و اجتماعی در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کاملاً برای ایشان عیان ساخته بود که حاکمیت های استبدادگرا، سرکوبگر و مردم ستیزِ متکی به حمایت های خارجی، بیشترین و بلکه جبران ناپذیرترینِ آسیب ها را به استقلال و امنیت ملی کشور وارد می ساخته اند.

نقش استقلال ملی به عنوان مهم ترین عامل مؤثر در جهت قطع ایادی شرق و غرب از منظر امام خمینی چه جایگاهی داشت؟

تا جایی که منابع موجود نشان می دهد، در اندیشه رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی، ضرورت استقلال ملی و مواجهه عزتمندانه و برابر با جهان بیرونی، جایگاهی مهم داشت. ایشان در بخش اعظمی از حیات سیاسی و اجتماعی خود شاهدِ حضور رقابت آمیز و البته سلطه جویانهِ دو اردوگاه شرق (تحت هدایت جهان کمونیسم) و غرب (جهان سرمایه داری) برای تسلط بر اقصی نقاط جهان و از جمله ایران بود. ایشان به ویژه طی سه چهار دهه اخیر سلطنت پهلوی، شناخت بسنده ای از نقش مخرب جهان سرمایه داری غربِ تحت رهبری آمریکا (و البته در رقابت با اردوگاه سلطه جوی شرق در دنیای کمونیسم) در سلطه و نفوذ روزافزون بر مقدرات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی- امنیتی ایران، که حاصل آن آسیب دیدن جدی استقلال، عزت و امنیت ملی و سرزمینی کشور بود، پیدا کرده بود و شاید پر بیراه نباشد اگر ادعا کنیم، از مهم ترین دلایل مخالفت پایان ناپذیر ایشان با کلیت رژیم پهلوی همین وابستگی حکومت به جهان سرمایه داری غرب بود که از منظر ایشان، آشکارا عزت و استقلال ملی ایران و ایرانی را سخت مورد تردید قرار داده بود. بگذریم از این که، ایشان، حداقل به همان اندازه ای که خواستار ارتقاء و تحکیم استقلال و عزت ملی ایران و البته جهان اسلام در برابر جهان سرمایه داری غرب بود، از اردوگاه شرق و جهان کمونیسم هم تبری جسته و هرگونه رابطه سلطه پذیرانه با آن را مردود می دانست. حتی با مرور کلی مجموعه آثار مکتوب ایشان (به طور مشخص مجموعه صحیفه امام) هم به وضوح درمی یابیم که ضرورت قطع وابستگی و استقلال ملی ایران به طور خاص و بلکه جهان اسلام از سیطره پیداوپنهان قدرت های سلطه جوی شرق و غرب، از مهم ترین دغدغه ها و آرزوهای ایشان در سال های قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بوده است.

راهکارها و نظراتی که امام خمینی در جریان انقلاب اسلامی و پس از آن در این خصوص ارائه کرده اند، کدامند؟

امام خمینی هم در قبل و هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خوی استعماری و جهانخواری هر دو اردوگاه سلطه جوی شرق و غرب را تقبیح و شکل گیری هرگونه رابطه سلطه پذیرانه ایران با آن دو اردوگاه را مردود می دانستند. با این احوال، همه این ها، به معنای دعوت به انزواگرایی و پرهیز از ایجاد هرگونه رابطه و مراوده برابر و متوازن و به عبارت دقیق تر ایجاد ارتباط از سر عزت و اقتدار و حفظ و ارتقاء استقلال ملی با جهان بیرونی نبود. ایشان، بالاخص به دلیل نقش و جایگاه عملی دیرپای جهان سرمایه داری غربِ تحت رهبری آمریکا در نفوذ سلطه جویانه در ایران دوره پهلوی، انتقادات صریح تر و آشکارتری از خوی استعماری و استکباری آن کرده و همچنان که می دانیم، آمریکا را شیطان بزرگ می خواند؛ اما، هم ایشان تأکید هم می کردند که هرگاه آمریکا از این خوی سلطه جویانه، توطئه گرانه و تخویف خواهانه خود عقب بنشیند، جمهوری اسلامی ایران، از برقراری یک رابطه برابر، متوازن و عزتمندانهِ با آن کشور استقبال خواهد کرد. بنابراین نگاه و رویکرد رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی به مقوله استقلال ملی، انزواگرایانه و احیاناً یک جانبه گرایی و سلبی نبود. هم چنان که در مواجهه با جهان کمونیسم و شرق هم همین سیاست راهبردی کلان را دنبال می کردند. بنابراین ایشان میان استقلال و عزت ملی و به تبع آن امنیت ملی با لزوم ایجاد رابطه برابر، متوازن و عزتمندانه با کشورهای ریز و کلان خارجی (چه در اردوگاه شرق و چه در جهان سرمایه داری غرب) کمترین تعارض و تباینی مشاهده نمی کردند. با این توضیح که، چه در مسائل و موضوعات مبتلابه داخلی و چه در عرصه سیاست خارجی و بین المللی، ایشان مهم ترین و بلکه تنها مسیر ارتقاء و تضمین استقلال و عزت ملی را در اتکای بی کم وکاست بر سرمایه عظیم اجتماعی ملت ایران ارزیابی می کردند.

تولید و حمایت از نیروی کار در دستیابی به استقلال ایرانی و ملی از منظر حضرت امام چه جایگاهی داشت؟

رهبری انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی، در همان نخستین سالروز جهانی کارگر پس از پیروزی انقلاب اسلامی (۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸) از تعابیر جالب توجهی در تمجید و بزرگداشت نیروی کار و کارگران استفاده کردند، تعابیری مانند این که: «خدا هم کارگر است»، «هر روز روز کارگر است»، «اگر واقع بینی باشد کار و کارگر در تمام عوالم ماقبل طبیعت و عالم طبیعت و عوالم مابعدالطبیعه، کار و کارگر همه جاست و تمام موجودات عالم... همه از کارگر پیدا شده است»، «حق تعالی مبدأ کارگری است و کارگر است»، «کارگری بر همه موجودات احاطه دارد»، «عالم سرتاسر روز کارگر است... و سرتاسر عالم کار است»، «این کارگرهای ما اشخاصی هستند که مدیر جامعه انسانیت هستند»، «کارگران ما چه طبقه دهقان و چه طبقه کارگران سایر کارخانه ها و سایر جاها تمام اعمالی که تمام چیزهایی که در کشور هست برکاتی که در کشور هست مرهون وجود آن هاست و لهذا آن ها بر همه مقدم اند»، «اگر کشوری رو به رشد برود با دست شما کارگران عزیز رو به رشد می رود اگر کشوری رو به انحطاط برود باز هم با شماست که رو به انحطاط می رود»، «کشور امروز از شماست از کارگران است کشور مال شماست و شما مسئولیت او را مستقیم دارید»، «اسلام برای شما حقوق قائل است حق همه را خواهد داد» و الی آخر... همه این ها نشان می دهد رهبری انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی شأن و جایگاهی مهم و قابل توجه برای نیروی کار (در میان طبقات و اقشار گوناگون اجتماعی و شغلی) قائل بوده و نقش کارگران و نیروی کار را در توسعه و تعالی کشور در شئون و سطوح گوناگون اقتصاد کشاورزی، تولیدی، صنعتی و ... تعیین کننده ارزیابی می کردند و به عبارت دقیق تر کارگران و نیروی کار را مهم ترین سرچشمه های تأمین، تضمین و بلکه ارتقاء موقعیت استقلال و امنیت ملی می دانستند. با این توضیح که وقتی ایشان به نیروی کار و کارگران اشاره می کردند و حتی خداوند باری تعالی را کارگر خطاب می کردند، مقصودشان اشاره به تمام ظرفیت انسانی و سرمایه اجتماعی جامعه ایرانی در سطوح و شئون مختلف بود که به طور بالقوه و بلکه بالفعل می توانست و باید تک تک مردم ایران را در بر بگیرد.

. انتهای پیام /*