به گزارش پرتال امام خمینی به نقل از فارس: دیدگاه و اندیشههای بنیانگذار انقلاب در زمینههای سیاسی، عرفانی و اندیشهای به چند محور اساسی تقسیم میشود و بر همین اساس نیز ایشان از افراد مختلف و شخصیتهای فلسفی و فقهی متأثرهستند. در این باره با قاسم پورحسن، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به گفتوگو نشستیم.
مهمترین دیدگاههای امام خمینی(س) در حوزه سیاسی و اندیشهای منبعث از چه جریاناتی است؟
به طور کلی تفکرات بنیانگذار انقلاب اسلامی از سه دیدگاه نشأت میگیرد، نخست دیدگاهی که امام خمینی(س) از زمان نگارش کتاب «کشف الاسرار» در نیمه اول دهه 30 تا زمان نگارش کتاب «حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه امام خمینی» پیدا کرد که در این دوره ایشان تحت تأثیر جریان فقه سیاسی بودند. ایشان در کتاب «ولایت فقیه» بیان کرده که نخستین بار نیست دیدگاههایشان در این زمینه مطرح میشود، فقهایی چون محقق ثانی و دکتر نراقی نیز چنین مسایلی را مطرح کردهاند.
این جریانات فقه سیاسی در دنیای اسلام چه دورههایی را شامل میشود؟
جریان فقه سیاسی در اسلام بین متفکران و فقهای شیعه، چهار دوره را در بر میگیرد، دوره نخست تا زمان شیخ طوسی، دوره دوم یا دوره میانه تا پایان دوران حیات علامه حلی، دوره سوم با محقق ثانی آغاز و تا دوره قاجار ادامه دارد و دوره چهارم نیز تاکنون در جریان است.
در مجموعه بحثهای فقه سیاسی شیعه مشاهده میکنیم که در فقه دو مدعای مهم وجود دارد، یکی این که با توجه به روایات متعدد مثل روایت «مقبوله عمر بن حنظله» و ... فقها که مروجان اندیشه اصیل و ناب دینی هستند، در دوران غیبت امام معصوم جانشینان او هستند و براساس فرمایش امام صادق(ع) که «انی جعلت علیکم حاکما الراد علیهم الراد علینا و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد شرک لله» این حاکمیت قرار دادن تنها در امور جزئی و حسی نیست بلکه همه مناسبات سیاسی و اجتماعی را شامل میشود.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اندیشه امام خمینی(س) ادامه فقه سیاسی شیعه است؟
ـ بله یک نظر این است که دیدگاه ایشان ادامهدهنده فقه سیاسی شیعه است البته نخستین بار این مفهوم را محقق ثانی در دوران صفوی و حکومت شاه طهماسب در رساله صلاة الجمعه مطرح کرد و فقها نیز پس از ایشان این دیدگاه را پذیرفتند. اما دیدگاه دوم این است که تمامی جریانات، تحولات و جنبشهای جهان اسلام برخواسته از جریانات عرفانی است و در بیرون از این جریانات تصوف و عرفانی شکل گیری جنبشی را مشاهده نمی کنیم، این دیدگاه را بیشتر مستشرقان مطرح می کنند و البته کاستیهایی نیز دارد.
در نهایت دیدگاه سوم متأثر از چه اندیشهای است؟
براساس این دیدگاه ابزارهای عقلی نیرومند فلسفی در دنیای اسلام موجود بود که علاوه بر آنکه تمدن اسلامی را شکل داد، جنب و جوش و دگرگونیهای بنیادین را بین مسلمانان برانگیخت، بسیاری از متفکران به ویژه در حوزه تشیع تحت تاثیر این جریانند. شاید بتوانیم نخستین جریانات این وضع را در آراء و فلسفه فارابی مشاهده کنیم اما آنچنان که سهروردی از دیدگاه فلسفی درباره حکومت دفاع میکند و همین مساله نیز باعث شهادتش میشود، تا زمان ملاصدرا این مساله قابل بحث است که فیلسوفان ما نظریه سیاسی مبتنی بر تفکر شیعه را مطرح کرده که بر اندیشههای باطنی عقلی و تاویلی استوار است.
دیدگاه امام خمینی(س) در این حیث میتواند متأثر از متفکران فلسفی باشد به ویژه اینکه با توجه به بهرهگیریهای امام در حوزه عرفان و فلسفه از ابن عربی و ملاصدرا با این وجود نمیتوان کامل بیان کرد که ایشان متأثر از جریانات عرفانی است یا خیر یا تحت تأثیر حکمت متعالیه و فیلسوفان مسلمان قرار دارد یا نه، با وجود اینکه ایشان یک فقیه است و در هر چند کتابش نیز براساس جریانات فقهی صحبت میکند.
بنابراین آیا میتوان اینگونه بیان کرد که امام در اندیشههایش ترکیبی از جریانات عرفانی و فلسفی را رعایت کرده است؟
حقیقت این است که هیچ متفکری در اسلام چه جنبشی به راه انداخته یا تفکری را تغییر داده باشد، باز هم نمیتواند برکنار از جریانات عقلیِ فلسفی و عرفانی باشد. امام یک فقیه است و در ادامه فقه سیاسی باید ارزیابی شود در عین حال این دیدگاه درست است که او صرفا تحت تاثیر جریان عرفانی تنها نیست بلکه ترکیبی از جریان عرفانی و فلسفی است که در حکمت متعالیه به اوج خود رسیده است.
مهمترین نکاتی که بنیانگذار انقلاب در بحث از حکمت متعالیه اقتباس کرده، چیست؟
بینش خاص امام خمینی(س) در نگاه به جامعه، شریعت، احکام، انسانها، کرامت انسانی، مساله عقلانیت و توجه به حق در نسبت میان انسانها که زمینه سعادت حقیقی را فراهم میکند، تحت تاثیر این اندیشه است. سعادت حقیقی در فلسفه و عرفان ما امکان پذیر است، نسبت خاصی میان انسان و حق و مبدا و حقیقت ربوبی در تفکر فلسفی و عرفانی وجود دارد. در تفکر فقهی ما تکالیف را میبینیم اما در تفکر عقلی و فلسفی، انسانی که براساس آیات قرآن جانشین خدا در زمین است و نسبت ویژهای با حق دارد، مشخص است.
فهم انسان از حق، کرامت، عظمت، جامعه انسانی، سعادت حقیقی و مسالهای به نام عدالت که امام خمینی(س) در ولایت فقیه تاکید کرده که اگر حاکم جامعه اسلامی واجد عدالت نباشد، حاکم حقیقی نیست و اگر از عدالت ساقط باشد خود به خود عزل میشود کاملا دربر گیرنده خطبه 216 نهجالبلاغه و برگرفته از اندیشه سیاسی امام علی(ع) است که فلسفه سیاسی بنیانگذار انقلاب را منعکس میکند. به هر صورت نگاه تاویلی، تفسیری و عقلانی با توجه به بحثهای قرآنی و فقهی که امام(س) درباره انسان و خلافتاللهی انسان مطرح کرده، بیانگر این تاثیرپذیری است که ما به روشنی در تفکر امام در حوزههای فلسفی و عرفانی مشاهده می کنیم.
آیا اندیشه امام پس از خودشان ادامه پیدا کرد؟
امام(س) پیش از آنکه حاکم اسلامی باشد یک متفکر است او صاحب اندیشهای است که در آن رستگاری انسانها با عقلانیت دینی مدنظر است، بنابراین مساله حکومت متأخر است البته شاید در دورههای بعدی آنچه ما نگاه میکنیم بیشتر جریان فقهی است که در جامعه شکل گرفته است. حکومت فقهی مبتنی بر تکالیف شرعی است اما بینش خاص امام(س) بینش یگانهای است. البته بین فقها نیز استثناء وجود دارد ما کمتر متفکری را میبینیم بین فقها که این اندازه تحت تأثیر نگاه عرفانی و فلسفی باشند و شاید شیخ طوسی نیز دراین زمره قرار داشته باشد.
اندیشههای عرفانی امام خمینی(س) بیشتر متاثر از چه کسانی است؟
روشن است که اندیشههای امام خمینی تحت تاثیر ابن عربی قرار دارد، امام(س) در بسیاری از کتابهایش اصطلاحات ابن عربی را به کار برده است. البته ابن عربی نه به معنای شخص ابن عربی بلکه عرفان وی که برگرفته از سرچشمههای حقیقی امامت است. پس از ابن عربی، امام خمینی(س) از تفکر سید حیدر آملی نیز متاثر شده است، بنابراین ایشان در مباحث مهم توحیدی، مساله حق، انسان و جایگاهش ، مساله سلوک و سیری که در عوالم دارد و فهم ، تحت تاثیر این دو فرد است. روشن است که در تمام زمینهها امام(س)تسلیم نیست ایشان مقلد ابن عربی نیست بلکه فهم روشن و عمیقی از دستگاه عرفانی دارد و این امر در تفکرش متجلی شده است و توانسته با ابزار عقلانیت فلسفه ملاصدرا را هضم کرده و نگاهی منطبق با نگاه قرآنی به جامعه ارایه دهد.
مهمترین نکتهای که میتوان از اندیشههای عرفانی و فلسفی امام خمینی(س) درس گرفت و در جامعه بکار بست، چیست؟
متاسفانه توجهمان پس از امام خمینی(س) به اخلاق و کرامت انسانی کم شده است، اخلاق جایگاه خود را هم به لحاظ مناسبات حکومتی و هم مناسبات اجتماعی و فکری از دست داده است. بنابراین این مهمترین نقیصه ماست که به تفکر اخلاقی کمتوجهی کردهایم اگر چه پوشش بسیاری در حوزه فقه انجام دادیم اما بازهم مهمترین مشکل، نقصان اخلاق است.
این اخلاقی که از آن صحبت میکنیم از دیدگاه امام چطور تعریف میشود؟
ـ این اخلاق که به قول خواجه نصیرالدین طوسی در اوصاف الاشراف منبعث از آیات قرآنی و تفکر عمیق عرفانی و فلسفی است، این اخلاق دستورنامه ارسطویی نیست و اخلاقی نیست که تحت تأثیر تهذیب الاخلاق ابن مسکویه باشد، بلکه اخلاقی است که در آن فضیلت یعنی واجد بودن نسبت حقیقی با مبدأ و رذیلت به معنای بیماری قلبی است و بنابراین مناسبات اخلاقی جامعه ما تا حدودی امروزه به هم تنیده است و بیتوجهی ما به اخلاق که برخاسته از عدم توجه به آموزههای بنیادین قرآنی و فلسفی است، مشخص است. این نقیصه را میتوان با رجوع به آراء و اندیشههای امام خمینی(س) در زمینه شأن و جایگاه انسان و نسبت آن به حق دوباره بازسازی کرد.
.
انتهای پیام /*