تکامل یا کاریزما؟ روند شکل گیری رهبری امام خمینی (س) در انقلاب اسلامی ایران

پدیدآورنده (ها): ذوعلم، علی (عـضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و انـدیشه اسـلامی)

 یـکی از حساسترین و پیچیده ترین مراحل برای تمامی انقلابها و جریانات اجتماعی و حتی برای فعالیتهای گروهی مـوقت و مـحدود، مـرحله شکل گیری رهبری و انتخاب رهبر است. از آن جهت که رهبری توأمان واجد مخاطرات و امتیازات می باشد و هرقدر کـه جریان اجتماعی مزبور انقلابی تر و پویاتر باشد، ریسک پذیری آن نیز بالاتر می رود، لذا مراحل دشوار و اولیـن گامهای انقلاب، در تعیین نـقش رهـبری بسیار مهم هستند. بدون شک ویژگیهای فردی رهبر و نیز اقبال خواص و عوام جامعه در واگذاری رهبری جریان به یک شخص تاثیر آشکاری دارد اما از چینش تاریخی رویدادها نیز نباید غافل بود. رویدادهای تاریخی گـاه طوری چیده می شوند که نقش رهبری را برای یک شخص یا جریان تقویت می نمایند و در کنار خصوصیات فردی و پایگاه و خاستگاه اجتماعی، زمینه های مهمی را برای ظهور یک رهبر فراهم می سازند.

روند شکل گیری رهبری امام خمینی (س) در انـقلاب اسلامی ایران یکی از جذاب ترین مباحث در مطالعات مربوط به انقلاب اسلامی است. چگونگی پذیرفته شدن ایشان از سوی نخبگان و منفعل شدن بعضی از عناصر رقابت جو و همچنین ویژگیهای منحصربه فرد حضرت امام (س) در موفقیت رهبری ایشان، فرازهای جـالبی هـستند که ما را در فهم جامع تر از پدیده انقلاب یاری می کنند. علاوه برآن شیوه رهبری امام (س) در پیدایش موفقیتهای سیاسی و اجتماعی و نیز طراحی و معماری نهضت و نظام اسلامی ایران، سطح ظهور امام (س) در موضع رهبری را بـه قدری بـالا برد که دیگر به راحتی قابل رقابت یا مشارکت از سوی اشخاص و جریانات دیگر نبود. معمولا رهبران ضعیف یا متوسط هستند که باعث رقابت جویی یا تقسیم رهبریت می شوند و هنگامی که با یـک رهـبری قـدرتمند روبرو هستیم، برجستگیهای فردی و اجـتماعی او را بـه خوبی درکـ می نماییم. در مقاله حاضر، عوامل و شرایطی که حضرت امام (س) را در جایگاه یک رهبر بلامنازع، قدرتمند و پیروز متجلی ساختند، تشریح می گردند.

از مهم ترین و اصلی ترین عـوامل شـکل گیری و کـامیابی یک جنبش اجتماعی، رهبری آن جنبش است. مقوله «رهـبری» در جـریان شکل گیری یک جنبش، هیچگاه تعیین پذیر و ازپیش طراحی شده نیست، بلکه زمینه ها و عوامل گوناگونی در برجسته سازی یک گروه، حزب، سازمان و یا یک شـخص بـرای پیـشتازی و هدایت آن جنبش، تاثیرگذارند. ازسوی دیگر، رفتار سیاسی رهبر و میزان ظـرفیت و توانمندی او در مواجهه با چالشهای پی درپی و پیش بینی نشده فراروی جنبش، نقش اساسی در استمرار و استقرار رهبری یا جابجایی و جایگزینی آن ایفا مـی کند. اگـر ایـن جنبش اجتماعی، به یک انقلاب تبدیل شود ــ آن هم انقلابی فراگیر، هـمه جانبه و بـنیادین ــ حساسیت و اهمیت نقش رهبری و تعامل تدریجی و فزاینده میان آن و نیروی اصلی جنبش بر روند حرکت و آینده انـقلاب، بـه عـنصری سرنوشت ساز تبدیل می شود و مرگ و حیات آن انقلاب به این عنصر پیوند می خورد.

در حـرکتهای سـیاسی و جـنبشهای اجتماعی صدوبیست ساله اخیر کشورمان، دامنه تاثیرات مثبت و منفی عنصر رهبری را آشکارا ملاحظه می کنیم. تـا پیـش از شـکل گیری انقلاب اسلامی، همواره نقاط ضعف عنصر رهبری از عوامل مهم ناکامی نهضتها و جنبشهای منطقه ای یـا مـلی در کشور بوده است. در جریان نهضت مشروطه و نیز در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت ــ کـه دو خـیزش و حـرکت اساسی، فراگیر، ضداستبداد و ضداستعماری در تاریخ کشور ما به شمار می روند ــ همین کاستی، در عدم کامیابی آنـها نـقش اساسی و انکارناپذیر داشته است. مقاله حاضر سعی دارد در یک تحلیل تطبیقی با این دو جـنبش، نـقش رهـبری و نیز نقاط قوت و ضعف آن را در جنبش اسلامی سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ به رهبری روحانیت و هدایت حضرت امام خمینی (س) کـه سـرانجام به انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ منتهی شد مورد بررسی قرار دهد.

البته ایـن نـکته از نـگاه محققان و تحلیلگران انقلاب اسلامی دور نمانده و غالبا در تحلیلهای آنان، نقش برجسته رهبری امام خمینی (س) و تاثیرانکارناپذیر آن بر رونـد مـوفقیت آمیز انـقلاب اسلامی، صریحا مطرح شده است. آنچه دراین میان بیشتر مورد توجه قرار گـرفته، عـبارت است از: زمینه های فرهنگ دینی، عناصر اعتقادی تشیع، خاستگاه حوزوی امام خمینی، جایگاه برجسته مرجعیت و بالاخره خصوصیات شـخصی امام (س) به ویژه در ابعاد معنوی و عرفانی. اما آنچه کمتر بدان پرداخته شده، زمینه ها و عـواملی هـستند که در متن واقعیات جامعه در حال انقلاب، و در عـرصه رقـابتهای فـشرده سیاسی و فضای پیچیده مبارزاتی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷، رهـبری امام (س) را تثبیت کردند و علیرغم بسیاری از موانع و توطئه ها، امام را به مسند رهبری مقتدر و بلامنازع انـقلاب نـشاندند.

عدم تامل و طرح بایسته ایـن مـساله، موجب شـده گـاه تـحت تاثیر دیدگاههای جامعه شناختی وِبِری، توفیق امام (س) در رهـبری انقلاب، به گونه ای ساده اندیشانه و سطحی نگرانه در ویژگیهای کاریزماتیک منحصر گردد و روند منطقی و عقلایی تکوین رهـبری امام (س) نادیده انگاشته شود.

تدریجی بودن روند شـکل گیری رهبری امام (س)

از آغاز نـهضت روحـانیت در سال ۱۳۴۰ تا نوزدهم دی ماه ۱۳۵۶ (نـقطه آغـازین ظهور و بروز طوفان سهمگین انقلاب اسلامی) شبکه گسترده روحانیت انقلابی و پیرو امام بـا تـلاشهای گسترده و غالبا خودجوش، توانسته بـود مـنطق و انـگیزه مبارزاتی امام خمینی (س) را بـه اقشار مختلف مردم مـومن و مـتدین انتقال دهد و نگرش و کنش انقلابی ستیز با رژیم دیکتاتور، فاسد و وابسته پهلوی را در جامعه ایـجاد کـند. البته تلاشهای دیگر جریانهای فکری و سـیاسی نـیز در ایجاد فـضای مـبارزه در اقـشار مختلف جامعه، تاثیر فـراوانی داشت و رقابتهای فکری و سیاسی پنهان در جامعه، خواه ناخواه زمینه شکل گیری مبارزه ای همگانی را علیه رژیم مساعد مـی ساخت. شـکل گیری تدریجی گروههای خودجوش مبارز در میان اصـناف و بـازاریان، دانـشجویان، مـعلمان و حـتی نظامیان، با اعـتقاد بـه جنبه های اجتماعی و سیاسی اسلام و اندیشه های امام (س) و توجه روزافزون اقشار موثر جامعه به اندیشه و تفکر اسلامی و تـعمیق ایـمان و آگـاهی نسبت به آموزه های اجتماعی اسلام، حیطه نـفوذ رهـبری امام (س) را گـسترش مـی داد و در مـیان جریانهای رقیب، قدرت اجتماعی برتر را در مقابله با رژیم پهلوی برای پیروان راه امام (س) رقم می زد.

تجربه سرنوشت ساز پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ که پرده ریاکاری و نیرنگ را از چهره رژیم کنار زد، حقانیت و درستی گـفتمان مبارزاتی امام را در صحنه عمل به اثبات رساند. تشدید خفقان، تحکیم پایه های نفوذ همه جانبه استعمار نوپای امریکا، گسترش فرهنگ ابتذال و انحطاط، تعمیق بی عدالتی و تبعیضهای آشکار اقتصادی و سیاسی، رشد خودکامگی و استبداد و اقـدامات هـمه جانبه در جهت اسلام ستیزی و اسلام زدایی در جامعه در این فاصله، علامت درستی راهی بود که امام خمینی در مقابله با نظام سلطنتی حاکم بر کشور، در پیش گرفته بود.

صرف نظر از علائق و اعتقادات دینی مردم که پایـگاه تـوده ای گسترده ای را برای نفوذ و تاثیر کلام امام (س) ایجاد می کرد، و نیز زمینه ها و عوامل نارضایتی عمیق و فراگیر در جامعه ــ که بستر مناسب حرکتی انقلابی را فراهم می ساخت ــ چـه خـصوصیات و ویژگی هایی در گفتمان مبارزاتی امام (س) وجـود داشـت که در عرصه رقابت جریانهای سیاسی، راه را برای شکل گیری رهبری بلامنازع ایشان در انقلاب، هموار می ساخت؟ بررسی این ویژگیها، نشان می دهد که رهبری امام (س) در یک چارچوب کـاملا مـنطقی و عقلانی شکل گرفته است و در شـرایطی کـه برخی جریانها و چهره های برجسته، سابقه دار و شناخته شده، خود را برای رقابت با جریان مبارزه اسلامی و رهبری امام خمینی (س) مطرح می کردند، توده مردم و نخبگان جامعه، روی از آنان برگرداندند و به تدریج رقبا را نیز در موضع قبول گفتمان امـام و رهـبری ایشان قرار دادند! ملاقات برخی رهبران معروف جریانهای رقیب با امام خمینی (س) در پاریس ــ در اوج انقلاب و یکی دو ماه مانده به پیروزی ــ و پذیرش رسمی استراتژی و برنامه سیاسی و انقلابی امام و اذعان عملی به رهـبری ایـشان، آخرین حـلقه های تکمیلی رهبری بلامنازع امام خمینی (س) بود. این اقدام چه ناشی از پذیرش واقعی مشی و رهبری امام بوده باشد و چـه برخاسته از مصلحت اندیشی های ملی و یا حتی صلاحدیدهای حزبی و شخصی، نشان دهنده احراز هـمان ویـژگیها و خـصوصیات در رهبری امام (س) توسط این چهره ها بوده است و تدریجی بودن تکوین رهبری بلامنازع امام را ثابت می کند.

البته پیوستن نـخبگان جـامعه به مشی و رهبری سیاسی امام نیز تدریجا شکل گرفت. درخواست پیام از امام (س) تـوسط انـجمنهای اسـلامی دانشجویان خارج از کشور برای گردهمایی های سالانه یا مکاتبات و ملاقاتهای برخی چهره های برجسته در طول تبعید امـام در عراق و ملاقاتهای فراوانی که امام خمینی (س) در دوره اقامت چهارماهه خود در پاریس با شخصیتهای موثر و یـا فرستادگان گروهها و سازمانهای مـختلف داشـتند، حکایت از این حقیقت دارد که اولا در پیوند امام با امت و توده مردم، نخبگان و معتمدان جامعه نیز نقش قابل ملاحظه ای داشته اند و به طورطبیعی نظر آنان برای جامعه مطرح و مورد توجه بوده، و ثانیا اعتقاد آنان به امام (س) و پیوستن به جرگه پیروان ایشان، با تامل و ارزیابی پس از رسیدن به باوری اطمینان بخش نسبت به آینده روشن و موفق مشی و رهبری ایشان بوده است.

نباید گمان کرد که تنها مرجعیت و پایگاه حوزوی و فـقاهتی امـام بود که موقعیت رهبری را برای ایشان فراهم ساخت. گرچه این جایگاه بسیار موثر بود، ولی نه تنها تجربه های تاریخی نهضتها و جنبشهای اجتماعی بلکه واقعیات دوران انقلاب نیز این نکته را تایید می کنند که ایـن ویـژگی اگر جدای از خصوصیات و ویژگیهای دیگر ملاحظه شود، هیچ تاثیری در احراز رهبری یک انقلاب و جنبش اجتماعی نخواهد داشت. همزمان با شکل گیری انقلاب در کشور ما، مراجع بزرگوار دیگری نیز در عرصه فـقاهت و فـتوا حضور داشتند که گستره مقلدان برخی از آنان، کمتر از امام نبود، و شماری از آنان نیز در میدان انقلاب کم و بیش حضور داشتند، ولی هیچگاه ذهن و دل جامعه را ــ به عنوان رهبری ــ به خود جلب نکردند. حتی بـرخی چـهره های مـوجه و فرهیخته که از شاگردان و یاران دیـرین امـام بـودند، پس از آنکه درخصوص درستی راه امام (س) اعتماد و اطمینان حاصل می کنند، به یاری ایشان می شتابند و همه امکانات خود را در راستای تحقق اهداف انقلاب، در اختیار ایـشان مـی نهند. ایـن شواهد همگی بر این واقعیت دلالت دارند که تـحقق رهـبری بلامنازع حضرت امام (س) نتیجه منطقی و طبیعی ویژگیها و خصوصیات مشی سیاسی و رهبری ایشان بوده است، نه ناشی از پیوندهای مـرید و مـرادیِ بـی منطق و متعصبانه یا برخاسته از ویژگیهای جسمانی و نفوذ معنوی از نوع صوفیانه و مـتکی بر جاذبه های کاریزمایی ــ از آن نوعی که در دیدگاههای ماکس وبر مطرح شده ــ و کششهای غیرارادی و غیرمنطقی ! البته تاییدات و امدادهای خاص الهـی در شـکل گیری ایـن پدیده ــ که در جای خود باید بررسی و تحلیل شود ــ واقعیتی است انـکارناپذیر، ولیـ اذعان و توجه به این واقعیت، هرگز به معنی نادیده گرفتن عوامل و زمینه های طبیعی موضوع نیست.

رقبای سـیاسی امـام در عـرصه احراز رهبری نهضت

گرچه امام (س) هرگز به مقوله سیاست از زاویه نگاههای دنـیامدارانه و قـدرت طلبانه نـمی نگریست و به همین جهت در عرصه حضور انقلابی خود، نسبت به هیچ شخص یا گروهی احساس رقابت نـمی کرد و اسـاسا از چـارچوب پارادایم های معمولی و شناخته شده سیاست کاملا منزه بود، اما این مساله مانع نمی شد که جـریانها، احـزاب و شخصیتهای مطرح سیاسی نیز با او احساس رقابت نکنند. در روند روبه رشد نهضت اسلامی، و بـه ویژه از نـیمه دوم سـال ۱۳۵۶ که خیز حرکت انقلابی، به صورت جهشی رشد می کرد، چهره ها یا تشکلهایی بودند کـه بـا تکیه بر تجربیات و سابقه مبارزاتی، تکیه گاه گروهی و حزبی، اندیشه ها و نظریات نوگرایانه، حمایتهای بـین المللی و خـاستگاه طـبقاتی خود، سهم قابل توجهی را در ایفای نقش رهبریِ مبارزات مردم برای خود قائل بودند و نه تنها نقشی اسـاسی بـرای امام (س) در این عرصه تصور نمی کردند، بلکه حتی گاه به صراحت و آشکارا از رهبری روحـانیت تـحت عـنوان «سنتی بودن» این مشی انتقاد می کردند و نقش آن را حداکثر به عنوان حلقه رابط و عامل بسیج کننده توده ها با نـهضت ارزیـابی مـی نمودند.

مروری بر فهرست رقبای امام برای احراز رهبری نهضت، حداقل این نـکته را بـرای اهل نظر روشن می سازد که شکل گیری رهبری بلامنازع و مقتدرانه امام در جریان انقلاب، امری ساده و سهل نـبوده و بـدون وجود برجستگی ها و نقاط قوت آشکار در مبانی نظری، اصول رفتاری و شیوه های مدیریتی امام (س) و نـیز توفیق کامل ایشان در تعامل رهبری با مـردم و نـخبگان، نـمی توانست تحقق یابد.

در آستانه حضور سیاسی فعال و بـارز امـام در عرصه مبارزات اجتماعی، سه رقیب عمده برای نهضت روحانیت به چشم می خورد: ۱ــ جـریان چـپ الحادی و کمونیستی به نمایندگی حـزب تـوده ایران ۲ــ جـریان راسـت لیـبرال و ملی گرا به نمایندگی جبهه ملی ایـران ۳ــ جـریان مدعی روشنفکری دینی به نمایندگی نهضت آزادی ایران.

جریان چپ الحادی و مارکسیست ــ لنـینیستیِ حـزب توده، با سابقه دو دهه حضور فـعال و گسترده در صحنه تحولات سـیاسی و بـا پشتوانه بلوک شرق به سـرکردگی اتـحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (سابق)، اساسا برای مذهب و روحانیت در عرصه حرکت سیاسی ــ اجتماعی، نـقش و جـایگاهی قائل نبود و بنابر آموزه های ایـدئولوژیک خـود، مـذهب را عامل فریب و تـخدیر تـوده ها و روحانیت را قشری واپس گرا و روبـه اضمحلال تـلقی می کرد. گرچه حزب توده پس از کودتای بیست وهشتم مرداد ۱۳۳۲ به علت افشای خیانتهای آن، از درون دچار فروپاشی شـده بـود، ولی سران و رهبران آن در دامان حمایتهای کشورهای سـوسیالیستی بـرای ایفای نـقش رهـبری جـامعه در جهت تحقق جامعه ای سـوسیالیستی، در انتظار فرصتی مناسب به سر می بردند. مهمترازآن، این بود که هواداران فکری و ایدئولوژیک این جـریان ــ کـه اکثرا با مواضع و عملکرد حزب تـوده هـم مـخالفت نـشان مـی دادند ــ تلاش می کردند جـنبش اجـتماعی و سیاسی مردم ایران را به سمت وسوی باورها و تحلیلهای خود سوق دهند. حوادث پس از پیروزی انقلاب و افشای چهره ریـاکارانه حـزب تـوده، نشان داد که چگونه این حزب همچنان در سـودای نـقش آفرینی در سـرنوشت سـیاسی مـلت مـا بوده است.

جریان راست لیبرال و ملی گرا، با تکیه بر تجربیات عینی خود در سالهای ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ و استفاده از شهرت و محبوبیت دکتر مصدق، خود را متولی جنبش می دانست و رهبران آن با همه اخـتلافات و رقابتهای درونی، تلاش می کردند نقش جبهه ملی را همچنان حفظ کنند. گرایش این جریان به غرب، امید و باور آنان به وعده ها و روشهای لیبرالیستی و محافظه کارانه برای ایجاد تحول مثبت در اوضاع جامعه و روابـط بـرخی از سران آن با عناصر سفارتخانه های غربی، موجب جلب حمایتهای تبلیغاتی و سیاسی برای آنان می شد. این حمایت تبلیغاتی در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در تحلیلها و گزارشهای حزبی رسانه های بیگانه ــ بخصوص رادیو بی بی سی ــ بروز و ظهور یافت و تـلاش ایـن رسانه ها برای بزرگنمایی رهبران جبهه ملی مشهود بود. پذیرش پست نخست وزیری رژیم پهلوی در آخرین روزهای حیات آن توسط یکی از چهره های برجسته جبهه ملی (شـاهپور بـختیار) ــ گرچه رهبران جبهه ملی سـعی کـردند آن را یک اقدام شخصی و مستقل از جبهه ملی نشان دهند ــ در واقع در راستای تحقق آرزوی رهبری جنبش قابل تفسیر است.

جریان مدعی روشنفکری دینی که در نظر و عمل، تـز «اسـلام منهای روحانیت» را دنبال مـی کرد، بـا این گمان که روحانیت آنچنان ظرفیت و توان ندارد که بتواند اقشار تحصیل کرده را جذب جنبش کند، و برتر از آن، رهبری جنبش اگر در اختیار روحانیت باشد، آینده آن مبهم خواهد بود و به خاطر «سنتی بودن رهبری» توفیقی نصیب جـنبش نـخواهد شد، خود را بهترین گزینه برای احراز رهبری می دانست. یکی از عناصر برجسته این جریان (ابوالحسن بنی صدر) که پس از انقلاب به عنوان اولین رئیس جمهور انتخاب شد، در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب، صریحا بـه نـقد رهبری روحـانیت پرداخت و البته با مستثنی کردن یکی دو نفر از چهره های برجسته انقلابی، محترمانه نغمه کنارنهادن روحانیت از رهبری جنبش را ساز کـرد. تلاش چهره های شاخص این جریان در اوج پیروزی انقلاب و در قالب دولت موقت، برای تـحمیل جـهت دهی مـطلوب نظر خود به جامعه و عدم التزام به مشی امام راحل (س) در مدیریت جامعه، دلیل آشکاری بر رقابت آنـان  بـا رهبری امام بود.

البته این سه جریان، اصلی ترین جریانهایی بودند که در آستانه نـهضت روحـانیت و ابـتدای راه انقلاب، با رهبری درحال تکوین امام خمینی (س) رقابت می ورزیدند و تا آستانه انقلاب اسلامی ــ و نیز پس از آن ــ به ایـن رقابت ادامه می دادند. اما علاوه بر این گروهها، در طول پانزده سالِ رشد و گـسترش و تعمیق نهضت امام خمینی، رقـبای دیـگری هم در صحنه رقابت حاضر شدند. این رقبای جدید را هم می توان در سه جریان اصلی خلاصه کرد:

۱ــ جریان سازشکار و متحجرانه در روحانیت به سردمداری برخی چهره های شاخص در سطح مدعی مرجعیت

۲ــ جریان رادیکال و انقلابیِ بـه ظاهر اسلامی به نمایندگی سازمان مجاهدین خلق ایران

۳ــ جریان رادیکال و انقلابیِ چپ الحادی و کمونیستی به نمایندگی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران.

گرچه دو جریان اخیر از نظر مبانی بینشی و نیز خاستگاه مبارزاتی، به تـرتیب فـرزندان جریان مدعی روشنفکری دینی و جریان چپ الحادی به شمار می آمدند که تحت تاثیر شرایط پس از قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ به تدریج شکل گرفته بودند، اما از نظر استراتژی مبارزه با رژیم فاسد، سفاک و وابسته پهلوی، بـه اسـلاف خود پشت کرده و با توصیف آنان به عنوان سازش کار و مبارز سنتی فسیل شده در زدو بندهای حزبی و محافظه کارانه، و نیز با ارائه تحلیلهای عمدتا سطحی و احساساتی و الهام از جنبشهای مسلحانه چپ گرا، مدعی پایه گذاری راه نـوینی در مـسیر مبارزه سیاسی ملت ایران شدند.

البته نمی توان مشی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز را به این دو جریان منحصر دانست. از دو دهه قبل، جمعی از جوانان پرشور، مومن، متکی به آموزه ها و انگیزه های دینی و مرتبط بـا روحـانیت، بـرای برپایی حکومت اسلامی به ایـن شـیوه ها روی آورده بـودند و برخی از اقدامات مهم آنان، راه را برای پیشبرد مبارزات ضداستعماری ملت ــ در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت ــ هموار ساخته بود. علاوه براین، از اواخر دهه ۱۳۴۰، نـیز گـروههایی از جـوانان ــ که انحرافات فکری سازمان مجاهدین خلق را دریافته بـودند ــ بـه این شیوه روی آوردند و برای مبارزه با رژیم پهلوی، فداکارانه وارد صحنه مبارزه مسلحانه شدند، بااین تفاوت که آنان، خود را مقلّد امام خمینی (س) و بـخشی از جـریان جـنبش اسلامی تلقی می کردند. گرچه سازمان مجاهدین خلق ایران، در اوایل فـعالیت خود، حمایت بخشی از مبارزانِ روحانی پیرو امام را جلب کرده بود و در مواضع و اظهارات رسمی و آشکار، خود را در مسیر مبارزات امـام نـشان مـی داد، ولی انحرافات فکری و بینشی و نیز ضعفهای اخلاقی و معنویِ برخی سردمداران آنـ، سـرانجام به استحاله رسمی سازمان و تغییر صریح مواضع اعتقادی آن منجر شد و پرده از نفاق حاکم بر آنان برداشت.

ایـن دو سـازمان رادیـکال و پیرو مشی مسلحانه، تنها خودشان را برای دردست گرفتن زمام مبارزه مردمی و خلقی عـلیه رژیـم شـاه، شایسته می دانستند و بنابر تحلیلهای شعاری و سطحی ــ و به ظاهر تند و انقلابی ــ هرگونه استراتژی مبارزاتی دیگر را مـحکوم مـی نمودند و آن را بـه ساده انگاری و محافظه کاری متهم می کردند. بنابراین به طور طبیعی، از دیدگاه این دو جریان مبارزاتی، جایی برای رهبری کـسی چـون امام (س) در صحنه مبارزه سیاسی وجود نداشت.

اما جریانی که از نظر کمِی و کیفی، بـه مراتب از دو جـریان مـذکور قوی تر بود و در صحنه رقابت به گونه ای گسترده تر حضور داشت، جریان سازشکارانه و متحجرانه ای بود که در حـوزه های عـلمیه و روحانیت شکل گرفت و در طول پانزده سال پس از آغاز نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب، بـا حـمایتهای پنـهان و آشکار رژیم پهلوی، رویاروی نهضت امام (س) قرار داشت. این جریان با ظاهری کاملا دینی و حـوزوی، و گـاه با اتخاذ شیوه های روشنفکرانه و متجددمآبانه و متناسب با اقتضائات زمان، در خدمت اهداف رژیـم پهـلوی قـرار داشت و تا پیروزی انقلاب ــ و حتی تا سالها پس از آن ــ خود را دوشادوش رهبری امام خمینی مطرح می ساخت. از اشاره ای کـه امـام بـه خون دل خوردن خود از جریان تحجر فکری در حوزه ها دارند، می توان به عمق چـالش انگیزیهای ایـن جریان در مسیر مشی امام در عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی، پی برد. به عنوان نمونه، زمانی که امام راحل (س) استراتژی «سرنگونی رژیـم پهـلوی» را مطرح می ساخت، سردمداران این جریان، سخن از «اجرای قانون اساسی مشروطه» به میان مـی آوردند!!

عـلاوه برآنها، رژیم پهلوی با دراختیارداشتن همه ابزارهای تـبلیغی، فـرهنگی و هـنری و نیز با اتکا به منابع عظیم ثـروت مـلی، پشتوانه سیاست خارجی، حمایت ابرقدرتها و به ویژه در پناه سرسپردگی به امریکا، از همه شگردها و روشـها بـرای به انزواکشاندن امام (س) در صـحنه سـیاست و قدرت، اسـتفاده مـی کرد و طـبعا با تمام توان برای عدم شـکل گیری جـریان انقلاب اسلامی، همه تلاش خود را به کار می برد. دراین میان، جریانهای پیش گفته عمدتا بـه عنوان ابـزاری برای اغراض رژیم پهلوی و تحقق اهـداف استعماری امریکا مورد اسـتفاده یـا سوءاستفاده رژیم پهلوی قرار مـی گرفتند. اسـناد و مدارک ساواک نشان می دهد که طراحان تبلیغاتی رژیم پهلوی، چگونه تلاش می کردند از هـر مـوضوعی برای برانگیختن این رقابتها اسـتفاده کـنند و در جـهت تضعیف رهبری امـام و روحـانیت، بهره برداری نمایند.

بدیهی اسـت نـمی توان تلقی کرد که همه چهره ها و شخصیتهای به کارگرفته شده برای این هدف با انگیزه سوء و آگـاهانه در ایـن دام می افتادند، اما به هرحال نتیجه یکسان بـود. ایـن رقابتهای فـشرده و حـاد، در آسـتانه انقلاب و در شرایط پیچیده و دشـوار سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، می توانست حرکت اسلامی مردم ما را با ناکامی مواجه سازد. اما چه عوامل و زمینه هایی در رهـبری امـام خمینی نهفته بود که در این میدان، رهـبری بـلامنازع و مـقتدرانه ایـشان را رقـم زد؟

ویژگیهای استراتژی و رهـبری امام خمینی (س)

۱ــ واقع بینانه و منطقی بودن مواضع: مواضع سیاسی و شعارهای انقلابی امام خمینی در هر مقطعی، برخاسته از متن نیاز جامعه و کاملا مـستدل و قـابلِ قـبول بود. در اتخاذ این مواضع، آنچه برای امـام اهـمیت داشـت، مـبانی مـسلم دیـنی و چارچوب مستدل و منطقی آن مواضع و شعارها بود، و نه ملاحظات محافظه کارانه یا رادیکال مآب. نخبگان جامعه نمی توانستند بر استدلالهای محکم، شفاف و مبتنی بر بدیهیات عینی، نقض یا نقصی وارد سازند. وجـدان عمومی جامعه و توده مردم نیز منطقی بودن این مواضع و درستی آن را تشخیص می داد. هنگامی که امام (س) برخلاف بسیاری از جریانها و سردمداران رقیب، شاه و امریکا را منشا همه مفاسد و مشکلات معرفی کرد و شعار «شاه بـاید بـرود» را مطرح ساخت، این شعار، برای نخبگان جامعه مستدل و منطقی بود و برای مردم نیز، پذیرفتنی و قابل درک و قبول. در برابر این شعار، همه می دیدند که موضعگیریهای دیگران، ناشی از ترس و محافظه کاری است. امـام از اسـتراتژیِ مبارزه مسلحانه برخی گروهها، که از پاره ای تحلیلهای سطحی و انگیزه های غیرمنطقی و احساساتی برخاسته بود، هرگز تاثیر نپذیرفتند و هیچگاه تحت تاثیر توصیه ها و فشارهای حامیان آنان قـرار نـگرفتند. دریافت عمومی جامعه از موضعگیریها و روشـ سـیاسی امام، این بود که این مواضع، پخته، جدی، منطقی، مبتنی بر استدلال، دور از هیاهوزدگی و جوزدگی، کاملا منطبق با نیاز و مصلحت عمومی انقلاب و جامعه و نیز مـتکی بـر اصول، مبانی و ارزشهای اسـلامی اسـت.

۲ــ صداقت و خلوص سیاسی: آنچه امام (س) را از دیگران جدا می کرد و حتی برای کسانی که با مشی ایشان موافق نبودند، موجب احترام و تحسین می شد، خلوص سیاسی امام و عدم شائبه های قدرت طلبانه در ایشان بود. اسـاسا فـضای بینشی امام درباره مقوله سیاست، با آنچه در ذهن و دل بسیاری از فعالان برجسته و مشهور سیاسی وجود داشت، متفاوت بود. انگیزه امام از ورود در عرصه سیاست و برعهده گرفتن مسئولیت و رهبری یک انقلاب بزرگ، تنها انجام تـکلیف الهـی بود. البـته این انگیزه هرگز با تدبر، دوراندیشی و آینده نگری منافات نداشت. برخلاف برخی برداشتهای ناقص و غلط درباره «تکلیف مداری» ــ کـه موجب نقد و رد آن می شود ــ وجود این انگیزه در امام خمینی (س) با توجه به مـعنی درسـت آن، عـمیق ترین دوراندیشی ها و آینده نگری ها را در تصمیمات و روش سیاسی ایشان، ایجاد می کرد. امام در اندیشه انجام تکلیف الهی خود بود، و همین انـگیزه،  بـسیاری از آفات و آسیبهایی را که رهبران جنبشها و نهضتهای مردمی را تهدید می کنند، از ایشان دور می کرد. افراط و تـفریط، مـلاحظه جـوسازی ها و فضاسازی های مصنوعی تبلیغاتی در داخل یا خارج از کشور، فروافتادن در دام زدوبندها و بده و بستانهای رایج سیاسی، جمودورزیدن در اتـخاذ تصمیم یا هرگونه تشخیص خاص پس از احساس ضرورت تغییر آن، تاثیرگذاری منافع شخصی در تـصمیم گیری ها، خودمحوری و خودکامگی، تلاش بـرای خـارج کردن رقبا از صحنه به هر قیمت، زندانی شدن در حصار یک حزب، گروه و یا جریان خاص، فراموش کردن اهداف، یأس و دلزدگی، احساس بن بست در فرازونشیبها و آفات و آسیبهایی از این قبیل، کسی را که تلاش سیاسی خود را به عنوان وظـیفه ای دینی و در چارچوب ارزشهای الهی تعریف و تنظیم کرده است، بسیار کمتر تهدید می کنند. البته صداقت سیاسی، هرگز به معنی ساده لوحی و ساده اندیشی نیست، و هوش سرشار و فراست الهی امام (س) هیچگاه اجازه نمی داد صداقت و خـلوص سـیاسی ایشان، به ساده لوحی، زودباوری و ساده اندیشی تبدیل شود.

وجود همین خلوص و صداقت سیاسی در امام بود که تغییر مواضع و چرخش بخش قابل توجهی از کسانی را که در خدمت رژیم پهلوی بودند، به دنبال داشت، و در نـتیجه تـوطئه امریکایی کودتا علیه انقلاب و نیز توطئه آنان برای ایجاد رویارویی میان ارتش و انقلابیون را خنثی کرد.

۳ــ قاطعیت و استواری در رفتار سیاسی: نتیجه طبیعی تکلیف مداری توام با منطقی بودن مواضع و تصمیمات، استواری و ایـستادگی بـرای رسیدن به اهداف و تحقق برنامه ها است. امام خمینی (س) در مقاطع حساس و سرنوشت سازی که ــ به ویژه در دوران اوج گیری و شتاب انقلاب ــ بر سر راه انقلاب قرار می گرفتند، با استواری و قاطعیت آنچه را تشخیص داده بود، بی پروا و شـجاعانه دنـبال مـی کرد و از آنجا که مواضع ایشان همواره از یـک پشـتوانه قـوی ایمان و انگیزه الهی برخوردار بود، هرگز دچار سستی و تردید نمی شد. در شرایطی که برخی گروهها و جریانهای سیاسی، با تغییر روشها و عقب نشینی های تـاکتیکی رژیـم شـاه و یا به محض بروز هرگونه تهدید خارجی، بـه پیـدا کردن راههای میانی و مذاکره و مصالحه با عوامل رژیم رضایت می دادند، نهیب و هشدار قاطعانه امام بود که مردم را به حرکت درمـی آورد و مـسیر را بـاز می کرد. نمونه های بارزی از این استحکام و قاطعیت وجود دارد که تحلیل و بـررسی موشکافانه هرکدام ــ با توجه به همه شرایط و واقعیات آن دوران ــ انسان را به شگفتی وامی دارد. این ویژگی در رهبری امام خمینی (س)، گاه بـرای یـاران و شـاگردان نزدیک ایشان نیز شگفت انگیز می نمود. تصمیم تاریخی امام برای بازگشت بـه کـشور و نیز اعلام لغو حکومت نظامی در بیست ویکم بهمن ۱۳۵۷ ــ که در تحقق پیروزی انقلاب نقش اساسی داشت ــ دو نمونه از دهـها نـمونه ای اسـت که ناشی از استواری و قاطعیت امام بودند و در پیشبرد انقلاب و عبور آن از گردنه ها و پرتـگاه های فـراوان تـاثیر بارزی داشتند.

۴ــ ارائه طرح برای آینده: پس از اوج گیری نهضت روحانیت و قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و در شرایطی که نـیروهای انـقلابی و مـبارز، ضرورت ایجاد یک تحول اساسی را در جامعه احساس می کردند، یکی از مهمترین دغدغه ها، «طرح آینده» بـود. حـداقل دو تجربه ناکام در ذهن عمومی جامعه وجود داشت که هر طرحی برای مبارزه را بـه چـالش مـی کشید. مبارزات دوره مشروطیت و انحراف آن به نفع استعمار انگلیس که به استقرار رژیم پهلوی انـجامید و نـیز مبارزات ملی شدن صنعت نفت و عدم مدیریت موفق آن در نیل به اهداف ــ که عملا دیـکتاتوری و وابـستگی بـی قید و شرط شاه به امریکا را در پی داشت ــ استراتژی مبارزه و هدف آن را با دشواری مواجه می ساخت. از یک سو مبارزه با اسـتبداد و وابـستگی شاه در چارچوب قانون اساسی و رژیم سلطنتی، ناموفق می نمود و ازسوی دیگر، طرح هرگونه جایگزینی ــ در شـرایط حـاکمیت نـظام دوقطبی در ساختار سیاسی بین الملل، همسایگی دیوار به دیوار ایران با شوروی و نیز نفوذ عمیق امریکا در لایه های مـختلف اقـتصاد و سـیاست و فرهنگ کشور ــ بسیار حساس و خطیر تلقی می شد. دراین میان نظریه سیاسی امام خمینی (س) در قـالب کـتاب «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی»، در سال ۱۳۴۹ مخفیانه منتشر شد و خلأ طرح جایگزین را پر کرد. این کتاب ــ کـه از مـباحث فقهی امام در نجف اشرف اقتباس و تدوین شده بود ــ دور از چشم ماموران ساواک و دسـت به دست در مـیان نیروهای مومن و انقلابی می گشت و اندیشه استوار نـظام سـیاسی اسـلام را القاء می کرد. اهمیت و تاثیر این کتاب در آن زمـان بـرای جهت دارکردن مبارزه و برانگیختن مباحث تحقیقاتی و علمی پیرامون چگونگی تشکیل یک حکومت دینی بـا تـوجه به اقتضائات زمان و تجربه های بـشری، و قـابل عمل نـشان دادن ایـن هـدف، و نیز تشدید و تقویت انگیزه های اسلامی مـبارزه، انـکارناپذیر است. البته این کتاب حاوی استدلالهای فقهی برای اثبات مساله و ارکان و کـلیات آن بـود، ولی همین اصول و ارکان، در ارائه دورنمایی از آینده ــ دورنـمایی که از پشتوانه ای دینی و اعـتقادی و تـاکید و تایید مرجع تقلیدی برجسته بـرخوردار بـاشد ــ بسیار موفق و موثر بود و نشان می داد استراتژی مبارزه امام، استراتژی ای آینده نگر، واقع بینانه و دراز مـدت اسـت و حرکت امام (س) فراتر از جنبه سـلبی، دارایـ جـنبه اثباتی و ایجابی نـیز هـست. این عامل قطعا در شـکل گیری رهـبری بلامنازع امام موثر بود و چشم انداز روشنی را برای مبارزه ترسیم می کرد.

۵ــ شیوه رهبری امام (س): ازآنـجاکه انـگیزه، بینش و روش سیاسی امام (س) برخاسته از ایـمان و مـعرفت عمیق دیـنی و الهـی بـود، شیوه رهبری امام نـیز مختصات ویژه ای داشت. اما درواقع اعمال همین شیوه ها بود که موجب گسترش چتر رهبری ایـشان و جـذب و جلب اقشار و نیروهای انقلابی می شد و حـتی بـه تدریج رقـبای ایـشان را نـیز به همکاری و هـمراهی وامـی داشت. گرچه واقعیاتِ پس از انقلاب، پرده از انگیزه های بسیاری از این همراهی ها برداشت، ولی نفس همراه شدن ظاهری این چهره ها نیز از تـوفیق شـیوه رهـبری حضرت امام حکایت می کرد.

تامل و تدبیر در تـصمیم گیری ها، مـشورت بـا اهـل نـظر و شـنیدن همه دیدگاهها، سعه صدر در برخورد با مخالفان ــ تاجاییکه به اصول و آرمانها لطمه ای وارد نسازد ــ صراحت در بیان نظرات، امانتداری و حفظ اسرارِ یاران و همراهان، استفاده و بهره برداری از همه نیروهایِ دارایِ حداقل صـلاحیتها در سپردن امور به آنان، برخورد متواضعانه، عاطفی و اخلاقی با همراهان و همکاران، رعایت حیثیت و حرمت اجتماعی دست اندرکاران، اعمال شیوه های تربیتی و اخلاقی بیش از شیوه های اداری و حکومتی، از مهم ترین نکاتی هستند که در روش رهبری امـام مـلاحظه می شوند. البته هیچ کدام از این امور، مانع عمل امام به آنچه از سوی ایشان «تکلیف» تشخیص داده می شد، نمی گردید؛ چنانکه امام ــ قبل و بعد از شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ــ ابتدا همه نظرات را می شنیدند و مـشورتهای لازم را انـجام می دادند، اما در مواردی که به تشخیص و تصمیمی برخلاف نظر مشاوران می رسیدند و با توجه به اقتضائات و مصالح، همان را عمل می کردند. این اصول و شیوه رهـبری هـمواره به تحکیم و افزایش اعتماد بـه ظـرفیت و توان رهبری امام (س) کمک می کرد و در شکل گیری رهبری بلامنازع ایشان موثر بود.

۶ــ موفقیت تدابیر امام (س) در صحنه عمل: رهبری یک انقلاب، آنگاه موفق است که در صـحنه عـمل و میدان تجربه، کارآمدی و تـوفیق خـود را بنمایاند، و این کارآمدی واقعیتی است که توده مردم و اقشار انقلابی ــ به ویژه نخبگان و چهره های شاخص جامعه ــ می توانند آن را لمس کنند و دریابند.

اما م خمینی (ره) در طول شکل گیری انقلاب اسلامی، و در تعامل و پیوند متقابل با انـقلابیون و نـیروهای مبارز، درستی استراتژی و تصمیمات خود را به منصه ظهور می رساند؛ همانگونه که پس از پیروزی انقلاب نیز هشدارها و رهنمودهای ایشان ــ در مدت زمانی کوتاه یا بلند ــ اتقان و درستی خود را می نمایاند. البته در این عرصه، غـالبا اجـماع و اتفاق نظر حـقیقی بین اقشار و آحاد جامعه به وجود نمی آید؛ زیرا مخالفان و رقبا هرگز موفقیتها را برنمی تابند؛ اما به هرحال حقیقت سرانجام خـود را نشان می دهد. در جریان شکل گیری و رشد یک انقلاب، موفقیت گامهایی که رهـبری در پیـشبرد انـقلاب برمی دارد و درستی تحلیلها، هشدارها و رهنمودهای او، خودبه خود در تکوین و تحکیم رهبری نقش اساسی دارند و به تدریج اعتماد عمومی را به او جـلب  کـرده و عملا برجستگی و شایستگی او را نشان می دهند.

نتیجه

رهبری یک جنبش اجتماعی ــ به ویژه هنگامی که بـه یـک انـقلاب واقعی تبدیل شود ــ از مهم ترین عناصر و عوامل توفیق یا ناکامی آن جنبش و انقلاب است. در جریان شـکل گیری و گسترش انقلاب اسلامی، که از سال ۱۳۴۱ با نهضت روحانیت آغاز شد، گرچه گروهها، شـخصیتها و چهره های موجه و سابقه دار سـیاسی کـم وبیش حضور داشتند و جریانهای دیگری هم در این دوره پانزده ساله به وجود آمدند که همه خود را شایسته رهبری حرکت مردم ایران می دانستند و حتی با برخورداری از پشتوانه های حزبی و گروهی و یا حمایتهای تبلیغاتی خارجی، بـه رقابت با جریان اسلامی و رهبری امام خمینی (س) برانگیخته می شدند، ولی در یک سیر تدریجی رو به شتاب، رهبری بلامنازع انقلاب، به شکلی بارز و برجسته، در شخص امام خمینی متبلور شد. در این پدیده قطعا جایگاه فقهی و شأن مرجعیت امام (س) و نـیز خصوصیات معنوی ایشان بی تاثیر نبوده است، ولی هرگز نمی توان پیدایش این اجماع نخبگان و توده مردم را در چارچوب نظریه رهبری کاریزماتیک به همین عوامل منحصر ساخت، بلکه عواملی همچون حقانیت و منطقی بودن مواضع سـیاسی، صـداقت و خلوص، قاطعیت و استواری، ارائه طرح برای آینده و نیز شیوه رهبری و توفیق عملی استراتژی مبارزه، در تکوین این رهبری موثر بوده اند و تحلیلِ واقع بینانه این روند تدریجی، نشان می دهد که شکل گیری رهبری بـلامنازع امام (س)، سیری کاملا منطقی و عقلانی داشته است. البته این روند بدون تاییدات و الطاف الهی ــ که درمجموع روند انقلاب اسلامی تا به امروز همواره از این پشتوانه برخوردار بوده است ــ تحقق نـمی یافت.

آدرس ثابت: ۸۱۳۸۶https: / / www. noormags. ir / view / fa / articlepage /

عناوین مشابه

روند شکل گیری رهبری امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی

فجر صادق خورشید انقلاب اسلامی؛ نگاهی به زمینه های شکل گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (س)

تحلیل تطبیقی نظریه اقتدار کاریزماتیک وبر یا نقش رهبری امام خمینی قدس سره در انقلاب اسلامی ایران

رهبری امام خمینی (س) در فرایند انقلاب اسلامی ایران

تاثیر رهبری امام خمینی (س) بر سرمایه اجتماعی در جریان انقلاب اسلامی ایران

اسماعیل (ع) یا اسحاق (ع) ؟ (مطالعه ای تطبیقی درباره ی نگرش های تاریخی صهیونیسم و انقلاب اسلامی) بررسی تبیین نگرش تاریخی امام خمینی (س) باتوجه به ایده آلیسم صهیونیستی

انقلاب اسلامی و قدرت منطق در حوزه روابط بین الملل با تأکید بر نظرات امام خمینی (س) و مقام معظم رهبری

شیوه های رهبری امام خمینی (س) در انقلاب اسلامی

بررسی نقش رهبری حضرت امام خمینی (س) در بسیج گری گروهها در دوره شکل گیری انقلاب اسلامی

ارائه الگوی راهبردی در حوزه امنیت اجتماعی بر اساس گفتمان امام خمینی (س) ، رهبری، قانون اساسی، تجارب جمهوری اسلامی ایران و بهره گیری از تجارب بشری

. انتهای پیام /*