طرح حکومت اسلامی در اندیشه امام خمینی و سید قطب؛ مصر و ایران، قطب و امام (س)

پدیدآورنده (ها): عوض، صالح؛ خسروشاهی، سید هادی

امام خمینی (س) در ایران و سید قطب در مصر، دو نماد اسلام روشنایی بخش این قرن هستند که رویارویی با ستمگران و طـاغوت های جهانی و محلی را بر مسلمانان لازم و سکوت و مماشات در برابر آنان به بهانه تقیه را گناه مـی دانند. امام خمینی (س) که در سـال۱۳۴۲ شـمسی، با درک کامل شرایط تاریخی امت اسلامی، به اجتهاد و فتوا رسید، از همان ابتدا اطاعت از حاکمیت واپسگرای طاغوتی را از ریشه مردود اعلام کرد و هر نوع سازش با آن را غیرممکن دانست. وی ایستادگی در مقابل طاغوت و نابودی آن را واجب شـرعی دانست که همین امر محور اصلی جذب مسلمانان ایران، در روند ریشه کن سازی رژیم طاغوت بود. سید قطب نیز با رویکردی مشابه امام خمینی (س)، مردم مصر و سایر مسلمانان را به براندازی سلطه مشرکان و سردمداران جاهلیت مـعاصر دعـوت کرد. در ذیل، مقاله ای از صالح عوض که آیت الله سید هادی خسروشاهی آن را ترجمه کرده است، با همین مضمون و با اندکی تلخیص از نظر می گذرد.

اینکه علمای اسلام به سوی انجام مسئولیت شرعی ـ رهبری ـ و کنار زدن الگـوی لائیک از مـسند قدرت حرکت کنند، معنایش این است که دین نزد شیعه و اهل سنت نوگرا شده و از تراکم ها و رسوبات بسیار پندارهایی که در شرایط دشوار و مرارت بار تحمیل شده، رهایی یافته است. در اینجا و در آنِ واحد، حساسیت و عـظمت کار امـام خمینی (س) و سید قطب آشکارتر می شود.

سید قطب و قیام علیه جاهلیت جدید

سید قطب با استفاده از زمینه اجتهاد حسن البنا، دکترین او را تکامل بخشید و نور بیشتری بر چگونگی حرکت این تشکیلات زیربـنایی در درون جـامعه و در قـبال رژیم طاغوت تاباند و اعلام کـرد: «ربـوبیت و حـاکمیت خداوند یگانه، بر جهانیان، به معنای انقلاب فراگیر علیه حاکمیت بشری در تمامی نمودها و ساختارها و تشکیلات وابسته و قیام و عصیان تام علیه اوضـاعیست کهـ در سـرتاسر کره زمین به نحوی از انحاء، حاکمیت یافته است.» مـفهوم آنـ اعلام این بود: «باز پس گرفتن حاکمیت غصب شده الهی و بازگرداندن آن به خداوند و راندن غاصبان این حاکمیت» ؛ و «اسلام همان گونه که قبلاً نیز گـفتیم بـرنامه و اعـلامیه ایست عام برای رهایی انسان از بندگی بندگان. اسلام از آغاز می خواهد نـظام ها و دولت هایی را که بر مبنای حاکمیت انسان بر انسان و به بند کشیدن انسان توسط انسان است، براندازد».

سید قطب راه عـملکرد اسـلامی را بـدین نحو مشخص می کند که اصولاً جهت گیری عملکرد اسلامی به سمت انهدام سـاختارهای جـاهلیت است: «بنابراین اسلام ضرورتا جهت زدودن واقعیت های مخالف، اعلام عمومی را با گفتار و کردار قرین ساخته است و ضرباتی را بـر پیکر نـیروهای سـیاسی که به جای پرستش خداوند، انسان ها را پرستش می کنند، وارد می سازد. پس از انهدام نیروی حاکم، چـه سـیاسی مـحض و چه پنهان در زیر چتر نژادپرستی در درون یک عنصر واحد، راه برپایی نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسلامی، طـوری هـموار مـی شود که حرکت آزادی بخش، قدرت مانور و پویایی را پیدا می کند».

سید قطب در کتاب «نشانه های راه» می گوید: «بنابراین وظیفه اسـلام بـرکناری جاهلیت از رهبری بشریت است و به دست گرفتن این رهبری بر مبنای خط ویژه و مستقل خود که دارای گـونه های مـستقل و خـصیصه های ناب است».

سید قطب در فصل اول کتاب «نسل بی همتای قرآنی» می گوید: «اولین وظیفه ما تغییر واقـعیت های این جـامعه است. وظیفه ما تغییر این واقعیت های مبتنی بر جاهلیت، به طور بنیادین است. این واقعیت ها اصـطکاکی اسـاسی بـا خط مشی الهی و بینش اسلامی دارد و ما را با سرکوب و فشار و ارعاب از زیستن به نحوی که خـط الهـی آن را معین کرده است، باز می دارد. نخستین گام ها در راه ما این است که بر این جـامعه واپسـگرا و ارزشـ ها و پندارهایش برتری جوییم و بر ارزش ها و هدف های خود، چه کم و چه زیاد، جرح و تعدیل وارد نکنیم تا در نیمه راهـ، بـا این جـامعه به سازش نرسیم. نه! هرگز! ما و این جامعه بر سر دوراهی قرار داریم و اگـر یک قـدم با آن همگام شویم تمامی اصول خود را از دست خواهیم داد و همه گمراه خواهیم شد».

امام خمینی (س) و قیام عـلیه طـاغوت

در بخش دیگری از پیکره «امت» شیعه، تشکیلات ــ از صدها سال پیش ــ به صورت یک عرف اجتماعی اسـتوار در آمـده است. اما این تشکیلات، برّندگی و قاطعیت سـیاسی خـود را از دسـت داده بود. این امر معلول علل متعددی است که مـسئله چـگونگی برخورد با ساختار طاغوت را تحت الشعاع قرار داده بود؛ به طوری که به جای مقابله با نظام طـاغوتی، در اغـلب اوقات به امید «انتظار» ، بـه واقـعیت موجود تـن در دادهـ بـود. در چنین شرایطی، امام خمینی (س) با حـضور در صـحنه و با تحرک سیاسی پویا، هدف از برپایی یک نظام اجتماعی نوین را بیان نمود: هدف، بـرقراری یک نـظام اسلامی و حکومت کردن بر اساس آنچه که خـداوند نازل کرده و برکناری زمامداران غـاصب اسـتبدادگر، از دستگاه حکومت.

البته علمای ایران و نـجف بـه ویژه در نیمه دوم قرن چهاردهم هجری، حضور مبارزاتی چشم گیر و مهمی داشته اند اما همگی آنان در طـرح «انـدیشه حکومت اسلامی» و چگونگی براندازی نـظام های واپسـگرا، نـاکام ماندند.

امام خمینی (س) مـی گوید: «ما چاره ای نداریم جـز اینـکه دستگاه های حکومتی فاسد و مفسد را از بین ببریم و هیئت های حاکمه خائن، فاسد، ظالم و جائر را سرنگون کنـیم» ؛ «وظـیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که بـه این وضـع ظالمانه خـاتمه بـدهند و در این راه که راه سـعادت صدها میلیون انسان اسـت، حکومت های ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی را تشکیل دهند» ؛ «اگر باید نظام اسلامی برقرار شود و هـمه افـراد بر طریقه عادلانه اسلام رفتار کنـند و از آن تـخطی نـنمایند، اگـر بـاید جلوی بدعت گذاری و تـصویب قـوانین ضداسلامی توسط مجلس های قلّابی گرفته شود، اگر باید نفوذ بیگانگان در کشورهای اسلامی از بین برود، ایجاد یک «حـکومت» لازم اسـت. این کارهـا بدون حکومت و تشکیلات دولت، انجام نمی شود» ؛ «شرع و عـقل حـکم مـی کند که نـباید بـگذاریم وضـع حکومت ها به همین صورت ضد اسلامی و یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح و روشن است. چون برقراری نظام سیاسی غیر اسلامی به معنی کنار ماندن نظام سیاسی اسلام اسـت. همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسی غیر اسلامی، نظامی شرک آمیز است ــ چون حاکمش طاغوت است ــ و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم».

بدین ترتیب پیشروی عملی بـه سـوی رهاسازی دستگاه حکومت از یوغ غاصبان و بازگرداندن آن به اسلام راستین، مبنای «اجتهاد» سید قطب و امام خمینی (س) را تشکیل می دهد.

غبارزدایی از سنت دینی

اختلالی که در میدان اندیشه اسلامی نزد «اهل سنت» بروز کرد، نـاشی از پیامـدهای تفسیر ناقص امر به معروف و نهی از منکر و «پرهیز از فتنه» است[...] در مقابل، اختلال دیگری نیز در میدان اندیشه اسلامی در نزد «شیعه» بروز کرد که ناشی از پیامدهای دل بـستن بـه آمدن «مهدی موعود» و موکول کردن اصـلاح امـور، به «ظهور» است و در واقع اختلال در اینجا و آنجا، به نتیجه ای واحد انجامید: پذیرش واقعیت امر و دل خوش کردن به امید آینده (!)

این دو شخصیت در روند غبارزدایی مبانی فکری اسلام و پی ریزی مـبنای نـوین بر حسب اولویت ها، حـرکت کردنـد. سید قطب در فرایند تصحیح پندارهای عملکرد اسلامی و فقه حرکت اسلامی، در درون بنیان فکری اندیشه سیاسی مسلمانان اهل سنت وارد شد. فصل های: «لا اله الا الله؛ خط مشی زندگی» و «بنیانگذاری جامعه اسلامی» و «جهاد در راه خدا» در کتاب «نشانه های راه» ، پاسـخ مـحکمی است به ورشکستگان ترسو و آنان که فقط راه حل های نیم بند را می پذیرند.

به باور امام خمینی (س) که منافاتی میان تشکیل حکومت اسلامی و انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) نمی دید و معتقد بود «هر که اظهار کند تـشکیل حـکومت اسلامی ضـرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است» ، برقراری حکومت اسـلامی برای «اجرای احکام اقتصادی و احکام راجع به حفظ نظام اسلام و دفـاع از تـمامیت ارضـی و استقلال امت اسلام و احکام دیات و حدود و قصاص و تحقق وحدت اسلامی و بیرون راندن استعمارگران و سرنگون ساختن رژیم های دست نشانده و بـرای نـجات ستمدیدگان و محرومان» ضرورت دارد.

برای درک کافی میزان تأکید امام خمینی (س) بر لزوم برقراری حکومت اسـلامی بـخشی از گـفتار ایشان را مرور می کنیم: «ممکن است چند هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت مـهدی (عج) ظهور کند، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ و هـر کس هر کاری خواست بکند؟ هـرج و مـرج است؟ قوانینی که پیغمبر اسلام (ص) در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن ۲۳ سال زحمت طاقت فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خداوند اجرای احکامش را به دویست سال محدود کرد؟ و پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟ اعـتقاد به چنین مطالبی و یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است».

نقطه آغازین اجتهاد امام خمینی (س) و سیدقطب

نقطه آغازین این اجتهاد، دو اصطلاح است که آن دو شخصیت، هر کدام با بیانی خاص آن را به کار بـرده و در واقـع هدف و مقصود یکدیگر را تکمیل کرده اند. اصطلاحی که سید قطب به کار برده «نسل بی همتای قرآنی» است و اصطلاحی که امام خمینی (س) بیان فرموده، «نسل صدر اسلام» است. مشخص کردن این دو اصطلاح، بیانگر یک مرحله تاریخی است که انـحراف سـیاسی دوران های خلافت امویان و عباسیان در آن نمودی نداشته است. این مرحله، مرحله رهایی از رسوباتی است که در مورد فروع و یا اصول، بر پیکره دین نشسته و هیچ ربطی هم به دین نداشته است. لذا امام خمینی (س) در پاسخ این سؤال در مـورد مـاهیت نهضت و حکومت که آیا شیعی و یا سنی است، می گوید: «ما می خواهیم همان گونه که در صدر اسلام بود، باشیم؛ در آن زمان نه شیعی بود و نه سنی».

امام خمینی (س) این مرحله تاریخی را منبع اجتهاد خود قرار داده است: «پسـ از رحـلت رسـول اکرم (ص) هیچ یک از مسلمانان در این معنی که «حـکومت» لازم اسـت، تـردید نداشتند و هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم و چنین حرفی از هیچ کس شنیده نشد. یعنی در واقع در ضرورت تشکیل حکومت، همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در مـقامی بـود که چـه کسی عهده دار این امر شود».

سید قطب در مـورد مـسالک و فرقه هایی که در سرتاسر سرزمین های اسلامی گسترش یافته بود، همین نظریه را دارد. او به «نسل بی همتای قرآنی» به عنوان منبع و الگوی خیزش رجوع مـی کند. یعـنی هـر دو، در مشخص کردن الگوی اقتدایی، به سرمنشأ تبلور آن الگو اشاره می کنند، یعـنی به یکی بودن منبع و زلال بودن آن عنایت دارند: «قرآن مجید و سنت، شامل همه دستورات و احکامی است که بشر برای سـعادت و کمـال خـود به آنها احتیاج دارد» ، و «سرچشمه ای که نسل بی همتا از آن سیراب شد، سرچشمه قرآن بـود. فـقط قرآن. احادیث رسول خدا (ص) و رهنمودهایش هم نمودی از نمودهای آن سرچشمه اصلی بود».

نبرد همیشگی توحید و شرک

درحـقیقت، آن دو بـزرگوار نـگاه ها را به سوی «منبع اصلی» این دین برگرداندند ! این دین از سوی خداوند یکتا و یگانه آمـده اسـت و بـدین ترتیب، دوباره بار روانی نصوص قرآن را زنده کردند و به اتفاق یکدیگر، به نقطه اوجـ ایمـان یعـنی «عرفان» رسیدند و تمام گونه ها و رنگ های شرک آلود را رد کرده و هشدار دادند و نهیب زدند که پیروی از قوانین غیر الهـی شـرک است: «بنده خدای یگانه نیست آن کسی که از قوانین الهی و آنچه که خداوند به وسیله پیامـبرش بـه مـا ابلاغ کرده، تبعیت نکند: «أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهـُ...آیا خـدایان باطل مشرکان، بر آنها شرع و احکامی که خدا اجازه نفرموده، جعل کرده اند؟...» ؛ «در گذشته های دور خداوند بـر چـنین اشـخاصی کلمه «مشرک» اطلاق کرده است زیرا حق «حاکمیت اعلی» را به کشیشان بزرگ و پارسایان واگذار کرده بودند. اینان هـم خـودسرانه قانونگذاری می کردند و آنان هم می پذیرفتند[...] امروزه سزاوار است که این قبیل افراد از باب اولی، مـشرک و کافـر خـوانده شوند، چه حق قانونگذاری را به مردمانی که نه کشیش هستند و نه پارسا، واگذاردند... همگی آنان از یک قـماشند» ، و «این شـرایط اجـتماعی که ناشی از حاکمیت «طاغوت» و نظام شرک آمیز است، لازمه اش همین فسادی است که می بینید».

افـراد نـکته سنج با مطالعه تفسیر «فی ظلال القرآن» (در سایه های قرآن) سید قطب یا با گوش فرا دادن به سخنرانی های امام خمینی (س) و رهـنمودهای ایشان، به خوبی در می یابند که هر دو بزرگوار، بر خداوند متعال به عنوان «قادر مطلق» و «عـالِم مـطلق» اتکال و اتکاء داشته اند. لذا تفکر توحیدی را از نو تـجدید بـنا کرده و غـبار قرن ها عقب ماندگی را از پیکره آن زدودند و به روشنی ثابت نـمودند که بـرقراری حکومت اسلامی، دارای اولویت ویژه است و عدم برقراری آن، در حقیقت تجاوز به ویژه ترین خصوصیت های الهی است. این مـوضوع در فـصل «دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی» در کتاب «حـکومت اسـلامی» امام خمینی (س) و فـصل «لا اله الا الله؛ خـط مشی زندگی» در کتاب «نشانه های راه» سید قـطب، بـه طور شفاف بیان شده است.

ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

برقراری حکومت اسلامی و بـرانداختن حـکومت طاغوت وعده دائمی و عمده امام خمینی (س) و سید قطب است. اینـ نـوع حکومت از طرح مسائل تفرقه انگیز دینـی کامـلاً به دور است زیرا از صدر اسلام الهام می گیرد و از منبع زلال وحی سیراب می شود. برقراری حکومت اسـلامی یک تـکلیف شرعی است و چنانچه علمای اسـلام بـه انـجام آن همت نگمارند، گـناهکار هـستند.

امام خمینی (س) و سید، آشـکارا و از هـمان آغاز، علیه واگذاری نقش ثانوی و جنبی به اسلام، قاطعانه ایستادند و از پذیرفتن نقشی محدود بـه زوایای فـتوا درباره مثلا «طهارت» یا «معارف نظری و فـلسفی» خـودداری نمودند و مـبارزه ای سـهمگین عـلیه آخوندهای درباری و اسلامی که غـرب کافر و حکومت های واپسگرای سرسپرده اش عرضه کنندگان آن هستند، آغاز کردند: «اشتباه است و آن هم چه اشتباهی! اینکه ایدئولوژی اسـلامی بـه صورت تئوری و تنها در مورد تحقیقات ذهنی و افـزایش آگـاهی فـرهنگی بـه کار گـرفته شود، بلکه این خـطر اسـت و آن هم چه خطری!».

عزم و اراده امام خمینی (س) و سید قطب مبنی بر بازگشت به صدر اسلام و برقراری حـکومت اسـلامی، تـلاشی پیشگامانه در اندیشه سیاسی اسلام بود که آن بزرگواران از خـلال تـبلیغ و تـشکّل، بـه انـجام رسـاندند. اجتهادشان در مرحله ای پا به عرصه مبارزات گذاشت که «امت» در آن روزها دچار تزلزل اراده و سرگشتگی در مفاهیم شده و راه حل های نیم بند و نفوذ اندیشه های غربی، مسلمانان را در گرداب پراکندگی و تشتّت افکنده بود[...] ولی با پیدایش اینـ اجتهاد، راه اتحاد نیروهای مسلمان که در شرایط دشواری به سر می بردند، هموار شد.

امام خمینی (س) و سید قطب، به شدّت بر اوضاع واپسگرای موجود تاختند و اعلام کردند که سر منشأ این اوضاع نـابسامان، نـبود حکومت اسلامی، تجاوز به ویژه ترین خصوصیات الوهیّت و به بندکشیدن مردم از طریق تحمیل قوانین وضعی ساخته و پرداخته انسان است و از همان ابتدا هر نوع سازشی را با جاهلیت حاکم مردود دانستند: «یا حـکومت جـاهلیت یا حکومت الله» و خواستار تشکیل حکومتی شدند برگرفته از ماهیت خط مشی قرآنی و بینش اعتقادی اسلامی که می تواند جوانب متعدد زندگی بشر از جمله سیاست، جامعه، اخـلاق، هـنر، دانش و غیره را در برگیرد. این گونه آنـ دو بـزرگوار اندیشه سیاسی اسلام را از قید و بند تأویل ها و تفسیرهای مبتنی بر حدس و گمان رها ساختند.

 «فقه» در نهضت امام خمینی (س) و سیدقطب

پایداری در مقابل قدرت حاکم به شیوه امـام خمینی (س) و سید قطب، اجتهادی نـو در انـدیشه سیاسی اسلام به شمار می رود. اما این موضع گیری، نیازمند ارائه فقه نهضت از سوی آن دو بزرگوار بود تا شعار برکناری دولت شرک و برقراری حکومت «الله» از مرحله تئوری خارج شده و جامه عمل بپوشد. سید قطب ابتدا اعلام کرد کهـ این حـکومت و این فرمانروای طاغوتی که به آنچه خداوند نازل کرده است، حکومت نمی کند «هُبل ! سمبل سبک سری و سرسپردگی و فریب است». امام خمینی (س) نیز اعلام نمود که این حکومت که احکام خداوند را جاری نمی کند یک «حکومت طاغوتی» است.

اسـلام و حـکومت جهانی

آیا حـکومت اسلامی که مورد نظر آن بزرگواران بود، به یک منطقه جغرافیایی خاص محدود می شد؟ هرگز! آنان تمام تلاش های خود را بـر پایه برقراری حکومت اسلامی و تداوم گسترش و نشر اسلام در سطح جهان استوار کردهـ بـودند[...] تـا این دین، بشریت رنجور را از غل و زنجیر قوانین وضعی بشری اسارت بار، نجات دهد. امام خمینی (س) و سید قطب از منبع زلال وحی و صـدر اسـلام الهام گرفته بودند؛ منبعی که دیدگاه های آنان در مورد واقعیت های جهان امروز و اسلام انـقلابی را بـا افـکار یک رنگ و بی شائبه شان پیوند داده بود. در نخستین صفحات «حکومت اسلامی» و «نشانه های راه» ، آن دو بزرگوار موضع خود را در قبال تمدن غـرب و ماهیت آن مشخص کرده اند[...] امام خمینی (س) می گوید: «آنها به کره مریخ هم بروند، به کهـکشان ها هم بروند، باز از سـعادت و فـضائل اخلاقی و تعالی روحی و معنوی دورند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند» ، و سید قطب می گوید: «امروزه بشریت به علت ورشکستگی ارزش هایی که قاعدتاً حیات انسانی در سایه احترام به آنها می تواند رشدی سـالم و پیشرفتی منطقی داشته باشد، در لبه پرتگاه قرار گرفته است و این حقیقت برای غربی هاکاملاً آشکار شده است، زیرا جهان غرب، دیگر نه تنها ارزش هایی جهت عرضه به بشریت در اختیار ندارد، بلکه حتی چیزی را هـم نـدارد که بتواند در مورد شایستگی آن برای اظهار وجود، وجدان خود را با آن قانع کند» ، و «رهبری بشریت توسط غربی ها به آخر خط رسیده است[...] نه اینکه تمدن غرب از نظر مادی ورشکست شده و یا از نظر نـیروی اقـتصادی و نظامی دچار انحطاط گشته، بلکه نقش نظام غرب به پایان رسیده است، زیرا اندوخته های ارزشی آن که به آن تمدن اجازه می داد رهبری را در دست بگیرد، دیگر وجود ندارد» ، و «چنین جوامعی، بی شک جـوامع عـقب مانده هستند».

سپس امام خمینی (س) و سید قطب اندیشه و تفکر اسلامی را به عنوان تنها داروی نجات بخش بشریت از درد و رنج و تسلط محنت بار اندیشه های غرب از جمله کمونیسم و سرمایه داری و عمال سرسپرده اش را مطرح می سازند[...] امام خمینی (س) می گوید: «چـون حـل مـشکلات اجتماعی و بدبختی های آنها محتاج راه حـل های اعـتقادی و اخـلاقی است، کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن برنمی آید».

و سید قطب می گوید: «بشریت نیاز به یک رهبری جدید دارد[...] و تنها اسـلام اسـت که آن ارزشـ ها و این قدرت را داراست». امام خمینی (س) موضع خود را در قبال این مـسئله بـه طور شفاف بیان می دارد و می گوید: «سلطنت و ولایتعهدی ــ حکومت موروثی ــ همان چیزی است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسـلام در ایران و روم شـرقی و مـصر و یمن برچیده است». و سید قطب موضع خود را درباره این مسئله چـنین بیان می کند: «اسلام نیامده است که شهوات مردم را که در پندارها و نظام ها و اوضاع و آداب و رسوم جاهلی شان نهفته است، تثبیت نماید[...] بلکه آمـده تـا هـمه اینها را برچیند و منسوخ کند. آمده است که حیات بشری را بر اساس مـبانی ارزشـی ویژه، بنیان نهد».

عدل؛ اساس حکومت در اسلام

امام خمینی (س) و سید قطب، عدل و دادگری را به عنوان ویژگی اصلی حـکومت اسـلامی مـعرفی می کنند. سید قطب می گوید: «سرخوردگی در نظام های واپسگرا و ستم کشی افراد و ملت ها از سیطره سـرمایه و اسـتثمار و بـهره کشی موجود در رژیم های سرمایه داری و... تنها، نشانه هایی هستند از تجاوز به حاکمیت الهی و انکار کرامتی که خداوند بـه انـسان عـطا کرده است. این کرامت فقط در زیر سایه تفکر و مکتب اسلام تحقق می یابد[...] زیرا مردم در هر نظامی غیر از نـظام اسـلامی، همدیگر را ــ هر یک به گونه ای ــ پرستش می کنند! ولی در ایدئولوژی اسلامی همه مردم از پرستش یکدیگر فارغ مـی شوند و بـه پرسـتش خداوند یگانه و خضوع در برابر آن روی می آورند».

امام خمینی می گوید: «حکومت اسلامی مشابه هیچ یک از انواع طـرز حـکومت های موجود نیست. مثلاً استبدادی نیست که رئیس دولت مستبد و خودرأی باشد، مال و جان مردم را به بـازی بـگیرد» ، و «حـکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حکم خـداست. قـانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی سلطه تام دارد. همه افـراد از رسـول اکرم (ص) گـرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد، تابع قانون هستند؛ همان قانونی که از طرف خدای تـبارک و تـعالی نـازل شده و در زبان قرآن و نبی اکرم (ص) بیان شده است». البته اسلام نمی تواند نـقش خـود را در رهبری جامعه به خوبی ایفا کند، مگر اینکه با حضوری عینی در واقعیتی ملموس، تبلور یابد. یعنی بـرقراری نـظام اسلامی «جامعه اسلامی، حکومت اسلامی». به عبارتی دیگر بایستی بار دیگر بـه «امـت» ، «موجودیت» بخشید تا اسلام بتواند دوباره نـقش واقـعی خـود را در رهبری بشریت بازیابد[...] تا «امت» به «شـهود» بـازگردد!

نفی تقیّه و شکستن بت ها

در واقع از همان ابتدا، آن دو مجاهد والامقام دریافته بودند که میان آغـاز رونـد بیداری و خیزش تا لحظه بـه دسـت گرفتن زمـام رهـبری، فـاصله بسیار است. امام خمینی (س) می گوید: «هـیچ عـاقلی انتظار ندارد که تبلیغات و تعلیمات ما به زودی به تشکیل حکومت اسلامی مـنتهی شـود. برای توفیق یافتن در استقرار حکومت اسـلامی به فعالیت های گوناگون و مـستمر نـیاز داریم. این هدف نیاز به زمان دارد». و سـید قـطب می گوید: «من می دانم که فاصله میان آغاز رستاخیز تا به دست گرفتن رهبری، طـولانی اسـت، اما چاره ای جز رستاخیز اسـلامی نـیست. هـر قدر هم مـسافت مـیان آغاز رستاخیز تا بـه دسـت گرفتن رهبری طولانی باشد[...] چرا که رستاخیز اسلامی نخستین گام است و نمی توان از آن صرف نـظر کرد».

در مـرحله رستاخیز آیا می توان سازش کرد؟ آیا سکوت و تقیّه در مـورد اصـول دین جایز است؟ امـام خمینی (س) مـی فرماید: «فقهای اسلام به خاطر مـقام فقاهتی که دارند، باید بسیاری از مباحات را ترک کنند و از آن اعراض نمایند. فقهای اسلام باید در موردی کهـ بـرای دیگران «تقیّه» است، تقیّه نکنند. تـقیّه بـرای حـفظ اسـلام و مـذهب بود که اگـر تـقیّه نمی کردند، اصل مذهب را باقی نمی گذاشتند. تقیّه مربوط به فروع است؛ مثلاً وضو را این طور یا آن طور بگیر، امـا وقـتی اصـول اسلام، حیثیت اسلام در خطر است، جای تـقیّه و سـکوت نـیست».

سـید قـطب نـیز در این باره می گوید: «این جاهلیت چه در گذشته و چه در حال حاضر لجن زار است[...] این حقیقت باید آن چنان در روح و جان ما ریشه بدواند و شفاف و نیرومند باشد که به هنگام ارائه اسلام به مردم، در گفتن حـقیقت دچار لکنت زبان نشویم و مردم را در صحت گفتارمان به شک و تردید نیندازیم[...] ما با سوء استفاده از اسلام برای خودمان در بین مردم جایی را دست و پا نخواهیم کرد و با شهوات و پندارهای منحرف مدارا نخواهیم کرد [...] بـا آنـان در نهایت صراحت سخن خواهیم گفت[...] این جاهلیت که شما در آن غوطه ورید، پاک نیست[...] این وضعیتی که شما در آن به سر می برید، پستی است؛ ذلت و خواری است و خداوند می خواهد از باری که بر دوش ما سنگینی می کند، بکاهد[...] اسلام، پنـدارها و اوضـاع و خواست های شما را دگرگون خواهد ساخت و شما را به طرف زندگی دیگری سوق خواهد داد، به طوری که خودتان داوطلبانه از این وضعی که در آن به سر می برید، روی گردان شوید[...] اگـر شـما تاکنون سیمای واقعی زندگی اسـلامی را نـدیده اید، دلیلش این است که دشمنان شما ـ دشمنان قسم خورده این دین ـ متحد شده اند تا نگذارند سیمای واقعی چنین حیاتی، تجلی یابد، ولی ما به یاری خدا این سیما را از خلال قرآن مان و شریعت مان و تاریخ مان و نـگرش خـلاق مان به آینده روشنی که در دسـتیابی بـه آن هیچ تردیدی نداریم، دیده ایم[...] باید به هنگام معرفی اسلام این چنین با مردم سخن بگوییم[...] زیرا واقعیت امر همین است»، و «در اسلام چیزی وجود ندارد که از بابت آن شرم داشته باشیم و یا به خـاطر دفـاع از آن مجبور باشیم خودمان را در بین مردم جا بزنیم و یا در حین بازگو کردن آن برای مردم، به لکنت بیفتیم».

آدرس ثابت: ۱۱۹۹۵۵۸https: //www.noormags.ir/view/fa/articlepage/

مقالات مرتبط

مدرنیته و اندیشه احیاگر مروری بر اندیشه سیاسی سید قطب

سیری در اندیشه سیاسی سید قطب

جهاد در اندیشه سید قطب

جایگاه اندیشه سید قطب در میان نیروهای مبارز مذهبی د رایارن پیش از انقلاب

سید قطب و اسلام گرایی معاصر

روش شناسی بنیادین معرفت اجتماعی سید قطب

برداشت های القاعده از افکار جهادی سید قطب

طرح نامه فقه سیاسی

سید قطب را بشناسیم

سید قطب (رهبر جمعیت اخوان المسلمین)

بررسی تطبیقی مبانی کلامی سید قطب و سلفیه در مباحث توحید و تکفیر

وهابیان و توحید ربوبی

عناوین مشابه

تأثیر اندیشه های حکومتی امام خمینی (س) بر تکوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (با تمرکز بر نوع حکومت، حاکمیت و نهادهای سیاسی)

بررسی تطبیقی ویژگی های حکومت اسلامی از منظر امام خمینی (س) و سید قطب

بررسی شاخص های کارآمدی و کارآیی نظام جمهوری اسلامی ایران در اندیشه امام خمینی (س)

روابط سیاسی ایران و مصر از پیروزی انقلاب اسلامی تا رحلت حضرت امام خمینی (س) (۱۳۵۷-۱۳۶۸ ه. ش)

بررسی آراء و اندیشه های امام خمینی (س) درباره حکومت اسلامی

مقبولیت و مشروعیت رهبر حکومت اسلامی در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی (س)

مطالعه تطبیقی اندیشه و آرای امام خمینی (س) و سید قطب درباره اسلام سیاسی

امام خمینی (س) طرح حکومت اسلامی و بازتاب ها

تأملی بر مبانی سیاست خارجی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران در اندیشه امام خمینی (س)

مبانی نظری پیوند آرمان ها و واقعیت ها در اندیشه سیاسی امام خمینی (س) مطالعه موردی: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

. انتهای پیام /*