امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه سیاست

پدیدآورنده (ها): نامدار، مظفر

آیـا پدیده انقلاب اسلامی تا بدین اندازه که معاصرانش می پندارند خارق العاده است. اهمیت راسـتین و سـرشت واقـعی این انقلاب چه بود؟ انقلاب چه چیزی را به چالش کشید؟ چه نظامی را نابود کرد و چه چیزی آفرید؟

هـدف انقلاب اسلامی ایران تنها دگرگونی صورت قدیم نظام سلطنتی نبود، بلکه می خواست کـل ساختار اجتماعی ایران را قـبل از انـقلاب نابود کند. بنابراین ضروری بود که علیه همه قدرت های تثبیت شده در چنین جامعه ای به مبارزه بر خاسته و همه امتیاز های به رسمیت شناخته شده برای بسیاری از جریان ها، افکار و اندیشه ها را براندازد و به کار هـمه تشریفات پادشاهی و شاخصه های سلطنتی پایان دهد و شیوه های زندگی و میثا ق های جدیدی را بنا نهد.

کلید واژه های ماشینی: سیاسی، انقلاب اسلامی، امام، عقل، سیاست، ایران، امام‌ خمینی (س)، فکر، گفتمان‌ های رسمی در حوزه سیاست، غرب

یکی از نخستین اقدامات انقلاب اسلامی و امام خمینی (س)، در جهت خلاصی ذهن مردم از برداشت های نظم شاهنشاهی، در هم کوبیدن برداشت های فرمانبری از اقـتدار رژیـم پیشین و سپردن امور به دست مردم و وادار کردن جامعه به اندیشه و تفکر پیرامون راه های رسیدن به یک جامعه آزاد، آباد و انسانی بود.

اگر چه این اقدام در ابتدا منجر به هرج و مرج انـقلابی شـد، اما در زیر این سطح ظاهرا پر هرج و مرج یک قدرت گسترده متمرکز در حال شکل گیری بود که همه قدرت های پراکنده و ضعیف تر را در یک ساختار نظم سیاسی جدید سازماندهی می کرد و آن قدرت مردم در بـستر یـک اندیشه دینی حول یک نظریه سیاسی جدید تحت عنوان نظریه ولایت فقیه بود.

رژیم مشروطه سلطنتی و استبداد پادشاهی به مردم ایران آموخته بود که سلطنت ودیعه ای است الهی کـه از طـرف خـداوند به اعقاب ذکور یک خـاندان بـه صـورت مادام العمر واگذار شده است. چون و چرا کردن در عقلانیت و مشروعیت سلطنت به مثابه چون و چرا کردن در فرمان الهی است و اطاعت از آن و واگذاری هـمه امـور بـه دست پادشاه یک فریضه دینی است. شبه روشـنفکران طـرفدار مشروطه پس از پیروزی نهضت مشروطیت تمام اقتدار خود را برای قانونی کردن این اصل در نظام مشروطیت به کار گرفتند و تـوانستند ایـن ادعـای ضد عقلی و ضد اسلامی را به عنوان یک اصل قانونی و ابـطال ناپذیر در فصول و اصول قانون اساسی مشروطیت بگنجانند.

تداوم سلسله پادشاهی در یک خانواده مشخص که تا آن تاریخ در ایران هـیچ گاه جـنبه شـرعی و قانونی نداشت توسط جریان های شبه روشنفکری عصر قاجاری و دوره پهلوی لباس شـرع و قـانون بر تن کرد و بر تمام مقدرات مردم ایران حاکم شد و اندیشه و تفکر در میان نخبگان ایرانی را از ریـشه خـشکاند. گـفتمان ?چه فرمان یزدان چه فرمان شاه? به صورت یک گفتمان رسمی تـوسط نـخبگان شـبه روشنفکر تحصیل کرده غرب و نویسندگان دربار قاجاری و پهلوی، به صورت یک گفتمان رسمی بر سـایر گـفتمان های سـیاسی ـ دینی غلبه یافت و بوی تقدیس هر آنچه به نوعی وابسته به دربار بود در سـراسر ایـران بر هر رنگ و بویی غالب شد.

امام خمینی (س) چه در آن دورانی که به عـنوان یـک روحـانی آگاه در مقابل انحرافات دینی و سیاسی شبه روشنفکران دست پروده نظام سلطنتی مثل کسروی، حکمی زاده، شـریعت سـنگلجی و غیره که کمر به تحریف و نابودی احکام و معارف اسلامی بسته و از طرف حکومت پهـلوی مـأموریت داشـتند پایه های عقاید اسلامی مردم را متزلزل سازند و چه در آن دورانی که مستقیما به عنوان یک رهبر دیـنی ـ سـیاسی وارد صحنه مبارزه با نظام شاهنشاهی شد، متوجه سیاست های رژیم پهلوی و سیاستمداران و نـویسندگان وابـسته بـه دربار در القای مشروعیت بخشی نظام پادشاهی در ذهن و اندیشه مردم ایران گردید. لذا مهم ترین وظیفه ای که امام از هـمان سـال های بـعد از سقوط رضاخان در سرلوحه مبارزات فکری و سیاسی خود قرار داد، شالوده شکنی گفتمان های مشروعیت عـقلی و دیـنی نظام سلطنتی بود.

چنین کاری از ناحیه امام به منزله عطف توجه به کانونی ترین نقطه قوت نـظام مـشروطه سلطنتی و قلب این نظام بود. کاری که هیچ یک از جریان های سیاسی چپ و راسـت نـه شجاعت دست زدن به آن را داشتند، نه موافق آن بـودند و نـه تـئوری های لازم را برای مقابله با آن در اختیار داشتند.

درک اهـمیت و عـظمت اقدامات امام در مقابله با سیطره گفتمان سلطنتی در ایران شاید برای ما که امـروزه زیـر فشار فکری، سیاسی و نظامی چـنین رژیـمی قرار نـداریم کـار دشـواری باشد.

اما آنهایی که شرایط پس از نـهضت مـشروطیت و حاکمیت جریان های غرب گرای سلطنت طلب را در ایران لمس کردند و سیطره وحشت آور و خفقان زای حکومت پهـلوی اول و دوم را از نـزدیک مشاهده کردند و فشار های فکری ـ سیاسی شـبه روشنفکران مدافع و مروج نـظام اسـتبداد سلطنتی و یا سکولاریسم غرب گرای ضـد دیـنی را در محیط علمی، دانشگاهی، پژوهشی و سیاسی ایران دوران پهلوی با تمام وجود خود درک کـردند مـی دانند که تهاجم به نقطه مـرکزی چـنین رژیـمی کار ساده ای نـبود.

هـمه آنهایی که به نـام جـریان های چپ و راست در ایران مبارزه سیاسی می کردند، به ندرت و شاید هیچ گاه مبارزه را متوجه نظام سـلطنتی و شـخص شاه ـ نه به عنوان یک شـخص بـلکه در مقام نـماینده تـفکر یـک جریان پر قدرت فکری ـ سـیاسی که ریشه در غرب داشت ـ نمی کردند. مهم ترین برنامه های مخالفت سیاسی این جریان ها و احزاب یا سازمان ها، مـخالفت بـا یک نخست وزیر، نماینده مجلس، قانون مـصوب و امـثال ایـنها بـود. امـا وقتی امام خـمینی (س) وارد صـحنه مبارزات سیاسی شد از همان ابتدا توجه همه را به ماهیت ضد عقلی، ضد دینی و پوسیده نظام شـاهنشاهی کـرد.

امـام می دانست تا این نظم متزلزل نگردد، هـرگونه تـغییری، تـغییر فـریبنده و سـطحی خـواهد بود و کارساز نمی باشد. امام در رساله کشف اسرار که پس از شهریور ۱۳۲۰ به چاپ رسید و اولین بیانیه رسمی فکری ـ سیاسی ایشان در حوزه فعالیت های سیاسی است، زمزمه ها و زمینه های عدم عقلانیت و مـشروعیت نظام شاهنشاهی را به عنوان یک آرمان سیاسی مورد نقد و تردید قرار می دهد و تلاش می کند که از فرآیند نقادی نظام پادشاهی، به الگوی اسلامی مشخص در نسبت بین سیاست و شریعت دست یابد: مـجتهدین هـیچ وقت با نظام مملکت و با استقلال ممالک اسلامی مخالفت نکردند، فرضا که این قوانین را بر خلاف دستورات خدایی بدانند و حکومت را جائرانه تشخیص دهند باز مخالفت با آن نکرده و نمی کنند، زیـرا کـه این نظام پوسیده را باز بهتر می دانند از نبودنش و لهذا حدود ولایت و حکومت را که تعیین می کنند بیشتر از چند امر نیست. از این جهت فتوا و قضاوت و دخـالت در حـفظ مال صغیر و قاصر و در بین آنـها هـیچ اسمی از حکومت نیست و ابدا از سلطنت اسمی نمی برند با آنکه جز سلطنت خدایی، همه سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی، هـمه قـوانین باطل و بیهوده است، ولی آنـها هـمین بیهوده را هم تا نظام بهتری نشود تأسیس کرد، محترم می شمارند و لغو نمی کنند. (امام خمینی، کشف الاسرار، ص ۱۸۶)

آنهایی که دارای عقل سیاسی هستند می دانند که امام در بسیاری از مباحث رساله کشف اسرار که در پاسخ به سـیاست های فـرهنگی ضد دینی حکومت پهلوی و چهره های مدافع سلطنت چون: حکمی زاده، کسروی، شریعت سنگلجی و غیره نگاشته است با زیرکی تمام نه تنها بنیاد های نظام سلطنتی را نظامی بر خلاف مصلحت مردم و حکومت جـور مـعرفی می کند، بـلکه به چند مسأله مهم و سؤالات اساسی در نسبت بین سیاست و شریعت نیز پاسخ می گوید:

۱. از نظر دین اسلام وجـود حکومت در جامعه برای جلوگیری از هرج و مرج حتی اگر این حکومت، حـکومت جـور بـاشد امری ضروری است و اسلام با هرج و مرج و آنارشیسم سیاسی ضدیت کامل دارد.

۲. آنچه علمای دین تا به آن روز در حـوزه حـدود ولایت و حکومت مطرح کرده اند، همه آن چیز هایی نیست که در این رابطه وجود دارد، بلکه مـباحث آنـها در فـتوا و قضاوت و دخالت در امور عامه مردم است به اقتضای شرایطی که در آن قرار دارند.

۳. جز حکومت و سـلطنت خدایی همه سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم است.

۴. جز قانون خدایی، همه قـوانین باطل و بیهوده است.

۵. امـکان تـأسیس نظام بهتر، امکانی نیست که مسلمانان در فکر آن نباشند.

امام از همان ابتدای ورود به صحنه سیاست بنیاد های نظریه سیاسی خود را مشخص می کند. در فلسفه سیاسی امام جایی برای سلطنت، سلطان، خاندان سلطنتی و اعوان و انـصار آنها وجود ندارد. شاه بر خلاف گفتمان های رایج اولوالامر نیست.

آنچه باید مورد بررسی خرد قرار دهیم آن است که این اولو الامر چه کسانی هستند و باید چگونه اشخاصی باشند؟ بعضی می گویند کـه آنـها پادشاهان و امرا هستند، خدا واجب کرده بر مردم که اطاعت و پیروی کنند از سلاطین و پادشاهان خود، چنانچه در زمان مصطفی کمال پاشا رئیس جمهور ترکیه و رضاخان شاه ایران آنها را اولو الامر می دانستند.

... ایـنک مـا از عقل خداداده داوری می خواهیم. خدای جهان، پیغمبر اسلام را فرستاده با هزاران احکام آسمانی و پایه حکومت خود را بر اصل توحید و عدالت بنا نهاد و مردم را به چیز هایی امر کرد و از چیز هایی نهی کـرد و پس از کـوشش های فراوان و تعلیم کردن و اجرا کردن دستورات خدا، همین خدا که پایه عدل را در جهان با فداکاری های مسلمانان استوار نمود و از ستمکاری ها و بی عفتی ها آن طور جلوگیری کرده، به مردم امر کند که بـاید هـمه اطـاعت کنید از آتاترک که می گوید دیـن در مـملکت رسـمیت ندارد؟ و همه می دانند که با دینداران چه کارها کرد و با مردم چه ستمکاری ها نمود. چه بی عفتی ها در ترکیه به جریان انداخت و چه مـخالفت ها بـا دیـن خدا کرد. یا بگوید باید از پهلوی اطاعت کـنید کـه همه دیدید چه کرد و برای ریشه کن نمودن دین اسلام چه کوشش ها کرد. (امام خمینی، همان، ص ۱۰۹)

امام عقل مملو از عادت مردم و حتی نـخبگان سـیاسی را عـقلی نمی داند که توانایی نقادی و تحلیل سیاست ها و شعارهایی مثل چه فـرمان یزدان، چه فرمان شاه را داشته باشد. عقل عادت، عقل معاش، عقل عافیت طلبی و عاقبت سوزی است. بزرگ ترین دستاورد اندیشه های سـیاسی امـام خـمینی (س) در شالوده شکنی گفتمان های رسمی سیاست، نقادی عقل عادت در حوزه های سیاسی ـ اجتماعی بـود.

عـقل عادت مردم ایران و نخبگان فکری و سیاسی تا قبل از انقلاب اسلامی، تصور می کرد که هیچ حکومتی جـز پادشـاهی در ایـران امکان تحقق ندارد، مقدس مآبی و دینداری ایجاب می کند که روحانیت و دین رابطه ای بـا سـیاست نـداشته باشند، شاه و خاندان سلطنتی دارای فره ایزدی بوده و آرمان شاهنشاهی آرمانی است که چون و چـرا کـردن در آن را نـتوان برتافت، ملت ایران ملتی عقب افتاده است و باید در بسیاری از امور خود از غرب و مستشاران غربی تـقلید کـند، رشد و توسعه، آزادی و حقوق بشر و دموکراسی چیزی جز اطاعت بی چون و چرا از الگوهای غربی نـیست، دانـشمندان، تـحصیل کرده ها، صنعت کاران و جوانان ایرانی استعداد درست کردن یک آفتابه را نیز ندارند و همه این امور را بـاید بـه اروپاییان و امریکاییان واگذار کرد. تبیین، تفسیر و تعریف مفاهیم، تولید علم در حوزه های مختلف عـلوم حـتی در عـلوم انسانی و تعیین استاندارد های تولید علم در استعداد ایرانیان نیست و باید به خارج از کشور منتقل شود و ایـرانیان اگـر هم قرار است چیزی یاد بگیرند باید به خارج بروند، تفسیر دیـن، تـاریخ، فـرهنگ، اعتقادات، باورها و سایر محصولات فرهنگی ایرانی معتمد نیست و در این رابطه باید به نمونه های خارجی اسـتناد کـرد، ایـرانی ها مردمی خردگریز، عقل ستیز، استبدادپذیز، خودمدار، بی فرهنگ، فاقد پشتوانه فکری و فلسفی و غیره مـی باشند.

ایـنها نمونه هایی از باورهای موجود در عقل عادت مردم ایران و نخبگان جامعه بوده که امام خمینی (س) ابتدا به نـقادی آن بـرخاست و سپس در انقلاب اسلامی شالوده های این عقل را بر هم زد.

دستاورد عمده و پایدار انـقلاب اسـلامی سرکوبی نهادهایی بود که مدافع عقل عـادت بـودند، نـهادهایی که از آنها به نام نهاد های شاهنشاهی و غـرب گرایی در ایـران می توان نام برد. یعنی همان نهاد هایی که در سده ها بر بیشتر ادوار تاریخی ایران و جـهان اسـلام چیرگی بی چون و چرا داشتند و راه را بـرای هـر گونه رشـد، تـوسعه، آزادی و عـدالت مسلمانان مسدود کرده بودند.

انقلاب اسـلامی بـر آن شده بود که به جای این نهاد ها، نظام اجتماعی و سیاسی نوینی بـا تـکیه بر شریعت اسلام بنشاند که هـم ساده تر و یکنواخت تر و هم مـبتنی بـر مفهوم برادری، عدالت، آزادی و جمهوری اسـلامی بـرای ایران و صلح برای همه انسان ها بود. همین اهداف به تنهایی برای ایجاد یـک انـقلاب تام و تمام کافی بود، زیـرا گـذشته از آنـکه نهاد های قدیمی شـاهنشاهی هـنوز در بافت نهادهای مذهبی و سـیاسی ایـران رخنه داشت، بلکه محرک رشته هایی از افکار، احساسات و آداب و رسومی بودند که از این نهاد ها هواداری مـی کردند و در عـقل عادت مردم و جامعه لانه داشتند. از ایـن رو هـیچ چیز جـز یـک عـمل انقلابی نمی توانست خانه امـن عقل عادت را ویران و آن را یکسره از میان بردارد.

نتیجه این شد که انقلاب اسلامی از ناحیه کـسانی کـه پاسدار حریم عقل عادت جامعه بـودند شـدیدتر از آنـچه عـملا بـود نمایانده شد و بـاید هـم چنین می شد، چون آنچه امام خمینی و انقلاب اسلامی را نابود می کرد سراسر اعتقادات خشک سیاسی، اجتماعی، فـرهنگی و فـکری نـظام شاهنشاهی بود. عقل جامعه ای که صدها سـال مـنعقد شـده بـود شـرایط آزادیـ را به دست آورد. انسان وقتی به مرتبه عقل خالی از عادت می رسد در معرض مجهولات و سؤالات زیادی قرار می گیرد. انقلاب اسلامی با وجود بنیادی بودن دگرگونی هایش، در مقابل عقل عادت نـظام شاهنشاهی کار پیچیده و دشواری پیش رو دارد. هنوز دگرگونی های این انقلاب از آنچه عموما می پندارند و یا باید باشد، بسیار کمتر است. انقلاب اسلامی یک انقلاب ریشه ای است آنچه عملا تا این مرحله انـجام دادهـ است خالی کردن ذهن جامعه از عادت های نظام پیشین و پس مانده های آن است و انقلاب هنوز در حال عمل است، هنوز جامعه درگیر عادت های نظم گذشته، خلق و خوی خودکامگی برخاسته از عادت نظام شاهنشاهی اسـت. انـقلاب اسلامی هنوز به مرحله تولید فکر و انسان های متفکر نرسیده است.

هنوز در عقل عادت جامعه و مرکز تولید فکر، حکومت به معنای فرمان دادن و صدور اوامـر از سـوی مقام برتر به مقام پایـین تر اسـت و سیاست چیزی جز گفتمان قدرت نیست.

هنوز در عقل عادت جامعه حق در مقابل تکلیف و عقل در مقابل ایمان قرار دارد.

هنوز در عقل عادت، عده ای می پندارند که هـمسنگ و هـمساز افتادن فقه با عـلوم عـصر چیزی جز عرفی شدن دین و مبانی دینی نیست و این امر از ماهیت دین به عنوان یک امر مقدس خواهد کاست.

هنوز در عقل عادات، عده ای می پندارند که همساز شدن دین با زنـدگی اجـتماعی نه در ماهیت احکام دینی یا در ذات شریعت، بلکه در تمایلات فقیه در پاسخ به زمان خود خوابیده است.

هنوز در عقل عادات، عد ه ای می پندارند سیاست به سیاست عقلی و سیاست شرعی تقسیم می شود. سیاست عـقلی بـا شرع کـاری ندارد و سیاست شرعی با عقل کاری ندارد.

هنوز در عقل عادات، عده ای می پندارند تجدد و ترقی چیزی جز تـقلید بی چون و چرا از غرب و تعطیلی عقل نیست.

هنوز در عقل عادات، پاره ای از جـریان های شـبه روشـنفکری در ایران باور ندارند که در ایران عمر نظام شاهنشاهی و الگوی نظام های لیبرالیستی و سوسیالیستی به سر آمده و باید راهـ دیـگری برای سعادت ملت ایران جستجو کنند.

هنوز در عقل عادات، پاره ای از جریان های شبه روشـنفکری بـاور نـدارند که دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، عدالت، قانون، احترام به حقوق سایر ملت ها و بسیاری از الفاظ زیـبای دویست سال اخیر، در نظام های لیبرالیستی و اصولا در دموکراسی به مفهوم غربی افسانه، اسطوره، ایـدئولوژی و اتوپیایی بیش نیست.

هـنوز در عـقل عادات، پاره ای از روشنفکران ما باور ندارند که قبض و بسط معرفت، افسانه ای کهن در عصر سلطه جباران سوفسطایی مسلک در دل دموکراسی یونانی برای قطع رابطه اندیشه و عمل و سیطره اهل سیاست بر اهل معرفت بود. هـنوز در عقل عادات، پاره ای از نخبگان فکری جامعه باور ندارند که نتیجه خروج دین و اخلاق و اخیرا هم، فلسفه از سیاست، چیزی جز بسط و گسترش سلطه ?لویاتان? سیاست بر معرفت و تبدیل سیاست به مابعد الطبیعه انـسان جـدید نیست.

تمدن به تولید فکر و انسان هایی نیاز دارد که از آنها محصول فکر پیدا می شود.

اگر چه نمی توان به طور مطلق این حقیقت را مورد تردید قرار داد که انقلاب اسلامی موجب انقطاع مـهمی در تـاریخ عادی ایران شده است که با تحولات یکصد سال اخیر ایران تفاوت های جدی دارد؟ اما باید توجه داشت که این مسأله از جهتی درست و از جهتی دیگر می تواند نادرست باشد.

درستی ایـن انـقطاع به این اعتبار است که در یکصد سال اخیر سرنوشت دگرگونی های سیاسی، اجتماعی و فکری ایران به طرز غیر معقولی با عقل عادات و دگرگونی های غرب پیوند خورده و همین پیوند ریشه های فـکر و انـدیشه و عـمل اجتماعی و از همه مهم تر تولید عـلم را در داخـل کـشور خشک کرد.

انقلاب اسلامی از همان آغاز راه خود در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، به طور کلی از جنبه های متفاوتی مسیر و مرام خود را در تأثیر پذیری از الگو های غربی و حـول مـحور های نـظم پادشاهی عوض کرد و راهی برگزید که هیچ شـاخصه ای در عـقل عادات جامعه نداشت.

نادرستی این انقطاع از آن جهت است که تجدد و ترقی بر خلاف القائات تاریخ نگاری معاصر، فقط در جریان های غـرب گرای ایـران مـطرح نبوده است و غرب گرایان تنها جریان سردمدار تجدد و ترقی ایران مـحسوب نمی شوند. در حوزه های فکر دینی نیز نهادهایی وجود داشتند که به طور کلی اعتقاد آنها در ایجاد تحول و دگرگونی تـقلید از غـرب نـبود. این جریان زمینه های فکر ترقی را در دل فرهنگ ایران اسلامی جستجو می کردند و نـگاه آنـها به غرب صرفا یک نگاه انتقادی و ناظر به علم و تکنولوژی بود نه ارزش ها، باورها و ایدئولوژی غـرب.

تـفاوت حـوزه های دینی فکر سیاسی با حوزه های غیر دینی نیز در همین مسأله بود. مـتفکرانی چـون مـیرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری، آقا سید محمدکاظم یزدی، آخوند خراسانی، میرزای نائینی، حاج آقـا نـورالله اصـفهانی و همه آن عالمانی که پایه گذار نهضت تنباکو و نهضت مشروطیت و انقلاب عشرین عراق بودند، به جـای ایـنکه شیفته فرنگ باشند با تحولات اروپا و آثار آن در دنیای اسلام، علی الخصوص ایران، به دیـده انـتقادی نـظر داشتند. فکر سیاسی امام خمینی (س) از جنبه تاریخی تحت تأثیر چنین حلقه ای بود.

مکتب سـامرا و مـکتب نجف و متفکران بزرگی چون میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری، آخوند خراسانی، میرزای نـائینی، حـاج آقـا نورالله اصفهانی، آیت الله مدرس، آیت الله کاشانی و جنبش های بزرگی چون جنبش تنباکو، نهضت مشروطیت، جنبش مـشروعه، انـقلاب عراق، قیام قم به رهبری حاج آقا نورالله، روش های مبارزاتی شهید مـدرس و جـنبش مـلی نفت و سیاست گرایی های دینی آیت الله کاشانی در بسیاری از سخنان و نوشته های امام به عنوان پشتوانه فکری و سیاسی نـهضت ۱۵ خـرداد و انـقلاب اسلامی مورد توجه قرار داشت.

از این جهت هیچ گاه نمی توان به طور مـطلق ادعـا کرد که انقلاب اسلامی از گذشته تاریخی تحولات و دگرگونی های ایران معاصر جدا بوده است. امام خمینی (س) و انـقلاب اسـلامی در تداوم جریان تفکر انتقادی حوزه های دینی نسبت به تحولات مدرنیته در دنیای اسـلامی شـکل گرفت. شکل گیری تفکر انتقادی در قبال نظام پادشـاهی و مـدرنیته در ایـران معاصر، حقیقتا مدیون عالمان دینی و متفکران مـسلمان اسـت.

متأسفانه تاریخ نگاری غالب، به دلیل پایبندی مطلق به عقل عادات و دفاع از این عـقل، کـمتر از این زاویه به شکل گیری جـریان های فـکر سیاسی در تـاریخ مـعاصر پرداخـته است. تا بنیادهای فکر انتقادی در حـوزه دگـرگونی های دوران معاصر تجزیه و تحلیل نگردد، شناخت انقلاب اسلامی و ارزش های اندیشه سیاسی امام خـمینی (س)، شـناخت کاملی نخواهد بود.

امام خمینی (س) حـوزه تفکر انتقادی ایران را کـه از مـیرزای شیرازی آغاز و در انقلاب مشروطیت بـه تـحولات جدیدی منجر شد و در نهایت با دخالت غرب گرایان در عقل عادات غربی اسیر گردید، از نـو زنـده ساخت و بر پایه های مکتب سـامرا و مـکتب نـجف، مکتب جدیدی بـنا کـرد.

نفی تفکرات تقلیدی گـذشته، خـالی کردن ذهن از عادات و جستجو برای تبیین راه جدیدی جهت دگرگونی های سیاسی و اجتماعی سبب شد تـا جـریان فکر مذهبی در ایران با رهبری فـکری ـ سـیاسی امام خـمینی (س) و نـقد و نـفی تفسیر های تفکیکی، تخدیری، تـرکیبی و انضمامی از دین و سیاست و روش های ارتجاعی در فهم متون دینی، مفاهیم اجتماعی و حتی نفی نظام سیاسی پیـشین راه را بـرای رهایی عقل از سلطه عادات در ایران بـاز کـرد.

در دل هـمین تـفکر بـود که انقلاب اسـلامی و جـمهوری اسلامی شکل گرفت. با انقلاب اسلامی تفکر و عقلانیت از قید و بند های نظام شاهنشاهی و غرب گرایی آزاد شد. دویست سـال بـود کـه جریان های غرب گرایی با تقویت نظام پادشاهی و مـشروعیت قـانونی بـخشیدن بـه سـلسله پادشـاهی در یک خانواده خاص، همه راه های اندیشه در حوزه های اجتماعی را به روی مردم ایران بسته بودند.

عقل ایرانی راهی نداشت مگر اینکه دست و پابسته و سر افکنده سر بر آستان تـقلید از فرنگ بگذارد و الگو ها و روش های بی بنیاد فرنگستان را سرمه چشم مردم ایران سازد. انقلاب اسلامی این زنجیرهای در هم تنیده و حصارهای تو در توی اندیشه های اسیر در عادات و فکر های منجمد و یخ بسته در تقلید را از هم گسست.

انـقلاب اسـلامی ایران انقلاب آزادی عقل و پارگی زنجیر های تقلید بود. تراژدی عقب ماندگی ایران در نظام مشروطه سلطنتی تراژدی عقب ماندگی یکصد ساله نیست. با احتساب رشد تحولات جهانی در این دوران حساس باید فراتر از ایـنها بـه این تراژدی پرداخت: نظام مشروطه سلطنتی به اندازه سیصدسال رشد تمدن جدید ایران را از مسیر دگرگونی های فکری و اجتماعی و سیاسی منحرف کرد.

نظام استبدادی قـاجاریه و پهـلوی دقیقا در سر راه نوزایی و تـجددی قـرار گرفتند که قبل از آنکه در اروپا آغاز شود و الگوی جهانی گردد، در ایران عصر صفوی آغاز شده بود و چشم انداز تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن موضوع درخور تـوجهی بـرای چشم های تیزبین اروپاییانی بـود کـه در عصر پادشاهان مستبد اواخر قرون وسطی قرار داشتند. آنهایی که هنوز مست باده های گیج کننده نوزایی غربی نیستند و فراتر از عقل عادت بین می اندیشند می توانند در سفرنامه ها، خاطرات و گزارش های فرستادگان اروپایی به دربار پادشـاهان صـفوی، این دگرگونی ها را مشاهده کنند.

ویلیام گرین بنجامین، اولین سفیر امریکا در ایران، اگر چه نزدیک به دویست سال بعد از این نوزایی و در دوران غروب فرهنگ ایرانی در عصر صفوی به ایران آمد، اما نـتوانست شـمیم روح افزای ایـن نوزایی را حس نکند و در خاطرات خود از آن غفلت نماید: هیچ وقت پادشاهی در امر تشویق صنایع به قدر شاه عـباس پیشرفت حاصل نکرد... یک وقتی رسید که می بایست چنین ملتی را قـدری از قـیود آزاد کـرد تا بتواند ذوق صنعتی خود را بیشتر ظاهر سازند. جلوس سلسله صفوی موقع مطلوب آن را فراهم آورد.... آزادی دایر و امر صـنایع از ایـن آزادی منتفع و صاحب صنعت، مستعد نمودن هنر خود گردید، نتیجه این امر خیلی زود ظـاهر شـد و چـنان تجدیدی در صنایع به هم رسید که ایران... تا آن وقت نظیر آن را ندیده بود. (ر. ک: مظفر نامدار، در حسرت تجدد و ترقی، مجموعه مولفه های غرب گرایی در تاریخ تحول ایران به اهتمام گروه تحقیقات سیاسی اسلام، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۹۱) عقل ایرانی هـرگاه از سلطه عادات رهایی پیدا کرد استعداد و فرهمندی خود را به نمایش گذاشت. بنجامین بـه صنعت گران امریکایی می نویسد: خـیلی غـریب است که معمار های ما، که جمیع اقسام و نمونه های معماری زمان گذشته و حاضر بلکه آینده را تفحص نموده می خواهند نقشه های نادرالوجود یا جدیده را پیدا نموده، متمولین نیویورک را به طمع بیاورند و اشتهای مسدود آنـها را مهیج شوند به فکر نیفتاده اند که نمونه هایی از معماری ایران را اخذ نمایند و این تزئینات با جلوه را که جمیع تزئینات سابقه را منسوخ خواهد کرد، اختیار نکرده اند. (همان)

آیا نباید ادعا کرد که فرآیند عـقب ماندگی ایـران در دوران حاکمیت نظام مشروطه سلطنتی را نباید یک فرآیند یکصد ساله بلکه یک فرآیند سیصد ساله محاسبه کرد؟ عقل عادت و تقلید در طول حاکمیت خود در این دوران چه به روز ایران آورد؟

ملتی که درباره آن مـی نویسند: بـدایت شهرسازی شاه عباس در جسارت خیال و مقیاس عظیم طرحی بود که مشتمل بود بر بنای پایتختی بزرگ با خیابان ها، قصر ها، دیوانخانه ها، مساجد و مدارس، بازار ها، حمام ها، قلعه ها و باغ ها. دست راست شـاه در کـار عملی ساختن این طرح بلندپروازانه مردی بود به راستی برجسته، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی که به شیخ بهایی معروف است. او به عنوان عالم عالی قدر فیلسوف، مفسر قرآن، فقیه، مـنجم، مـعلم، شـاعر و مهندس، چکیده جامعه صفوی عـصر شـاه عـباس کبیر بود. (همان، ص ۹۱-۹۲)

چه اتفاقی برای ایرانی افتاد و چه بلایی بر سر او آوردند که در پایان دوران حاکمیت مشروطه سلطنتی و آغاز انقلاب اسلامی، از نـظر مـقیاس رشـد و توسعه یکی از کشور های عقب افتاده جهان محسوب می شد؟!

امام خـمینی (س) عـقل چنین ملتی را از زیر سیطره عادات نظام شاهنشاهی و جریان های غرب گرایی رها ساخت. اما رهایی این عقل امکان نداشت مگر ایـنکه امـام خـمینی ابتدا ذهن مردم را از برداشت های نظم شاهنشاهی و عادت های آن رها کند. پس از سـال ۱۳۲۰ و نگارش کتاب کشف اسرار تا نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و از خرداد ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۶ و آغاز زمزمه های انقلاب اسلامی، امام پیوسته با روشـنگری های خـود بـنیاد های عقل عادت جامعه ایرانی را به چالش کشید.

در رأس بنیاد های عقل عادت جـامعه ایـرانی دو مدافع پرقدرت بشریت با تمام قدرت مبارزه می کردند که سال ها پاسبان این عقل محسوب می شدند:

۱. نـظام پادشـاهی و ارکـان وابسته به آن

۲. جریان های شبه روشنفکری غرب گرا و تفسیر های رسمی آنها از تجدد

امام خـمینی (س) بـرای شـکست این دو مدافع پرقدرت که به هیچ عنوان، تمایل نداشتند سنگر دفاع از عقل عادت را در مـقابل عـقل جـدید ترک نمایند، در مدت نزدیک به سی سال به سه کار بسیار بزرگ دست زد.

ابـتدا، عـقلانیت و مشروعیت نظام شاهنشاهی را از جهت عقل و شرع به نقد و چالش کشید. در مرحله دوم مرجعیت اسـتعداد و تـوانایی فـکری و سیاسی جریان های شبه روشنفکری غرب گرا و تفسیر های آنها را از تجدد و ترقی مورد تردید قرار داد. و در مرحله سـوم کـه مهم ترین مرحله نهضت بیدارگری امام خمینی (س) و دستاورد این نهضت محسوب می شد ارکان، مـبانی نـظری و سـاختار های آرمانی نظام سیاسی ـ اجتماعی مورد نظر خود را برای مردم تبیین نمود. با نگارش کتاب کـشف اسـرار مرحله اول، در نهضت ۱۵ خرداد مرحله دوم و بعد از تبعید به ترکیه تا آغاز انـقلاب اسـلامی مـرحله سوم طرح امام در شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه های سیاست تحقق پیدا کرد که در فصل آتـی مـورد تـجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.

آدرس ثابت: ۱۰۶۹۴۲https: / / www. noormags. ir / view / fa / articlepage /

مقالات مرتبط

ملاحظاتی در قلمرو «تاریخ علم اصول»

مکتب اصولی امام خمینی (۳) امام خمینی و منابع علم اصول

بررسی کتاب البرهان فی تفسیر القرآن

مجمع البیان فی تفسیر القرآن

العلاقة بین کتاب الأحکام السلطانیة للماوردی و کتاب الأحکام السلطانیة للفراء

بررسی مبانی سید هاشم بحرانی در «البرهان فی تفسیر القرآن»

سیاست نامه خواجه نظام الملک طوسی (آشنایی با متون کهن - از میراث پیشینیان)

روش ملا احمد نراقی در فقه الحدیث

نوآوریهای شیخ مرتضی انصاری در دانش اصول

مبانی فقه الحدیثی آیة الله میرزا مهدی اصفهانی (۲)

معرفی کتاب: جایگاه شناسی علم اصول گامی به سوی تحول

فقه و اصول (تعداد منابع: ۹۹ اصلی و ۴ ارجاعی)

عناوین مشابه

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه سیاست (۴)

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه سیاست (۶) انقلاب اسلامی انقلاب معنویت، عقلانیت و عدالت

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره ی گفتمان های رسمی در حوزه ی سیاست (۱)

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه سیاست (۸)

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه سیاست (۷) / امام خمینی (س)، فقه شیعه و بازآفرینی زبان فکری جدید در سیاست

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره ی گفتمان های رسمی در حوزه ی سیاست (۲)

امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره ی گفتمان رسمی در حوزه ی سیاست (۳)

انقلاب اسلامی و قدرت منطق در حوزه روابط بین الملل با تأکید بر نظرات امام خمینی (س) و مقام و معظم رهبری

جستاری بر نگره امام خمینی (س) به مفهوم سیاست در انقلاب اسلامی ایران و کارکردهای آن

واکاوی نقش نخبگان دینی و حوزه های علمیه به عنوان ارکان انقلاب اسلامی در امر وحدت جهان اسلام «باتاکید بررهنمودهای امام خمینی (س) و مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) »

. انتهای پیام /*